طبابت دکترهای هندی و فیلیپنی در ایران دوران پهلوی مردمسالاری فقط در ادارهی سیاسی کشور نیست، در خدمات شهر و روستا است؛ در زنده کردن روحیّهی کارهای بزرگ در کشور است -که شما نمونهی آن را، مصداق واقعی آن را در تشکیل سپاه پاسداران، در تشکیل جهاد سازندگی، در تشکیل بسیج مشاهده میکنید؛ ناگهان در کشور یک حقیقتی مثل جهاد سازندگی به وجود میآید و آنهمه کارهای بزرگ را در طول چند سال انجام میدهد؛ [همینطور] سپاه پاسداران یا بسیج؛ این، ناشی از حضور مردم است- در پرورش و بُروز استعدادهای مردمی، [یعنی] ظرفیّتهای انسانی کشور. حالا شما جوانها که آن زمان را ندیدید، قدیمیترها [میدانند]، از فیلیپین و از هند و مانند اینها برای ما دکتر میآمد. در روستاها و راههای دور نه، گاهی در شهرهای خیلی نزدیک، برای ما مثلاً از فیلیپین پزشک میآمد. یک کشوری که از لحاظ نیروی انسانی در این حد ناتوان بود، آنچنان بُروز پیدا میکند که مثلاً فرض کنید در همین زمینهی سلامت، میشود قطب جذّاب سلامت در منطقه که برای علاج بیماریهای دشوار از اطراف منطقه امروز به کشور ما مراجعه میکنند و در بیمارستانهای ما به دست پزشکان ما معالجه میشوند. استعدادهای بشری بُروز میکند؛ ناگهان میبینید در زمینههای فلان دانش کمیاب تازهپدید در دنیا، کشور میشود رتبهی چهارم و پنجم دنیا در بین دویستوخردهای کشور؛ این همان مردمسالاری است. اثر مردمسالاری زنده کردن استعدادها هم هست؛ وقتی مردم وارد میدان شدند، به مردم اعتماد شد، به مردم اعتنا شد، اینجوری میشود. حسّ اعتماد به نفس ملّی در مردم زنده میشود؛ آنوقت در میدانهای علمی پیشرفت میکنند، در میدانهای صنعتی پیشرفت میکنند، در دانشهای نوپدید پیشرفت میکنند، در تأثیرگذاری سیاسی در منطقه پیشرفت میکنند؛ اینها همه ناشی از حضور مردم و تأثیرگذاری مردم بر حوادث کشور است؛ کشور و ملّت عظمت پیدا میکند.1396/11/29
ضربه خوردن مصدق از اعتماد به آمریکا بعضیها هستند که میگویند حالا یکجوری، مثلاً یکذرّه، با آمریکا کنار بیاییم، شاید دشمنیشان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به آمریکا اعتماد کردند، به آمریکا امید بستند، به سراغ آمریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند؛ [مثل] چهکسی؟ دکتر مصدّق. دکتر مصدّق برای اینکه بتواند با انگلیسیها مبارزه کند و در مقابل انگلیسها بایستد به خیال خودش، رفت سراغ آمریکاییها؛ با آنها ملاقات کرد، مذاکره کرد و درخواست کرد؛ [به آنها] اعتماد کرد. کودتای بیستوهشتم مرداد نه بهوسیلهی انگلیس [بلکه] بهوسیلهی آمریکا در ایران انجام گرفت، علیه مصدّق. یعنی حتّی به امثال مصدّق هم اینها راضی نیستند؛ اینها نوکر میخواهند، سرسپرده میخواهند، توسریخور میخواهند؛ مثل چهکسی؟ مثل محمّدرضای پهلوی؛ اینجور آدمی میخواهند؛ که بر این کشورِ پُرنعمتِ پُربرکتِ ثروتمندِ حسّاسی که ازلحاظ موقعیّت جغرافیایی حسّاس است، ازلحاظ تواناییهای گوناگون حسّاس است، حکومت کند؛ یک نفری باشد دستبسته و تسلیم آنها؛ آمریکاییها این را میخواهند؛ اگر نشد، میشوند دشمن.1396/08/11
عصبانیت شاه از دست آمریکایی ها در عین وابستگی وابستگی سیاسی به برکت انقلاب از بین رفت؛ [امّا رهایی از] وابستگیهای دیگر دشوار و سخت است؛ تلاش میخواهد. این حرفی نیست که من امروز بزنم، من زمان ریاست جمهوری در خطبهی نمازجمعه این حرف را زدم، که وابستگی سیاسی ما از بین رفت، الحمدللّه نجات پیدا کردیم امّا وابستهایم؛ ازلحاظ اقتصادی وابستهایم، از لحاظ فرهنگی وابستهایم؛ باید فکر کنیم روی این زمینه. وابستگی بیچارگی میآورد. من به شما عرض بکنم انسان وقتی به این خاطراتی که از دوستان محمّدرضای پهلوی باقی مانده، نگاه میکند ــ من در خیلی از این کتابها خواندهام ــ [میبیند] یک مواردی پیش میآید که خود این محمّدرضا شاه طاغوتی، از دست آمریکاییها بشدّت عصبانی است. به آنها فحش هم میدهد، ناسزا هم میگوید؛ البتّه در اتاق خصوصی، با یاران نزدیکش! مثل آن که رفت روی پشتبام خانهاش، به آن پاسبانِ شهرِ دوردست فحش داد، ایشان هم اینجوری بود؛ در اتاق خصوصی بدگویی هم میکند امّا در همان حال، اگر چنانچه سفیر انگلیس یا سفیر آمریکا یک پیغامی میداد، یک تلفنی میکرد، یک دستوری میداد؛ این دستبهسینه حاضر بود آن دستور را انجام بدهد؛ چارهای نداشت؛ مجبور بود. وابستگی این است؛ این باید از بین برود. خب خوشبختانه ازلحاظ سیاسی، وابستگی بکلّی در کشور ما ریشهکن شده امّا در بخشهای دیگر خیلی بایستی برایش تلاش کرد و یکی از عناصر اصلیِ راه نجات هم همین پیشرفت علمی است که بهوسیلهی شماها دارد انجام میگیرد.1396/07/26
