ضربه خوردن مصدق از آمریکا با وجود اعتماد به آنها مذاكرهی با آمریكا مشكلی را حل نمیكند؛ كجا اینها به وعدههای خودشان عمل كردند؟ شصت سال است كه از 28 مرداد 32 تا امروز در هر موردی كه با آمریكاییها مسئولین این كشور اعتماد كردند، ضربه خوردند. یك روزی مصدق به آمریكاییها اعتماد كرد، به آنها تكیه كرد، آنها را دوست خود فرض كرد، ماجرای 28 مرداد پیش آمد كه محل كودتا در اختیار آمریكاییها قرار گرفت و عامل كودتا با چمدان پُر پول آمد تهران و پول قسمت كرد بین اراذل و اوباش كه كودتا را راه بیندازد؛ آمریكایی بود. تدبیر كار را خودشان هم اعتراف كردند، اقرار كردند. بعد هم حكومت ظالمانهی پهلوی را سالهای متمادی بر این كشور مسلط كردند، ساواك تشكیل دادند، مبارزان را به زنجیر كشیدند، شكنجه كردند؛ این مال آن دوره است. بعد از انقلاب هم در برههای مسئولین كشور روی خوشبینیهای خود به اینها اعتماد كردند، از آن طرف، سیاست دولت آمریكا، ایران را در محور شرارت قرار داد. مظهر شرارت شمایید؛ شما هستید كه در دنیا دارید شرارت میكنید، جنگ راه میاندازید، ملتها را میچاپید، از رژیم صهیونیستی حمایت میكنید، ملتهای بپاخاسته را در این ماجرای بیداری اسلامی تا هر جا كه بتوانید دچار سركوب میكنید و به استضعاف میكشید و بین آنها اختلاف میاندازید؛ شرارت متعلق به شماست؛ شأن شماست. ملت ایران را متهم كردند به شرارت؛ اهانت بزرگ. هر جا به اینها اعتماد شد، اینها این جوری حركت كردند. باید حُسن نیت نشان بدهند. عنوان مذاكره، پیشنهاد مذاكره با فشار سازگار نیست؛ راه فشار با راه مذاكره دوتاست؛ امكان ندارد كه ملت ایران قبول بكند كه زیر چكمهی فشار، زیر تهدید بیاید با طرف تهدید كننده و فشار آورنده مذاكره كند.1391/11/19
تبیین حوادث سیزده آبان در مورد مسئلهی سیزده آبان كه در ادبیات نظام اسلامی ما به عنوان مبارزهی با استكبار نام گرفته است، حرفهای گفتنی بسیار است. مسئله فقط این نیست كه ما یك خاطرهی تاریخی را میخواهیم زنده نگه داریم یا به آن افتخار كنیم؛ مضامینی در دل این مسئله وجود دارد. شما میدانید كه سیزده آبان حامل سه حادثهی تاریخی است؛ تبعید امام در سال 43، كشتار دانشآموزان نوجوان در سال 57، و سرانجام تسخیر لانهی جاسوسی در سال 58. در هر سه حادثه، یك طرف ملت ایران است، احساسات مردم است، مظهر مبارزه یعنی امام بزرگوار است و مردم ایران؛ یك طرف قضیه هم دولت مستكبر آمریكاست. بنابراین یك مبارزهای بین نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و ملت ایران با این اعتقاد از یك طرف، و دولتمردان آمریكا و حكومت مستكبر آمریكا از طرف دیگر در جریان است. این مبارزه از كِی شروع شد؟ شما جوانها با نگاه تاریخی به مسائل كشور، باید روی این مسئله تأمل كنید. دو نكتهی اساسی در اینجا وجود دارد كه باید مورد بررسی قرار بگیرد: یكی اینكه این مبارزه از كجا شروع شد و چه مراحلی را طی كرد و به كجا رسید؟ دوم اینكه نتیجهی این مبارزه چه شد؟ بالاخره دو گروه، دو دسته، دو انسان وقتی با هم مبارزه میكنند، یكی باید پیروز باشد، یكی باید شكست بخورد. نتیجه چه شد؟ در این مبارزهی طولانی، كی پیروز شد؟ كی شكست خورد؟ در مورد سؤال اول كه مبارزه از كِی شروع شد؟ مبارزه از قبل از سال 43 شروع شد؛ یعنی از سال 32 با كودتای 28 مرداد كه به وسیلهی آمریكائیها در ایران انجام گرفت و حكومت دكتر مصدق را سرنگون كردند. مأموران آمریكائی - كه اسم و رسم و نام و خصوصیاتشان كاملاً مشخص است، همه هم آنها را میشناسند، كتابها هم در این زمینه نوشته شده - رسماً آمدند ایران، با چمدانهای پر از دلار، الواط و اوباش و اراذل و بعضی از سیاستمداران خودفروخته را تطمیع كردند و كودتای 28 مرداد سال 32 را در اینجا راه انداختند و حكومت مصدق را سرنگون كردند. جالب این است كه بدانید حكومت مصدق كه به وسیلهی آمریكائیها سرنگون شد، هیچگونه خصومتی با آمریكائیها نداشت. او در مقابلهی با انگلیسیها ایستاده بود و به آمریكائیها اعتماد كرده بود؛ امیدوار بود كه آمریكائیها به او كمك كنند؛ با آنها روابط دوستانهای داشت، به آنها اظهار علاقه میكرد، شاید اظهار كوچكی میكرد. با این دولت، آمریكائیها این كار را كردند. اینجور نبود كه دولتی كه در تهران سر كار است، یك دولت ضد آمریكائی باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استكباری اقتضاء كرد، آمریكائیها با انگلیسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اینجا و كار خود را كردند. عنصر اصلی كودتا در تهران، یك فرد آمریكائی بود؛ اسمش هم معلوم است، شخصش هم مشخص است، بنده هم كاملاً اطلاع دارم، در كتابها هم نوشتهاند. بعد كه كودتا را به ثمر رساندند و شاه را كه فرار كرده بود، به اینجا برگرداندند، شدند همهكارهی كشور؛ یعنی زمام اختیار كشور را در دست گرفت. تقریباً ده سال از این قضیه گذشت، حادثهی قیام مردم در پانزده خرداد و انقلاب اسلامی و مبارزات اسلامی و نهضت اسلامی پیش آمد. یعنی اینها ده سال فشار آوردند، كتك زدند، زندان كردند، اعدام كردند، هر كار خواستند در این كشور كردند؛ بالاخره یك انفجاری در ده سال بعد از این قضیه در خرداد 42 اتفاق افتاد. اینجا هم طرف قضیه اگرچه حكومت ظالم طاغوت و حكومت پهلوی بود، اما آمریكائیها پشت سر این حكومت قرار داشتند؛ آنها بودند كه آن را تقویت میكردند و به وسیلهی او بر همهی امور كشور ما مسلط شده بودند. این مبارزه ادامه پیدا كرد تا سال 43؛ آمریكائیها ناگزیر شدند مستقیماً داخل مسائل بشوند. امام بزرگوار را در سال 43 تبعید كردند. اینجا هم به حسب ظاهر، آنها توانستند حرف خودشان را پیش ببرند و به خیال خودشان ملت ایران را مغلوب كنند؛ اما ملت ایران مغلوب نشد. بعد از سال 43 كه حكومت مطلقهی محمدرضا پهلوی به پشتیبانی آمریكائیها در كشور هزاران فاجعه آفرید و آمریكائیها هم هرچه توانستند، به غارت و چپاول و توسعهطلبی و تجاوز در ایران ادامه دادند؛ دهها هزار مستشارشان در ایران بردند، خوردند، پول گرفتند، شكنجه تعلیم دادند، هزاران جنایت در ایران كردند، بالاخره در سال 56 و دنبالهاش سال 57 این حركت عظیم ملت ایران به رهبری امام بزرگوار شروع شد. این دفعه، این مبارزه