[ بازگشت ]
|
[ چـاپ ]
مربوط به :بیانات در دیدار مردم آذربایجان شرقی - 1396/11/29 عنوان فیش :همراهی نفوذ خارجی با استبداد،از اواسط دوران قاجار کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران, نفوذ بیگانگان در ایران, مردمسالاری دینی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مردمسالاری یعنی مردمْ اصلند؛ اصلْ مردمند؛ نه فقط در تعیین حاکم؛ چون تا میگوییم مردمسالاری، ذهن همه میرود به صندوقهای رأی -که خب درست هم هست، تعیین رئیسجمهور، تعیین خبرگان رهبری و در واقع تعیین رهبر، تعیین دستگاههای مختلف، همه درواقع به وسیلهی مردم انجام میگیرد- این تعیینکننده است، این درست است امّا فقط این نیست؛ آنچه مهم است، این است که مردمسالاری یعنی مردم را در همهی امور زندگی، صاحب رأی و صاحب تدبیر و صاحب تصمیم قرار دادن؛ درست نقطهی مقابل آن چیزی که قبل از انقلاب در این کشور در طول قرنهای متمادی بود. قرنهای متمادی این کشور از خودرأیی طواغیت و سلاطین رنج میبرد، مردم هیچکاره بودند؛ طاغوت و طواغیت دُوروبَرِ طاغوتِ اصلی، تصمیمگیر بودند؛ یعنی استبداد مطلق؛ مردم وسیلهای بودند برای اینکه او بتواند تحکّم بکند -بالاخره کسی که میخواهد تحکّم کند، باید به کسی تحکّم کند؛ او مردمند- مردم را نگه میداشتند برای اینکه به آنها تحکّم کنند. از اواسط دوران قاجار یک بیماری دیگری هم اضافه شد و آن، سلطهی خارجی و نفوذ خارجی و استعمار خارجی بود. قبلها این دیگر نبود؛ فرض کنید که زمان صفویّه یا زمان نادرشاه و دیگران، استبداد بود امّا نفوذ بیگانه نبود؛ امّا از اواسط دوران قاجار -از اواخر دوران ناصرالدّین شاه به این طرف- سلطهی خارجی هم وارد شد؛ یعنی بهطور دقیق از [سال] ۱۸۰۰ میلادی، نفوذ انگلیسها در ایران شروع شد. نمایندهی دولت هند -که دولت انگلیسی بود- وارد کشور شد و من در بعضی از گفتهها اشاره کردهام و مفصّلاً چیزهایی در این زمینه گفتهام، نمیخواهم وارد آن بشوم. نفوذ خارجی همراه شد با استبداد، سلطهی خارجی اضافه شد بر سلطهی طاغوت، کار به جایی رسید که سلسلهی قاجار که خودشان هم تحت تأثیر انگلیسها بودند، به وسیلهی انگلیسها برداشته شدند، یک سلسلهی جدیدی به وجود آمد. رضاخان را انگلیسها آوردند، بعد به دلیلی او را بردند و پسرش را آوردند، بعد هم که آمریکاییها در اواسط کار وارد شدند و همهکارهی این کشور شدند؛ هزاران مستشار آمریکایی [آمدند]. مردمسالاری نقطهی مقابل این است؛ یعنی اجازه نمیدهد استبداد باشد، اجازه نمیدهد که سلطهی خارجی باشد؛ این مردمسالاری است مربوط به :بیانات در دیدار مداحان اهلبیت علیهمالسلام - 1394/01/20 عنوان فیش :نگاه بی ارزش دولتمردان قاجار به سرمایه نفت کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, مسئله هستهای ایران, منافع انرژی هسته ای نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [مسئولین]بدانند دستاورد کنونی هستهای ما چیز باارزشی است؛ این را بدانند؛ به چشم کمارزش و چیز سبک به آن نگاه نکنند؛ چیز با ارزشی است. صنعت هستهای برای یک کشور، یک ضرورت است. اینکه بعضی از روشنفکرنماها قلم بردارند و قلم بزنند که «آقا ما صنعت هستهای را میخواهیم چهکار کنیم» این فریب است؛ این شبیه همان حرفی است که زمان قاجارها وقتی نفت کشف شده بود و انگلیسها آمده بودند میخواستند نفت را ببرند، اینجا دولتمرد قاجاری میگفت ما این مادّهی بدبوی عَفِن را میخواهیم چهکار کنیم، بگذارید بردارند ببرند! این شبیه آن است. صنعت هستهای برای یک کشور یک ضرورت است؛ هم برای انرژی، هم برای داروهای هستهای که بسیار مهم است، هم برای تبدیل آب دریا به آب شیرین، و هم برای بسیاری از نیازهای دیگر در زمینهی کشاورزی و غیر کشاورزی. صنعت هستهای در دنیا، یک صنعت پیشرفته است، یک صنعت مهم است. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان نظام - 1392/04/30 عنوان فیش :آغاز نفوذ دولتهای بيگانه در ایران از سال 1800میلادی کلیدواژه(ها) : دخالتهای انگلیس در ایران, تاریخ قاجاریه, سرجان ملکم, نفوذ بیگانگان در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, تاریخ استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما در طول دو سه قرن اخیر ضربه های سختی خوردیم؛ هم از ناحیه ی استبداد داخلی و دیكتاتوری های داخل كشور، هم از ناحیه ی تهاجم های بیرونی. این یك واقعیتی است كه ما ضربه خوردیم. تاریخ ورود و نفوذ دولتهای بیگانه در كشور ما از سال ۱۸۰۰ میلادی است؛ یعنی دویست و دوازده سال است كه اولین نفوذ خارجی از طریق حكومت انگلیسیِ هند اتفاق افتاد؛ جان ملكمِ انگلیسی آمد ایران - كه حالا تاریخش را كسانی كه ملاحظه كردند، میدانند - و تبعاتی كه پیش آمد. ضعف آن دولتها در مواجهه ی با نفوذ و تهاجم فرهنگ غربی و سیاست غربی و حكومتهای غربی، موجب انفعال كشور شد و همین طور رفته رفته ما دچار ضعف شدیم. مربوط به :بیانات در مراسم بیست و سومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1391/03/14 عنوان فیش :نشانه های ذلت ایران در دویست سال گذشته کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, نفوذ بیگانگان در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما ایرانیها در طول تاریخ طولانی خودمان دورانهای متفاوتی را گذراندهایم؛ عزت هم داشتیم، ذلت هم داشتیم؛ اما در این دوران طولانیِ دویست سالهی منتهی به انقلاب، ما یك دوران سختِ تاریكِ ذلت را گذراندیم. خیلیها از تاریخ بیخبرند، و خیلیها تاریخ را سرسری نگاه میكنند. باید در تاریخ تعمق كرد، از تاریخ درس گرفت. ما در این دویست سال، یك دوران تاریكِ ذلت را از سر گذراندیم. نشانههای این ذلت، زیاد است. ما در تمام این دوران، در حوزهی سیاست، یك ملت منزوی بودیم؛ در فعل و انفعالات منطقهی خودمان - چه برسد به فعل و انفعالات جهان - هیچ تأثیری نداشتیم. در این دوران دویست ساله، استعمار به وجود آمد. دولتهای مستعمر از اقصی نقاط عالم به منطقهی ما آمدند؛ كشورهائی را گرفتند، ملتهائی را اسیر كردند، منابع ثروت ملتها را غارت كردند. در این دویست سال، دولت ایران و ملت ایران، بیخبر و غافل، به حوادث نگاه میكردند؛ حتّی شاید از حوادث مطلع هم نمیشدند، چه برسد به اینكه بخواهند در آن حوادث دخالت كنند و تأثیر بگذارند. در حوزهی اقتصاد، وضع ما روزبهروز به طرف انحطاطِ بیشتر حركت میكرد. در حوزهی علم و فناوری، بكلی عقبمانده بودیم؛ هیچ دستاورد علمیای كه قابل توجه و قابل عرضه باشد، در مقابلهی با حركت عظیم علمی در دنیا نداشتیم. در سیاست داخلی خودمان، دستخوش سیاستهای بیگانگان بودیم. استعمارگرها، قدرتهای مسلط دنیا، بر روی حكومتهای ما اثر میگذاشتند؛ آنها را به این طرف و آن طرف میكشاندند، به آنها تحمیل میكردند، از آنها كار میكشیدند؛ و دولتهای ما، پادشاهان ما، قدرتهای مسلط ما، هیچ عكسالعمل شایستهی انسانیِ افتخارآمیزی از خودشان نشان نمیدادند. حتّی در زمینهی حفظ تمامیت ارضی كشور، حفظ حاكمیت دولتها، ضعف خجالتآوری را در این دورانِ دویست ساله مشاهده و تجربه كردیم. در همین دورانِ دویست ساله است كه معاهدهی ذلتبار تركمانچای و قبل از آن، معاهدهی گلستان اتفاق افتاد؛ هفده شهر قفقاز را از ایران جدا كردند. در همین دورانِ دویست ساله بود كه آمدند بوشهر ما را اشغال كردند، بدون كمترین مقاومتی از سوی دولت و دولتیها. در همین دوران بود كه یك دولت بیگانه آمد در قزوین اردوی نظامی زد و دولت مركزی تهران را تهدید كرد كه باید فلان كار را بكنید، فلان اقدام را بكنید، فلان كس را بیرون كنید، والّا به تهران حمله میكنند. یعنی تا قزوین جلو آمدند، تهران را تهدید كردند، دولت مركزی در تهران به خود میلرزیدند. اگر شخصیتهای نادری در این میان نبودند، قطعاً تسلیم اولتیماتوم آن دولت بیگانه میشدند. در همین دوران بود كه دولت انگلیس آمد حكومت پهلویها را در ایران به وجود آورد؛ رضاخان را انتخاب كردند، از یك مركز فرودستی او را بالا كشیدند، به سلطنت كشور رساندند و سلطنت او را در كشور به صورت یك قانون درآوردند و همهی امور را به دست او دادند و او هم در مشت خودشان و در اختیار خودشان بود. در همین دوران بود كه قرارداد ننگین 1299 - 1919 میلادی - اتفاق افتاد؛ كه بر طبق این قرارداد، اقتصاد كشور به دست بیگانه میافتاد و سیاست كشور و اقتصاد كشور یكباره در اختیار دشمنان ایران قرار میگرفت. در همین دوران بود كه رئیس سه كشور - كه متحدین جنگ بودند - به تهران آمدند و بدون اینكه از دولت اجازه بگیرند، بدون اینكه به دولت مركزی كمترین اعتنائی بكنند، در اینجا جلسه تشكیل دادند. روزولت، چرچیل و استالین به میل خودشان به تهران آمدند و جلسه تشكیل دادند؛ نه از كسی اجازه گرفتند، نه گذرنامهای نشان دادند. محمدرضا كه آن روز پادشاه ایران بود، مورد اعتنای اینها قرار نگرفت؛ آنها به دیدن او نرفتند، او به دیدن آنها رفت؛ وارد اتاق شد، برایش بلند نشدند، اعتنا نكردند! ببینید ذلت یك دولت مركزی كه سرریز میشود بر روی مردم، تا كجاها منتهی میشود؟ این، حضیض ذلت یك حكومت و یك ملت است. این، مال دوران دویست سالهی ماست. البته در این میان، استثناهائی وجود داشت: مثلاً یك امیركبیری سه سال بر سر كار آمد. یا فتوای میرزای بزرگ شیرازی توانست قضیهی تنباكو را فیصله بدهد. یا علما در قضیهی مشروطیت دخالت كردند. یا نهضت ملی شدن نفت در یك دورهای به راه افتاد. همهی اینها كارهای كوتاهمدت، موقت و بعضاً بكلی ناكام بود؛ اما روال كلی، حركت كلی، حركت ذلت بود كه بر این ملت بزرگ، بر این ملت تاریخساز، بر این ملتِ دارای مواریث عظیم تاریخی تحمیل شده بود. مربوط به :بیانات در جمع مردم و کارکنان صنعت نفت عسلویه - 1390/01/08 عنوان فیش :خدمت مردم بوشهر به عزت ایران با ایستادگی مقابل استعمارگران کلیدواژه(ها) : استان بوشهر, مردم بوشهر, تاریخ قاجاریه, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, مبارزات ضد استعماری ملت ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : استان بوشهر جزو اصیلترین و کهنترین استانهای این کشور و دارای مردمِ امتحان دادهای است. هر کس با تاریخ این منطقه آشنا باشد، میداند که مردمِ این کرانهی طولانی خلیج فارس، به کشورشان، به استقلال کشور، به عزت ملت ایران خیلی خدمت کردهاند. در یک دورهای، مستکبران متجاوز و سلطهطلب که اهمیت این منطقهی از عالم را درک کرده بودند، تصمیم داشتند این حوزهی ثروتمند خلیج فارس را به طور کامل قبضه کنند و در اختیار بگیرند. همان استعمارگرانی که شبهقارهی هندوستان را به آن روز درآوردند و با حضور خودشان آن ضربههای جبرانناپذیر را به آن مردم زدند، و در شمال آفریقا به نحو دیگر، و در شرق آسیا به نحو دیگر، حاضر نبودند از این منطقه دل بکنند و طمع ببُرند. در آن روز، مردم این کرانهی طولانی، هم بخصوص در استان بوشهر، و هم در استان هرمزگان، خیلی خدمت کردند، ایستادگی کردند، شهامت نشان دادند، عزت و ایستادگی ملت ایران را به اثبات رساندند؛ که این یک سابقهی تاریخی است برای این منطقه، و این چیزها از حافظهی تاریخ هرگز زدوده نخواهد شد. مربوط به :بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم - 1389/07/29 عنوان فیش :استقلال حوزه های علمیه و روحانیت شیعه در طول تاریخ کلیدواژه(ها) : استقلال حوزههای علمیه, تاریخ قاجاریه, میرزای قمی, رساله عباسیه, شیخ جعفر کاشفالغطاء, کشف الغطاء, تاریخ صفویه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آیا حمایت نظام اسلامی از حوزههای علمیه میتواند به استقلال حوزههای علمیه خللی و لطمهای وارد كند یا نه؟ آیا این كار مجاز است یا نه؟ این بحث مهمی است. اولاً حوزههای علمیه همیشه در طول تاریخ مستقل بودند؛ نه فقط در دوران حكومتهای معارض با تشیع، بلكه حتّی در دوران حكومتهای شیعی. یعنی آن وقتی كه صفویه در رأس كار قرار گرفتند و علمای بزرگی مثل محقق كركی و پدر شیخ بهائی و بزرگان زیادی به ایران آمدند و در مناصب گوناگون دینی قرار گرفتند، هرگز این علما و شاگردان و تربیت شدگان آنها مقهور سیاست صفویه نشدند و در اختیار آنها قرار نگرفتند. بله، كمك میكردند، همكاری میكردند، از آنها تعریف و تجلیل میكردند؛ اما در قبضهی آنها نبودند، به اختیار آنها نبودند. در بخشی از دوران قاجاریه هم همین جور بود. كاشفالغطاء (رضوان اللَّه تعالی علیه) آن عالم بزرگ به ایران آمد و كتاب «كشف الغطاء» را نوشت. ایشان در این كتاب - هم در مقدمه، هم در بحث جهاد به مناسبت جنگهای روس و ایران - تجلیل زیادی از فتحعلیشاه میكند؛ اما كاشفالغطاء آدمی نبود كه توی مشت فتحعلیشاه و امثال فتحعلیشاه قرار بگیرد؛ آنها مستقل بودند. میرزای قمی در منزل خود در قم مورد احترام و تجلیل پادشاه زمان خودش قرار میگیرد؛ اما زیر بار خواستهی او نمیرود. آنها اصرار داشتند آنچه را كه میخواهند، میرزا فتوا بدهد؛ اما میرزا قبول نكرد، زیر بار نرفت. میرزای قمی رسالهای دارد به نام «رسالهی عباسیه» كه نظر فقهی خودش را در باب جهاد بیان كرده است. این رساله چند سال قبل از این برای اولبار چاپ و منتشر شد. از ایشان جوری سؤال میكنند كه مثلاً وكالتی بدهد، نیابتی بدهد كه بتوانند از طرف او جهاد كنند - به گمانم این موضوع در «جامع الشتات» هم آمده باشد - اما ایشان زیر بار نمیرود و قبول نمیكند. روحانیت شیعه همیشه اینجور بوده، همیشه مستقل بوده، هرگز در قبضهی قدرتها قرار نگرفته است؛ امروز هم همین جور است، بعد از این هم باید همین جور باشد و به توفیق الهی همین جور خواهد بود. مربوط به :بیانات در دیدار وزیر علوم و استادان دانشگاه تهران - 1388/11/13 عنوان فیش :همراهی دیکتاتوری و پیشرفت در دوران ناپلئون کلیدواژه(ها) : فرانسه, تاریخ انقلابهای فرانسه, ناپلئون بناپارت, اثرات انقلاب اسلامی, تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [پیشرفتهای بسیار مهم علمی]در سایهی آزادی و آزادفکرىِ ناشی از انقلاب اسلامی هم به وجود آمده؛ والّا اگر در نظام دیکتاتورىِ وابستهی دوران طاغوت زندگی میکردیم، قطعاً این برای ما پیش نمیآمد؛ یعنی گذشت زمان این پیشرفت را به ما نمیداد. دیکتاتوری بود و وابستگی هم بود. حالا یک وقت دیکتاتوری هست، پیشرفت هم هست؛ مثلاً در رأس، یکی مثل ناپلئون است، که در دورهی خودش دیکتاتور است، اما فرهنگستان درست میکند. پیشرفتهای بزرگ علمیای در همان چهارده پانزده سال حکومت ناپلئون در فرانسه به وجود آمد که شاید تا هفتاد هشتاد سال بعد از ناپلئون هم این مقدار پیشرفت برای آنها پیش نیامد. این پیشرفتها هنوز هم مایهی افتخار فرانسویهاست. ناپلئون بالاخره یک آدم هوشمندی بود، علاقهمند بود، پرکار بود، فهمیده بود و آدمهای فهمیدهای هم همراهش بودند. لیکن یک وقت همان دیکتاتوری هست، همراه با وابستگی، همراه با نوکرصفتی؛ این چیزی بود که ما در سالهای متمادی دچارش بودیم؛ در دوران پهلویها یک جور، در دوران قاجار یک جور دیگر. در دوران قاجار هم ما به نحو دیگری وابسته بودیم. یعنی قبل از دوران شکوفائی استعمار که امثال ناصرالدین شاه حکومت میکردند، در همان وقت هم متأسفانه ما زیر سلطه بودیم. خوب، این حالت استبداد و دیکتاتوری که آزادی را از مردم میگیرد؛ بعد آن وقت وابستگی است که سیاستهای بیگانه را بر کشور تحمیل میکند. اگر آن استبداد و وابستگی بود، ما پیشرفت نمیکردیم؛ پیشرفت کنونی که آغاز شده، ناشی از انقلاب اسلامی است. اگر ما بخواهیم این پیشرفت ادامه پیدا کند، کار لازم است، تلاش لازم است؛ لذا خیلی باید تلاش کرد. دانشگاه در این زمینه نقش عمدهای دارد. مربوط به :بیانات در دیدار مردم و عشایر شهرستان نورآباد ممسنی - 1387/02/15 عنوان فیش :مصادیق ایستادگی عشایر فارس در مقابل دستگاههاي استکباري و استبدادي کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, مبارزات ضد استعماری ملت ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در کشور ما، عشایر مایهی عزت و افتخارند. من در یک جمعی گفتم: بعضی از کشورها از اختلاف قومیتها در میان ملتشان، احساس بیم میکنند و میترسند؛ ولی ما از عشایرمان احساس خرسندی و خوشبختی میکنیم! چرا؟ چون عشایر ما - در هر نقطهای که هستند - پاسدار ملیت، پاسدار دین، طرفدار روحانیون و علاقهمند به مبانی اسلامی و سنتهای بومی این کشور بودهاند. ملیت ما - که به فضل پروردگار با عنصر دین و اعتقاد به خدا آمیخته شده است - در همهی دورانها و به کمک سنتهایی که بیش از همه در میان اقوام و عشایر گوناگون نفوذ و رسوخ داشته، باقی مانده است. بخصوص این عشایری که در مناطق مرکزی کشور هستند - منطقهی فارس، منطقهی اصفهان - ولایتمدارند و در طول این زمانها پاسدار تفکر اسلامی و تفکر وابستهی به اهلبیت (علیهمالسّلام) بودهاند. لذا در هر دورهای از دورههای طاغوت که میان روحانیت و علماء و دستگاههای استکباری و استبدادی برخورد و اصطکاکی پیش آمده است، عشایر به عنوان نیروهایی برای روحانیت، در مقابل قدرتهای مستبد و زورگو ایستادهاند. در همین استان فارس، عشایر در مقابل سلطهی انگلیس ایستادند و با انگلیس مبارزه کردند؛ در مقابل سلطهی استبدادی پادشاهان دوران طاغوت - در دوران قاجاریه و در حول و حوش نهضت روحانی بزرگ، مرحوم آیةالله سید عبدالحسین لاری - ایستادگی کردند؛ بعد از آن در دوران رضاخان و بعد هم در دوران نهضت روحانیت، عشایر غیرت عشایری خود و اعتقاد عمیق خود به دین را نشان دادند. این را حفظ کنید. مربوط به :بیانات در دیدار مردم شیراز - 1387/02/11 عنوان فیش :مصادیق عدم حضور مردم در نقل و انتقال قدرت در تاریخ ایران کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, شیراز, جدایی مردم از حکومتهای استبدادی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در طول تاریخ، همیشه در كشور ما جابجائی قدرت بوسیلهی قدرتطلبان نظامی و با لشكركشی و رویاروئی قدرتها با یكدیگر، یا با چیزی كه امروز به آن كودتا میگویند همراه بوده است؛ سلسلههای متعددی در این كشور آمدهاند و رفتهاند؛ اما در هیچكدام از این نقل و انتقالها مردم هیچ دخالتی نداشتهاند. فرض بفرمائید در همین شیراز شما و در استان فارس، سلسلهی زندیه بر سر كار بود؛ بعد قاجاریها آمدند و قدرت را از دست خاندان زند گرفتند! جنگ بین دو قدرتطلب، دو سپاه و دو نیروی نظامی بود؛ مردم نقشی نداشتند. در همهی طول تاریخ كشور ما - چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام تا امروز - هر چه نگاه میكنیم، جابجائی قدرتها همه از همین قبیل بوده است؛ فقط یك استثناء در دوران قدیم دارد - كه آن را عرض خواهم كرد - و در غیر آن مورد، همیشه جابجائی قدرت با لشكركشی و با حملهی نظامی و بدون دخالت مردم بوده است؛ مردم انگیزهای نداشتهاند؛ چه آنجائی كه یك سلسله، قدرت را به یك سلسلهی دیگری میداده و چه آنجائی كه در درون یك سلسله كشمكش قدرت بوده است؛ كه باز اگر مثالش را از شیراز شما بخواهم بزنم، در دوران قاجاریه و بعد از مرگ فتحعلیشاه قاجار، در همین شیراز یكی از پسرهای بزرگ فتحعلیشاه به نام حسینعلیمیرزا حاكم بود و حكومت را برای خودش میخواست؛ اما در تهران محمدشاه - كه نوهی فتحعلی شاه بود - به پادشاهی رسیده بود؛ جنگ شد. در همین بیرون دروازههای شهر شیراز، بین دو نیرو جنگ اتفاق افتاد! البته مردم در این جنگها لگدمال میشدند؛ به آنها خسارت وارد میشد و مزرعهشان، مالشان، ملكشان و جانشان تهدید میشد، اما هیچ دخالتی در این درگیریها نمیكردند. در طول تاریخ اینجوری بوده است. البته عرض كردم، فقط یك مورد استثناء وجود دارد - كه آن هم از لحاظ تاریخی مورد تردید است و با افسانهها مخلوط است - و آن داستان كاوهی آهنگر است؛ كه میگویند این آهنگر به كمك مردم حركت كردند و سلطنت ضحاك ماردوش را از بین بردند. اگر واقعیت داشته باشد و راست باشد، در تاریخ همین یك مورد است و دیگر نمونهای ندارد. البته در تاریخی كه اروپائیها برای كشور ما از دوران پهلوی به این طرف نوشتهاند، اسمی از فریدون و ضحاك و كاوهی آهنگر وجود ندارد؛ آنها جور دیگری تاریخ را نوشتهاند كه آن مقولهی دیگری است و حالا نمیخواهیم وارد آن بشویم. مربوط به :بیانات در دیدار اعضای انجمنهای اسلامی دانشآموزان - 1386/02/19 عنوان فیش :بیکفایتی و وابستگی سلاطین قاجار و پهلوی؛ عامل عقبماندگی ایران کلیدواژه(ها) : عقبماندگی علمی ایران, عملکرد حکومت پهلوی, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, عملکرد حکومت قاجاریه, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, میرزای شیرازی, قرارداد رژی, سیدحسن مدرس, نشاط و نیروی جوان, تاریخ قیام تحریم تنباکو, تاریخ قاجاریه, تاریخ قیام تحریم تنباکو, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مخالفت آیت الله مدرس با رضاخان, پیشروان انقلاب, تاریخ قیام تحریم تنباکو, قیام تحریم تنباکو, رهبران نهضت تحریم تنباکو نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : كشور و جامعهی ما بعد از انقلاب، در تمام طول این دوران، لحظات حساسی را گذرانده است كه نقش جوانها و تأثیر حالت جوانی و استعدادهای جوانی در آن، یك نقش برجسته است. با اینكه ما ملت با استعدادی هستیم و بودیم، بر اثر تسلط سیاستهای استعماری و استبدادی و سلطنتهای موروثیِ خاندانی و حكومتهای غاصب و جائر، در طول دو سه قرن، از قافلهی علم جهانی عقب ماندیم. عقبماندگی علمی همراهِ خود عقبماندگی اقتصادی و فرهنگی و نظامی و بقیهی عقبماندگیها را هم به بار میآورد. یك كشوری كه با توجه به استعداد خود، با توجه به زمینههای طبیعی و انسانی خود، با توجه به جایگاه جغرافیایی خود - كه اگر به نقشهی جهان نگاه كنید، توجه میكنید كه ایران در چه نقطهی حساسی قرار دارد - با توجه به ذخائر زیرزمینی خود، باید یكی از پیشرفتهترین و یكی از ثروتمندترین كشورهای دنیا باشد، در دورهی حكومتهای قاجاری و بعد پهلوی، تبدیل شد به حكومت عقبافتادهیِ دستنشاندهیِ فقیرِ ضعیفِ توسریخور. این، در تاریخ ما اتفاق افتاد. گناهش به گردن كیست؟ در درجه اول به گردن آن زمامداران فاسد و بی كفایت است، كه وابسته هم شدند؛ وقتی سیاستهای استعماری غرب وارد میدان شد، وابسته هم شدند. آنها همت و حمیّت نداشتند؛ فقط به فكر زندگی و آقایی خودشان و حفظ قدرت حكومت خودشان بودند. گناه، در درجه اول بر دوش اینهاست؛ حالا حداقل این دو سلسلهی سلاطین قاجاری و سلاطین پهلوی. ملت ایران حق دارد كه در روز قیامت و در پیش خدای متعال گریبان این ستمگران را بگیرد و ادعانامهی عظیم و وحشتناكی را علیه اینها در دست بگیرد، بگوید اینها كسانی بودند كه یك كشورِ با استعداد، غنی، بزرگ، دارای آن سابقهی فرهنگی بی نظیر را - كه چنین كشوری لااقل باید در عِداد كشورهای درجهی یك جهان باشد؛ والّا اصلاً درجهی یك است؛ و در بالای ستون كشورها باید قرار داشته باشد - تبدیل كردند به یك كشور درجهی چندم؛ هم فقیر، هم ضعیف، هم تحقیر شده، هم توسریخور، هم نا امید. بعد چه اتفاقی افتاد؟ در خلال این صد، صد و بیست سالی كه بخش آخر آن دوران سخت تا امروز. گذشته، وجدانهای بیدار و شخصیتهای بزرگی پیدا شدند كه هشدارهایی دادند؛ برقهایی در آسمان تاریك و ظلمانیِ زندگیِ این كشور جهاندند كه روشنیهایی به وجود آمد؛ بیداریهایی به وجود آمد كه یك نمونهاش مخالفت میرزای شیرازی با كمپانی رژیِ معروف بود كه در واقع همهی كشور را بتدریج میبلعید و میخواست سرنوشتی مثل سرنوشت استعماری هندوستان برای ایران رقم بزند؛ یا فریادهای مرحوم آیتاللَّه مدرس در صحن مجلس ملی آن روز در مقابلهی با رضا خان و دیگران و دیگران، در مقابله با آن قرارداد خائنانهای كه آن روز داشتند میبستند كه همهی كشور را تحویل انگلیسها بدهند. اینها برقهایی در این فضا روشن كرد؛ دلها را روشن كرد، عزمها را محكم كرد. نهضت به وسیلهی پیشروان این فكر شروع شد، رهبری الهی و با عزم و ارادهای مثل امام، خدای متعال در اختیار ملت گذاشت؛ بازهم همین جوانها، حركت خودشان را كردند، یك تحول عظیم و بنیادی به وجود آمد؛ میلههای زندانی كه ملت ایران در آن گرفتار بود، شكسته شد، لكن از اینجایی كه انقلاب شروع كرد، تا آنجایی كه باید ملت ایران برسد، راهِ طولانی است. این راه طولانی پر از چالشهای گوناگون است؛ همت میخواهد، نیرو میخواهد، نشاط میخواهد، ابتكار میخواهد، تراكم عظیم نیروها را میطلبد. اینها باید به وسیلهی جوانها، روحیه جوان، نشاط جوانی تأمین شود. مربوط به :بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان - 1385/08/18 عنوان فیش :بررسی نسخه های قلابی و بعضا خائنانه پیشرفت در زمان قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : مدیریت تحول, تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, مبارزه علما, روشنفکری وابسته, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, مبارزات ضد استعماری علما, نخبگان نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : باید راه آزاد اندیشی و نوآوری و تحول را باز گذاشت، منتها آن را مدیریت كرد تا به ساختارشكنی و شالودهشكنی و بر هم زدن پایههای هویت ملی نینجامد. این كار، مدیریت صحیح لازم دارد. چه كسی باید مدیریت كند؟ نگاهها فوراً میرود به سمت دولت و وزارت علوم و...؛ نه، مدیریتش با نخبگان است؛ با خود شماست؛ با اساتید فعال، دانشجوی فعال و مجموعههای فعال دانشجویی. حواستان جمع باشد! دنبال حرف نو و پیدا كردن حرف نو حركت كنید؛ اما مراقب باشید كه این حرف نو در كدام جهت دارد حركت میكند؛ در جهت تخریب یا در جهت ترمیم و تكمیل؛ اینها با هم تفاوت دارد. این وظیفهای است به عهدهی خود شماها. امثال بنده كه مسئول هستیم؛ البته مسئولیتهایی داریم و شكی نیست در این زمینهها؛ اما كار، كارِ خود شماهاست. گمان نكنید كه نهضت آزاداندیشی و حركت تحول و شجاعت در كارهای گوناگون را، به جای شما كه دانشجو هستید یا محقق هستید یا استاد هستید، ممكن است مسئولان دولتی یا بنده بیاییم انجام بدهیم؛ نه، من نقشم این است كه بیایم بگویم این كار را خوب است بكنیم.نهضت نرمافزاری و جنبش نرمافزاری و نهضت تولید علم را ما مطرح كردیم؛ الان حدود ده سال میگذرد و امروز یك غوغایی راه افتاده است. چه كسی این را راه انداخته؟ من كه یك كلمه بیشتر نگفتم. این كار را شما كردید؛ محقق ما، جوان ما و استاد ما؛ تحول از این قبیل است. وظیفهی نخبگان فكری و فرهنگی جامعه و حوزه و دانشگاه، مدیریت این تحول است. نه باید تحولات را سركوب كرد، نه باید تسلیم هر تحولی شد. خوب، این تحول برای چیست؟ برای پیشرفت. پیشرفت چیست؟ باید آن را معنا كنیم. اولاً این سؤال را باید از خودمان بكنیم: پیشرفت چیست؟ اگر سؤال نكنیم كه پیشرفت چیست، پیداست به فكر پیشرفت نیستیم. بنابراین، باید اول این سؤال را از خودمان بكنیم و به دنبال پاسخش حركت بكنیم تا آن را پیدا بكنیم. اینكه «پیشرفت چیست؟» حرفهای گوناگونی در سطح دنیا مطرح است. همهجور حرفی هست؛ نسخههای قلابی، توصیههای متناقض، عجیب و غریب و بعضاً خائنانه، كه این بلایی بود كه در آغاز شروع مدرنسازی كشور به جان ما ایرانیها افتاد. اول كه نشانههای پیشرفت اروپایی برای ایرانیها معلوم شد، كم كم به فكر افتادند كه ببینند در اروپا، در آن طرف دنیا، چه خبراست؛ قبل از آن، اصلاً خبر نداشتند كه در دنیا چه خبر است! سلاطین قاجاری آنقدر گرفتار حرمسراها و سفرهخانهها و گرفتاریهای شخصی و مسائل بیارزش خودشان بودند كه اصلاً از اینكه در دنیا چه دارد میگذرد، خبر نداشتند. رنسانس چه بود؟ چطور به وجود آمد؟ چرا به وجود آمد؟ نتیجهاش چه شد؟ اصلاً این قضایا را تا دوران فتحعلی شاه و بعد از آن ملتفت نبودند! بعد كه جنگ ایران و روس شد و دستگاه قاجاری به واسطهی سلاحهای پیشرفتهی روسها - كه آن روز از امكانات جدید و سلاحهایی كه برای خودشان ساخته بودند، بهره بردند - تو دهنی محكمی خورد، تازه كسانی را به اروپا فرستادند و سفرای اروپایی هم كه در ایران زندگی میكردند، دست و پایی باز كردند. پیغامآورها و مأموران ویژهای هم برای زمینهسازی نفوذ سیاسی به ایران گسیل شدند و با روشهای خودشان به ایران آمدند. اولین كسانی كه با موج به اصطلاح مدرنیته مواجه شدند، چه كسانی بودند؟ شاهزادهها، رجال دربار قاجاری و شخصیتهای متنفذ سیاسی آن روز. عامهی مردم كه خبری نداشتند، علما كه اطلاعی نداشتند و دیگران كه چیزی نمیدانستند. اینها هم به جز خیلی افراد معدود، عموماً - تقریباً میشود گفت بدون استثنا - در مواجههی با این فرهنگ و پیشرفتهای غربی مات و مبهوت شدند؛ دست و پای خودشان را گم كردند و نتوانستند ذهن و عقل خودشان را به كار بگیرند و از پیشرفت طرف مقابل، به فكر پیشرفت خود بیفتند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد كه در دوران مشروطیت و بعد از استقرار آن، روشنفكرهای درجهی اول ما عقیدهشان این شد كه اگر ایران بخواهد پیشرفت كند، باید از فرق سرتا پا غربیِ كامل بشود! این، یعنی تقلید محض. و همینطور هم عمل كردند و این روند تا حكومت پهلوی ادامه داشت. حكومت پهلوی آمد این را برنامهریزی كرد تا با سرعت بیشتری این كار انجام بگیرد. به آن مقداری كه در دورهی قاجار بود، قانع نبودند. پهلوی را برای این سرِ كار آوردند؛ چند تا روشنفكرِ دستنشاندهی مورد اعتماد خودشان از ایرانیهای تحت تأثیر غرب را هم به عنوان عناصر فرهنگی، دور و برِ آن گذاشتند تا همین كار را بكنند. مسئلهی كشف حجاب، مسئلهی تغییر لباس و مسئلهی حذف كردن نشانههای ایرانیِ اسم: میرزا، سید، خان، آقا، دادن امتیازات فراوان در زمینههای نفت و آوردن مستشارهای خارجی - كه روز به روز هم بیشتر شد - از این قبیل است. بعد هم كه - انگلیسیها رضاخان را كنار گذاشتند، در دورهی بعد، امریكاییها از سال 1332 همه كارهی كشور شدند؛ این سرگذشت تحولات ما در دوران طاغوت است كه با همان مدیریت خطرناك كه گفتم، به سمت نابود كردن اصالتها رفت. ای كاش در مقابل چیزی میگرفتند! نه، هیچ چیز هم نگرفتند. یعنی ایرانیها در طول سالهای متمادی - بیش از شصت، هفتاد سال - كه در اختیار انگلیسیها و غربیها بودند، این قدرت را پیدا نكردند كه مثلاً یك مركز تحقیقات علمی در كشور به وجود آورند كه ظرف پنجاه سال دو تا اختراع درست كند؛ دانشمندانی را تربیت كنند كه دو، سه تا كشف جدید علمی بكنند؛ یعنی اینها این اندازه از غرب استفاده نكردند. آنها چه میخواستند؟ مصرف كننده میخواستند. مصرف كنندهی اقتصادیای كه به طور طبیعی با خودش مصرف فرهنگی و تسلیم سیاسی را هم همراه دارد. آنها این را میخواستند؛ اینها هم راحت تسلیم شدند و دادند. همهی این تشنجها، درگیریها و چالشهایی كه شما در دوران حكومت قاجاریه از زمان تنباكو تا دوران رضا خان و تا بعد از آن میبینید كه بین جبههای از مؤمنین به رهبری علما از یك طرف و حكام جائر از یك طرف انجام گرفت، نشئت گرفته از این قضیه است. در قضیهی امتیاز «رژی»، میرزای شیرازی در مقابل دادن امتیازِ مفت و مجانیِ یك منبع درآمد بزرگ در كشور به غربیها و خارجیها، مخالفت كرد. در قضیهی امتیاز «رویتر» همینطور، و در قضیهی قراردادِ 99 - قرارداد معروف به «قرارداد وثوق الدوله» كه در واقع طبق آن، همهی كشور را به دست انگلیسها میدادند - هم همین طور بود، كه مدرس، آن روحانی برجسته، مخالفت كرد. در قضیهی ملی شدن صنعت نفت هم كه مرحوم آقای كاشانی (رضوان اللَّه علیه) دخالت كرد، همین طور بود. این چالشهایی كه علما با حكام دورانهای مختلف داشتند - كه مردم و بسیاری از روشنفكرها هم با اینها همراهی كردند - همه در این مرز است؛ مرز منافع ملی، و آن طرف هم كه تحول ناشی از اراده و تصمیمگیری قدرتهای بیگانهاست. پس نسخههای پیشرفت و نسخههای غربی و بیگانه، بعضاً حتّی خائنانه است. مربوط به :بیانات در دیدار دانشگاهیان سمنان - 1385/08/18 عنوان فیش :ملتفت نبودن دستگاه قاجاری از پیشرفت اروپا تا زمان جنگ ایران وروس کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : اول كه نشانههای پیشرفت اروپایی برای ایرانیها معلوم شد، كم كم به فكر افتادند كه ببینند در اروپا، در آن طرف دنیا، چه خبراست؛ قبل از آن، اصلاً خبر نداشتند كه در دنیا چه خبر است! سلاطین قاجاری آنقدر گرفتار حرمسراها و سفرهخانهها و گرفتاریهای شخصی و مسائل بیارزش خودشان بودند كه اصلاً از اینكه در دنیا چه دارد میگذرد، خبر نداشتند. رنسانس چه بود؟ چطور به وجود آمد؟ چرا به وجود آمد؟ نتیجهاش چه شد؟ اصلاً این قضایا را تا دوران فتحعلی شاه و بعد از آن ملتفت نبودند! بعد كه جنگ ایران و روس شد و دستگاه قاجاری به واسطهی سلاحهای پیشرفتهی روسها - كه آن روز از امكانات جدید و سلاحهایی كه برای خودشان ساخته بودند، بهره بردند - تو دهنی محكمی خورد، تازه كسانی را به اروپا فرستادند و سفرای اروپایی هم كه در ایران زندگی میكردند، دست و پایی باز كردند. پیغامآورها و مأموران ویژهای هم برای زمینهسازی نفوذ سیاسی به ایران گسیل شدند و با روشهای خودشان به ایران آمدند. مربوط به :بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان - 1385/08/17 عنوان فیش :نوشته شدن کتاب کلثوم ننه توسط عالم معروف مرحوم اقاجمال خوانساری برای مبارزه با خرافات کلیدواژه(ها) : وظایف روحانیت, آقا جمال خوانساری, تاریخ قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [یك چیز كه در باب روحانیت شرط و لازم است مسئله] مبارزهی با خرافات است. در كنار ترویج و تبلیغ معارف اصیل دینی و اسلام ناب، باید با خرافات مبارزه كرد. كسانی دارند روزبهروز خرافات جدیدی را وارد جامعهی ما میكنند. مبارزهی با خرافات را باید جدی بگیرید. این روش علمای ما بوده. مرحوم آقا جمال خوانساری، عالم معروف، مُحشیِّ شرح لمعه - كه حاشیههای او را در حواشی شرح لمعههای قدیم دیدهاید. نمیدانم حالا هم چاپ میشود یا نه. پسر مرحوم آقا حسین خوانساری (كه پدر و پسر از علما و برجستگان تاریخ روحانیت شیعهاند) - سیصد سال پیش برای اینكه خرافات را برملا كند، كتابی به نام «كلثوم ننه» را نوشت، كه الان هست. بنده چاپهای قدیمش را داشتم و اخیراً هم دیدم مجدداً چاپ شده است، كه چاپ جدیدش را هم برای من آوردند. ایشان با زبان طنز، معروفترین خرافات زمان خودش را به زبان فتوای فقهای زنان درآورده و میگوید زنان پنج فقیه بزرگ دارند! یكیاش، كلثوم ننه است! یكی، دده بزمآراست! یكی، بیبیشاه زینب است! یكی، فلان است. آن وقت از قول اینها مثلاً در باب محرم و نامحرم، در باب طهارت و نجاست و در باب انواع و اقسام چیزها، مطالبی را نقل میكند. یعنی عالم دینی به این چیزها میپردازد. ما خیال میكنیم اگر با یك مطلبی كه مورد عقیدهی مردم است و خرافی و خلاف واقع است، مقاومت كردیم، بر خلاف شئون روحانی عمل كردهایم؛ نه، شأن روحانی این است. مربوط به :بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیتههای علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 عنوان فیش :برجستگی نقش علما نسبت به دیگران در مشروطیت کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, تاریخ قاجاریه, نقش علما در مشروطیت, مشروطهشناسی, انجمنهای مشروطیت, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, انقلاب مشروطه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در مشروطیت، نقش علما نقشی نیست كه قابل مقایسه با نقش دیگران باشد. در سالهای پیش از مشروطیت - یعنی سالهای سلطنت مظفرالدین شاه - انجمنهای پنهانی تشكیل میشد و نشستهای گوناگونی بود كه هم علما، هم غیرعلما بودند و آثار آنها در مشروطیت منعكس بود؛ منتها آن چیزی كه مشروطیت را به ثمر رساند، این انجمنها نبود؛ آن حضورِ مردمیای بود كه جز با فعالیت و تأثیر علما امكانپذیر نبود؛ یعنی اگر فتوای آخوند نبود، فتوای آشیخ عبداللَّه مازندرانی و امثال اینها نبود، اصلاً امكان نداشت این حركت در خارج تحقق پیدا كند. علاوه بر اینكه در همان كارهای دستهجمعیِ خواصی - نه عوامی - هم باز علما نقش غالب را داشتهاند. شما نگاه كنید ببینید در همان وقتی كه انجمنهای مشروطیت - یعنی انجمنهای بعد از فرمان - تشكیل شد، مؤثرترین آدمها در مهمترین مراكز كشور، علمایند. انجمن تبریز را ببینید، انجمن مشهد را ببینید، انجمن رشت را ببینید؛ اینها جاهای حساسند كه عناصر اصلی و مؤثرشان، علما هستند. بنابراین، نقش روحانیت در مشروطیت، اولاً نقشی نیست كه قابل انكار باشد، ثانیاً قابل مقایسه باشد با نقش دیگرانی كه بودند؛ روشنفكرها، و در مرحلهی بعد، بعضی از صاحبان قدرت و متنفذان دولتی. مربوط به :بیانات در دیدار اساتید دانشگاه - 1384/07/21 عنوان فیش :تلاش استعمار برای مقابله با تلاشهای علمی امیرکبیر کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, دشمن بیرونی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یكی از كارهایی كه نسبت به كشورهای تحت ستم استعمار انجام گرفت، این بود كه اینها را در عقبماندگی علمی نگه داشتند؛ هم عملًا مانع پیشرفت اینها شدند، هم روحاً اینها را تضعیف كردند تا احساس كنند قادر نیستند. این برای ملت ما در یك دورهی طولانی پیش آمد؛ ما را از پیشرفت بازداشتند. نمیگوییم این كار تماماً به وسیلهی پیشروان علم انجام گرفته و قدرتهای داخلی و سیاستهای دیكتاتوری و مستبدانهی داخلی یا سوء ادارهی دولتها تأثیری نداشته؛ این بخش قضیه را منكر نیستیم؛ اما آن بخش هم مهمترین تأثیر را گذاشت. در دوران قاجاریه، سوء سیاست، بدفهمی، مالدوستی و تنبلیِ مهمترین شخصیتهای مؤثر، در وضع كشور تأثیر میگذاشت؛ اما وقتی در همین دوره هم كسی مثل امیركبیر به وجود میآید و نقش پیشرفت علمی و تأثیر علم در پیشرفت را در سطوح سیاسیون بهدرستی كشف میكند، نقش عامل دوم- كه عامل خارجی است- خودش را بهروشنی نشان میدهد؛ سعی میكنند این شعله را بخوابانند. این نشاندهندهی این است كه آنها توجه دارند كه اگر بخواهند كشوری را تحت سیطرهی اقتصادی و سیاسی نگه دارند، راهش این است كه نگذارند از لحاظ علمی پیشرفت كند. عین همین قضیه در طول دوران حكومت پهلوی هم وجود داشته. اینها مسائلی است كه تحلیل و تبیین آنها جزو كارهای طولانی است. البته این كارها شده؛ اینها دعوی محض نیست؛ استدلالهایی پشت سرش وجود دارد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان بسیجی - 1384/03/05 عنوان فیش :بیمار متولد شدن روشنفکری و تجدد در ایران کلیدواژه(ها) : روشنفکری در ایران, تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : من چند سال قبل در یكی از دانشگاهها گفتم روشنفكری در ایران بیمار متولد شد. اگر شما به تاریخچهی روشنفكری نگاه كنید، این را تصدیق خواهید كرد. اصلًا روشنفكری در كشور ما از اول بیمار و وابسته به بیگانه متولد شد. الآن هم عرض میكنم كه مفهوم تجدد نیز در كشور ما بیمار و معیوب و معلول متولد شد. تجدد در كشور ما به چه معنا بود؟ اینكه عرض میكنم، مربوط به اواخر دوران قاجار است؛ بعد در دورهی رضا خان و بقیهی دورهی پهلوی هم اوج حركتی بود كه الآن دارم میگویم. در قاموس متجددین كشور ما «تجدد» به معنای تقلید از غرب بود. تقلید یعنی چه؟ یعنی شما بروید لباس كهنهی كسی را بخرید و در روز عید به عنوان لباس نو تنتان كنید. تفكرات قرن نوزدهمیِ فرانسه و انگلیس و بقیهی مناطق اروپا وارد ایران شد. صد سال از بروز این تفكرات گذشته بود، اشكالات و خدشهها و نسخها و ردهای فراوانی هم بر آن وارد شده بود؛ تازه آقایان متجدد ایرانی، آن روز رفتند سراغ همان تفكرات، همان روشها و حتّی همان منشهای شخصیتیِ ظاهری؛ یعنی لباس پوشیدن، ریش گذاشتن، سبیل گذاشتن و زلف گذاشتن. داگلاسْ نامی در یك گوشهی فرنگ پیدا شده بود و سبیلش را به شكل خاصی اصلاح كرده بود؛ در ایران این سبیل شد مُد! زمان جوانی ما بیتلها خط ریش كج میگذاشتند؛ جوانهای ما بعد از آنكه سالها از بروز چنین پدیدهای گذشته بود، از آنها تقلید میكردند! این، تجدد است؟! این، قهقرا رفتن و عقبگرد است؛ اینكه تجدد نیست. البته مخالفتهایی هم كه با این تجددها میشد، سطحی بود؛ این را هم به شما بگویم. نوع مخالفتی كه با تجدد و موج تجددگرایی در ایران پیدا شد- چه در اواخر دوران قاجار، چه در دوران پهلوی- بنده آن را نمیپسندم؛ از قدیم هم اینطور عكسالعملها را نمیپسندیدم؛ چون سطحی برخورد میكردند. آنها در تقلید از غربیها افراط میكردند، اینها هم در مقابل تحریم میكردند. زمان جوانی ما شعرهای عوامانهیی معروف بود. میگفتند: با كارد و چنگال میخورند آب را مسخره كردهاند همه طلاب را چون معتقد بودند كه آن وقت مثلًا روحانیون مخالف غذا خوردن با كارد و چنگال هستند؛ اینها هم از لج آنها میخواهند آب را هم با كارد و چنگال بخورند! نه آن تجدد، تجدد بود؛ نه آن مواجهه و مقابلهی با تجدد، صحیح و عمیق و منطقی بود. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مهندسان - 1383/12/05 عنوان فیش :تبیین دوران انحطاط-ازاواسط دوران قاجار تا پايان دورهی پهلوی-در ایران کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ تمدن غرب, تاریخ روشنفکری در ایران, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در ایران, تاریخ استعمار و عملکرد استعمارگران, دستاوردهای انقلاب اسلامی, از خود بیگانگی, وضعیت علمی در رژیم پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : وقتی یك كشوری در سراشیبیِ انحطاط اجتماعی یا سیاسی یا فنی واقع میشود، مهمترین ضایعهیی كه برای كشور پیش میآید، این است كه سرمایههای كشور به كار گرفته نمیشود؛ این طبیعیِ دوران انحطاط است. ما در یك دوران تقریباً صد ساله، انحطاط بسیار تأسفباری را گذراندیم. این دوران از اواسط دورهی قاجار آغاز میشود تا پایان دورهی پهلوی؛ یعنی حتی در دورهی پهلوی هم كه دورهی مدرنیزاسیون ایران طبق نگاه خود متولیان دولتی و روشنفكرهای آن روز است، متأسفانه ما در سراشیب انحطاط حركت كردیم. چرا میگوییم انحطاط؟ شاید اوایل دورهی قاجار هم ما خیلی هنر بزرگی در زمینههای مختلف علمی و صنعتی نشان ندادیم؛ اما من آن را دوران انحطاط نمیگویم؛ دوران انحطاط، مربوط به اواسط دورهی قاجار و بعد است. چرا؟ چون این دوران، دورانی است كه ملت ایران از حركت طبیعی خود - كه گاه سرعت میگرفت، گاه دچار بُطئ و كندی میشد - كنار افتاد؛ یعنی افسون شد. یك ملت، همیشه پیشتاز نیست. یك ملتِ بااستعداد گاهی بهخاطر عوامل مختلف، پیشروی و سرعت و شتاب دارد؛ گاهی هم كندی دارد؛ اما یك وقت یك ملت افسون میشود؛ این افسون تحقق پیدا كرد. افسون در مقابل چه چیزی؟ در مقابل یك موجود تازه نفسِ زندهی نگاه كنندهی به مسائل جهان بهصورت ریز و كلان؛ و آن، تمدن صنعتی و پیشرفت علمی غرب بود. این موجود، با نگاهِ تصرف جهان به میدان آمد؛ لذا برای خودش مفید شد، ولی برای دنیا مایهی زیان شد. تا یك برههی طولانی از زمان، مثل بختكی افتاد روی ملتهای غافلی از قبیل ملت ما و ملتهای آسیا و آفریقا و نقاط دیگری از جهان؛ نگذاشت اینها حركت طبیعی خود را - كه گاهی شتاب داشت و گاهی كند بود - ادامه دهند؛ اینها را افسون كرد. از اواسط دورهی قاجار نشانههای پیشرفت اروپایی در كشور ما بتدریج شروع كرد ظاهر شدن. روشنفكران ما كسانی بودند كه به اروپا میرفتند یا نوشتههای آنها را میخواندند؛ لذا با پیشرفتهای آنها آشنا میشدند و خود را در مقابل آنها ناتوان و حقیر میدیدند. این حرفِ تكرار شدهیی است از طرف روشنفكرهای صدر مشروطه، كه ما فقط و فقط باید دنبال غربیها راه بیفتیم و به هرچه آنها میگویند، در همهی شؤون زندگیمان عمل كنیم؛ این حرفی كه از تقیزاده و دیگران نقل شده و واقعیت هم دارد. اینها میگفتند ما باید صددرصد به نسخهی آنها عمل كنیم تا پیش برویم؛ یعنی مجال ابتكار، ابداع، خلاقیت و نگاه بومی به مسائل علمی و صنعتی مطلقاً در محاسبهی اینها نمیگنجید. این را از این طرف حساب كنید؛ حالا طرف مقابلی كه ما توصیه میشدیم به اینكه از او تبعیت كنیم، چیست؟ همان انقلاب صنعتی و انقلاب علمی و پیشرفت علمییی است كه نگاهش فقط محدود به چارچوب كشور خود نمیشود؛ بلكه به دنیا به چشم یك ذخیره و یك انبار بزرگ كه باید از آن استفاده كند و ببلعد تا اینكه بتواند حجم خودش را بیشتر كند و خود را توسعه دهد، نگاه میكند. این زمانی كه من اشاره میكنم، زمانی است كه بیش از صد سال از شروع استعمار گذشته بود؛ یعنی پرتغالیها، اسپانیاییها، انگلیسیها، هلندیها و بخشهای مختلف اروپا به مناطق ثروتمندِ دستنخوردهی دنیا، از جمله منطقهی ما، منطقهی اقیانوس هند، شبهقارهی هند، اندونزی، آفریقا و بقیهی مناطق گوناگون دست انداخته بودند و آن ثروتهای عجیب و دستنخورده را پیدا كرده بودند. البته خُلقیات اروپاییها هم در این كار تأثیر داشت. بعضی از این خُلقیات مثبت است، بعضی از آنها منفی. من از كسانی نیستم كه غربیها را یكسره دارای خُلقیات منفی بدانم؛ نه، خلقیات مثبتی هم دارند؛ خطرپذیرند، شجاعند، دنبالگیرند. اینها سوار كشتی شدند، راه افتادند، رفتند تا به كشورها و مناطق دستنخورده برسند؛ یعنی انبارهای ثروت طبیعی. آسیا را فتح كردند، آفریقا را فتح كردند، طبعاً آمریكا را هم فتح كردند. وقتی در ایران، متفكرِ عالمِ سیاسی ما میگوید ما باید صددرصد كوچك ابدال غربیها و دنبالهروِ آنها شویم، چه وضعی پیدا میكنیم؟ اگر آن طرفی كه ما میخواستیم كوچك ابدال و نوچه و دنبالهروِ او بشویم، انسان منصف و موجود عادلی بود و قصد تجاوز و تعرض نداشت، خیلی خوب بود؛ اما طرف مقابل ما كی بود؟ آن موجود متعرض، متجاوز و نگرندهی به گسترهی عظیم جهانی با عنوان یك انبار مواد رشد و تعالی زیستی؛ ما شدیم كوچك ابدالِ او. او هم وارد شد و علم و صنعت خودش را به ما نداد؛ ما را تربیت علمی و فرهنگی نكرد، مثل استاد دلسوزی كه شاگرد را تربیت میكند؛ ما در دوران نوسازی علمی و صنعتی ایران و به قول آقایان، دوران مدرنیزاسیون - كه بنده از اینگونه تعبیرات خوشم نمیآید - شدیم مثل یك كارگر سادهی ساختمانی در اختیار یك معمار و یك مهندس. یك كارگر سادهی ساختمانی چه كار میتواند بكند؟ بله، در ساختن خانه نقش دارد، اما صرفاً نقش جسمانی و غیرفكری؛ گِل بده، آجر بده، گچ بده، یا اینها را روی هم بچین. دورهی انحطاط ما از این جهت است. ایرانیِ هوشمند و بااستعداد، در این فضا مجبور بود یكی از دو كار را بكند؛ یا تن بدهد و تسلیم این وضعیت بشود، یا از كشور خارج شود و در خدمت دیگران قرار بگیرد. در صنایع نظامی و هوایی - صنایعی كه ما در طول چند سال گذشته اطلاعاتی راجع به آنها پیدا كردهایم - مهندسانی كه امروز در این كشور میتوانند هواپیما و پیچیدهترین قطعات را بسازند و ساخت معكوس كنند، در آن زمان وظیفهشان این بود كه چك لیست هواپیما را بگیرند، بروند سركشی كنند و بیایند بگویند این قطعه درست است یا درست نیست. اگر قطعهیی هم معیوب بود، آن را دربیاورند، تحویل مهندس بیگانه بدهند تا او آن را به خرج ما سوار هواپیما كند و به امریكا ببرد و در آنجا آن را تعمیر یا تعویض كنند و برگردانند؛ بیش از این اجازه داده نمیشد. این مهندس و این آدم خوشفكر و با استعداد و قابل جهش، یا این وضع را تحمل میكرد - كه بیشتر اینگونه بودند؛ با همین وضع زندگی میكردند - یا اگر روح ماجراجویی داشت، از این كشور خارج میشد و میرفت در خدمت دیگران قرار میگرفت، یا اصلاً نمیآمد؛ كه از این قبیل هم تعداد زیادی داشتیم. بعد از انقلاب، بنده با برخی از اینها برخورد و دیدار و آشنایی هم داشتهام. البته آقایان وزرا كه آمدند گزارش دادند، گزارشهای خوبی دادند؛ لیكن این گزارشها بههیچوجه نمایانگر واقعیتهایی كه آن روز بوده و امروز هست، نیست؛ واقعیتها خیلی فراتر از این است؛ آقایان فرصت نكردند مفصل گزارش بدهند. آن روزها كشور و نظام به مهندسِ ما برای ساخت و تحقیق و رشد علمی و حتی برای بهرهبرداری میدان نمیداد. من قبلاً در مصاحبهیی، بعد از آنكه از سد دز بازدید كردم، این نكته را گفتم؛ شاید شما هم شنیده باشید. بعد از آنكه شركتهای خارجی قسمتی از سد دزِ ما را ساختند، برای مدت كوتاهی بهرهبرداری از نیروگاه آن را به یك شركت داخلی دادند. بعد میخواستند ظرفیت نیروگاه را دو برابر كنند. یك شركت امریكایی كه متعهد شد بیاید ظرفیت نیروگاه را دو برابر كند، وقتی دید بهرهبردار، ایرانی است، گفت اینها باید بیرون بروند؛ بنابراین اجازه نداد. دولت ایران بهرهبردار ایرانی را بیرون كرد و بهرهبرداری از نیروگاه دز را به یك شركت ایتالیایی داد؛ آن وقت امریكاییها ظاهراً حاضر شدند بیایند پنجاه درصدِ دیگر نیروگاه را تكمیل كنند. بنابراین به ایرانی اصلاً اجازه داده نمیشد؛ حتی در زمینهی بهرهبرداری. برای همین هم هست كه ما در زمینههای ساخت - چه ساختهای صنعتی، چه سازههای ساختمانی، عمران و مهندسیهای گوناگون در آن زمان - واقعاً یك چیز قابل ذكر و قابل عرضهیی كه ساخت ایرانی باشد، نداریم؛ درحالیكه نیروهای ما همان نیروهایند و نسل امروز از نسل دیروز متمایز و متفاوت نیست. همین جوانهایی كه امروز توانستهاند این سدها، این نیروگاهها، این بزرگراهها، این خط آهنها، این كارخانجات گوناگون، این طراحی ماشینها و هواپیماها، این سلاحهای نظامی و این فنآوری پیچیدهی هستهیی را تولید كنند، در نسل گذشتهی ما هم بودند؛ اما از این چیزها خبری نبود. این بزرگترین خدمت انقلاب به كشور است. به نظر من در زمینههای علمی، بزرگترین خدمت این است كه این باور را به ما ایرانیها بخشید كه ما میتوانیم؛ همان تعبیری كه امام كردند: «ما میتوانیم». آن روز به ما میگفتند شما بروید لولهنگ بسازید؛ آفتابههایِ گلییی كه آن وقتها میساختند؛ یعنی آفتابهی حلبی هم نه! ما حتی دستهی بیل را هم از خارج وارد میكردیم؛ همچنین بقیهی چیزهای مورد مصرف و مورد نیاز روزافزون صنعتی را. سطح زندگی پیشرفت میكرد و نیازهای فراوان روزبهروز پیش میآمد؛ همهی اینها را ما باید از دیگران میگرفتیم و وارد میكردیم. برنامهریزانِ آن وقت افتخار هم میكردند! سال 44 یا 45 در مشهد به دیدن دوستی رفته بودیم و تصادفاً یكی از نمایندگان مجلس شورای ملیِ آن روز هم به این جلسه آمده بود. دورهی جوانی و پرشوری ما بود و از وابستگی و تسلط بیگانگان و اینگونه مطالب حرفهایی زدیم؛ بیتوجه به اینكه این آقا نمایندهی مجلس است. نمایندهی مجلسِ آن وقت - یعنی كسی كه دربار لیست داده بود كه ایشان باید نمایندهی فلانجا شود؛ آن وقت كه انتخابات نبود - در جواب من یك مقدار با تفرعن و تكبر و اخم و تخم حرفهایی زد؛ از جمله اینكه گفت شما چه میگویید و به چه چیزی اعتراض میكنید؟ امروز اروپاییها و غربیها مثل نوكر دارند برای ما كار میكنند. ما نفت داریم، پول داریم، پول میدهیم و آنها كارگر مایند و مثل نوكر دارند برای ما كار میكنند! این، منطق یك نمایندهی مجلسِ آن روز است! دورهی انحطاط كه میگویم، یعنی این. فكر این بود كه ما چرا تولید كنیم؟ چرا بسازیم؟ چرا یاد بگیریم؟ ما در خانههای خود مثل آقاها مینشینیم، برایمان میآورند و وسایل لازم را در اختیار ما میگذارند؛ ما هم پول نفت داریم، میدهیم و زندگی اشرافی میكنیم. این، منطق آن روزِ یك دولتمردِ در سطح بالا بود. فرهنگ حاكمِ آن روز بر دستگاههای ادارهكنندهی كشور، همین بود؛ لذا آن صد سال، دورهی انحطاط ماست. مربوط به :بیانات در دیدار نمایندگان مجلس - 1383/03/27 عنوان فیش :بوجود آمدن افتخارات امیرکبیر در تاریخ ایران در مدت سه سال کلیدواژه(ها) : احساس مسئولیت نمایندگان مجلس, امیرکبیر, تاریخ قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : یك روز را هم نباید[شما نمایندگان] از دست بدهید؛ این نكته را من غالباً به برادران و خواهرانی كه در جاهایی مسئول میشوند، عرض میكنم؛ به شما هم عرض میكنم. گاهی بعضیها تصور میكنند چهار سال وقت دارند و دو سه ماهِ اول چیزی نیست. نه آقا! همان دو سه روز اول هم مهم است. یك روز را هم نباید از دست داد. چهار سال، وقت زیادی است؛ به شرط آنكه از همهی ساعات و روزهای آن استفاده شود؛ نه اینكه توقع زیادی داشته باشیم. از همهی وقتیكه برای مجلس مقرر است، باید به نحو صحیح استفاده شود؛ آنگاه چهار سال، وقتِ واقعاً قابل عرضهیی است. یكی از نامهای دارای افتخار در تاریخ ما- به همان اندازهای كه واقعیت دارد- امیركبیر است. امیركبیر در كشور ما سه سال در رأس دولت بوده است. معلوم میشود سه سال وقت خیلی زیادی است. همهی كارهایی كه امیركبیر انجام داده و همهی خاطرات خوبی كه تاریخ و ملت ما از این شخصیت دارد، محصول سه سال است. بنابراین چهار سال، وقت كمی نیست- وقت خیلی زیادی است- به شرط اینكه از همهی این وقت به نحو درست استفاده شود. مربوط به :بیانات در دیدار طلاب مدرسه علمیه آیتالله مجتهدی - 1383/03/22 عنوان فیش :نقش حاشیهای روحانیت در اداره و تدبير حركت جامعه در گذشته کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, انروای دین, دخالت روحانیون در حکومت دینی, جدایی سیاست از روحانیت, انزوای روحانیت شیعه, حکومت اسلامی, دخالت روحانیون در حکومت دینی, دخالت روحانیون در حکومت دینی, علت دشمنی با انقلاب اسلامی, دشمنی استکبار با انقلاب و نظام اسلامی, علت دشمنی با انقلاب اسلامی, تاریخ صفویه, تاریخ رهبری امام خمینی(ره) بعد از انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امروز كشور و جامعهی اسلامی ما با همهی دوران گذشتهی تاریخ متفاوت است. به همین نسبت، نقش روحانیت هم امروز فوقالعاده برجستهتر است از آنچه در گذشته داشته است. در گذشته، روحانیت ما همیشه بهعنوان یك مجموعهی بكلی جدا از اداره و تدبیر حركت جامعه قرار داشته؛ خودش مغلوب گروه مغلوبی بوده. حتّی در دورانی هم كه پادشاهان صفویه مدعی تشیع بودند و به علما احترام میكردند و فتحعلیشاه به خانهی میرزای قمی در قم میرفت و زیر بازوی او را میگرفت، روحانیت یك گروه كاملاً حاشیهیی بود؛ مثل اینكه جریانی مانند سیل دارد حركت میكند، خلیج كوچكی هم در این گوشه قرار دارد؛ با این جریان ارتباط دارد، اما هیچ تأثیری در این جریان بهصورت بنیانی و اصولی ندارد. نه تنها روحانیت، دین هم اینطور بوده است. امروز برای اولین بار در تاریخ كشور ما - بلكه در تاریخ كشورهای اسلامی - بعد از صدر اسلام، دین منشأ و منبع قدرت و تدبیر امور و ادارهی جامعه شده است. شاخص، بودن و نبودن روحانی نیست؛ شاخص، بودن دین و نبودن دین است. مجلس قانونگذار ما، مجلس شورای اسلامی است؛ یعنی ملاك قبول و عدم قبول قوانین ما، انطباق و عدم انطباقِ با دین است - شورای نگهبان - یعنی قوهی مجریهی كشور و همهی بازوان و دستان و سرانگشتان ادارهی كشور، به یك منشأ دینی متصل میشود؛ اینها خصوصیات اصلی جامعهی امروز ماست؛ این در گذشته سابقه نداشته است. اگر میبینید جبههی عظیم كفر و استكبار در همهی اشكال گوناگون آن با این نقاط بشدت معارضه میكند، بهخاطر این است. با شورای نگهبان سخت مخالفند؛ با مجلسی كه شورای اسلامی باشد، بشدت مخالفند؛ با رئیس جمهوری كه دم از اسلام بزند، بشدت مخالفند؛ به طریق اولی با رهبری و ولایت فقیه صددرصد مخالفند؛ چون اینها نقطههای اساسییی است كه حركت و جهتگیری اسلامیِ نظام را تأمین میكند. اگر در تاریخ همینطور عقب بروید، این وضعیت تا صدر اسلام سابقه ندارد. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1382/11/24 عنوان فیش :اضافه شدن وابستگی به استبداد پادشاهان ديكتاتور از اواخر قاجار کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, وابستگی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, استبداد, دستاوردهای انقلاب اسلامی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این انقلاب شروعِ یك دوران نو در تاریخ ما بود. در یك دوران طولانی در گذشته، ما ملت ایران دچار استبداد بودیم؛ پادشاهان دیكتاتور و مستبد و خودكامه همهی اختیار این مملكت را در دست داشتند؛ مملكت را مال خود و مردم را رعیّت خود میدانستند. در دوران اخیر- یعنی از اواخر دوران قاجار تا همهی دوران پهلوی- بر این پدیده یك درد و مرض دیگر اضافه شد و آن وابستگی بود. پادشاهان قدیم اگر دیكتاتور بودند، وابسته و گوش به فرمان قدرتهای بیگانه نبودند؛ اما از اواخر دوران قاجار و همهی دوران پهلوی، پادشاهان، هم دیكتاتور بودند و هم وابسته! این شد بیماری مضاعف نظام سیاسی حاكم بر ایران در دوران گذشته. این دیكتاتوری و وابستگی آثار و تبعات زیادی در كشور ما و روی ملت ما داشته است. همین دیكتاتوری و وابستگی بود كه كشور ما را عقبمانده نگهداشت؛ منابع و ثروتهای طبیعی ما را به كام دشمنان داد و مانع رشد و پیشرفت فكری و علمی ملت ما شد و ما كه یك روز در دنیا پرچمدار علم بودیم، دریوزهگر دانش- آن هم نقاط ضعیف و كم اهمیت و پسماندههای دانش دیگران- شدیم و دست نیاز به سمت دیگران دراز كردیم! آنها هم هر وقت خواستند، چیز كمی كف دست ما گذاشتند؛ هر وقت هم نخواستند- كه غالباً هم نخواستند- منع كردند. بنابراین ملت ما به شئامت آن دیكتاتوری و آن وابستگی، ملتی عقبافتاده و ضعیف شد. نفت و دیگر منابع ما هم رفت. برای آینده هم نقشههایی بهمراتب خطرناكتر از گذشته كشیده بودند. انسان وقتی به اسناد دوران اخیر حكومت شوم پهلوی نگاه میكند، بهوضوح میبیند كه اینها برای آیندهی این كشور و این ملت برنامههای بسیار خطرناكی داشتند كه در صورت اجرا باز صد سال دیگر ما را عقب میانداخت. انقلاب آمد این روند را قطع كرد و دوران نویی در تاریخ ملت ما شروع شد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان زنجان - 1382/07/22 عنوان فیش :شروع وابستگی کشور از اواخر دوران قاجار و ادامه آن در حکومت پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, استقلال, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, حکومت استبدادی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, وابستگی به غرب, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ملت و كشور ما پس از گذراندن دوران طولانی سلطههای استبدادی و خاندانهای پادشاهی- كه یكی پس از دیگری آمدند و رفتند- در حالی وارد مرحلهی دنیای نو شد كه از طرفی عصر دیكتاتوری در آن تمام نشده بود، و از طرف دیگر دوران وابستگی در آن آغاز شده بود. اگر به مقطع اخیر تاریخی كشورتان- قبل از انقلاب- نگاهی بكنید، میبینید ما در حولوحوش این پیچ تاریخی كه انقلاب آن را برای ما به وجود آورد، در چه وضعی بودیم؛ در این صورت میتوانیم موقعیت كنونی خود را درست تشخیص دهیم. در آن مقطع، عصر استبداد و دیكتاتوری در این كشور به عصر وابستگی تبدیل شد. البته وابستگی كشور دفعتاً پیش نیامد، بلكه از اواخر دوران قاجار بتدریج وابستگی به اقتصاد و سیاستهای جهانی و دولتهای بیگانه با دادن امتیازات پیدرپی به خارجیها- كه به زیان ملت ایران بود- شروع شد. بعد وقتی دوران استبداد بهخاطر نهضت مشروطیت و قضایای دیگر ضعیف گردید، ناگهان عَلَم شوم و ننگین وابستگی در حكومت پهلوی بلند شد؛ یعنی حاكمیت سیاستهای وابسته و قراردادهای تحت فرمان و حاكمان و شخصیتهای سیاسیِ دستنشانده و گوش به فرمان خارجی؛ البته دیكتاتوری هم در آن بود و روز به روز خطرناكتر و مدرنتر و سختتر هم میشد. انقلاب در چنین شرایطی به پیروزی رسید؛ یعنی ملت ایران در آنِ واحد حركت عظیمی را شروع كرد كه هم علیه دیكتاتوری و استبداد و حكومتهای خودكامهای بود كه قرنهای متمادی بر این كشور حاكم بودند، و هم این حركت بر ضدّ وابستگی، دستنشاندگی، گوشبهفرمان بودن و تابع قدرتهای بیرونِ این مرزها قرار داشتن بود. انقلاب در مقابل این دو عارضه كه برای كشور ما بسیار عمیق و دیرین و خطرناك بود، پنجه در پنجه انداخت. لذا كار انقلاب دشوار بود. مربوط به :بیانات در مراسم سیزدهمین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله) - 1381/03/14 عنوان فیش :استبداد پهلوی و قاجاریه بدلیل اتکای به قدرتهای بیگانه کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : برادران و خواهران عزیز! در كشور ما استبداد همیشه به پشتیبانی قدرتهای سلطهگرِ خارجی متّكی بوده است. استبداد و دیكتاتوری و خودكامگی حكومت پهلوی و قبل از آن به شكل دیگری حكومت قاجار، به خاطر اتّكای آنها به قدرتهای بیگانه بود. رضاخان، متّكی به انگلیس؛ محمدرضا، اوّل متّكی به انگلیس و بعد متّكی به امریكا بود. او منافع و نفوذ امریكا را بر طبق میل آنها تأمین میكرد؛ آنها هم از او حمایت میكردند و هر كاری میخواستند، با این كشور و این ملت میكردند. پنجاه سال این ملت را زیر فشار اختناق نگه داشتند و پیشرفت علمی و صنعتی و فرهنگی و اخلاقی او را در دورانی كه از لحاظ جهانی بهترین و آمادهترین دورانها برای این پیشرفت بود، متوقّف كردند و این ملت و این كشور را عقب نگه داشتند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از مدیران و فعالان فرهنگی دفاع مقدس - 1379/07/06 عنوان فیش :ایجاد ذلت و سرافکندگی برای ملت ایران در قرارداد تركمانچای کلیدواژه(ها) : عهدنامه ترکمانچای, جنگ, عملکرد استعمارگران در ایران, دفاع مقدس, تاریخ قاجاریه, تاریخ دفاع مقدس نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : جنگ، یكی از محیطترین حوادث برای یك ملت است. ما همگی این را با وجود خودمان، با گوشت و پوست و احساس و ادراك خودمان مشاهده كردیم. این نیست كه فقط در تاریخ چیزی خوانده، یا به آمارها مراجعه كرده باشیم. لیكن نكتهی مهم این است كه ملتها میتوانند این حادثهی پُرخسارت را به یك فرصت و به یك سرمایه تبدیل كنند. میدانید؛ خسارت جنگ هم فقط این نیست كه عزیزان ملت به كام مرگ كشانده میشوند یا ویرانیهایی به بار میآید و سرمایههایی بر باد میرود. اگر در جنگی عزم ملی و خردمندی سردمداران كشور به كمك كشور نیاید، آن سرافكندگی و ذلّت و هزیمت معنویای كه بر دوش آن ملت سنگینی خواهد كرد، شاید از همهی این خسارتها بالاتر است امروز بیش از صد و پنجاه سال و نزدیك به دویست سال از قرارداد ننگین تركمانچای میگذرد. هر ایرانی كه آن تاریخ را بخواند، بعد از گذشت نزدیك به دو قرن، در روح خود احساس شرمساری، حقارت و شكست میكند و از خود میپرسد: چطور در حادثهای به آن عظمت، سردمداران كشور قادر نشدند عزم ملی و سرمایههای مادّی و معنوی كشور را به كمك هویّت ملی این كشور به میدان بیاورند؟! لشكر مهاجم دشمن تا قلب كشور آمد؛ بعد با التماس و درخواست و پیشكش دادن و وساطت دشمنانِ دوستنما و خسارتهای فراوان ملی و آن اهانتهایی كه به ملت ایران شد، قبول كرد كه قدری عقب بنشیند، درحالیكه هفده شهر قفقاز را از ایران گرفته و كشور را از بخشی از پارهی تن خودش محروم كرده بود! امروز هم كه شما این حادثه را در ذهن خودتان یا در كتاب تاریخ مرور كنید و ببینید بر ملت ایران در آن حادثهی تلخ چه گذشت، احساس خجلت و احساس سرافكندگی و ذلّت میكنید. همینطور شبیه این، در حوادث جنگ بینالملل دوم، همین شهر تهران محل خودنمایی و پُز دادن افسران كشورهای مختلف شد كه در خیابانها راه بروند، به ایرانی با چشم تحقیر نگاه كنند، از او كار بكشند، به او اهانت و به نوامیس او تجاوز كنند. این یك نوع بود، آن نوع دیگری بود. اینها نشانهی یك خسارت بزرگ برای یك ملت در یك جنگ است. در جنگی كه در سال 1359 در این كشور رخ داد، همهی این حوادث ممكن بود. آنهایی كه میخواستند قطعهای از خاك ایران را از ایران جدا كنند، هدفشان فقط این نبود كه ایران را از آنچه كه هست، قدری كوچكتر كنند. هدف این بود كه این ملت را برای قرنها - حداقل یك قرن، دو قرن - با احساس حقارت سرِ جای خود بنشانند. و در مردمی كه جرأت كرده بودند مقابل امپراتوری عظیم استكبار جهانی قیام كنند؛ برخلاف همهی عرفهای بینالمللی، یك حكومت صددرصد مردمی را كه به هیچ قدرتی در دنیا باج نمیدهد، سر كار بیاورند، روحیهی شجاعت و خودباوری را بمیرانند. آنچه كه برای آنها غایت مطلوب بود، این بود. مربوط به :بیانات در جمع مردم استان اردبیل - 1379/05/03 عنوان فیش :بیاعتنایی حکومتهای قاجاریه و پهلوی به اردبیل کلیدواژه(ها) : اردبیل, بیاعتنایی قاجاریه و پهلوی به اردبیل, تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در دوران حكومت قاجاریه و حكومت پهلوی، صفویّه مورد بغض بودند و به دلایل معیّنی اردبیل هم مورد بیاعتنایی قرار گرفت. همان قدری كه صفویّه به اردبیل پرداختند، قاجاریه و بعداً پهلوی، در این نقطهی مرزی و دوردست، بیاعتنایی كردند. آن چیزی كه به یاد آنها نیامد، اردبیل بود! لذا این شهر و این منطقهی سرسبز، حاصلخیز و بااستعداد كه هم استعداد كشاورزی دارد، هم استعداد صنعتی، هم امكان بازرگانی سالم خارجی، یكی از مناطق فقیر و محروم، شمرده میشود. چرا؟ به خاطر انتقامی است كه بعضی از حكام بعد از صفویّه، میخواستند از این منطقه، از این مردم و از قبایل قزلباشی آن روز - كه از آنها دل پُری داشتند و بخشی از آنها در اردبیل بودند - بگیرند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از نخبگان علمی - 1378/07/19 عنوان فیش :بیاعتنایی به استعدادهای علمی در دوران قاجاریه؛ عامل عقبماندگی علمی کشور کلیدواژه(ها) : عقب ماندگی, سلسله قاجار, تاریخ قاجاریه, عقبماندگی علمی ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در این دو، سه قرن اخیر، متأسفانه ما از لحاظ علمی خیلی عقب بودهایم. در این دو، سه قرن اخیر، بزرگترین گناه و تقصیر را حكّام كردند كه استعدادها را از بین بردند. ما نمونههایش را سراغ داریم. البته تا اواخر صفویه خوب بود؛ شاید مقداری بعد از صفویه هم نمونههایی پیدا میشد كه از لحاظ پیشرفت علمی و پرورش افكار بزرگ، دانشمندان بزرگی پیدا شدند؛ اما بعد دیگر بتدریج همینطور از بین رفت. اوّلاً مشوّق وجود نداشت؛ نه به آن صورت مشوّقِ تحصیل علم وجود داشت؛ نه مشوّق به معنای استفاده كننده وجود داشت. در این زمینهها، نمونههای زیادی هست كه میتوان تكتك و مورد به مورد در بخشهای مختلف مطرح كرد. مثلاً در زمینهی ساخت سلاح، در همان دوران اوّلِ قاجاریه، یك صنعتگر، سلاحِ پیشرفته درست كرد - سلاحی كه آن روز در دنیا پیشرفتهتر از آن هم دیگر نبود؛ مثل همان سلاحهای آنروز دنیا بود - اما با تدابیری او را نابود كردند؛ سلاحش را هم از بین بردند! در یك مورد دیگر، یك جغرافیادان و آگاه به مسائل جغرافیایی در زمان قاجاریه بود كه به منطقهی خوزستان رفت و متناسب با آن زمان، نقشهبرداریِ بسیار دقیقی كرد و همهی امكانات و كارهایی را كه شده بود و كارهایی را كه نشده بود و كارهایی را كه باید میشد، در یك گزارش فراهم نمود - این گزارش هم امروز موجود است - اما اصلاً مورد اعتنا قرار نگرفت! من به مناسبت جنگ و بعد از جنگ، با مسائل خوزستان مقداری آشنا هستم. این نوشته را كه دیدم با خودم فكر كردم اگر این نوشته همان وقت عملی میشد، خوزستان ما، خوزستان بسیار پیشرفتهای بود. او درست روی نیازها تكیه كرده بود؛ آب خوزستان و زمینهای خوزستان را مورد بررسی قرار داده بود. اصلاً این چیزها مورد اعتنا قرار نگرفته بود. در بخشهای مختلف، افراد با استعدادی وجود داشتند. در زمینهی صنعت - البته در زمینهی علم جداست - افراد پیشرفتهایی داشتند؛ اما مورد اعتنا قرار نمیگرفتند؛ مورد بیاحترامی و قدرناشناسی و احیاناً دخالت بعضی از این سوداگران خارجی قرار میگرفتند كه با خود میاندیشیدند اگر چنین متاعی در اینجا ساخته شود، باب تجارتشان بسته خواهد شد! همهی این عوامل كمك كرده و این كشور در ظرف این دو، سه قرن، از لحاظ علمی و از لحاظ صنعتی، به این وضعی رسیده كه مشاهده میكنید. مربوط به :بیانات در جمع دانشجویان دانشگاه تهران - 1377/02/22 عنوان فیش :شدت انحصارات خارجی در بیست سال آخرِ زندگى ناصرالدّینشاه کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, عملکرد استعمارگران در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در بیست سال آخرِ زندگى ناصرالدّینشاه، انحصارات خارجى پدر این مملکت را درآورد. انگلیسیها مىآمدند انحصارى مىگرفتند - انحصار گمرکات، انحصار دخانیات، انحصار راهآهن و ... - باز روسها از آن طرف مىآمدند و مىگفتند شما به رقیب ما امتیاز این معامله انحصارى و این به اصطلاح تجارت را دادید، باید به ما هم بدهید؛ به آنها هم چیزى مىدادند! بعدها اسم این را «موازنه مثبت» گذاشتند؛ موازنه بین روس و انگلیس در سیاست خارجى و ارتباطات اقتصادى؛ منتها بر مبناى مسابقه! یک چیزى به این قدرت بدهند، دیگرى فردا بگوید چرا به من ندادید؛ اینها هم بگویند بگیر این هم مال تو! باز او بگوید مال من کم شد، بگویند این هم مال تو! ایران را به نفع خاندان سلطنت - یعنى همان ناصرالدینشاه و درباریها و هر کسى که بتواند از این سفره یغما لقمهاى ببرد - غارت مىکردند. مربوط به :بیانات در خطبههای نمازجمعه - 1376/10/26 عنوان فیش :تسلط بیگانگان بر ایران از اواسط دوره ناصرالدینشاه تا پایان پهلوی کلیدواژه(ها) : عزت ملی, استقلال, رابطه ایران و امریکا, تاریخ قاجاریه, عملکرد حکومت قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این ملت در طول دوران طولانی تقریباً بیش از صدوپنجاه سال - یعنی از اواسط دوران ناصرالدّین شاه قاجار تا روز انقلاب - همیشه زیر چتر قدرتها و زیر بار قدرتهای خارجی بود. حالا سلاطین قبلی اگر مستبد بودند، بد بودند، ظالم بودند، ملعون بودند، هرچه بودند، اقلاًّ عزّت کشور ایران و ملت ایران را حفظ میکردند و زیر بار بیگانهها نبودند. از اواسط و اواخر دوران ناصرالدین شاه قاجار، نفوذ خارجیها و دخالتها خارجیها در امور ایران شروع شد و مرتّب زیاد گردید تا به دوران پهلوی رسید و ایران یکسره به دست خارجیها افتاد. رضاخان را انگلیسیها آوردند؛ او در مشت انگلیسیها بود. بعد که رضاخان را بردند، محمّدرضا را خودشان آوردند؛ او هم کاملاً در مشت انگلیسیها بود. بعد از چند سالی هم امریکاییها با پول و امکانات وارد میدان شدند. کشور ایران و سرنوشت ملت ایران در دست خارجیها بود. ملت ایران توانست این خفّت و این اهانت و این جسارت به خودش را در انقلاب جواب دهد. عزیزان من! یکی از ابعاد انقلاب اسلامی، مشتی بود که به دهان وطنفروشان و وابستگان و دستگاههای مزدور اجانب و دشمنان خارجی زده شد. در واقع، انقلاب، خشم ملت ایران در مقابل نفوذ خارجی بوده است. انقلاب، استقلال را به این مردم داد. حال بعد از آنکه این همه خون در راه این استقلال ریخته شده است، مدّعیان آقایی بر این کشور، مدّعیان مالکیت بر این کشور - یعنی امریکاییها که خودشان را مالک این کشور میدانستند - برگردند داخل این کشور بیایند و خردهفرمایش و دخالت در کارها و نفوذ در دستگاههای گوناگون و جمع کردن دشمنان انقلاب کنند! مگر ملت ایران اجازه خواهد داد که چنین چیزی انجام گیرد؟ مگر ملت ایران از انقلاب، از امام، از عظمت و از شوکت خود دست برداشته است که اجازه دهد امریکاییها باز پایشان در این مملکت باز شود؟ مربوط به :بیانات در جمع مردم ارومیه در استادیوم تختی - 1375/06/27 عنوان فیش :تلاش استعمارگران در جنگ بينالملل اوّل برای ایجاد پایگاهی مسیحی در آذربایجان ایران کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمارگران در ایران, تاریخ قاجاریه, آذربایجان غربی, مردم آذربایجان غربی, نفوذ بیگانگان در ایران, حضور بیگانگان در ایران, تجزیه ایران, آثار جنگ جهانی اول در ایران, آثار جنگ جهانی اول در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مردم استان آذربایجان غربی یعنی این بخشی كه در تقسیمات كشوری ما، امروز به نام آذربایجان غربی شناخته میشود - در گذشتهی تاریخ - یعنی در همین دوران نزدیك به زمان ما - بعد از مشروطه تا امروز، در قضایای مختلفی، امتحانهای بسیار خوبی دادهاند. آخرین امتحان، در جنگ تحمیلی بود كه این استان، با شهدای بزرگش، با رزمندگانش و سردارانش، با شهید باكریِ پر افتخار و سربلندش و مرد و زنِ پشتیبان و شجاعش، بهترینِ امتحانها را داد. قبل از دوران جنگ تحمیلی هم كه هنوز در اغلب استانهای كشور، هیچ خبری از جنگ و درگیری و زد و خورد نبود، این استان در گیر مبارزه با ضدّ انقلاب و فتنه جویان و تحریكشدگان بود. آنجا هم مردمِ این استان امتحان خوبی دادند. هم مردم ترك، هم مردمِ كُرد توانستند بهترین موضع را در مقابل فتنه جویان و فتنه گران و ضدّ انقلاب اتّخاذ كنند. اگر كسی قبل از این دوران؛ یعنی تاریخ نزدیك به زمان ما را هم خوانده باشد و مطالعه كند، خواهد دید كه باز هم مردم این استان پر افتخار، در دوران تهاجم قدرتهای بیگانه به این كشور، یعنی در دوران جنگ بینالملل اوّل - كه از جمله نكات بسیار مهمّ همین نقطه است؛ آن هم بخصوص در این استان - بهترین امتحانها را دادند. یعنی تجربهای كه این استان، در قضایای اواسط جنگ بینالملل اوّل دید و از سر گذراند، یكی از قضایایی است كه در سایر نقاط ایران، اصلاً سابقه ندارد. شما جوانان - بخصوص - باید روی این نكته توجّه كنید و در نوشتههای مورّخین و گزارشگران مسائل ایران، باید این نكته بیاید؛ كه متأسفانه خیلی كمرنگ است یا نیست. آن نكته این است كه در جنگ بینالملل اوّل، نمایندگان دو، سه كشور از كشورهای مسیحیِ دنیا، در این حول و حوش حضورِ ضعیفی داشتند. نمایندگان روسها، انگلیسیها و آمریكاییها هم در این استان حضور داشتند. به چه اسمی؟ به اسم معلّم، به اسم پزشك و از این قبیل. درست توجّه كنید! با اینكه این كشورها در سیاستهای مختلف، به شدّت با یكدیگر معارضه و دشمنی داشتند، امّا در این نقطهی از دنیا، ناگهان به فكر افتادند كه به كمك یكدیگر، یك پایگاه استعماری به مركزیّت همین منطقهی ارومیه و خوی و ماكو و به وجود آورند. یعنی شبیه آن چیزی كه بعدها در فلسطین اشغالی به وجود آمد. منتها آنجا به اسم یهودیگری، اینجا به اسم مسیحیّت! مردم این استان سالهای متمادی، در كنار جمعی از هم میهنان مسیحی ما زندگی میكردند؛ امروز هم زندگی میكنند؛ در آینده هم زندگی خواهند كرد - مثل برادر و خویشاوند - با هم هیچ مشكلی هم، نه آن روز داشتند، نه امروز دارند و نه در آینده خواهند داشت. یعنی در این استان، تعدادی از هم میهنان ایرانی ما، از آشوری و ارمنی و مسیحیان كاتولیك و پروتستان، حضور دارند؛ آن روز هم بودند. مسلمانان هم با آنها دوستانه، آنها هم با مسلمانان برادرانه و دوستانه رفتار میكردند. بین آنها هیچ مشكلی وجود نداشت. امّا نكتهی عبرتآموز این است كه نمایندگان كشورهای خارجی و استعمارگر، چون دیدند تعدادی مسیحی در این استان وجود دارد، به طمع افتادند كه شاید بتوانند با تحریكات مذهبی و فرقهای و دینی، پایگاهی از مسیحیت در این بخشِ از ایران به وجود آورند و این بخش را از ایران جدا كنند. یكی از امتحانهای سخت برای این استان - یعنی برای ارومیه، سلماس، خوی، ماكو و شهرهای دیگرِ این منطقه - پیش آمد. در همان برهه از زمان و تاریخ بود كه نمایندگان دولت آمریكا، دولت روسیهی تزاری و دولت انگلیس، در این نقطه، توطئهی مشتركی را طرّاحی كردند و فتنهی عجیبی به راه انداختند. هزاران نفر از مسلمانان و مسیحیان، در این فتنه، در همین ارومیه و سلماس و بقیهی نقاط كشته شدند. من وقتی آنچه را كه بر این استان و بر این شهرها در آن برهه گذشته است، به یادم میآورم، قلبم متلاطم میشود. كاری كردند كه مورّخ مینویسد: «در اطراف سلماس، دیگر هیچ آبادیای باقی نماند. هزاران نفر در ارومیه كشته شدند. با مردم این منطقه كاری كردند كه وقتی عثمانیهای متجاوز وارد مرزهای ایران و وارد ارومیه و خوی شدند، مردم از آنها استقبال كردند»! البته خود آنها هم كه آمدند، بعد ظلم و جور زیادی كردند تا بیرون رانده شدند. اما ببینید بر اثر تحریك اروپاییها و آمریكاییها، زیر نامهای موجّه - به اسم كمك به مردم، به اسم پزشك و بیمارستان و مدرسه و امثال آن - آن روز چه بر سر مردم آورده بودند كه مردم، از عثماینهای متجاوز، با آغوش باز استقبال كردند! امّا مردم این منطقه، با اینكه خیلی سختیها دیدند و با وجود تحریكات دشمنان، توانستند اوّلاً با شجاعت و با مقاومت و ایستادگی، دشمنان را بیرون كنند، ثانیاً - و از این بالاتر - همان برادری گذشته را، باز هم در بین خودشان بر قرار كردند. گروههای مسلمانان با یكدیگر متّحد شدند و تحت تأثیر تحریك دشمن قرار نگرفتند و جنگ شیعه و سنّی، جنگ ترك و كرد، جنگ مسلمان و مسیحی به راه نینداختند. این رشد مردم این استان را نشان میدهد. من همیشه در دلم، این رشد مردم استان را تحسین كردهام. مربوط به :بیانات در دیدار کارگزاران نظام - 1375/02/18 عنوان فیش :وجود چرایی دخالت دین در سیاست در ادبیات دوران ناصرالدّين شاه کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, جدایی دین از سیاست, عملکرد استعمارگران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : كسانی كه با چهرهی طرفداری از دین، چنین عنوان میكنند كه «دین نباید به امور سیاسی بپردازد»، خبر ندارند كه این شگرد جدید تبلیغات استكباری و استعماری، علیه حاكمیت اسلام و حیات مجدّد اسلام است. البته جدایی دین از سیاست» را قرنهاست كه مطرح میكنند. اوّل، ایادی استبداد؛ یعنی قدرتمندانی كه زمام امور جامعه را مستبدانه در دست داشتند و میخواستند آزادانه، هر كاری میخواهند با ملت و كشور انجام دهند، مطرح كردند و بدیهی است كه نمیخواستند احكام اسلامی و منادیان احكام اسلامی، در امر حكومت آنها دخالتی بكنند. لذا، حكّام و سلاطین مستبد، اوّلین پیشروان فكر انحرافیِ «جدایی دین از سیاست» محسوب میشوند. قبل از استعمارگران و قبل از دشمنان خارجی و قبل از طرّاحان سیاسی صهیونیسم و دیگران، كسانی كه بر این كشور و بر دیگر كشورهای اسلامی، سالها مستبدانه حكومت كردند، مروّج و منادی این فكر بودند كه «دین از سیاست جداست.» وقتی در زمان ناصرالدّین شاه، یك عالم روحانی[مرحوم میرزای شیرازی] در یك امر سیاسی دخالت كرد و همهی تدابیر و مكر استعماری را كه منافع مشترك كمپانیها و دربار پادشاهی ایران به وسیلهی آن تأمین میشد، به هم ریخت، آیا اطرافیان و درباریهای ناصرالدّین شاه به این فكر نیفتادند كه چرا دین در امر سیاست دخالت میكند؟ كمااینكه در ادبیات دوران ناصرالدّین شاه - دوران اواسط و اواخر قاجار - همین معنا وجود دارد كه «چرا علما و كسانی كه به امور دینی مشغولند، در امر حكومت دخالت میكنند؟» این معنا، در نوشتههای عهد ناصری، به طور واضح وجود دارد. پس، اوّل مسأله، به مستبدان و افسار گسیختگانِ دستگاه حاكمیت در كشور ما و كشورهای دیگر برمیگردد كه از هر گونه دخالتی از ناحیهی دین و اهل دین و منادیان و علمای دین در پهنهی سیاست، میهراسیدند و با آن مخالفت میكردند. استعمارگران هم كه قضیه را منطبق با آمال و سیاستهای خود میدیدند، آن را دنبال كردند و تزِ جدایی دین از سیاست، بعد از آنكه بر خلقیّات آحاد مردم متدیّن و حتّی بسیاری از علما تحمیل شده بود و به خورد آنها رفته بود، شكل مبنایی هم پیدا كرد. یعنی برای آن، استدلال درست كردند و به یك مبنا و یك فكر تبدیل شد. این همه، مربوط به گذشته است. یكی از بزرگترین خدماتِ حركت عظیم دینی ملت ایران، این بود كه افسانهی غلط «جدایی دین از سیاست» را زایل كرد و از بین برد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1374/09/16 عنوان فیش :انواع عملكرد حوزه های علمیه در برابر حکومتها در دورانهای مختلف کلیدواژه(ها) : حوزههای علمیه, استقلال حوزههای علمیه, مخالفت با حوزههای علمیه و علما, جلوداری روحانیت در انقلاب اسلامی, جایگاه روحانیون در روند انقلاب اسلامی, تاریخ روحانیت شیعه, مواضع روحانیت نسبت به حکومتها, حضور روحانیت در صحنه, مبارزه با روحانیت, مبارزه روحانیت علیه رژیم پهلوی, جلوداری روحانیت در انقلاب اسلامی, جایگاه روحانیون در روند انقلاب اسلامی, روحانیت شیعه, تاریخ روحانیت شیعه, مواضع روحانیت نسبت به حکومتها, حضور روحانیت در صحنه, مبارزه با روحانیت, مبارزه روحانیت علیه رژیم پهلوی, تاریخ قاجاریه, نسبت حوزه و نظام اسلامی, دخالت روحانیون در حکومت دینی, نقش حوزه های علمیه در انقلاب اسلامی, میرزای قمی, مبارزات ضد استعماری علما, استقلال حوزههای علمیه, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, طاغوت, حاکمیت طاغوت نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در گذشته، حوزههای علمیّه در قبال حكومتها، در محیطهای شیعی و غیرشیعی، سه نوع عملكرد داشتند: یكی اینكه وابسته به دستگاههای قدرت بودند و روحانیتْ دولتی بود. در محیطهای مسیحی هم اینگونه بوده و هست. حتّی در محیطهای غیرشیعی هم، روحانیت، بخشی از دستگاههای دولتی است. این، از نظر ما مردود است و قبول نداریم و آن را برای روحانیتْ مضرّ میدانیم. دستگاههای دولتی، نوسان و تلاطم دارند و آیندهشان به طور دقیق قابل پیش بینی نیست. روحانیت باید همیشه امكان حضور قدرتمندانهی نصیحتآمیز یا دخالتآمیز را برای خودش حفظ كند، والّا نمیتواند كاری انجام دهد. این خصلت هم، با اینكه بخشی از دولت یا حكومت باشد، نمیسازد. حوزه باید مستقل باشد و این، یك فرض است. فرض دوم این است كه حوزه، ضدّ و نقطهی مقابل حكومت باشد. مانند حوزههای علمیهی ما در پیش از انقلاب و در برخی از گذشتههای دور كه روحانیت شیعه، در مقابل دستگاه حاكمه قرار داشت. علّت آن، این بود كه آن دستگاهها، دستگاههای ظلم و كفر و فساد بودند و روحانیت با آنها مخالف بود. این فرض هم بدیهی است كه امروز مصداق ندارد. حوزهی علمیّهی اسلام، امروز نمیتواند با حكومتی كه پرچم اسلام را برافراشته و اسلام را عزیز كرده و شریعت را از انزوا خارج كرده و از لحاظ اعتبار و آبرو در سطح بلندترین قلّهی جهانی قرار داده است، مخالفت كند. بنابراین، فرض دوم هم مردود است. امروز این حكومتی كه وجود دارد، در مبنا و اصل، زاییدهی خودِ حوزهی علمیّه است. چطور ممكن است كه حوزه با آن مخالفت كند؟! البته من حوزه را عرض میكنم. آدمهای مریض و خبیث بالذّات یا بالعَرَض را كار ندارم. آدمهای مریض و ناراحت، با هر دستگاه سیاسیای مخالف نیستند. با حكومتی كه مدبّرش ساواك بود، روابط بسیار خوبی هم داشتند.