- ویژگیهای حوزه علمیه ایدهآل چیست؟ حوزه علمیه در شرایط ایدهآل چه کارکردهایی دارد؟
برای اینکه بشود یک نهاد را ایدهآلسنجی کرد و نسبت به وضعیت مطلوب آن سنجشی داشت، باید ببینیم فلسفه وجودی آن نهاد چیست. فلسفه وجودی یعنی آنچه که نهاد، به منظور دستیابی به آن شکل گرفته است و اگر نباشد، وجود نهاد بیمعنا میشود یا از ضرورت میافتد. البته در فلسفه وجودی، کارویژه نیز مفهوم و معنا میگردد.
حال باید دید که حوزه علمیه چه فلسفه وجودیای دارد. فلسفه وجودی حوزه علمیه این است که اول: کوشش کند دین را به صورت کامل و جامع بشناسد. دوم: این محصول و نتیجه را به احتکار درنیاورد و به جامعه عرضه کند. بنابراین مرحله اول شناخت است و مرحله دوم شناساندن. البته شناساندن هم گونههای مختلفی دارد: شناساندن دین به عموم مردم که ما از آن تعبیر به تبلیغ میکنیم، شناساندن به فرهیختگان که بیشتر به تبیین دین تعبیر میشود و...
این شناساندن خصلتهایی دارد: اولاً نباید محدود به بخشی از دین و وانهادن بخشی دیگر باشد؛ بلکه باید سعی کند دین را تماماً و در حد وسعی که دارد تعریف کند. ثانیاً دین را به صورت نیمبند معرفی نکند و آنچنان که هست معرفی کند؛ بیکم و بیش.
علاوه بر این، هر یک از این دو کارویژه، مقدماتی دارد که حوزه باید به آنها نیز گردن نهد. مثلاً شناخت دین مترتب است بر اینکه علومی در حوزه تدریس شود. مادامی که آن مقدمات و علوم مقدماتی را نیاموزیم، قادر به تلاش در جهت شناخت دین نخواهیم بود. اینجاست که بحث تعلیم و تعلم مطرح میشود و پای دروس حوزوی به میان میآید. پس ما یک مرحله مقدماتی داریم.
شناساندن دین هم مقدماتی دارد. چنین نیست که بتوانیم به سادگی همهچیز دین را بشناسانیم. باید با جامعه در تماس باشیم و همه پلهای ارتباطی با جامعه را برقرار کنیم. باید مجهز و مسلح به ادبیات زمان خودمان باشیم. با هر ادبیاتی نمیشود دین را معرفی کرد. باید به نیازهای جامعه واقف باشیم و به جهان کنونی آشنا باشیم تا هم نیازهای جهانی را و هم ارتباطات جهانی را و هم توطئههای جهانی را بشناسیم. بنابراین یکسری دانشها و آگاهیها و تلاشهای مقدماتی در شناخت و شناساندن دین ضروری است. تا کارکرد شناساندن دین هم امکانپذیر شود و هم قابل انجام باشد.
اینکه تصور شود تحول مدیریتی میتواند معجزه کند، درست نیست. به هر حال مدیریت در یک بستر فرهنگی و محیطی انجام میگیرد و مادامی که بدنهی اصلی این محیط که مدیریت به آنها تعلق دارد دچار تحول نشود، مدیریت قوی هم قادر به انجام رسالت اصلی نخواهد بود.
البته مراحلی که ذکر شد، به این معنا نیست که اینها باید الزاماً در پی هم بیایند. از حیث رُتبی در پی هم هستند اما ممکن است همزمان صورت بگیرند. گاهی از نظر زمانی هم باید در پی هم باشند؛ چون شما تا وقتی که چیزی را نشناسید، نمیتوانید بشناسانید. تا وقتی هم که مقدمات شناختن را فراهم نیاورید، نمیتوانید به شناخت برسید. در عین حال ممکن است حوزه همه مراحل را با هم دنبال کند؛ چون افراد از این حیث که درچه مرحلهای هستند، متفاوت و مختلفند. وضعیت آرمانی حوزه این است که این مراحل را به خوبی انجام دهد.
یک مرحله دیگر نیز بر عهده حوزه هست که عبارت است از تربیت و هدایت عملی جامعه. کار حوزه فقط تعلیم و آموختن نیست. داشتن حرکتهای ایمانافزا هم بخشی از کار حوزه است. حوزویان باید در کسوت مربیان در جامعه حضور به هم برسانند و رفتارهای تربیتساز از خویش به جای بگذارند یا نشان بدهند. جدای از اینها حوزه باید ارتباط با نظام را هم در نظر بگیرد. حوزه باید پشتیبان نظام باشد و فعالیتها و اقدامات عملی در حمایت از نظام داشته باشد.