دیگر مبارزهای نبود كه امید پیروزی برای دشمن وجود داشته باشد. ملت ایستاد، مقاومت كرد، فداكاری كرد؛ مردانش، زنانش، حتّی دانشآموزانش در خیابانها كشته شدند؛ اما سرانجام در سال 1357 ملت ایران پیروز شد. یعنی در این مبارزهی طولانی از سال 32 تا سال 57 - در طول مدت بیست و پنج سال مبارزه - بالاخره آن كه پیروز میدان شد، ملت ایران بود. انقلاب اسلامی پیروز شد، حكومت متكی به آمریكا سرنگون شد، حكومت پادشاهیِ طولانیمدتِ استبدادیِ خبیثِ فاسدِ وابسته نابود شد و حكومت ملت ایران، حكومت انقلاب و نظام اسلامی بر سر كار آمد. از روز اول آمریكائیها شروع كردند به معارضه، به اخلال در كارها؛ مركز اخلال و مركز همهی توطئهها هم همین لانهی جاسوسی، یعنی سفارت آمریكا در تهران بود. ارتباط بگیرند، تهدید كنند، تطمیع كنند، قرار مدار بگذارند، انسانهای ضعیف را به خودشان جذب كنند، برای اینكه شاید بتوانند كاری انجام دهند؛ لیكن در سیزده آبان سال 58 دانشجوها به عنوان زبدهترین قشر مبارز ملت ایران، حركت تسخیر لانهی جاسوسی را انجام دادند. اینجا یك بار دیگر آمریكا در توطئههای خود در مقابل ملت ایران شكست خورد. سلسلهی شكستهای آمریكا ادامه پیدا كرد. در طول این سی و سه چهار سال - یعنی از سال 57 تا امروز - آمریكا به طور دائم در حال اخلال كردن است، برای اینكه شكست سال 57 را جبران كند. این شكست فقط شكست آمریكا در ایران نبود كه بگوئیم یك رژیم وابستهی به آمریكا در ایران از بین رفت و آمریكائیها را بیرون كردند، دستشان را قطع كردند؛ این شكست آمریكا در منطقه بود. امروز مردم این شكست را دارند میبینند؛ با حوادث مصر، حوادث تونس، حوادث شمال آفریقا، حوادث این منطقهی عظیم عربی، با نفرتی كه ملتها نسبت به آمریكائیها پیدا كردهاند. آن روز كسی از آحاد مردم نمیتوانست با دقت این را ببیند؛ اما تئوریسینهای سیاسیِ آمریكائی میفهمیدند كه این انقلاب اگر بماند، اگر ریشه بدواند، اگر از خود بار و برگ صحیح و چشمگیری نشان بدهد، این حوادث پیش خواهد آمد. لذا هرچه در توان داشتند، تا امروز علیه انقلاب به كار بردهاند. خب، حالا بعد از این مدت مبارزه، كی در این میدان پیروز شده؟ این خیلی مسئلهی مهمی است. از سال 32 تا الان كه نزدیك سال 92 هستیم - یعنی در طول حدود شصت سال - یك مبارزه بین ملت ایران از یك طرف، و دولت مستكبر آمریكا از طرف دیگر، به راه افتاده؛ این چیز كوچكی نیست، این خیلی حادثهی مهمی است. تا امروز كی پیروز این میدان است؟ این در خور تأمل است. وقتی ما فهمیدیم كه در اینجا آن كه پیروز شده است، اراده و تصمیم قاطع یك ملت همراه با ایمان و توكل به خداست، این درسی میشود برای همهی ملتها؛ این یك اصلی میشود در همهی تحولات تاریخی؛ فلسفهی جدید تاریخ، مبتنی بر اصول اسلامی، با نگاه كردن به این حادثه، به بار مینشیند، تدوین میشود و مورد قبول همه قرار میگیرد؛ و این واقعیت اتفاق افتاده است؛ یعنی ملت ایران در تمام این مدت و تا امروز، پیروز این میدان عظیم است.1391/08/10
