همایش علمی «نظریه بیداری اسلامی در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی قدسسرهالشریف و حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای مدظلهالعالی» در بهمن ماه برگزار خواهد شد. این همایش به دنبال دو هدف است: اول اینکه قدمی باشد برای حل آسیبهای بیداری اسلامی؛ «در حال حاضر یکی از مشکلات جدی این کشورها نداشتن نظریهای اسلامی برای انقلاب است» و هدف دوم آن انتقال تجارب انقلاب اسلامی ایران به انقلابیون منطقه. برای تبیین این موضوع با دکتر موسی نجفی، دبیر علمی این همایش به گفتوگو نشستیم تا از اهداف و ضرورت برگزاری این همایش باخبر شویم.
اهداف همایش «نظریه بیداری اسلامی» چیست و چه رویکردی را دنبال خواهد کرد؟ این همایش چه تفاوتهایی با همایشهای مشابه خواهد داشت؟
ما در این همایش میکوشیم که به تبیینی عمیق از بیداری اسلامی برسیم. واقعیت این است که اغلب تلاشهایی که تاکنون در زمینهی بیداری اسلامی صورت گرفته، مانند برگزاری همایشها، عمدتاً رویکردهایی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در عرصهی بینالمللی را دنبال میکرده است. البته این کارها نیز در جای خود لازم بوده، زیرا ما در این مسئله رقبایی داریم که میکوشند این بیداری اسلامی را به نام خود و به نفع ارزشها و اصول خودشان مصادره کنند.
این همایش، ضمن توجه به مسائل و رویکردهای فوق، بنا دارد که با استفاده از ظرفیت محققین حوزه و دانشگاه و فضلا و اساتید صاحبنظر، نگاهی علمی و آکادمیک و عمیق به تحولات اخیر منطقه بیندازد و قصد ندارد در این رویکرد خود دچار شعارزدگی و تعریف و تمجیدهای بیهوده شود. البته همایش آتی به عنوان یک فتح باب است که انشاءالله پس از برگزاری آن که مرحلهی اول این فرآیند است، تداوم خواهد یافت.
نکتهی قوت نظریهی بیداری اسلامی این است که ما خودمان در آن صورت مسئله را مطرح میکنیم و دیگر نیازی به پاسخگو بودن به غرب نیست. در حالی که تا وقتی در زمین دموکراسی هستیم، مجبوریم که به آنها پاسخگو باشیم. با این تغییر اما آنها باید به ما پاسخگو باشند.
لزوم برگزاری این همایش و نگاهی علمی به بیداری اسلامی بهویژه با توجه به نسبت عمیقی که بین انقلاب اسلامی و انقلابهای منطقه وجود دارد و نیز از آنجا که انقلاب اسلامی خودش از یک سو معلول بیداری اسلامی و از سوی دیگر علت آن محسوب میشود، دوچندان است.
محورهای اصلی این همایش چیست و بر چه اساسی انتخاب شده است؟
سعی ما بر این است که محورهای اصلی همایش با توجه به افق اندیشهی حضرت امام
رضواناللهعلیه و بر اساس اندیشهی رهبر معظم انقلاب در باب نظریهی بیداری اسلامی طرح گردد؛ چراکه ایشان از مقطع زمانی قبل از انقلاب در این زمینه مباحثی را مطرح کردهاند.
بر این اساس، آسیبشناسی بیداری اسلامی، تاریخچهی بیداری اسلامی، مبانی بیداری اسلامی، چشماندازهای بیداری اسلامی، هویت بیداری اسلامی و نیز انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی از محورهای اصلی این همایش هستند. ما در این موضوعات و در زیرشاخههای آنها پذیرای مقالات صاحبنظران خواهیم بود.
همایش در چه زمانی برگزار خواهد شد و چه کسانی میتوانند در آن شرکت کنند؟
مهلت دریافت چکیدهی مقالات تا سی آبانماه و مهلت دریافت متن کامل مقالات تا پانزدهم دیماه سال جاری است و خود همایش انشاءالله در بهمن ماه و به احتمال زیاد در ایام دههی فجر برگزار خواهد شد. در فراخوان شرط خاصی برای شرکتکنندگان وجود ندارد و همگان میتوانند با نگارش مقاله در آن شرکت کنند. اما مشخص است که مخاطب اصلی ما محققان حوزوی و دانشگاهی و فضلای صاحبنظر هستند. ممکن است کسی باشد که حوزوی و دانشگاهی نباشد، اما در این مسئله صاحبنظر باشد. به هر حال ما از تمام مقالات تخصصی استقبال میکنیم. البته به همهی شرکتکنندگان توصیه میکنیم که سعی کنند مقالههایشان را مطابق با استانداردهای علمی ارائه دهند و مقالهها از استدلالهای منطقی و از چکیده مطلب برخوردار باشد.
بنا داریم تا از مقالات و آثار برگزیده و فاخر این همایش برای چاپ کتاب مجموعهی مقالات استفاده کنیم؛ همچنین در خود همایش هم یک ویژهنامهی علمی خواهیم داشت.