ترویج و حمایت از افکار مارکسیستی در دانشگاه دوران پهلوی دانشگاه جزو مهمترین مراکزی بود که به نهضت اسلامی و نهضت امام لبّیک گفت. هیچ نظام دانشگاهی مستقرّی این را ایجاب نمیکرد، اقتضا نمیکرد، امّا درعینحال شما دیدید دانشگاه وارد شد. خب حالا اغلب شماها آن دوره را درک نکردید، اهمّیّت این لبّیک دانشگاه به نهضت امام برای اغلب شما برادران و خواهران جوان که اینجا حضور دارید معلوم نیست، امّا برای ما که آن زمان را از نزدیک دیدیم، اهمّیّتش مشخّص است. این لبّیک در حالی بود که فکر چپ -افکار مارکسیستی- در دانشگاه ترویج میشد. این را من به شما عرض بکنم؛ افکار مارکسیستی در دانشگاه ترویج میشد، اینجور نبود که بهطورعادی [رایج شود]؛ نه، کمک میکردند؛ کمک میکردند برای مقابلهی با افکار اسلامی در دانشگاه. همان وقتی که یک جزوهی چند صفحهای اسلامی اگر دست کسی دیده میشد، مورد تعقیب و اشکال بود، همانوقت نوشتههای مارکسیستی، راحت در دانشگاه تولید میشد و فروش میرفت؛ دست دانشجوها بود و هیچ اهمّیّتی هم نداشت؛ استاد چپ هم میآمد حرفهایش را میزد. یعنی تفکّر اسلامی با یک رقیب عمدهای که همان تفکّر چپ مارکسیستی بود، در دانشگاه مواجه بود که فشار میآوردند. هم از این طرف تفکّر چپ بود، از آن طرف هم تبلیغات فاسدکنندهی اخلاق، یعنی گرایشهای فسادآور جوانی، که آن هم باز عمداً در دانشگاهها ترویج میشد که جوان را از راه مبارزه و راه ایستادگی و راه مقاومت و راه اسلام و آنچه امام به آن دعوت میکرد، دور میکرد؛ امّا درعینحال با وجود این دو عامل اساسی مزاحم معارض، دانشگاه به نهضت اسلامی لبّیک گفت و به او پیوست و برای او تلاش کرد و کار کرد، هم در دوران مبارزات، هم بعد از مبارزات.1396/03/31
توجه به مفاهیم آگاهی و بیداری در شعر اخوان ثالث شعر، یک ثروت ملّی است؛ همهی انواع شعر -غزل، قصیده، رباعی، قطعه، مثنوی یا انواع شعرهای بهاصطلاح نوع قدیمی یا حتّی شعرهای نیمایی- اینها همه ثروت است، ثروت ملّی است؛ اینکه این ثروت در چه راهی بنا است مصرف بشود، مهم است؛ سعیای در کشور وجود داشت و الان هم وجود دارد که این ثروت در خدمت مفاهیم و عناوینی غیر از آنچه انقلاب به ما داد و ارائه کرد و تثبیت کرد، به راه بیفتد؛ این سعی وجود دارد؛ از اوّل انقلاب هم البتّه وجود داشت. علّت هم این است که قبل از انقلاب شعرای خوبی داشتیم؛ شعرای بزرگی داشتیم که در انواع مختلف شعر، در کیفیّتهای گوناگون و در درجات مختلف شعر میگفتند؛ لکن آنچه در میان آن شعرها به درد این ملّت میخورد، زیاد نبود، کم بود؛ چه شعر قدیمی -و به قول آقایان، کلاسیک- و چه شعرهای نو.
خب ما در محیط ادبیِ آن روز بودیم، میدیدیم؛ کسانی بودند، شعر میگفتند، شعر نو میگفتند، داعیهی نوگرایی و نواندیشی هم داشتند، امّا در واقع هیچ خدمتی به پیشرفت کشور و تجدّد واقعی و صحیح کشور نمیکردند. خیلی از همانهایی که شعر نو میگفتند و افتخار میکردند و پُز این را میدادند که در خدمت مفاهیم نو هستند، در دستگاههای دربار و وابستگان دربار و مانند اینها نوکری میکردند؛ [یعنی] نمیشود گفت آنجا همکاری میکردند؛ بهمعنای واقعی کلمه نوکری میکردند؛ خب ما بعضیهایشان را از نزدیک میشناختیم، بعضیها را هم دورادور؛ هم کارهایشان را میدیدیم، هم میشناختیم. شعر در خدمت مفاهیم انقلاب نبود؛ شعر در خدمت مفاهیم آگاهی و بیداری کشور نبود؛ نه اینکه هیچ نبود، کم بود، خیلی کم بود؛ نسبت به آنچه باید میبود، کم بود؛ آن چیزهایی هم که بود، جوری نبود که عامّهی مردم و طبقهی محتاجِ راهنمایی و راهبری از آن استفاده کنند.