جدایی از مردم و مکر انگلستان؛ عامل انحراف مشروطیت و شکست نهضت ملی شدن نفت مسئلهی اصلی ما، مسئلهی مردم است؛ حضور مردم، میل مردم، ارادهی مردم، عزم راسخ مردم. این را باید عرض کنیم؛ در همهی تحولات و جنبشهای گوناگون اجتماعی بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است. یعنی گسترش یک تحول، گسترش یک فکر، گسترش نفوذ یک مصلح اجتماعی، وابستهی به این است که با مردم چقدر ارتباط داشته باشد. هرچه ارتباط او و آن جریان و آن جنبش و آن تحول با مردم بیشتر باشد، امکان موفقیت او بیشتر است؛ اگر از مردم منقطع شد، دیری نخواهد پائید، کاری نخواهد کرد. البته در تاریخ کشور ما جابهجائیهای قدرت، آمدن سلسلههای سلاطین و رفتن آنها، به مردم ارتباطی نداشته است؛ لیکن همین سلسلههای حکومتی و سلطنتیای که در طول تاریخ ما وجود داشتهاند، هر کدام از آنها که توانستهاند رابطهی خودشان را با مردم به یک نحوی محکم و گرم و دوستانه کنند، پایداریشان، موفقیتشان در ادارهی کشور و در عزت ملی بیشتر بوده است؛ هر کدام، از مردم منقطع شدند، همه چیز را از دست دادند؛ که نمونهی اتمّ آن، سلسلهی قاجار و سلسلهی منحوس پهلوی در این دورههای اخیر است. ما یک تجربهی مشروطیت را داریم در دوران نزدیک خودمان، و یک تجربهی ملی شدن صنعت نفت را. در این دو، مردم حضور داشتند، شرکت داشتند؛ عامل پیروزی هر دو نهضت، مردم بودند؛ ولی از مردم جدا شدند. در نهضت مشروطیت، انگلیسها با مکر و کلک خودشان، با حیله و خدعهی خودشان، آمدند بر امواج مشروطیت سوار شدند، مردم و رهبران مردمی را کنار زدند؛ مشروطیت سر از قلدری رضاخان درآورد. در قضیهی صنعت نفت و ملی شدن نفت هم در اول دههی 30 شمسی در کشورمان، مردم عامل بودند، مردم مؤثر بودند، حضور آنها موفقیتآور بود؛ لیکن دیری نپائید که از مردم جدا شدند، به مردم پشت کردند؛ کودتای آمریکائی آمد امور را قبضه کرد و کشور را مجدداً به استبداد کشاند.1390/07/20
امتناع یوگسلاوی از فروش سلاح های متعارف به ایران در جنگ تحمیلی در مسائل جهانی آن چیزی كه از همه واضحتر و بارزتر است، بیش فعال شدنِ جبههی مقابل ماست. بیماری بیشفعالی یكی از بیماریهای كودكان و نوجوانان است. بیشفعالی معناش این است كه تحرك، زیاد؛ كارهای گوناگون انجام میدهند، اما تمركز نیست، هدف نیست؛ به این در و آن در میزنند. تحرك زیاد، اما بدون هدف و غالباً همراه با ناكامی. این حالت بیشفعالی است. انسان این حالت را امروز در جبههی مقابلِ دشمن مشاهده میكند. مشغول تحركات گوناگونند: تحریم، قطعنامه، تهمت، جوسازی علیه نظام اسلامی، تقویت معارضان داخلی، به اصطلاح ورزشكارها دوپینگ كردنِ معارضین داخلی، كه اینها را همین طور هی با آمپولهای نیروزا كه هیچ تأثیری هم در تقویت واقعی ندارد و فقط ظاهراً او را فعال میكند، هی تزریق كنند پارسال در همان بحبوحهی جریان فتنهی سال 88 شنیدید كه یكی از شبكههای اجتماعی اینترنتی كه در ارتباط با معارضین فعال بود: خبرهای اینجا را ببرند، دستورهای آنجا را برسانند، همین طور شلوغ كنند، فضا را چه كنند، میخواست موقتاً برای تعمیرات كارش را تعطیل كند، دولت آمریكا مانع شد، گفت شما اگر