امروز هم كه با دستگاه روحانیت مخالفند، از سرِ مبارزهجویی نیست و شجاعت مبارزه را هم ندارند. اگر تشری به آنها زده شود، از آنچه كه كردهاند، هفت بار استغفار خواهند كرد! دشمنی آنان از سر دنائت و خباثت است. چون میبینند كه حكومت اسلامی نجیبانه برخورد میكند، نانجیبانه در مقابلش میایستند... مثلاً میتوان مرحوم میرزای قمی رضوان اللَّه علیه را مثال زد كه نسبت به فتحعلیشاه با سرسختی برخورد میكرد و هیچ باجی به او نمیداد. با اینكه فتحعلیشاه خیلی به میرزا هم اظهار ارادت میكرد؛ اما میرزا به او چندان اعتنایی نداشت. درعینحال، نام رسالهی جهاد خودش را «عبّاسمیرزا» گذاشت؛زیرا او یكی از سرداران آن زمان بود و بههرحال، دولت ایران مدّت زمانی را با دولت متجاوز روس تزاری جنگیده بود و ایشان احساس تكلیف میكرد كه باید از ایرانیان حمایت كند. از خود شاه كه آدم فاسدی بود، نمیخواست به صراحت حمایت كند؛ بلكه از عبّاس میرزا كه در میدان جنگ، جنگیده بود، اینطور تجلیل میكرد. بههرحال، دورهی بیاعتنایی نسبت به حكومت را باید با اغراض سیاسی صحیح و كارهای بجا پشت سر میگذاشت. این روش هم، امروز قابل قبول نیست. امروز اگر روحانیت در قبال حكومت، بیاعتنا و بیمبالات باشد، هم خودش ضایع خواهد شد و هم حكومت اسلامی تضعیف میشود. حكومت اسلامی، حكومت قرآن و حكومت فقه و فقیه و حكومت علم و عدل است. حكومت برای گسترش آرمانهای اسلامی است. تشكیل حكومت اسلامی، آرزوی همهی اولیاءاللَّه در طول تاریخ بوده است. هر فرد مؤمنی وظیفه دارد از آن دستگاه سیاسی كه اسلام را ترویج و احكام آن را پیاده میكند، حمایت كند. مگر عالِم دین میتواند نسبت به حكومت اسلامی بیاعتنا بماند؟! افراد كافر به اسلام، در مقابل حكومت طاغوتی بیاعتنا میمانند. «طاغوت» یعنی كسی كه در مقابل خدا، دستگاهی برپا میكند: انداداللَّه، شركاءاللَّه. كسانی كه خود را بندهی مطیع خدا میدانند، برای تحقّق اهداف خدایی تلاش میكنند و صبح و شام در مقابل پروردگار پیشانی خضوع به خاك میسایند كه به آنها توفیق دهد خدمتگزار دین او باشند. اگر اینها در كشور، زمام قدرت را به دست گیرند، همه وظیفه دارند كه مانند یك عبادت، از آنان حمایت كنند. در گوشه و كنار، شاید افرادی هستند كه خیال میكنند این نشانهی زهد و علم آنان است كه از كار كنار بكشند و كاری با حكومت نداشته باشند. مگر چنین چیزی امكان دارد؟! البته چون میخواهیم نسبت به مسائل، حُسن ظن داشته باشیم، میگوییم: «این، نشانهی بیخبری و غفلت آنان است.» والّا اگر غفلت و بیخبری نباشد، نشانهی چیزهای خیلی بدی خواهد بود. پس، این فرض هم مردود است. امروز، فرض چهارمی هم وجود دارد و آن عبارت است از حوزهی علمیّهی مستقلِّ از حكومت كه همكار حكومت است. كار خود را در مجموعهی عظیمی كه امروز بر دوش همه است، انجام میدهد. وابسته به دولت نیست؛ اما به دولتْ كمك و از آن پشتیبانی میكند. به آن خدمت میدهد، آن را نصیحت و راهنمایی میكند و مقرّرات اسلامی را به آن میشناساند. امروز دستگاه قضایی در زمینه فقهی، نیازمند حوزههای علمیّه است و دستگاههای اجرایی و قانونگذاری، بیشتر احتیاج دارند. دانشگاهها، نیروی نظامی، كارخانهها و تمام اقشار ملت، نیازمند حوزههای علمیّهاند. همچنین، این نظام، در رأس خود كسی را میخواهد كه پرورده این حوزهها باشد. این همكاری و همگامی، باید به شكل صحیحِ آن باشد. مربوط به :بیانات در آغاز درس خارج فقه - 1374/06/14 عنوان فیش :مخالفت سلاطین قاجار و پهلوی با حوزههای علمیه و علما کلیدواژه(ها) : سلسله قاجار, تاریخ قاجاریه, رضا شاه پهلوی, استبداد رضاخان, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, برسر کار آمدن رضاخان, ساخت راهآهن در زمان رضاخان, مخالفت پادشاهان قاجار با حوزههای علمیه, مخالفت سلسله پهلوی با حوزههای علمیه, مخالفت با حوزههای علمیه و علما, روحانیت شیعه, مبارزه با روحانیت, روحانیها, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : همیشه انگیزه برای معارضه با حوزههای علمیّه وجود داشته است. سلاطین قاجار با علما و حوزههای علمیّه مخالف بودند و افراد حوزوی را هم لشكر علمای بزرگ قلمداد میكردند. آنها با علما مخالف بودند؛ چون علما در كارهای آنها دخالت میكردند. اگر میخواستند قرارداد رژی امضا كنند و با انگلیسیها رابطه داشته باشند و یا اگر میخواستند با دو خواهر ازدواج كنند، علما نمیگذاشتند و در مقابلشان میایستادند. بعدها در دورهی پهلوی مسأله تفاوت كرد. از زمان رضاخان به این طرف، انگیزههای اساسی وارد كار شد و غرب - خصوصاً انگلیس - قصد داشت كه كلّاً ایران را قبضه كند. این تصرّف یا به صورت ایجاد یك حكومت واقعاً انگلیسی بود - كه البته نتوانستند این كار را بكنند - و یا اینكه حكومتی ایرانی تشكیل دهند ولی همهی مقدّراتش به دست آنها باشد. راه دوم انتخاب شد و حكومت پهلوی بر اساس این تصمیم شكل گرفت و رضاخان روی كار آمد. اگر میبینید همهی آدمهای حسابیِ ایران با رضاخان مخالفند، به خاطر آن است كه آدم لاتِ بی سر و پایی بود كه اصلاً اسم دین را نشنیده و مزهی آن را هم نچشیده بود. او در یك خانوادهی بیسوادِ لاابالی و دور از معارف دینی تربیت شده بود و وقتی هم كه بزرگ شد، در میان قهوهخانهها و میخانهها و الواط پرسه میزد. اصلاً رضاخان كسی نبود كه با دین سر و كاری داشته باشد. مزاجش آمادهی معارضه با دین - آن هم به قصد براندازی - بود. آدمهای ضعاف النفسِ بددلِ كج سلیقهای هستند كه گاهی از كارهای به اصطلاح عمرانی رضاخان تعریف میكنند و مثلاً میگویند او راه آهن كشید و امنیت را برقرار كرد! باید از اینها پرسید كه آیا احداث راهآهن و ایجاد امنیت برای مردم بود یا برای قدرتهای خارجی؟! چه كسانی از این كارهای به اصطلاح عمرانی سود میبردند؟ در حقیقت رضاخان عاملی بود كه انگلیسیها او را وارد صحنه كردند تا نظام دینی را در ایران به هم بریزد. به همین خاطر در سال 1314 شمسی گذاشتن عمامه و حضور روحانیّت در جامعه را ممنوع كرد و نظام حوزهی علمیّه را به هم زد و روحانیت را مجبور به خانه نشینی كرد. زمانی كه او رفت و پسرش - محمدرضا - بر سرِكار آمد و بر امور مسلّط شد، همین نیّت را داشت و همین هدف و راه را - البته به شكلهای مدرنتر و پیشرفته تر - دنبال كرد و تا روزی كه انقلاب پیروز شد، در این زمینه جلو رفت. رژیم پهلوی ساقط شد؛ لیكن فتنهی انگیزههای اساسی مخالفت با حوزه همچنان ادامه دارد. رژیم ایالات متّحدهی امریكا كه از كودتای 28 مرداد تا پیروزی انقلاب، پشت سر محمدرضا بود و علیه دین فعّالیت میكرد، امروز به وسیلهی بعضی از ایادی خود - كه شاید خودشان هم ملتفت نیستند - مشغول تخفیف و توهین دین و علمای دین و حوزههای علمیّه است. در زمان رضاخان برای اینكه روحانیت را از چشمها بیندازد، میگفت: روحانیت مفتخور است؛ یعنی مثلاً عملگی و یا كار اداری نمیكند، درعینحال به زندگی خود ادامه میدهد. او با آن عقل ناقص خودش خیال میكرد كه اگر كسی در بازار، داد و ستد نكرد و یا مثلاً بیل نزد و به اداره نرفت و شغلی نیافت، نباید نان بخورد و اگر خورد، مفتخوری كرده است! او چون به رسالت دین معقتد نبود، این حرفها را میزد و كار عالِم دین را باور نداشت. امروز هم بعضی كسان همان حرف را به زبان دیگری میزنند. كسانی كه مردم را تعلیم میدهند و برایشان زحمت میكشند و آنها را دیندار میكنند و بر هدایتشان میافزایند و زمینهی تحقق آیهی شریفهی «اهدنا الصّراط المستقیم» را فراهم میآورند، اینها اهل دین و هدایتند و هُدات این راه محسوب میشوند. اینها كتاب مینویسند، درس میگویند، زحمت میكشند، كار میكنند و نان بخور و نمیری را هم به دست میآورند. مگر طلّاب حوزهی علمیه چقدر از دنیا برخوردارند؟ حقوق یك طلبهی فاضل معیل در قم - كه بالاترینِ حوزههای علمیّه است - نصف حقوق یك عمله كه بیل میزند، نیست. درآمد اینها از حداقل حقوق اداری كمتر است. با این وضعیت آیا میشود گفت كه روحانیت ما نان خود را از طریق دین میخورد؟! آیا این ظلم و حق كشی و بیانصافی نیست؟ حكومت ما اسلامی است و در آن آزادی بیان وجود دارد و این سخنان كه از سر بیانصافی بیان شده، با استفاده از همین فضای آزاد مطرح شده است. البته منظورم این نیست كه به حرف یا دعوایی جواب دهیم؛ خیر. منظور این است كه شما بدانید انگیزههای مخالفت با حوزه زیاد و گسترده است. بعضی از كسانی كه چنین انگیزههایی دارند، خودشان هم نمیفهمند چه كار میكنند. نیّتهای بدی ندارند، ولی ملتفت نیستند كه حرف و عملشان چه تبعاتی دارد. در خود حوزههای علمیّه نیز همیشه این طور بوده و اكنون هم برای تضعیف حوزه انگیزههای تضعیف وجود دارد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگران و معلمان - 1374/02/13 عنوان فیش :بریده شدن دوبال علم و کار،در زمان قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه, وضعیت فرهنگی در رژیم پهلوی, وضعیت علمی در رژیم پهلوی, خیانت پهلویها, عقبماندگی علمی ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ملت ایران باید از اعماق دل به دو سلسلهی پادشاهی پهلوی و قاجار، لعنت بفرستد که این دو سلسلهی خبیث، دو بالِ مملکت و پیکرهی عظیم این ملت کهن، با هوش و با استعداد را بریدند. نه علم و نه کار، هیچکدام را برای این ملت فراهم نکردند. کاری که بود، کارهای بیارزش یا کمارزش بود. علمی که بود، علم تقلیدی و دستِ دوم بود. آن کاری را که از دل میجوشد و حقیقتاً پوشش و حلیهی حیات میبخشد و کارهای اساسی در مملکت صورت میدهد، ترویج نکردند. هرچه توانستند، قلع و قمع هم کردند و بساط علمی را که از دل میجوشد و در آن ابتکار هست، برچیدند. آن خاندانها این جرائم را دارند. نتیجه این شد که ملّت ایران که در مسابقهی علم و پیشرفت تمدّن و دانش و تجربه، یا از دیگران جلوتر بود یا اقّلاً کسری نداشت، سالها عقب ماند. اوّل خانوادهی قاجار - از ناصرالدّین شاه به بعد - بعدش هم خانواده پهلوی - این پدر و پسر - حقیقتاً چوب حراج به موجودی این ملت و کشور و سرمایههای معنویاش زدند. «تلک امّة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم.» آنها رفتند و سر و کارشان با خداست. سزای اعمالشان را هم میبینند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان و طلاب - 1372/09/24 عنوان فیش :شروع مبارزه با دین، از اواخر سلطنت ناصرالدّین شاه کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, ناصرالدین شاه قاجار, پیشرفت علمی غربی, تحول علمی در اروپا, بحران معنویت, غربزدگی, بحران غرب, آغاز تهاجم فرهنگی غرب علیه ایران, انحطاط غرب, انروای دین, دینزدایی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : امروز، در نظامهای ساخته و پرداختهی فرهنگ غرب چه در خود منطقهی جغرافیایی غرب، چه در جاهای دیگر دنیا در بخش ابزار و وسایل زندگی تا آنجا پیشرفت کردهاند که به کرات آسمانی رسیدهاند. این از لحاظ علمی، انصافاً فوقالعاده است. این را که دیگر نمیشود منکر شد. فرض بفرمایید به آسمانها بروند و دوربینهای تلسکوپ را در آنجا تعمیر کنند. این، پیشرفت عظیمی برای بشر است. اما اگر از نظر جهتگیری زندگی، بینشی که انسان به آن احتیاج دارد، نباشد، اصلاً این ابزار برای بشر هم لازم نیست؛ بلکه مضرّ است. انسانِ امروز، از این نظر عقب مانده است. دستش خالی است. معنویّت در دنیا نیست. جهتگیری درست، نیست. برای همین است که دنیا پر از ظلم و جور است. افسوس که بعضی، مطلبی به این وضوح را نمیفهمند! مگر این دنیا مال بشر نیست؟! مگر این علم و پیشرفت برای این نیست که انسان از آنها استفاده کند؟! وقتی ما میبینیم در دنیا وضعی است که اکثر انسانها، روزبهروز بدبختتر میشوند و عدّهای با همان ابزار پیشرفتهای علمی که مال انسان است، بر انسانیّت اینگونه فشار میآورند، این کافی نیست که کسی بفهمد یک بال انسانیّت شکسته و افتاده است؟! این، بال معنویّت است. اگر ما هم در جامعهی خودمان، جنبهی معنوی را ندیده بگیریم؛ آن را حذف نماییم، یا کوشش کنیم از صحنه خارجش کنیم، همین خواهد شد. از وقتی که ترشّحات و نشانهها و طلیعههای فرهنگ غرب، به صورت قصّه و نقشه نه به صورت طبیعی و آنچه که لازمهی زندگی عمومی بشر باشد به کشور ما سرازیر شد از اواخر سلطنت ناصرالدّین شاه مبارزه با دین و تلاش برای منزوی کردن دین هم شروع شد. البته عدّهای، اینها را از زمان رضاخان میدانند و مربوط به سلاطین قاجار نمیدانند. اما این، یک واقعیّت است. اما این، یک واقعیّت است. منزوی کردن علمای دین؛ منزوی کردن دین؛ سعی در استخدام نیروهایی برای مقاصد خبیث که شروع شود، جامعه، جامعهای خواهد شد که از لحاظ وسایل و ابزار زندگی که ما به آن میگوییم: دنیا؛ یعنی همان که در علوم امروز، علوم دانشگاهی نامیده میشود پیشرفت میکند. اما آن جامعه، یک جهتش ناقص است و آن، جنبهی معنوی است. مربوط به :بیانات در جمع مردم تبریز در استادیوم ورزشی تبریز - 1372/05/05 عنوان فیش :مصادیق حضور مردم آذربایجان در خط مقدم جبهه ملت ایران کلیدواژه(ها) : مردم آذربایجان, نقش مردم آذربایجان در انقلاب اسلامی, حضور مردم آذربایجان در صحنه انقلاب اسلامی, ارتباط آیت الله خامنهای با امام خمینی, تاریخ قاجاریه, تاریخ نهضت مشروطیت, نقش علما در مشروطیت, تاریخ فعالیتها و مسئولیتهای آیت الله خامنه ای بعد, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آذربایجان در واقع خط مقدم جبهه ملت ایران در مقابل متجاوزین و متجاسرین در طول تاریخ چند قرن گذشته تا امروز بوده است، و چه قدر بجاست که جوانان آذربایجانی، بخصوص جوانان و نوجوانان تبریزی با این تاریخ پرشکوه و باعظمت هر چه بیشتر آشنا بشوند. در گذشتهی دور در آن وقتی که کشور عزیز ما، مورد تهاجم همسایه شمالی آن روز ما، یعنی کشور روسیه قرار گرفت و به خاطر ضعف پادشاهان قاجار و بیلیاقتی رجال نظامی و سیاسی، گرجستان و هفده شهر قفقاز از ایران عزیز جدا شد، آن نیرویی که توانست لشکر روس را که سرمست از پیروزیها به جلو میآمد، بر سر جای خود متوقف کند، تبریز بود. تبریزیها جلوی لشکر مهاجم را توانستند بگیرند و یک بار این منطقهی از ایران عزیز را نجات بدهند. در دوره بعد یعنی در دوران مشروطیت، چه در قضایای مشروطیت - اول و چه در دوران استبداد صغیر که دوباره مشروطیت در ایران جان گرفت - آن نیروی اصلی و محرّک از تبریز، مرکز آذربایجان، رها