شما ملاحظه کنید در بین شعرای نوپردازِ آن روز -آن تراز اوّلهایشان و بالاهایشان- آن که شعرش مثلاً در خدمت اینجور مفاهیم بود، بیشتر از همه اخوان بود؛ منتها شعر اخوان شعری است که خیلیها از آن اصلاً چیزی درست نمیفهمیدند؛ آنچنان رمزی و نمادین حرف میزد که خیلیها نمیفهمیدند؛ بله، بعضیها که وارد بودند و با این زبان آشنا بودند میفهمیدند؛ بعضیهای دیگر [از شعرا] هم که اصلاً در این وادیها نبودند و وارد نبودند، در خدمت مفاهیم دیگری بودند. شعرای کلاسیک هم همینجور. البتّه گوشه و کنار شعرائی که برای مسائل مذهبی شعر بگویند یا برای مسائل انقلابی شعر بگویند بودند، امّا خیلی کم؛ شعر در خدمت مفاهیم پیشبرندهی کشور و بصیرتافزایی کشور نبود.1396/03/20
محرومیت مردم ایران از نماز جمعه در دوران حکومت طاغوت ما قدردان نماز جمعه هستیم، از خدای متعال هم واقعاً متشکّریم. یکوقتی با ائمّهی جمعه، خدمت امام رفته بودیم؛ آن سالهای اوّل که تازه تشکیل شده بود و امام هم بنده را مفتخر کرده بودند به امامت جمعهی تهران، ما با ائمّهی جمعه خدمت ایشان رفتیم و بنده یک صحبتی کردم. آن جملهای که من گفتم که از دلم برآمده بود، این بود که گفتم همچنانکه خدای متعال برای مردم لیلةالقدر را قرار داد، و در تفسیر سورهی انّاانزلنا از ائمّه (علیهمالسّلام) نقل شده است که در حکومت بنیامیّه هزار ماه گذشت و مردم لیلةالقدر نداشتند -هزار ماه حکومت بنیامیّه بود، در آن هزار ماه لیلةالقدر نبود و مردم محروم بودند از این لیلةالقدر؛ این در روایات ما هست- همینطور ما از نماز جمعه در دوران حکومت طاغوت محروم بودیم. در بعضی از شهرها، بهعنوان همان روش قدیم، حکّام یک نفر را معیّن میکردند و میگذاشتند. البتّه در بعضی از شهرها هم مثل مشهد، امامجمعهی محترم و مکرّمی بود -مرحوم آقای حاج شیخ غلامحسین تبریزی که مرد بسیار: هم عالم، هم متّقی، هم زاهد [بود]- که ربطی به حکومت نداشت؛ ازاینقبیل هم داشتیم، لکن در خیلی از شهرهای دیگر، امامجمعه منصوب آن حکومتهای طاغوت بود؛ مردم هم نمیرفتند و اعتنا هم نمیکردند. آن نماز جمعهای که حاکم طاغوتی آن را بگذارد، برای مردم جذّاب نیست و مردم هم نمیرفتند. گفتم ما در سالهای متمادی محروم بودیم از نماز جمعه و شما نماز جمعه را به ما دادید، به ملّت ایران دادید. واقعاً نعمت بزرگی است.1394/10/14
همکاری چپهای تند دههی ۳۰، با دستگاه پهلوی در دههی ۴۰ آنها[غربی ها] میخواستند دانشگاه محلّ پمپاژ افکار غربی و سبک زندگی غربی باشد، خب تا حدودی هم در یک جاهایی موفّق شدند، در این تردیدی نیست -آن کسانی که در رأس کار بودند؛ بخصوص در همان دورهی تأسیس دانشگاه در زمان رضاخان، آنها کسانی بودند که سرتاپا معتقد به غرب و به تمدّن غربی بودند که حرفهایشان را شنیدهاید- امّا در نهایت موفّق نشدند؛ [چون] هویّت ایرانی کار خودش را کرد. هویّت ایرانی یک چیز عجیبی است در تاریخ؛ همهی کسانی که به ایران تهاجم کردند به یک نحوی، در ایران بعد از مدّتی حل شدند: زبانشان، آدابشان، فرهنگشان؛ تنها چیزی که مستثنی است، اسلام است که اسلام آمد ایران و در ایران غرق نشد، ماند و ایرانی اسلام را از بُن دندان قبول کرد؛ والّا در کشورهای مورد تهاجمِ عربهای مسلمان، هرجا رفتهاند زبان عوض شده است؛ مصر زبانش عوض شد، فلسطین زبانش عوض شد، شامات زبانش عوض شد، زبانشان عربی شد، [امّا] ایران زبانش عوض نشد، فارسی باقی ماند؛ یعنی یک چیز عجیبی است در ایران؛ این خصوصیّتی است که مال کشور ما است. اینجا هم همینجور شد، هویّت ایرانی کار خودش را کرد.