الان، ولو برای تعمیرات تعطیل موقت بكنید، این به معارضین داخل ایران ضرر میزند؛ جلویش را گرفتند. یعنی تعطیلی موقت را به این شبكهی اجتماعی اجازه ندادند. یعنی كمكهای اینجوری بود. و انواع و اقسام كمكها و اعانتهایی كه به اینها میشود. امروز، همهی وسائل ارتباطی را به كار گرفتند؛ وسائل سیاسی را به كار گرفتند؛ وسائل فرهنگی را به كار گرفتند؛ وسائل اقتصادی را به كار گرفتند، برای اینكه تحریمها در حق ایران كهنه نشود و وسط راه از كار نیفتد. دولت آمریكا یك مأمور عالیرتبهی اقتصادی و پولی خودش را مخصوصاً مأمور این كار كرده كه این همین طور وظیفهاش این است كه كمیتههائی را هدایت كند، به این طرف و آن طرف دنیا مسافرت كند، با سران و رهبران كشورها تماس بگیرد و دائم كشورهای دیگر را علیه ایران وادار كنند. این بیشفعالیِ نظام استكبار و جبههی مقابل نظام اسلامی، امروز به نظر من بارزترین حوادث است. خب، انسان از این حادثه، چند نكته را استفاده میكند. نكتهی اول این است كه این، ناشی از قدرت روزافزون بیداری اسلام است. اینی كه انسان میبیند طرف - حریف - دستپاچه شده، تلاش میكند، سراسیمه شده، به این در میزند، به آن در میزند، این فعالیت را میكند، آن را میبیند، این را میبیند؛ این پیداست كه این طرفِ قضیه، قدرتی پیدا كرده است كه او را مرعوب كرده، به هراس انداخته و سراسیمه كرده. اگر ما ضعیف بودیم، اگر ما آسیبپذیر بودیم، اگر میتوانستند با یك ضربت، ما را به زانو در بیاورند، این همه تلاش لازم نبود. این تلاش، نشانهی اقتدار این طرف است؛ و واقع قضیه هم همین است، كه حالا من اشاره خواهم كرد. این طرف نسبت به سه دههی قبلی قویتر شده است، مجربتر شده است، آگاهتر شده است، دستهای بازتری پیدا كرده است و متقابلاً دشمن ضعیفتر شده است. یك روز همهی دنیای مستكبر، مجتمعاً علیه ایران بودند. یعنی واقعاً یك نقطهی استراحتگاه وجود نداشت. در دههی اول انقلاب اینجور بود دیگر. شوروی یك قدرتی بود كه فقط یك كشور كه نبود، یك مجموعهی عظیم از كشورها بود كه مركز، اینجا و در روسیهی امروز بود؛ اروپای شرقی متعلق به اینها بود، غالب كشورهای آفریقائی و آمریكای لاتین با اینها بودند و در آسیا بسیاری از اینها حساب میبردند. اینها علیه جمهوری اسلامی بودند. ما آن وقت برای یك سلاح متعارف به هیچ جا نمیتوانستیم مراجعه كنیم؛ یعنی هیچ كشوری در دنیا نبود كه یك سلاح متعارف - مثلاً فرض كنید تانك - را بیست تا، سی تا اگر میخواستیم، به ما بفروشند. من همان وقت زمان ریاست جمهوریِ خودم، سفری كردم به یوگسلاوی، كه علیالظاهر خیلی هم ما را تحویل گرفتند و احترام كردند و بهبه و چهچه هم كردند؛ اما هرچه اصرار كردیم، اینها حاضر نشدند به ما همین سلاحهای متعارف را بدهند. با اینكه یوگسلاوی جزو كشورهای مستقل بود، نه جزو غرب بود، نه جزو بلوك شرق بود؛ اما در عین حال حاضر نشدند. دیگران كه خب، جای خود دارند آن طرف هم بلوك غرب بود؛ آمریكا بود، اروپا بود، همین فرانسهی امروز كه حالا تبلیغات علیه ما میكنند و حرف علیه ما میزنند، آن روز «میراژ» علیه ما