بنابراین شش کارکرد برای حوزه متصور است که اگر حوزه بتواند آنها را همزمان با هم و به صورت حداکثری و با برخورداری از دو ویژگی کمال و جامعیت ارائه کند، میتوان گفت حوزه مطلوبی است. یعنی حوزه مطلوب حوزهای است که سعی کند تمام دین را آنگونه که هست، بشناسد و بشناساند و همه تلاش خودش را در داشتن یک حضور درست در جامعه داشته باشد.
در کنار این شش مورد، مورد هفتمی هم هست که در عرض موارد فوق نیست بلکه در طول آنهاست و چه بسا از موارد ششگانه فوق هم مهمتر باشد و آن مسأله داشتن یک مدیریت جامع و کامل است. مدیریتی که بتواند تمامی موارد فوق را ساماندهی کرده و به سمت مطلوب حرکت دهد.
- کاستیهای کنونی حوزه را در کدام یک از محورهای فوق میدانید؟
حوزه در همه این موارد دچار کاستی و نارسایی است. حوزه مدیریت دارد اما دارای برخی نواقص است. با جامعه ارتباط دارد اما ارتباطش با تمام اقشار و به اندازه کافی نیست. ارتباط با یک قشر را هم به صورت کامل ندارد و ارتباطش نفوذیافته نیست. با جهانیان هم ارتباط دارد اما در پایینترین درجهها و پایینترین سطوح نزدیک صفر! استفاده از تکنولوژی مدرن در زمینه تبلیغ دارد اما کمترین بهره را از آن میبرد.
به هر یک از این شش حوزه کارکردی که نظر بیندازید، با فعالیت ناکافی مواجه خواهید بود. البته در بخشی از این حوزههای کارکردی و فعالیتی، حوزه را قوی میبینیم. به عنوان مثال در ارتباط با پارهای از دانشهای مقدماتی، موفقیتهای حوزه را میستائیم. اما سخن این است که فلسفه وجودی حوزه خیلی بزرگتر از چیزی است که در تصورات اولیه ما قرار میگیرد.
فلسفه وجودی حوزه علمیه این است که اول: کوشش کند دین را به صورت کامل و جامع بشناسد. دوم: این محصول و نتیجه را به احتکار درنیاورد و به جامعه عرضه کند. بنابراین مرحله اول شناخت است و مرحله دوم شناساندن.
فلسفه وجودی حوزه بهخصوص در دنیای متحول کنونی، حقیقتاً عظیم است و پایبندی و تحقق بخشیدن به آن کار بزرگی است. این را هم بگویم که برای تعریف هر یک از این فعالیتهای شش یا هفتگانه، باید همیشه نگاهی به آینده داشته باشیم؛ بهخصوص در بعد مدیریتی. مدیریت حوزه حتماً باید با نگاه به آینده شکل بگیرد. چون آینده پیش از آنکه متوجه شوید، آمده و رفته و تبدیل به گذشته شده است. باید با توجه به این مسأله، مدیریت ما ناظر به آینده باشد.
- برای خروج از وضعیت نارسا و پرکاستی کنونی و رسیدن به وضعیت ایدهآل، چه کاری باید انجام دهیم؟ آیا باید منتظر یک حرکت شخصی باشیم یا منتظر یک تحول مدیریتی؟
اینکه تصور شود تحول مدیریتی میتواند معجزه کند، درست نیست. به هر حال مدیریت در یک بستر فرهنگی و محیطی انجام میگیرد و مادامی که بدنهی اصلی این محیط که مدیریت به آنها تعلق دارد دچار تحول نشود و عزم و تصمیمی در نگاه و بینش آنها شکل نگیرد، مدیریت قوی هم قادر به انجام رسالت اصلی و نهایی خود به صورت حداکثری نخواهد بود.
البته مدیریت درست، مدیریتی است که واقعیتها و چالشها را ببیند. مگر میتوان توقع تحول داشت بدون اینکه موانع و مشکلات را شناسایی کرد؟ لذا پیش از آنکه نیازمند تحول در مدیریت باشیم، نیازمند مدیریت تحول هستیم. مدیریت تحول این است که سنخ مشکلات و موانع موجود در زمینههایی که باید دچار تحول شوند را دقیقاً شناسایی کنیم. لذا مدیریت تحول صرفاً به دنبال انجام یکسری فعالیتها نیست. ممکن است بخشی از مدیریت تحول تمرکز بر برخی از مطالعات تمرکز یابد. باید یکسری مطالعات را انجام دهیم. چون به اطلاعات کافی نیاز داریم. مدیریت تحول نیازمند زمان است اما نباید بهانهای باشد برای اینکه ما بسیاری از وظایف را فرو بگذاریم و به کُندی فعالیت کنیم. مدیریت تحول باید به صورت حداکثری فعالیتهای لازم را انجام دهد.