اوّلاً در داخل دانشگاه افرادی که ظواهر دینی را حفظ کردند، وجود داشتند؛ با اینکه این بشدّت مورد نفی طرف مقابل بود؛ یعنی رضاخان اصلاً با ظواهر دینی موافق نبود؛ آنهایی هم که دانشگاه را در ایران تشکیل دادند -که من نمیخواهم اسم آن رجال را حالا بیاورم- آنها هم همینجور، مثل خود رضاخان [بودند]؛ اصلاً آنها این فکرها را بیشتر توی کلّهی رضاخان تزریق کرده بودند؛ آنها اصلاً مایل نبودند که در دانشگاه کسی نماز بخواند، در دانشگاه کسی اسم خدا بیاورد امّا این اتّفاق افتاد؛ همینطور که اشاره کردند، انجمنهای اسلامی تشکیل شد، مسلمانهایی در داخل دانشگاه به مقام استادی رسیدند، دین را ترویج کردند، در مقابل افکار غیردینی ایستادند؛ یعنی از اینجا شروع شد. هرچه گذشت، این روحیّهی دینی و ایمانی در داخل دانشگاه تقویت شد تا رسید به نهضت اسلامی سال ۴۱؛ اینجا دانشگاه یک حرکت عظیمی در جهت دینی شدن، ایمانی شدن انجام داد، با اینکه آن روز کمونیستها هم بودند؛ آن روز کمونیستها و مارکسیستها در داخل دانشگاه خیلی فعّال بودند. حالا در مشهد که بنده زیاد مرتبط بودم از نزدیک میدیدم، در جاهای دیگر هم -تهران و بعضی جاهای دیگر که مسافرت میکردیم و با دانشجوها بنده ارتباط داشتم- حضور تفکّر مارکسیستی را در دانشگاهها میدیدم؛ و عجیب این است که کسانی که تفکّر مارکسیستی در داخل دانشگاه داشتند، با دستگاه همکاری میکردند در مقابل تفکّر رو به رشد اسلامی در داخل دانشگاه! کتابهایشان چاپ میشد، آزادانه فروش میرفت؛ درحالیکه کتابهای انقلابیّون مسلمان و جوانهای مسلمان -چه آن کتابهایی که خودشان تولید میکردند که البتّه کم بود، چه آن کتابهایی که میخواستند بخوانند- در کمال شدّت با آنها مقابله میشد و با کمال عسرت آن کتابها را میتوانستند به دست بیاورند. دستگاه پهلوی در دوران نهضت اسلامی، در واقع تمام توجّهش به حرکت اسلامی بود و با آن معارضه میکرد؛ [امّا] با چپها و مارکسیستها و مانند اینها مدارا میکردند، خب اینها هم به آن مدارا جواب دادند، خیلیهایشان رفتند در دفتر فرح پهلوی عضو شدند! خیلیهایشان رفتند در صداوسیما، در تلویزیون و رادیو عضو شدند، همکاری کردند، همان چپهای تند دههی ۳۰، در دههی ۴۰ شدند همکاران دستگاه! [امّا] حرکت دانشگاه به سمت تفکّر اسلامی روزبهروز پایدارتر، قویتر، عمیقتر شد.1394/08/20
اشتباه مصدق مبنی بر اعتماد به آمریکا مبارزهی با استکبار در انقلاب اسلامی و در میان ملّت ما یک حرکت معقول و منطقی و دارای پشتوانهی علمی، و یک حرکت خردمندانه است، برخلاف آنچه بعضی میخواهند وانمود بکنند که این یک حرکت شعاری است، احساساتی است، متّکی به منطق و عقلانیّت نیست، بعکس، حرکت ملّت ایران یک حرکت متّکی به عقلانیّت است. از دین و آیهی قرآن و آنچه الهام دینی است فعلاً صرفنظر میکنیم؛ «اَشِدّآءُ عَلَی الکُفّار» و «رُحَمآءُ بَینَهُم» و «قاتِلوا اَئِمَّةَ الکُفر» را فعلاً کنار میگذاریم، چون کسانی به این چیزها معتقد هم نیستند یا باور هم ندارند؛ به تجربهی ملّت ایران تکیه میکنیم.
حادثهای در کشور ما در سال ۱۳۳۲ اتّفاق افتاد -حادثهی بیستوهشتم مرداد- که یکی از حوادثی است که ملّت ایران را با تجربهها آمیخته میکند، مانع از خطا و اشتباه دیدِ او میشود؛ در این حادثه یک تجربهی بزرگ برای ملّت ایران به وجود آمد، این تجربه را هرگز نباید فراموش کرد؛ بله، از سال ۳۲ تا حالا شصت سال میگذرد. اوّلاً در خلال این شصت سال این قبیل حوادث تکرار شده است، ثانیاً حادثهی تاریخی وقتی حامل درس است، گذشت زمان تأثیری ندارد و باید از آن درس گرفت. حادثه از این قرار بود که دولت مصدّق که نفت را، منبع ثروت ملّی کشور را از چنگ انگلیسیها و از دست انگلیسیها با کمک افرادی که بودند -مرحوم آیتالله کاشانی و دیگران- توانست خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیهی به آمریکا بود. در مقابلِ دشمنی انگلیسها، فکر کرد باید یک پشتیبانی در عرصهی بینالمللی داشته باشد، این پشتیبان آن روز از نظر او آمریکا بود؛ به آمریکاییها اعتماد کرد؛ امید او به آمریکاییها بود. از این خوشبینی و