میفرستادند، «سوپر اتاندارد» علیه ما میدادند؛ یعنی حملهی آن روزِ این كشورها علیه ما از حالا خیلی بیشتر بود. امروز آلمانها فرض كنید كه یك حرفی در تبلیغاتشان - صدر اعظمشان یا دیگری - میزند؛ آن روز سلاح شیمیائی به صدام میدادند، كارخانهی سلاح شیمیائی برایش درست میكردند؛ یعنی دشمنیها آن روز عملیتر و فعالتر بود. امروز، این حرفها نیست، این خبرها نیست؛ یعنی نمیتوانند، زمینهای برای آنها وجود ندارد، نه اینكه امروز نجیبتر شدهاند، بهتر شدهاند؛ نه، میبینند كه نمیشود كاریاش كرد؛ یعنی این حجم عظیم، روزبهروز پرمغزتر هم شده، قویتر هم شده. و غرب، امروز - این نكتهی مهمی است - احساس میكند كه سلطهی قدیمیاش بر دنیای اسلام متزلزل شده؛ یعنی اینهائی كه در كشورهای اسلامی و عربی بیهیچ مانعی و رادعی میتاختند و جلو میرفتند، امروز میبینند نمیشود؛ نمیتوانند. این موج اسلامی آنها را وادار كرده، حتّی تجدیدنظر میخواهند بكنند، آن هم براشان مشكل شده. در بعضی از كشورها كه وابستگی آنها به غرب واضح و آشكار است - مردمشان هم این را میدانند و ناراضی هستند - میخواهند یك تجدیدنظرهائی بكنند، بلكه بتوانند اوضاع را روبهراه بكنند، نمیتوانند؛ برای آنها یك راه بنبست است. امروز غرب در یك چنین موقعیتی است. خب، این ضعف طبعاً نتیجهاش همین است كه بیایند سراغ این چیزها و قطعنامه صادر كنند. قطعنامه، یكی دو تا، پنج تا، ده تا. قطعنامهای كه دل ملتها، حتّی دل دولتها هم با او همراه نیست. همین دولتهائی كه بعضیها خودشان عضو شورای امنیتند و این قطعنامهها را امضا میكنند، ما اطلاع داریم كه حتّی بعضی از خود این دولتها راضی به این تحریمها نیستند؛ برای آنها یك عمل قسری است و یك عمل جبری است؛ یك رودربایستی سیاسی است. وضع این است. بنابراین، حوادثی از قبیل آنچه در این مدت برای ما اتفاق افتاده است - چه قطعنامهی 1929، چه این مسئلهی اهانت به قرآن كریم، چه اظهارات صریحاً خصمانهای كه علیه جمهوری اسلامی میكنند، چه آنچه كه در سال 88 گذشت، كه این هم بلاشك و به طور واضح دست دشمنان مستكبر در این جریان عیان بود - اینها همهاش به خاطر این است كه آن طرف احساس میكند كه این طرف قوی شده است. این قدرت و قوّت و استحكامی كه در این طرف به وجود آمده، آن طرف را میترساند. این در اظهارات خودشان هم هست و دارند میگویند: اگر این كار را نكنیم، ایران قدرت اول خاورمیانه میشود؛ اگر این كار را نكنیم، نفوذ ایران در خاورمیانه زیاد میشود؛ از این حرفها میزنند.1389/06/25
شدت گرفتن تهدید نظامی آمریکا علیه ایران در دوره ریاست جمهوری كلينتون [دشمن] برنامههایش اینهاست: فشار اقتصادی، تهدید نظامی، جنگ روانی برای اثرگذاری بر روی افكار عمومی؛ هم در داخل كشور، هم در سطح بینالمللی؛ اینها كارهائی است كه دارند میكنند... خوب، این تدابیر جبههی مقابل ما، تدابیرِ در واقع دشمن ما، هیچكدام جدید نیست. به نظر من یكی از نكاتی كه باید به آن توجه كرد، این است كه هیچكدام از اینها جدید نیست، كه بیسابقه باشد. تحریمها سابقهی سی ساله دارند و تهدید نظامی هم در همهی دورههای قبل