شد و آزادی را برای ایران بزرگ به بارآورد. این شهر پر از خاطرات مجاهدت و فداکاری است. و من از گذشتگان خود قضایایی را دربارهیحوادث تبریز شنیدهام که آنها خود شاهد آن قضایا بودهاند، چه در قضایای دوران استبداد صغیر که مرحوم شیخ محمّد خیابانی، مرد مبارز و روحانی آزاده اینجا قیام کرد، و چه در دوران قبل از آن، که آغاز مشروطیت بود که همین محلههای گوناگون تبریز، از جمله محله «خیابان»، منزل عالم بزرگ ساکن محلهی خیابان و کوچهی «قره باغیها»، منزل (خیابان محله سی و قره باغ لار کوچه سی). عالم بزرگ آن روز تبریز، که جدّ ماست، پدربزرگ من، مرحوم حاج سیدحسین خامنهیی که میرفتند مردم، به خانه این عالم و دربارهیقضایای مشروطیت از او سؤال میکردند و او مردم را تشویق میکرد و در سال ۱۳۵۲ که من آمدم تبریز مین اوشیوز التی ایکیده، من اٌزوم گتیم إله او محلیه و او کوچیه، محلهی خیابان و قره باغلار کوچه سی. گدی آفتاری آتابابانون الی نین دافی .... و زیارت المیشم. این بخشی از گذشتهی تبریز است، (خواهش میکنم، خواهش میکنم توجه بفرمایید). بعد در دوران مشروطیت، سردار ملی و سالار ملی که باز سالار ملی یعنی باقرخان مال همان محله خیابان و کوچه قرهباغیهاست، که الآن هم همان کوچه و همان محله و همان مسجد که در آنجا مردم اجتماع میکردند، به حال خود باقی است و موجود است. دوران سالهای بعد از دیکتاتوری رضاخانی که پیشهوری به کمک شوروی سابق، بر این منطقه تسلط پیدا کردند، آن نیرویی که توانست تبریز را و آذربایجان را نجات بدهد، آن نیرو، نیروی تبریزی است. هیچ نیروی دیگری نمیتوانست اگر تبریزیها نبودند، تبریز را و آذربایجان را نجات بدهد. در دوران انقلاب، حرکت گردونهی مبارزه ملت ایران، از چهلمی شروع شد که تبریزیها برای مردم قم گرفتند. فرزندان اسلام، فرزندان قرآن، فرزندان امام در این شهر توانستند پرچم مبارزه اسلام را بلند کنند و یکسره، آذربایجان و تبریز در خدمت انقلاب قرار گرفت. دانشجویش،روحانیش، کاسب بازاریش، زنانش، مردانش، اهل شهرش، اهل روستایش، کارگرانش، کشاورزانش حتی زبان گویایش مرحوم شهریار (رحمةاللهعلیه) در خدمت انقلاب، در خدمت قرآن و اسلام قرار گرفت. و دوران انقلاب وقتی ما نگاه میکنیم، عملکرد شما مردم، عملکرد یک جماعت مؤمن و مخلص و نمونه است، این را من از نزدیک دیدهام، دو شهید محراب این شهر، تقدیم انقلاب کرد، شیراز هم شهید محراب داشت، یزد هم شهید محراب داشت اما یک شهید محراب، تبریز دو شهید محراب در راه اسلام و قرآن قربانی داد. فتنه خلق مسلمان را خود تبریزها، همین جوانان حزباللهی مؤمن توانستند در نطفه خفه کنند. آن وقتی که جنگ پیش آمد، جوانان لشکر عاشورا و سرداران شجاع تبریزی و آذربایجانی، شهید آقامهدی باکری، و شهید حمید باکری، و شهدای متعدد دیگر، از سرداران بزرگ لشکر اسلام از این سرزمین برخاستند، در میدانهای نبرد جانشان را قربان اسلام و قرآن کردند. این آذربایجان است. و من در آن سفر قبلی که آمدم تبریز، هر جای این استان که قدم گذاشتم، دیدم مردم شعار واحدی را میدهند. همه میگویند: آذربایجان ایاخدی، اینقلابا دایاخدی. وقتی رفتم تهران از آن سفر خدمت امام راحل بزرگوارمان و استاد و مرشد عظیمالشأنمان، عرض کردم که آذربایجان، با همهی وجود صدا میزند که : آذربایجان جانباز، خمینی لن آیریلماز دربارهیتبریز و آذربایجان اگر ساعتها هم من حرف بزنم، آن خاطرات عظیم، آن دیدهها و شنیدهها و دانستهها و لمس شدهها تمام نخواهد شد. مربوط به :بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم - 1371/07/29 عنوان فیش :آزمایشهای تاریخی ملت ایران در دفاع مقدس و معاهده ترکمانچای کلیدواژه(ها) : دفاع مقدس, عهدنامه ترکمانچای, امتحانات الهی, جنگ ایران و روس, عهدنامه ترکمانچای, دفاع مقدس, سلسله قاجار, تاریخ قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : این جنگ چند ساله، بوتهی آزمایشی برای ملت ما بود. همه را - مگر یک عدهی معدود - در بوتهی آزمایش خود وارد کرد، گداخت و تلطیف نمود و جانهای مستعد، از آن روزهای سخت و ملتهب، بهرهها گرفتند. آنچه میخواهم عرض کنم این است که همهی ملتها، آزمایشهای سختی را در دوران زندگی خودشان گذراندهاند. لکن آن ملتی قوی، پایدار، عزیز و غنی میشود و پیشرفت میکند، که اولاً از آن آزمایشها سرافراز بیرون آید و ثانیاً نتایج آن آزمایشها را برای خودش حفظ کند. اگر فرض بفرمایید ملت ایران در این جنگی که گذشت، العیاذ باللَّه سستی به خرج میداد، نتیجه چه میشد؟ نتیجه همان چیزی میشد که در تقریباً در صد و پنجاه سال قبل در همین کشور اتفاق افتاد. جنگی از جانب همسایهی شمالی بر ما تحمیل شد و نتیجهی آن جنگ و سستیها در آن، این بود که بخش قابل توجهی از خاک این میهن از آن جدا شد و عهدنامهی ننگین ترکمانچای بسته شد. کشور، همین کشور بود و ملت، همین ملت؛ اما آن روز، این ملت از آن امتحان سربلند بیرون نیامد. سستی کرد و نتیجه آن شد که بعد از شکست در حادثهی جنگ ایران و روس - در زمان قاجار - و بسته شدن عهدنامهی ترکمانچای، تا دورانی طولانی، ملت ایران که هیچ، حتی شخصیتهای ایران احساس ضعف و خودباختگی میکردند و قدرت این را که شخصیتی از خود نشان دهند، نداشتند. یعنی آن شکست تاریخی، شکستی برای همان مرحله نبود، بلکه شکستی برای صد و پنجاه سال دوران تاریخ ما بود. آن یک امتحان بود. آن روز، حکام و رجال سیاسی، بد و فرماندهان نظامی نالایق بودند؛ و الّا مردم، مردم خوبی بودند. لازم بود کسی آن مردم را در وسط میدان نگه دارد، ایمان به حرکت خود داشته باشد، فداکاری کند و از منافع و لذت خود بگذرد. در آن روز، اینگونه افراد نبودند. سلاطین حکومت میکردند و کشوری که در رأس آن، چنان حکام فاسدی باشند، نتیجه نیز همان میشود. همین ملت، در این جنگی که در زمان شما و ما اتفاق افتاد، چشم همهی دنیا را به خودش متوجه کرد؛ ایران را سربلند کرد و قدرت اسلام را نشان داد. با اینکه فقط یک کشور همسایه نبود که به ما حمله میکرد؛ بلکه پشت سر آن امریکا بود، شوروی آن روز بود، دیگر قدرتهای مسلح عالم بودند؛ اما درعینحال، به خاطر ایمان به خدا، رهبری امام بزرگوار - آن انسان فوقالعاده - و فداکاری جوانان و گذشت خانوادهها، توانست یک حرکت همراه با افتخار را در این حادثه انجام دهد. مربوط به :بیانات در دیدار مسئولان چهارمحال و بختیاری - 1371/07/16 عنوان فیش :ناصرالدین شاه قاجار، از اسم قانون بدش مىآمد! کلیدواژه(ها) : ناصرالدین شاه قاجار, تاریخ قاجاریه, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه, عملکرد حکومت پهلوی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : سلاطین یکى دو قرن اخیر کشور، خیلى به ما ظلم کردند. ما را عقب نگه داشتند و نگذاشتند دانش بیاید. نگذاشتند فرهنگ بیاید و نگذاشتند معارف درست در این کشور وارد شود. ناصرالدین شاه قاجار، از اسم قانون بدش مىآمد! از اینکه کسى برود به خارج و بیاید، بدش مىآمد. از اینکه معلومات خارجى را یاد بگیرند، بدش مىآمد. چهار صباح از روى هوس، کارهایى انجام دادند و بعد که دیدند نه، ممکن است یک وقت به آنها صدمه بخورد، جلواینها ایستادند و کشور را از معلومات دور نگه داشتند. آنها - خاندان قاجار - به گونهاى و خاندان پهلوى بدتر از آنها و بهگونهاى دیگر، مردم را به شهوات سرگرم کردند. بخشهاى فاسد فرهنگ فرنگى را مسلط کردند تا آن بخش خوب و قسمت قابل استفادهاش که بههرحال وارد کشور شده بود و مىشد، نتواند کارساز باشد. گیرم که رفتیم دانش را از اروپاییها یاد گرفتیم و برگشتیم؛ اما وقتى شدیم یک آدم شهوتران، یک آدم بىوجدان، یک آدم بىاراده و یک آدم بىدین؛ این علم چه فایدهاى به حال مردممان خواهد داشت؟ کمااینکه دیدیم آن کسانى که علم هم تحصیل کردند و برگشتند - خارج رفتهها - به حال کشورشان نافع نشدند؛ کارى براى این مملکت نکردند و مملکت همینطور عقب ماند. این سیئهى آنهاست؛ سیئهى سلاطینى که حداقل در این دو قرن اخیر - قبلش را نمىدانیم - هیچ نمىفهمیدند و هیچ سرشان نمىشد جز منافع خودشان. از زمان فتحعلىشاه، محمدشاه و ناصرالدین شاه بگیرید تا زمان محمدرضا و پدرش؛ این دو جنایتکار بزرگ! مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی - 1371/05/21 عنوان فیش :فعالیتهای استعماری کشیشان اروپایی در ایرانِ اواخر قاجار کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, عملکرد استعمار انگلیس در هند, عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در ایران, میسیونهای مسیحی نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : در همین ایران ما، به اواخر دوران قاجار نگاه کنید! ببینید چقدر کشیش از اروپا راه افتادند و به قصد مسیحی کردن مردم به اینجا آمدند! البته آنها، مثل دزد ناشی که به کاهدان میزند، نفهمیدند برای ترویج مسیحیت باید به کجا بروند. آنها موفق نشدند؛ اما قصدشان این بود. نمیشود گفت که سرمایهداران و کمپانیها و غارتگران بینالمللی، معتقد به حضرت مسیحند! آنها چه میشناسند مسیح کیست؟! مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از کارگزاران فرهنگی - 1371/05/21 عنوان فیش :استفاده غرب از جریان روشنفکری برای استحکام تسلطش بر ایران کلیدواژه(ها) : عملکرد استعمارگران, عملکرد استعمارگران در ایران, روشنفکری در ایران, روشنفکری وابسته, تاریخ قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : غربمسلط به فنآوری و علم، روزی که خواست در ایران، پایگاه تسلط خودش را مستحکم کند، از راه روشنفکری وارد شد. از میرزا ملکم خانها و امثال اینها، تا تقیزاده ها، این روشنفکری دوران قاجار است که بیمار متولد شد. روشنفکری ایران، متأسفانه بیمار و وابسته متولد شد. چند نفری هم که آدمهای سالم و خالصی بودند، گم شدند. بقیه، وابسته بودند. بعضی وابسته به روسیهی آن روز - مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده - یا وابسته به اروپا و غرب - مثل میرزا ملکمخان و امثالاینها بودند. این کارها در داخل ایران شده بود؛ لکن بردی نداشت. کسی که به نفع فرهنگ غربی - یعنی در حقیقت، به نفع سلطهی غرب بر ایران - و به نفع استعمار به وسیلهی انگلیس، در آن روز بزرگترین قدم را برداشت، رضاخان بود. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون - 1370/12/14 عنوان فیش :حرکت مبارزاتی میرزای شیرازی علیه استعمار، استبداد و غربزدگان کلیدواژه(ها) : میرزای شیرازی, علمای شیعه, مبارزه علما, نقش تعیینکننده علمای بزرگ, مبارزات ضد استعماری علما, تاریخ روحانیت شیعه, تاریخ قیام تحریم تنباکو, تاریخ قاجاریه, تاریخ قیام تحریم تنباکو, قیام تحریم تنباکو, ناصرالدین شاه قاجار, رضا شاه پهلوی, مبارزات ضد استعماری علما, مبارزه سلاطین با علما, مبارزه علما با انگلیس, مبارزات اقتصادی علما, شیخ الشریعهی اصفهانی, تاریخ قاجاریه, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ روشنفکری در ایران, سیدمحمدکاظم یزدی, میرزا محمّدتقی شیرازی, تاریخ قیام تحریم تنباکو نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : آن عالم [میرزای شیرازی]، بزرگ تاریخ روحانیت و پرچمدار یک مبارزهی پُرمغز و پُرمعنا علیه مراکز فساد و کانونهای طغیان و انحراف. حرکت میرزای شیرازی - که برخلاف بسیاری از حوادث صدوپنجاه سال اخیر، متأسفانه هنوز کار درست و کاملی دربارهی آن نشده است - یک حرکت ذوابعاد و پُرمعنا و بسیار پُربرکت بوده است. آن یک سطری که میرزای شیرازی نوشت و آن روز بساط کمپانی انگلیسی را از ایران برچید و سلطهی استعماری را موقتاً از کشور قطع کرد، یک مبارزهی چند جانبه بود: اولاً، مبارزه با دستگاه استبدادی سلطنت مطلقهی ناصرالدینشاهی بود که در اوج خود هم بود؛ یعنی تا آن روز چهل و چند سال بود که آن پادشاه ظالم بر ایران حکومت مطلقه میکرد و حقیقتاً هیچ چیز هم جلودار او نبود. مفاسد حکومت ناصرالدینشاهی، هم دامنهی اقتصادی داشت، هم دامنهی سیاسی داشت، هم دامنهی معارفی و دینی داشت؛ مثلاً یکی از اهداف ناصرالدین شاه - طبق اسنادی که امروز در اختیار هست - این بود که نفوذ علما را در جامعه کم کند. بعضی از غربزدهها و قدرتزدههای زمان ما میخواستند مبارزهی رضاخان با روحانیت را به حساب جریانات روشنفکری بگذارند؛ که بله، رضاخان میدید که علما مرتجعند، و چون میخواست کشور را نوسازی کند، لذا با علما مبارزه میکرد! معلوم میشود که این قضیه اینطورها نیست؛ مسألهی مبارزهی با علما، در دستور کار همهی سلاطین مستبد بود؛ نمیتوانستند در کنار و روبهروی خود کانون قدرتی را تحمل کنند که تا اعماق دل مردم نفوذ دارد. رضاخان با همان انگیزهیی با علما برخورد میکرد که ناصرالدین شاه میخواست برخورد کند. در همین قضیه، میرزای بزرگ (رضواناللَّهعلیه) قبلاً یکی، دو نامه به ناصرالدین شاه نوشت و او را از این کارها نهی کرد؛ اما او با تعبیرات توهینآمیز و سبکی به میرزا جواب داد: شما مشغول درس و کار خودتان باشید؛ به این کارها کاری نداشته باشید! میبینید که این عبارت هم عبارت آشنایی است و در طول این صد و چند سال، طرفداران قدرت مطلقهی شخصی، بارها آن را به علما گفتند: بروید مشغول مدرسه و مسجد خودتان باشید؛ به سیاست چه کار دارید؟! پس ناصرالدین شاه دارای یک حکومت مطلقه و مستبدهی فردی بود که با اخلاق و اقتصاد و دین و روحانیت محبوب مردم معارضه و ناسازگاری داشت. بنابراین، یک بعد فتوای میرزای شیرازی، مبارزه با این خودکامه و کشیدن دندان قدرتمند این پلنگ تیزدندان بود؛ و حقیقتاً دندان او کشیده شد و قدرت او کم شد. این قضیه مربوط به سال 1308 هجری است؛ یعنی چهار سال پیش از رحلت میرزا، و تقریباً پنج سال پیش از مرگ ناصرالدین شاه. ثانیاً، مبارزهی با استعمار و نفوذ خارجیها در این کشور بود. در چند سال آخر عمر ناصرالدین شاه - سالهای اول قرن چهاردهم؛ یعنی از سال 1300 به بعد - کار دربار ناصرالدین شاه، امتیاز دادن به این دولت و آن دولت، این کمپانی و آن کمپانی، و گرفتن پول و فروختن مملکت شده بود؛ مثل امتیاز رویتر و همین امتیاز تنباکو و غیره! با آن حرکت عظیم میرزا و آن فتوای کوبنده، جلوی این انحصارها و امتیازها و دخالتهای خارجی هم گرفته شد. ثالثاً، مبارزهی با غربزدگانی بود که در همان ایام، تازه شروع به ایجاد جریانهای فکری در داخل کشور کرده بودند و روی خودشان نام «روشنفکر» گذاشته بودند؛ از قبیل میرزا ملکمخان و امثال او؛ که اینها نه فقط با این حرکت خیانتبار ناصرالدین شاه مبارزه نکردند، بلکه همین شخص نامبرده - که او را به اصطلاح بنیانگذار و پدر روشنفکری در ایران دانستهاند - حتّی خود دلال انحصارات خارجی هم بود! آنهایی که دم از روشنفکری و دفاع از منافع ملت میزدند، آنطور برخورد کردند؛ اما روحانیت و در رأس آن میرزای بزرگ، اینگونه قاطع و کوبنده با همهی اینها مبارزه کرد؛ این پرچم پُرافتخاری است که میرزای شیرازی آن را بلند کرد و بعد از او این پرچم نخوابید. اگرچه قبل از میرزا هم از اینگونه قضایا بود - زمان میرزای قمی، زمان کاشفالغطاء و دیگران و دیگران، که در دفاع از منافع ملت اسلامی و اسلام و مسلمین و ورود در مسائل اجتماعی سعی وافری داشتند - لیکن نمونهی کامل آن، این حرکت بود. بعد از میرزا نیز شاگردان او و بزرگان حوزهی علمیهی نجف و کربلا و سامرا و قم و بقیهی مراکز اسلامی، هرجا که محل حضور یک رهبر اسلامی و حضور قدرتمندانهی اسلام بود، اینها حضور داشتند؛ و این یکی از عجایب تاریخ ایران است؛ و عجیبتر این است که این حادثه برای مردم ما شناخته شده نیست! مردم ما نمیدانند که وقتی ایتالیاییها وارد لیبی شدند و آن کشور را اشغال کردند، مرحوم سیّدمحمّد کاظم طباطبایی - صاحب عروه - و بعضی دیگر از مراجع قم، به نفع مردم مسلمان لیبی و علیه ایتالیاییها فتوای جهاد دادند. مردم نمیدانند که وقتی انگلیسیها در بوشهر نیرو پیاده کردند، مرحوم آیةاللَّهالعظمی سیّد عبدالحسین لاری - آن ملای مجاهد طراز اول - اعلام جهاد داد و مردم را مسلح کرد و خودش نیز مسلح شد و پیشاپیش مردم حرکت و جهاد کرد. مردم ایران نمیدانند که مرحوم شیخالشریعهی اصفهانی - مرجع تقلید بزرگ ساکن نجف - فتوا داد که استعمال اجناس مصنوعهی در داخل کشور لازم است و مردم باید از استفاده از مصنوعات خارجی اجتناب کنند، تا به این ترتیب دیگران در داخل کشور نفوذ نکنند. همه میدانند که در ژاپن، حدود صد سال پیش از این گفتند که مردم حق ندارند از مصنوعات خارجی استفاده کنند، تا در داخل آن کشور چرخ اقتصاد به کار بیفتد؛ اما نمیدانند که در همان زمان، بلکه زودتر از آن، عین همین پیشنهاد و همین فتوا، از طرف مراجع و علمای شیعه صادر شد؛ منتها متأسفانه در داخل کشور، هیچ کس از سرجنبانها و اهل قلم و اهل سیاست و روشنفکران کمکشان نکرد! فتوای میرزای شیرازی دوم - مرحوم میرزا محمّدتقی شیرازی - در مقابلهی با انگلیسیها، و فتوای تحریم انتخابات قلابی انگلیسیها در عراق، نمونهیی دیگر از حضور علما در صحنهی سیاست است. آن روز مرحوم شریعت اصفهانی فتوا داد که شرکت در انتخابات قلابی انگلیسیها حرام است؛ کار سیاسی از این روشنتر، از این قویتر، از این روشنبینانهتر؟ امروز مسألهی آن انتخابات یواش یواش دارد از لابلای کتابها خارج میشود! آن علما و مراجع، سلف صالح شما هستند. این است معنای آن مطلبی که امام بزرگوار ما مکرر میفرمودند که علما پیشوایان نهضت مردم علیه ظلم و استبداد در طول سالیان متمادی بودهاند؛ و اینهاست که به شخصیتهایی مثل مرحوم سیّدحسن مدرس و مرحوم آیةاللَّه کاشانی منتهی شد؛ اینها طلبههای همان مدرسه و شاگردان همان اساتید بودند که اینطور در ایران درخشیدند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فضلای حوزهی علمیهی قم - 1370/11/30 عنوان فیش :بیتفاوت نبودن شیخ جعفر کاشف الغطاء و میرزای قمی نسبت به دستگاه حکومت کلیدواژه(ها) : دخالت روحانیون در حکومت دینی, روحانیت شیعه, تاریخ روحانیت شیعه, شیخ جعفر کاشفالغطاء, رساله عباسیه, کشف الغطاء, مواضع روحانیت نسبت به حکومتها, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : [در سطح عرض و طول دنیای اسلام - چه در طول تاریخ از جهتی، و چه به حسب مذاهب گوناگونی که هست - روحانیون نسبت به دستگاهها سه نوع موضعگیری میتوانستند داشته باشند:] موضع دوم، موضع بیتفاوت است؛ مثل مواضعی که روحانیت ما در گذشته و در طول زمان با دستگاهها و دولتها داشت. البته همان موضع بیتفاوت هم اینطور نبود که در آن جاهایی که لازم میدانست، همکاری نکند. مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رضوان الله تعالی علیه) به گمان زیاد آنطور که از مقدمهی کتاب برمیآید کتاب کشف الغطاء را برای ادارهی دستگاه فتحعلی شاه نوشته و در کتاب جهاد خود، از فتحعلی شاه به عنوان سلطان مسلمین اسم میآورد و مسائلی را ذکر میکند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی (رضوان اللّه علیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه، رسالهی جهادش رسالهی عباسیه را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آنها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانهتر از مرحوم کاشف الغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در اینجا بوده و از نزدیک اوضاع را میدیده و میدانسته که چگونه باید با آنها رفتار کند؛ اما مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است؛ که حالا خود این بحث دیگری است. بنابراین، آن روزی هم که علما از دستگاه جدا بودند، اینطور نبود که بکلی بیتفاوت باشند؛ آن هم وضع امروز نمیتواند باشد؛ امکان ندارد باشد. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از فضلای حوزهی علمیهی قم - 1370/11/30 عنوان فیش :تفاوت برخورد میرزای قمی با شیخ جعفر کاشف الغطاء نسبت به دستگاه حکومت کلیدواژه(ها) : شیخ جعفر کاشفالغطاء, کشف الغطاء, رساله عباسیه, میرزای قمی, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ قاجاریه نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء (رضوان الله تعالی علیه) به گمان زیاد آنطور که از مقدمهی کتاب برمیآید کتاب کشف الغطاء را برای ادارهی دستگاه فتحعلی شاه نوشته و در کتاب جهاد خود، از فتحعلی شاه به عنوان سلطان مسلمین اسم میآورد و مسائلی را ذکر میکند؛ این، ناظر به حکومت زمان بوده است. مرحوم میرزای قمی (رضوان اللّه علیه) برای جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه، رسالهی جهادش رسالهی عباسیه را به اسم عباس میرزا نوشت؛ چون مسائلی بود که دولت در آن زمان با آنها سروکار داشت. البته میرزای قمی در این قضیه خیلی زیرکانهتر از مرحوم کاشف الغطاء با آن دستگاه برخورد کرده است؛ چون در اینجا بوده و از نزدیک اوضاع را میدیده و میدانسته که چگونه باید با آنها رفتار کند؛ اما مرحوم کاشف الغطاء (رضوان اللّه علیه) دستگاه را قدری بهتر از واقعیت آن دیده است؛ که حالا خود این بحث دیگری است. مربوط به :بیانات در دیدار مردم بخش دلوار بوشهر - 1370/10/13 عنوان فیش :فراموش شدن شهرها و روستاهای محروم در دوران قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : تاریخ قاجاریه, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه, وضعیت اجتماعی در رژیم پهلوی, وضعیت اقتصادی در رژیم پهلوی, دخالتهای انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : همان کسانی که انگلیسیها را در زمان رئیسعلی دلواری به منطقهی بوشهر راه دادند و با رئیسعلیها و با ملت ایران دشمن بودند، همانها در طول صد سال و دویست سال، بلایی بر سر این کشور آوردند که سالها باید زحمت بکشیم تا کشور را به آبادی و شکل صحیح خودش برسانیم. من همیشه در صحبتهایم گفتهام که خدا سردمداران رژیم قاجاریه و رژیم پهلوی را لعنت کند. پهلویها در این پنجاه سال قبل از انقلاب، بلایی بر سر کشور آوردند که قابل توصیف نیست؛ قبل از آنها هم پادشاهان سلسلهی منحوس قاجاریه بودند که با کشور ما و ملت ما چه کردند؛ قدرتمندانی که هرچه بود، برای خوردن و استفادهی خودشان و برای دوروبریهای خودشان و کاخنشینان تهران میخواستند؛ یادشان نبود که شهرها و روستاهای محرومی هم در ایران هست. این کشور آباد و بااستعداد و پهناوری که میتواند دو برابر جمعیت فعلی ایران را هم بخوبی اداره کند - با این همه زمین و امکانات و معدن و آب و غیرذلک - همینطور آن را رها کرده بودند و به ویرانی انداخته بودند. وقتی ما مینشینیم حساب میکنیم، میبینیم که شهرهای بسیار و استانهای متعددی از کشور ما، در لیست شهرها و استانهای محروم قرار میگیرند! چرا باید اینطور باشد؟! این کاری است که آنها کردهاند؛ این کاری است که جمهوری اسلامی به فضل الهی باید جبران بکند و خواهد کرد. بحمداللَّه از اول انقلاب تا امروز، مسؤولان کشور و افراد دلسوزی که در دولت فعالیت داشتند، تلاش کردند - که در این اواخر، بحمداللَّه تلاشها هم بیشتر شده - و تلاش میکنند؛ شاید بتوانند ویرانیهای آن نسلهای سیهرو و ملعون را برگردانند و کشور را آباد کنند. مربوط به :بیانات در دیدار مردم بخش دلوار بوشهر - 1370/10/13 عنوان فیش :شهید رئیسعلی دلواری نمونه ایستادگی در مقابل نفوذ بیگانگان کلیدواژه(ها) : شهید رئیسعلی دلواری, نفوذ بیگانگان در ایران, تاریخ قاجاریه, دخالتهای انگلیس در ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران, دخالتهای انگلیس در ایران, دخالتهای بیگانگان در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما یاد رئیسعلی دلواری را از این جهت گرامی میداریم که این مرد شجاع، در راه اعتقاد دینی خود، تنها و در غربت با دشمنان جنگید؛ این برای ما چیز بسیار باارزشی است... در آن روزگاری که ملت ایران همه در خواب بودند جز عدهی بسیار کمی در گوشه و کنارهای کشور و بیگانگان از این غفلت مردم سوءاستفاده میکردند و دشمن بر مناطق مختلفی از کشور عزیز ما تسلط پیدا کرده بود؛ در تهران، نمایندگان دولتهای انگلیس و روس، آزادانه حکمرانی میکردند و از پادشاهان آن زمان هم حساب نمیبردند؛ در منطقهی فارس هم همینطور؛ در بسیاری از مناطق دیگر کشور، نمایندگان بیگانه مال مردم را میخوردند و بر آنها حکمرانی میکردند و با ملت ایران با تحقیر برخورد میکردند؛ در یک چنین شرایطی، در هر گوشهیی از این کشور، مردان شجاعی پیدا شدند که به حکم دین، جهاد را بر خودشان واجب دانستند و فکر نکردند که با غربت و دست خالی نمیشود کاری را انجام داد؛ مردان خدا این گونهاند. یکی از این افراد، همین رئیسعلی شماست؛ که رئیسعلی ملت ایران است؛ اگرچه متعلق به دلوار است. یک مرد جوان، در همین سنین جوانیِ شما جوانان، در مقابل انگلیسیها ایستادگی کرد. البته امروز با آن روز خیلی فرق کرده است؛ امروز همهی ملت ایران در مقابل قدرتهای متجاوز ایستادهاند؛ امروز ملت ایران در مقابل امریکا ایستاده است و از دشمنان چه امریکا و چه قدرتهای دیگر واهمهیی در دل ندارد. امروز، روز آقایی ملت ایران است. من به شما عرض کنم، اگر «رئیسعلیها در غربت به شهادت نمیرسیدند، امروز ملت ایران به این عظمت نمیرسید؛ همچنان که اگر شما جوانان در دوران جنگ تحمیلی به جنگ نمیرفتید و به جبهه خدمت نمیکردید و شهادت را به خود نمیپذیرفتید، امروز ایران و اسلام به این عظمت نمیبود. مربوط به :بیانات در دیدار مدیران و مسئولان استان بوشهر - 1370/10/12 عنوان فیش :محرومیت مصنوعی سیستان و بلوچستان و بوشهر در رژیم قاجار و پهلوی کلیدواژه(ها) : استان بوشهر, مناطق محروم در رژیم پهلوی, مناطق محروم, محرومیت مصنوعی, تاریخ قاجاریه, انحطاط ایران در دوره قاجار و پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ بر سر کار آمدن پهلوی اول و نهضتهای اعتراضی, عملکرد حکومت پهلوی, عملکرد حکومت قاجاریه, وضعیت اجتماعی در رژیم پهلوی, وضعیت اقتصادی در رژیم پهلوی, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, سوابق مبارزاتی آیتالله العظمی خامنهای (مدظله) نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : ما بعد از انقلاب جاهایی را در این کشور پهناور و بزرگ دیدیم که با وجود جمعیت فراوان، از آبادانی بویی نبرده بودند؛ محرومیت، طبیعت ثانوی پارهیی از مناطق - عمدتاً مناطق دوردست - شده بود؛ بخصوص آن منطقهیی که جنبهی استراتژیک برای آن دستگاه نداشت و هدف و کاری در آنجا نبود، دیگر در آنجا نه راهآهنی بود، نه جادهی آسفالتهی درستی بود، نه از آب و برق مردم خبری بود، نه از ارتباطات مردم خبری نبود، نه از کارخانجات در آنجا خبری بود؛ این طبیعت آن دستگاه بود! پنجاه سال ضربه زدن لازم است تا سرزمین و منطقهیی، به مثابهی یک طبیعت، به محرومیت خو بگیرد! در همین خصوص، پنجاه سالهایی گذشت! خدا نگذرد از سردمداران این دو رژیم خبیث منحوس - یعنی رژیم قاجار و رژیم پهلوی - که حدود دویست سال بر این کشور حاکم بودند و در گوشه و کنار این کشور بد خاطرههایی گذاشتند؛ بد نشانههایی از اختلاف و تبعیض و نامردمی و بیتوجهی به مردم باقی گذاشتند. من پیش از انقلاب، مدتهایی را در منطقهی بلوچستان سپری کرده بودم. تا سال 1357 که بنده در آنجا بودم، شاید شماها بدانید، شاید هم ندانید که هنوز به فارسها «گجر» - یعنی قاجار - میگفتند! البته بحمداللَّه بعد از انقلاب، این تصور برگشته است. رژیم قاجار در آنجا کاری کرده بود و نشانی گذاشته بود که کلمهی قاجار - و به تعبیر و لهجهی محلی آنها «گجر» - معنایش وحشی و بیرحم و سنگدل و آدمکش و غیرقابل اعتماد بود! شاید منطقهی بوشهر ما و شما، از جملهی جاهایی بوده است که آن رژیم خبیث و دارای سیاست غیر انسانی و ضد انسانی، به خاطر سوابق مبارزات این مردم با انگلیسیها، اصرار داشته که آنجا را محروم نگهدارد. بالاخره اگر مردمی نشان دادند که سلحشوری دارند، بیگانهناپذیری دارند، دشمنستیزی دارند، این مردم به نحوی بایستی توسری بخورند؛ هیچ بُعدی نیست! این منطقهی بوشهر و لارستان و بعضی دیگر از مناطق فارس، به خاطر آنکه سوابق انگلیسیستیزی داشتند - که چون بعضی از آنها را تاریخ ثبت کرده، غالب مردم میدانند؛ خیلی از آنها را شاید حتّی شماها هم ندانید و اینها هنوز متأسفانه در تاریخِ رسمی ثبت نشده - بهطور طبیعی مزاج آن دستگاه به طرف بیاعتنایی نسبت به این منطقه میکشید؛ علاوه بر اینکه گفتم، طبیعت نظام آنها این بود که هر جایی که دور از مرکز است، بایستی محروم باشد؛ مثل باغچهیی که تراز آن غلط است؛ آب که ریختی، به همه جای این باغچه نخواهد رسید. باغچهی تراز، آن باغچهیی است که اگر از یک طرفش آب ریختی، کانالکشیها آب را بهطور برابر به پای هر بوتهیی برساند. وقتی تراز غلط بود، آب به یک نقطههایی اصلاً نمیرسد. بنابراین، تراز یک نظام ضدبشری، تراز غلطی است. همانطور که عرض کردم، محرومیتِ مصنوعی هم اعمال میشد. چون نسبت به اینجا عناد و دشمنی و کینه داشتند، مزاج و طبیعت و روحیهی معمولی آن نظام، با چنین جاهایی سازگار نبود. در حقیقت اینجا تبعیدگاه بود، گناوه تبعیدگاه بود، برازجان تبعیدگاه بود، دیلم تبعیدگاه بود، دیّر تبعیدگاه بود. انسان معمولییی که مورد غضب نباشد، نباید او را بیاورند در اینجاها زندگی بکند؛ آدمهای مغضوب را باید به اینجاها بیاورند. جایی که دستگاهی مغضوبین خودش را به آنجا بفرستد، طبیعت آن دستگاه نسبت به آنجا چگونه باید باشد؟ معلوم است؛ طبیعت بیبرکتِ بیلطف باید باشد. در اینطور جاهایی، اصلاً بنا را بر این گذاشته بودند. مربوط به :بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان بوشهر - 1370/10/11 عنوان فیش :مقابله علما در بوشهر با انگلیسی ها در زمان محمدشاه قاجار کلیدواژه(ها) : همراهی روحانیت شیعه با مردم, تفاوت روحانیت شیعه با روحانیت بقیه فرق اسلامی, تفاوت علمای شیعه با علمای اهل سنت, مبارزه علما با انگلیس, مبارزات ضد استعماری علما, تاریخ حوزههای علمیه و مجاهدتهای علما, تاریخ قاجاریه, روحانیت شیعه, همراهی روحانیت شیعه با مردم, تاریخ روحانیت شیعه, تفاوت روحانیت شیعه با روحانیت بقیه فرق اسلامی, دخالتهای انگلیس در ایران, عملکرد استعمارگران در ایران, عملکرد استعمار انگلیس در ایران نوع(ها) : روایت تاریخی متن فیش : همیشه علمای ما برای مردم کار و تلاش میکردند، زحمت میکشیدند، فقرا را پاسداری میکردند، به آنها رسیدگی میکردند؛ دأب و روش علما این بود. نمیخواهیم بگوییم که این از آن عامهایی است که تخصیص نخورده و استثناء ندارد؛ خیر، اینطوری نیست. دأب اصلی بر این بود که به فقرا و طبقات ضعیف کمک کنند و برای حفاظت از آنها، در مقابل زورگو بایستند، در مقابل خان بایستند، در مقابل سلطان بایستند. اصلًا علمای ما بخصوص علمای شیعه همیشه به این معنا معروف بودهاند. میدانید که از لحاظ عقیدهی فقهی، یک تفاوت کوچک اینجا بین علمای برادران اهل سنّتِ ما با ما هست، و آن این است که آنها هر حکومتی را واجبالاطاعه میدانند؛ اما شیعه اینطوری نیست. شیعه همیشه خاری در چشم حکومتهای باطل بوده و اوضاع نابسامان را تحمل نمیکرده است. البته آن برادران اهل سنت هم در موارد خاصی مبارزات فوقالعاده و جالبی با حکومتهای ظلم و طاغین داشتهاند، که ما نمونههایش را در کشورهای دیگر و بعضاً در این کشور سراغ داریم و میشناسیم؛ اما این دأب علمای شیعه و علمای امامیه بود که با ضعفا خوب بودند و به آنها کمک میکردند و با حکومتهای طاغوت و قدرتمندها درمیافتادند. این هم از جمله وظایفی است که ربطی به این ندارد که حالا انقلاب پیروز شده بود، یا نشده بود؛ حکومت اسلامی بود، یا نبود؛ تکلیف ما و بنای ما بر این بود. همین استان شما همینطور بوده است. آن روزی که انگلیسیها در زمان محمّد شاه قاجار در بوشهر پیاده شدند، برای اینکه او هرات را زیر فشار قرار داده بود، اینجا اهرم فشاری برای او به وجود آمد. چه کسی در مقابل اینها ایستاد؟ چه کسی به امثال رئیسعلی فتوا داد و برایشان بیان کرد و تشویق کرد و تحریض کرد و به مردم دلگرمی و قدرت داد؟ غیر از علما چه کسانی بودند؟ آنها در مقابل زورگوها و قلدرها میایستادند. این تکلیف همیشهی ماست و باید آن را رعایت کنیم. |