سادهاندیشی، آمریکاییها استفاده کردند، [کودتای] بیستوهشتم مرداد را به راه انداختند. یک مأمور آمریکایی با نام و نشان مشخّص که کاملاً مضبوط [است] و ما میشناسیم، میدانیم -اسمش هم در تاریخ هست- بلند شد آمد اینجا؛ آمریکایی بود، رفت در سفارت انگلیس یا در سفارت یک کشور غربی یا شاید هم کانادا مستقر شد و پولی را که آورده بود تقسیم کرد، افرادی را با خودش همراه کرد؛ عناصر و عوامل داخلی خائن هم وجود داشتند؛ کودتای بیستوهشتم مرداد را راه انداخت و همهی زحماتی را که ملّت ایران در ظرف دو سه سال -دوران ملّی شدن صنعت نفت- کشیده بودند، بر باد داد. مصدّق را هم گرفتند، بردند زندانی کردند و محمّدرضای پهلوی را که از ایران فرار کرده بود، برگرداندند، به سلطنت نشاندند؛ و ۲۵ سال از سال ۳۲ تا سال ۵۷ این ملّت، زیر یوغ حکومت تحمیلی و وابستهی پهلوی به انواع خفّتها، انواع فشارها، انواع سختیها مبتلا شد؛ آمریکاییها [این کار را] کردند. مستشاران نظامیشان ارتش ما را تصرّف کردند، عوامل اقتصادیشان سیاستهای اقتصادی خود را پیش بردند؛ علاوه بر اینها -اینها کارهای ظاهری و مشهود بود- کارهای غیر مشهودی کردند که هنوز تحلیلگران ما متأسّفانه نرسیدهاند که به حرکات غیر مشهودِ در جهت نابودی ثروتهای معنوی و انسانی ملّت ایران که از طرف آمریکاییها در ایران در این ۲۵ سال انجام گرفت، رسیدگی کنند؛ هنوز نتوانستهاند. اینها مسائلی است که جای تحقیق دارد و جای دنبالگیری دارد. ۲۵ سال اختناق، فشار بر ملّت ایران، ضایع کردن منابع انسانی این کشور، غارت منابع طبیعیِ این کشور، بدنام کردن ملّت ایران در میان ملّتهای مسلمان در منطقه، کارهایی بود که آمریکاییها در این مدّت کردند. چقدر انسانها کشته شدند، چقدر انسانها زندان رفتند، چقدر انسانها شکنجه شدند، در داخل کشور چه سیاستهای خائنانهای علیه ملّت ایران انجام گرفت که همه در سایهی حضور آمریکاییها و حضور دولت دستنشاندهی آمریکاییها در ایران [بود] و بهخاطر اعتمادی که آن روز، آن آقا از روی سادهاندیشی به آمریکا کرد.1394/08/12
کشتارمردم ایران در هشتم بهمن57 با مدیریت ژنرال هایزر یک کشتار دیگری مثل کشتار هفدهم شهریور، در هشتم بهمن در همین میدان انقلاب در اینجا اتّفاق افتاد که غالباً بیتوجّه به آن هستند؛ عوامل رژیم افتادند به جان مردم. از خاطرات این ژنرال آمریکایی(1) که در روزهای آخر عمر رژیم گذشته برای نجات رژیم به تهران آمده بود، نقل کردند؛ او میگوید من ژنرالهای شاه را جمع کردم و به آنها گفتم که لولههای تفنگها را پایین بیاورید؛ یعنی مسلّحین رژیم شاه که با مردم مواجه بودند، خیلی اوقات تیرهای هوایی میزدند که مردم را بترسانند، این آقا به ژنرالهای شاه توصیه میکند و میگوید لولهی تفنگها را بیاورید پایین و به مردم بزنید؛ آنها هم اینجا در این میدان انقلاب به این دستور عمل کردند؛ لولههای تفنگ را پایین آوردند، مردم را هدف قرار دادند، عدّهی زیادی را به شهادت رساندند؛ ولی اثر نکرد، مردم عقب نرفتند، مردم ادامه دادند. بعد یکی از فرماندهان ارتش شاه -ارتشبد قرهباغی- میآید پیش هایزر و میگوید این دستور تو فایدهای نداشت و مردم را نتوانست به عقب براند. هایزر در خاطراتش مینویسد که چقدر اینها تحلیلهای کودکانهای دارند! یعنی چه؟ یعنی [میگوید] توقّع قرهباغی این بود که با یک بار مردم را به رگبار بستن قضیّه تمام میشود؛ نه، باید ادامه پیدا کند، باید هرجا با مردم مواجه میشوند، آنها را قتلعام کنند! آمریکا این است؛ آمریکا ۲۵ سال در این کشور حاکمیّت مطلق داشته است؛ به ژنرالهای رژیم شاه اینجور دستور میدهد؛ در زمینههای اقتصادی، در زمینههای سیاسی، در زمینههای امنیّتی، در زمینههای سیاست خارجی، در ایران حرف حرف آمریکاییها بود؛ حاکمیّت مطلق آمریکا در دوران رژیم طاغوت. اینجور رژیمی بر کشور ما حکومت میکرد که افسرش هم تابع آمریکایی است، وزیر داراییاش هم تابع او است، وزیر دفاعش هم تابع او است، نخستوزیرش هم تابع او است، خود شاه هم تابع آمریکا است؛ بیچونوچرا! یک چنین رژیمی بر این مملکت حکومت میکرد. 1.ژنرال رابرت هایزر1394/06/18