برای اینکه ما بتوانیم تجربههای خود را با شیوهای صحیح به انقلابیون منطقه منتقل کنیم، نیاز به چه نرمافزارهایی داریم؟
این تجارب را میتوان در دو دسته طبقهبندی کرد؛ یک دسته تجارب مربوط به نهضت و انقلاب است و دستهی دیگر تجاربی که در عرصهی نظامسازی وجود دارد. تجاربی مانند انقلاب اسلامی یا انحرافهایی که در انقلاب مشروطه روی داد و دیکتاتوری رضاخان و نیز تجربهی مهم شناخت حیلههای استعمار، جزء تجارب تاریخی ما هستند. تجربهی مشروطهی ما از این جهت میتواند برای این کشورها قابل استفاده باشد که مردم با احساسات دینی و با جهتگیری درست دیکتاتورها را برمیدارند، اما دوباره یک گروه غربزدهتر با حمایت غربیها به نام انقلاب برمیگردد.
مثلاً راجع به انقلاب اسلامی، اینها نظریهپردازی میکنند، ولی چگونه؟ عملاً صورت مسئلهی خودشان را طرح میکنند: یا انقلاب اسلامی را سیاه و بنیادگرا معرفی میکنند و یا در دایرهی دموکراسی و تقلیلگرا. آنها هیچوقت واقعیتهای انقلاب اسلامی را مطرح نکرده و نمیکنند.
همچنین ما در زمینهی نظامسازی از دیگر کشورهای اسلامی جلوتر هستیم. مصداقش هم این است که ما توانستهایم قانون اساسی خود را بر اساس شریعت اسلام بنا کنیم یا این که ما تجاربی مانند بانکداری اسلامی و هنر اسلامی داریم.
در حال حاضر یکی از مشکلات جدی این کشورها نداشتن نظریهای اسلامی برای انقلاب است. وقتی از برخی انقلابیون این کشورها میپرسیم که برنامهی شما برای بعد از پیروزی در انقلاب چیست؟ پاسخ میدهند که ما در انتخابات شرکت میکنیم و سعی میکنیم که آدمهای صالح را اگر پیروز شویم، روی کار بیاوریم. خوب این غیر از این است که آنها یک نظام فاسد را زیر و رو کنند. اینها میخواهند با همان قواعد دموکراسی جلو بروند؛ احزاب سیاسی و روشنفکرهای متدین در کشورهای اسلامی شاید جلوتر باشند و ممکن هم هست که در برخی موارد موفق بشوند، اما باز در فضای غربیها کار میکنند.
نکتهی قوت نظریهی بیداری اسلامی این است که ما خودمان در آن صورت مسئله را مطرح میکنیم و دیگر نیازی به پاسخگو بودن به غرب نیست. در حالی که تا وقتی در زمین دموکراسی هستیم، مجبوریم که به آنها پاسخگو باشیم. با این تغییر اما آنها باید به ما پاسخگو باشند. همچنین در این نظریه ما خودمان میتوانیم مفاهیم را بازتعریف کنیم. در این صورت دیگر آزادی مترادف با معنای غربی آن نیست و معنی بیبندوباری نمیدهد، بلکه ما تعریف خودمان را از آزادی خواهیم داشت.
همچنین اتفاق بسیار مهم در این فضا این است که ما با این نظریه، ادبیات سیاسی جدیدی خواهیم داشت. مثلاً لفظ «تحقیرشدگی» که رهبری به کار بردند، ادبیات سیاسی جدیدی است. تا قبل از آن ما در ادبیات مارکسیستی با مفاهیمی مثل فقر، تبعیض و ظلم سروکار داشتیم. این که ما بیاییم فقر و ظلم را با احساس تحقیرشدگی بسنجیم، این ادبیات سیاسی جدیدی است.
به نظر شما آیا بستر نظریهپردازی دربارهی بیداری اسلامی باید معطوف به گذشته، حال یا آینده باشد؟
نظریهی بیداری اسلامی در اندیشهی سیاسی امام خمینی
رحمهالله و آیتاللهالعظمی خامنهای مطرح شده است. البته این بیداری از گذشته تا به حال وجود داشته، اما وقوع انقلاب اسلامی، نقطهی عطفی در روند آن بوده است. منظور ما از نظریه در اینجا یعنی این بحث، یک بحث علمی و با چارچوبها و ضوابط کاملاً مشخص است؛ صرفاً بازتابی سیاسی و بینالمللی و اجتماعی نیست، بلکه مبانی و روشهای علمی خودش را دارد. به قولی بیداری اسلامی یک دکترین است.
همچنین بیداری اسلامی چشماندازهای آیندهی ما را نیز دربرمیگیرد و برخورد و مشکلی با نظریات چشماندازی ما ندارد. مثلاً تشیع، آیندهی جهان را در مهدویت میبیند؛ پیروزی نهایی حق بر باطل و حکومت یک امام معصوم بر جهان و نابودی قدرتهای ظالم در این نظریه وجود دارد. بنابراین ما میتوانیم مهدویت را هم به یک حساب در افق بیداری اسلامی تحلیل کنیم.