دستگیری یکى از خواهرهاى محمّدرضاپهلوی با چمدان پر از هروئین [یکی از خصوصیات]رژیم خبیث[پهلوی]، فساد بود. انواع فساد، از فسادهاى جنسى بگیرید که مبتلابه تقریباً همهى دربارىها و دوروبرىها و مانند اینها بود که دیگر حالا داستانهایش شرمآور است. آن روز خیلى از آحاد مردم هم میدانستند، اگرچه جرأت نمیکردند بر زبان بیاورند. گاهى از قلم خارجىها درمیرفت، چیزهایى را میگفتند فساد جنسى، فساد مالى، نه فقط در سطوح متوسّط که هر وقتى ممکن است پیش بیاید؛ نخیر، در عالىترین سطوح کشور. از طرف شخص محمّدرضا و دوروبرىهایش، بالاترین فسادهاى مالى، بزرگترین رشوهها، بدترین دستاندازىها، خباثتآلودترین فشارها بر منابع مالى ملّت بهوجود مىآمد. براى خودشان ثروت درست میکردند به قیمت فقیر کردن مردم و بیچاره کردن مردم. فساد، فساد جنسى، فساد مالى، اعتیاد، ترویج اعتیاد و ترویج موادّ مخدّر صنعتى بهوسیلهى عناصر اصلى حکومت آن روز در ایران بهوجود آمد و اتّفاق افتاد. یکى از خواهرهاى محمّدرضا را در فرودگاه سوئیس با چمدان پر از هروئین، پلیس سوئیس دستگیر کرد! [خبر آن در] همهى دنیا پیچید، منتها زود ماستمالى کردند؛ خب مربوط به خودشان بود؛ قضیّه را برطرف کردند، گره را باز کردند؛ یکچنین وضعیّتى [بود].1393/10/17
ضربه خوردن مصدق و رژیم طاغوت از اعتماد به آمریکا رویكرد استكباری كه آمریكاییها دارند و از دهها سال پیش تا امروز هم ادامه دارد، موجب شده است كه در ملّتهای دنیا یك احساس بیاعتمادی و بیزاری نسبت به دولت آمریكا بهوجود بیاید؛ این مخصوص كشور ما نیست؛ هر ملّتی به آمریكا اعتماد كرد، ضربه خورد؛ حتّی آن كسانی كه دوست آمریكا بودند. حالا در كشور ما دكتر مصدّق به آمریكاییها اعتماد كرد؛ برای اینكه بتواند خود را از زیر فشار انگلیسها نجات بدهد، به آمریكاییها متوسّل شد؛ آمریكاییها به جای اینكه به دكتر مصدّق كه به آنها حسن ظن پیدا كرده بود كمك كنند، با انگلیسها همدست شدند، مأمور خودشان را فرستادند اینجا و كودتای ۲۸ مرداد را راه انداختند. مصدّق اعتماد كرد، كتكش را [هم] خورد؛ حتّی كسانی كه با آمریكا میانهشان هم خوب بود و به آمریكا اعتماد كردند، ضربهاش را خوردند. روابط رژیم طاغوتی سابق با آمریكا خیلی صمیمی بود، در عین حال زیادهخواهیِ آمریكا آنها را هم به ستوه آورده بود؛ همین كاپیتولاسیونی را كه گفتیم - مصونیّت قضائی مأمورین آمریكا - تحمیل كردند بر آنها؛ آنها هم پشتوانهای جز آمریكا نداشتند، مجبور شدند قبول كردند. معنای كاپیتولاسیون این است كه اگر چنانچه یك گروهبان آمریكایی بزند توی گوش یك افسر ارشد ایرانی، كسی حق ندارد او را تحت تعقیب قرار بدهد. اگر یك مأمور خُردهپای آمریكایی در تهران به یك مرد شریف ایرانی یا به یك زن شریف ایرانی تعدّی بكند، كسی حق ندارد او را تحت تعقیب قرار بدهد؛ آمریكاییها میگویند حق ندارید، خودمان قضیّه را حل میكنیم؛ ذلّت یك ملّت از این بیشتر نمیشود. این را تحمیل كردند، دوستشان هم بود، به دوست خودشان هم رحم نكردند. همین محمّدرضا را بعد از آنكه از ایران فرار كرد و یك مدّت كوتاهی به آمریكا رفت، از آنجا بیرون كردند، او را نگه نداشتند؛ یعنی اینقدر هم به او وفاداری نكردند؛ اینجوری هستند. ملّتها و حتّی دولتها به آمریكا بیاعتمادند به خاطر همین رفتار و رویكردی كه در سیاست آمریكاییها هست. هركسی اعتماد كرد به آمریكا، ضربهاش را خورد.1392/08/12
نبود حاکمیت مردم، قبل از جمهوری اسلامی ملت ما تا قبل از انقلاب اسلامی مزه ی حاكمیت مردم را نچشیده بود. از اعلام مشروطیت در ایران تا سالی كه انقلاب پیروز شد، هفتادوپنج سال طول كشید؛ از این هفتادوپنج سال، پنجاه وپنج سال دیكتاتوری خاندان پهلوی بود؛ دیكتاتوریِ خشن و وابسته به قدرتهای جهانی؛ یعنی اول به انگلیس، بعد به آمریكا. بدون ملاحظه ی خواست مردم، در این پنجاه وپنج سال، زمام امور كشور در دست انسانهائی قرار گرفت كه نه به سرنوشت این ملت، نه به منافع این ملت، نه به عظمت و شكوه و عزت این كشور اعتنائی نداشتند و به منافع شخصی خود و منافع قدرتهائی كه از آنها حمایت میكردند، دلبسته بودند. بیست سال قبل از آن هم كشور دچار هرج و مرج بود. یعنی از آغاز دوران مشروطیت تا انقلاب اسلامی، بجز یك فرصتِ حدود دو سالهای در این میان ،كه یك دولت ملیِ ضعیفی تشكیل شده بود - كه این هم با توطئه ی مشترك انگلیس و آمریكا از بین رفت - بقیه ی این مدت، تمام به استبداد و دیكتاتوری گذشت. مزه ی مردمسالاری را مردم در جمهوری اسلامی چشیدند. از آغاز پیروزی انقلاب تا امروز، در همه ی مسائل مهم، در همه ی مسئولیتهای اساسی كشور، مردم بودند كه نقش ایفا كردند.1392/05/12
وابستگی رژیم طاغوت پهلوی به انگلیس و آمریکا وابستگی رژیم طاغوتی پهلوی - که بدتر از رژیم مرتجعِ روسیاهِ قاجار بودند - به انگلیس و بعد به آمریکا، چیزهای زیادی هست که جوانهای عزیز ما باید بدانند. وابستگی اینها به حالت شرم آور رسیده بود. بعد از انقلاب، یکی از دیپلماتهای برجسته ی آمریکا این را گفت و نوشت؛ گفت ما بودیم که به شاه میگفتیم شما به فلان چیز احتیاج دارید، به فلان چیز احتیاج ندارید! آنها بودند که میگفتند این رابطه را باید برقرار کنید، این رابطه را باید قطع کنید؛ نفت را این مقدار تولید کنید، این مقدار بفروشید؛ به کی بفروشید و به کی نفروشید! کشور با سیاست آمریکا، با نقشه ی آمریکا، و پیش از آن با سیاست و نقشه ی انگلیس اداره میشد. این کشور وابسته تبدیل شد به ایران مستقل، ایران سرافراز.1392/03/14
تحلیل واقعه 15 خرداد پانزده خرداد مبدأ نهضت بزرگ روحانیت و مردم نیست. قبل از پانزده خرداد، در سال ۱۳۴۱ و آغاز سال ۱۳۴۲، قضایای مهمی اتفاق افتاد: در دوم فروردین ۴۲، حادثه ی مدرسه ی فیضیه پیش آمد و ضرب و جرح طلاب علوم دینی و اهانت به مرجع عالیقدر مرحوم آیةالله گلپایگانی. قبل از آن، در اواخر سال ۱۳۴۱، قضایای تظاهرات مردم در بازار تهران پیش آمد و در آنجا هم اهانت به مرجع عالیقدر مرحوم آیةالله حاج سید احمد خوانساری. اینها نشان دهنده ی این است كه نهضت روحانیت در سال ۴۱ و آغاز سال ۴۲ به آنچنان اوج و نشاطی رسیده بود كه پلیس دستگاه جبار و دستگاه های امنیتی برخوردهای خشنی با علما و طلاب و حتّی مراجع تقلید داشتند. ولی با این همه، پانزدهم خرداد سال ۴۲ یك مقطع بسیار مهمی است. علت این است كه در روز ۱۵ خرداد ۴۲ حادثه ای كه اتفاق افتاد، پیوند مردم با روحانیت را در این سطح خطرناك و حساس نشان داد. در روز عاشورای آن سال - كه روز سیزدهم خرداد بود - امام بزرگوار در مدرسه ی فیضیه یك سخنرانی تاریخیِ تعیین كننده ای كردند. بعد كه امام را دستگیر كردند، در روز پانزده خرداد عمدتاً در تهران، همچنین در قم و در بعضی از شهرهای دیگر، یك موج حركت عظیم مردمی به راه افتاد و رژیم طاغوت با همه ی وجود، با ارتش خود، با پلیس خود، با دستگاههای امنیتی خود، دست به سركوب این حركت مردمی زد. در پانزده خرداد یك قیام مردمی به وجود آمد. این نشان دهنده ی این بود كه آحاد ملت ایران، با روحانیت، با مرجعیت - كه مظهر آن، امام بزرگوار بود - یك چنین پیوند مستحكمی دارند. و نكته اینجاست كه همین پیوند است كه ضامن پیشرفت نهضت، اوج نهضت و پیروزی نهضت میشود. هر جا یك حركتی، یك نهضتی به مردم متكی بود و مردم با آن همراه شدند، این نهضت قابل ادامه است؛ اما اگر مردم با یك حركت اعتراضی پیوند نخوردند، ناكام خواهد ماند؛ كمااینكه بعد از حادثه ی مشروطه در ایران قضایائی اتفاق افتاد، مبارزاتی شروع شد، هم از طرف گروههای چپ، هم از طرف گروههای ملی، اما همه ی اینها در طول تاریخ نهضتهای ایران، سرنوشتشان شكست و ناكامی بود؛ چون مردم با اینها نبودند. وقتی مردم وارد میدان میشوند و پشتوانهی یك نهضت، احساسات مردم، اندیشه ی مردم و حضور مردم میشود، آن نهضت قابل ادامه است و پیروزی برای آن نهضت رقم میخورد؛ حادثه ی پانزده خرداد این مطلب را نشان داد؛ نشان داد كه مردم پشت سر روحانیتند. با دستگیری امام بزرگوار آنچنان قیامتی در تهران و در برخی از شهرستانهای دیگر به راه افتاد كه دستگاه را وارد میدان كرد و سركوب وحشیانهای كردند؛ تعداد نامعلومی - بسیار زیاد - از مردم كشته شدند؛ خیابانهای تهران با خون بندگان