یکی دیگر از مفاهیمی که در نظریهی بیداری اسلامی وجود دارد، واژهی «تمدن نوین اسلامی» است. خود این هم خیلی جالب است که بیداری اسلامی فقط در حد نظام و نهضت اسلامی متوقف نمیشود، بلکه تمدنی اسلامی بنا خواهد کرد که با تمام تمدن غرب درمیافتد و این امر بسیار مهمی است. یعنی «صحوة الاسلامیة» تبدیل میشود به «حضارة الاسلامیة». لذا در افق نظریهی بیداری اسلامی، تمدن آینده همانا تمدن اسلامی است و نه تمدن غرب و این تمدن اسلامی است که سلطهی غرب را میشکند.
چگونه ما میتوانیم الگوهای بومی خودمان در عرصهی حکومتی را به الگوهای بومی اسلامی تبدیل کنیم؟
البته که این همایش بهتنهایی کافی نیست. ما امیدواریم که با این تلاشها و استمرار آن نتیجه بگیریم. سعی ما در این همایش این است که بتوانیم پردههای عمیقتری از بیداری اسلامی را مطرح کنیم. ما فضا را برای حضور اساتید صاحبنظر آماده میکنیم و اینجا دیگر همت دانشگاهیان و حوزویان را میطلبد که وارد میدان شوند.
نکتهی قوت نظریهی بیداری اسلامی این است که ما خودمان در آن صورت مسئله را مطرح میکنیم و دیگر نیازی به پاسخگو بودن به غرب نیست. در حالی که تا وقتی در زمین دموکراسی هستیم، مجبوریم که به آنها پاسخگو باشیم. با این تغییر اما آنها باید به ما پاسخگو باشند.
به نظر میرسد یکی از خلأهای ما در زمینهی الگوسازی، ضعف و کوتاهی در نظریهپردازی است. تحلیل شما در این باره چیست؟
به نظرم ما در زمینهی الگوسازی تا حدی عجول هستیم و خیلی زود میخواهیم میوه بچینیم، حال آنکه اگر ما در یک فضای صحیح برای رسیدن به این هدف گام برداریم، مانند اینکه یک نهال جوان را به روشی صحیح و در جایی مناسب بکاریم و سپس آن را آبیاری کنیم و آفاتش را بگیریم، میتوانیم امیدوار باشیم که این نهال رشد کند و در آینده میوه بدهد. اما اگر این نهال را درست نکاشته باشیم، آبیاریش هم نکنیم و زمینش هم شورهزار باشد، قطعاً ثمره و میوهای هم در کار نخواهد بود. روش غربیها در این موارد این است که با فرصتطلبی و با استفاده از مزیتهای رسانهای خود، میوههای کال درخت را به نفع خودشان مصادره میکنند. البته این کار آنها بیشتر در عرصهی تبلیغاتی است وگرنه وقتی پای بحث علمی پیش بیاید، حرفی برای گفتن ندارند.
مثلاً راجع به انقلاب اسلامی، اینها نظریهپردازی میکنند، ولی چگونه؟ عملاً صورت مسئلهی خودشان را طرح میکنند: یا انقلاب اسلامی را سیاه و بنیادگرا معرفی میکنند و یا در دایرهی دموکراسی و تقلیلگرا. آنها هیچوقت واقعیتهای انقلاب اسلامی را مطرح نکرده و نمیکنند، چرا؟ چون در انقلاب اسلامی یک ذات شالودهشکن وجود دارد که این شالودهشکنی اساس تفکر آنها یعنی سکولاریسم را به هم میریزد. اینها معتقدند سنت و مذهب، چند قرن پیش مرده است و در غیر زندگی فردی جایی ندارد. از این نظر ما روی گنج زندگی میکنیم. انقلاب اسلامی اعتقادش این است که معارف اسلامی یک گنج است، منتها مشکل ما این است که نمیتوانیم این گنج را بهدرستی استخراج کنیم. بیداری اسلامی میتواند عمق و ذات این گنج را برای مسلمانها آشکار کند. غربیها میخواهند این گنج همچنان زیر پای ما نامکشوف باقی بماند و خودشان بیایند و تمدن خودشان را به عنوان ثروت اصلی جلوه بدهند. در حالی که تمدن غربی، تمدن ایدهآل یک مسلمان نیست. این تمدن ذوابعاد نیست و ساحت مادی آن بر ابعاد دیگرش غلبه دارد.
از این رو ذات بیداری اسلامی که از انقلاب اسلامی نشأت میگیرد، تمدن غربی را به چالش میکشد و این بسیار مهم است. به همین خاطر است که نظریهپردازان غربی هیچگاه نمیخواهند تحولات منطقه را در بستر نظریهی بیداری اسلامی تحلیل کنند و همواره آن را در چارچوبهای خودشان مورد تحلیل قرار میدهند.