خدا و مؤمنان و جوانان سلحشور این ملت، رنگین شد. در پانزده خرداد، چهره ی خشن دیكتاتور، چهره ی بیرحم رژیم طاغوت، كاملاً خود را نشان داد. اما نكته ی دیگری كه در قضیه ی پانزده خرداد وجود داشت - كه جوانهای ما، مردم عزیز ما باید به این نكات توجه كنند؛ اینها مهم است - این بود كه در مقابل این كشتار بی رحمانه ای كه در تهران و برخی نقاط دیگر به وجود آمد، هیچ نهادی از نهادهای دنیا، از این سازمانهای به اصطلاح حقوق بشر، زبان به اعتراض نگشودند؛ هیچ كس اعتراض نكرد. مردم و روحانیت، در صحنه تنها ماندند. ماركسیستها و دولتهای چپ و گروههای چپ، حتّی حركت مردم در پانزده خرداد را محكوم كردند؛ گفتند این یك حركت فئودالیستی بود! ملی گراهائی كه دم از مبارزه میزدند، آنها هم این حركت را محكوم كردند؛ گفتند یك حركت كور و بی هدف بود، یك حركت افراطی بود! هر جائی كه مردمان عافیت طلب و راحت طلب، در وسط میدان مبارزه، جائی برای خود باز نمیكنند و خطرپذیری نمیكنند، انسانهای مؤمن و مبارز را به تندی و افراطی گری متهم میكنند؛ گفتند اینها افراطی بودند؛ حركت، حركت افراطی بود.1392/03/14
غفلت مردم از سنت اعتکاف در قبل انقلاب این ماه[رجب]را باید قدر دانست. اول این ماه، متبرك است به ولادت امام باقر (علیهالسّلام)؛ آخر این ماه، متبرك است به بزرگترین حادثهی تاریخ؛ یعنی بعثت پیغمبر. در نیمهی این ماه، جوانان ما سالهائی است كه این سنت حسنه را در كشور رائج كردهاند؛ سنت اعتكاف را، رفتن در مساجد را، روزه گرفتن را. واقعاً چقدر منظرهی زیبا و معطّری است كه جمع كثیری از جوانهای ما برخلاف سیرهی متعارف جوانهای دنیا كه غرق در شهوات و تمایلات نفسانی هستند، روزها و شبهائی را روزه بگیرند؛ بروند در یك مسجدی بنشینند، اعتكاف كنند؛ شب و روزشان را ذكر و فكر و شنیدن معارف الهی و شنیدن احكام و مذاكرهی علم حقیقی - كه علم توحید است - قرار دهند؛ این خیلی چیز مهمی است. اینها از بركت انقلاب است. قبل از انقلاب، ما در این ایام نیمهی ماه رجب ندیده بودیم یا خیلی بندرت میدیدیم كه كسانی بروند اعتكاف كنند. غالباً همهی ماها، همهی مردم غافل بودیم از این روزنهی رحمت الهی. بنده در مشهد كه اصلاً ندیده بودم؛ در قم هم یك تعداد معدودی، یك چند نفر طلبه در مسجد امام میرفتند و ایام نیمهی ماه رجب اعتكاف میكردند. امروز شما نگاه كنید؛ نه فقط مساجد جامع، نه فقط مساجد بزرگ، نه فقط در یك شهر و دو شهر، بلكه در همهی كشور، در همهی شهرها، در همهی مساجد، جوانهای ما، مردان ما، زنان ما، دختران ما، پسران ما میروند صف میكشند، اسم مینویسند، برای اینكه به آنها فرصت داده شود كه در این مسجد، در آن مسجد، سه روز روزه بگیرند و اعتكاف كنند؛ این خیلی برای یك ملت حائز ارزش است، این خیلی مهم است. اینها هست. این ماه رجب است؛ از این فرصتها استفاده كنید. جوانها ! شما بیشتر استفاده كنید. دلهای پاك شما، جانهای باصفا و نورانی شما آمادهی تلألؤات و تشعشعات رحمت الهی و توجهات الهی است؛ این را قدر بدانید.1392/02/25
ترویج تریاک در جنوب خراسان توسط انگلیسها در قبل انقلاب یکی از خصوصیات فرهنگ غربی، عادیسازی گناه است؛ گناههای جنسی را عادی میکنند. امروز این وضعیت در خود غرب به فضاحت کشیده شده؛ اول در انگلیس، بعد هم در بعضی از کشورهای دیگر و آمریکا. این گناه بزرگِ همجنسبازی شده یک ارزش! به فلان سیاستمدار اعتراض میکنند که چرا او با همجنسبازی مخالف است، یا با همجنسبازها مخالف است! ببینید انحطاط اخلاقی به کجا میرسد. این، فرهنگ غربی است. همچنین فروپاشی خانواده، گسترش مشروبات الکلی، گسترش مواد مخدر. من سالها پیش - در دههی 30 و 40 - در منطقهی جنوب خراسان، بزرگان و افراد صاحب فکر و پیرمردهائی را دیدم که یادشان بود که انگلیسها چگونه تریاک را با شیوههای مخصوصی در بین مردم رائج میکردند؛ والّا مردم تریاک کشیدن بلد نبودند؛ این چیزها وجود نداشت. این افراد یادشان بود، سراغ میدادند و خصوصیاتش را میگفتند. با همین روشها بود که مواد مخدر بتدریج در داخل کشور توسعه پیدا کرد. فرهنگ غربی اینجوری است.1391/07/23