از این دوره وجود داشته است. بنده به شما عرض میكنم و بیشتر از همه كس من میدانم؛ در دورهی به نظرم ریاست جمهوری كلینتون بود كه تهدید نظامی بهقدری شدید بود كه رئیس جمهور محترم آن روز به من غالباً این را میگفت كه مثلاً بیائیم فكری بكنیم، كاری بكنیم؛ حیف است كه بیایند حمله كنند، كارهائی را كه انجام دادیم، ساخت و سازهائی را كه انجام دادیم، بزنند از بین ببرند؛ یعنی احتمال حمله كم نبود؛ تهدید میكردند و میگفتند. در همین دورهی ریاست جمهوری قبل از دورهی نهم، تهدیدهای نظامی گاهی بهقدری شدید میشد و تكرار میشد از طرف دشمن كه حسابی دستاندركاران داخلی را دچار رعب میكرد. جلساتی وجود داشت كه حالا فراوان خاطراتی از آن وقت ما داریم؛ من از آن وقت یادداشتهائی دارم. تهدید نظامی همیشه بود؛ اینجور نبود كه وجود نداشته باشد.1389/05/27
حبس دارائیها و کمک به صدام؛ نمونهای از دشمنی آمریکا با انقلاب اسلامی در مورد مسائل بینالمللی كشورمان من فقط به یك مسئله اشاره میكنم و آن مسئلهی ما و آمریكاست. یكی از آزمونهای مهم انقلاب از روز اول همین مسئله بوده است. از روز اوّلی كه انقلاب پیروز شد، در مواجهه و نوع تعامل با دولت ایالات متحدهی آمریكا، میدانی به عنوان یك آزمون بزرگ برای ملت ایران باز شد. در طول این سی سال، همواره این آزمون مهم و بزرگ ادامه داشته است. دولت آمریكا از اول با این انقلاب با روی عبوس و چهرهی ترش و با لحن مخالفت روبهرو شد. البته آنها با محاسباتِ خودشان حق هم داشتند. ایران قبل از انقلاب در مشت آمریكا بود؛ منابع حیاتیاش در اختیار آمریكا، مراكز تصمیمگیری سیاسیاش در اختیار آمریكا، عزل و نصب مراكز حساس در اختیار آمریكا؛ مرتعی بود برای چرای آمریكائیان و نظامیان آمریكائی و غیر آنها. خوب، این از دستشان گرفته شد. میتوانستند مخالفت خود را اینجور خصمانه ابراز نكنند؛ اما از اول انقلاب دولت آمریكا- چه رؤسای جمهور جمهوریخواهشان، چه رؤسای جمهور دمكراتشان- با نظام جمهوری اسلامی بدرفتاری كرد؛ این چیزی نیست كه بر كسی پوشیده باشد. اولین كاری كه از طرف آمریكائیها انجام گرفت، تحریك مخالفین پراكندهی جمهوری اسلامی و كمك به حركتهای تجزیهطلب و تروریستی در كشور بود؛ از اول این كار را شروع كردند. در هر نقطهای از نقاط كشور كه حركتهای تجزیهطلب در آنجا زمینهای داشت، انگشت آمریكائیها را ما دیدیم؛ گاهی پول آنها را، و حتّی در مواردی عناصر آمریكائی را ما در آنجا دیدیم؛ این برای مردم ما خسارت زیادی داشت. متأسفانه این كار هنوز هم ادامه دارد. همین شرورهائی كه در مناطق مرزی ایران و پاكستان هستند، بعضی از آنها ما شنودهایشان را داریم؛ اینها با عناصر آمریكائی مرتبطند؛ یعنی با بیسیم با آنها حرف میزنند، دستور میگیرند. شرورِ تروریستِ آدمكش مرتبط با افسر آمریكائی در یك كشور همسایه! این هنوز هم متأسفانه ادامه دارد. شروع كارشان از اینجا بود، بعد تصرف و حبس دارائیها و اجناس ایران. رژیم گذشته پول بیحسابی را در اختیار آمریكائیها گذاشته بود، برای اینكه از آنها هواپیما بگیرد، بالگرد بگیرد، سلاح بگیرد. بعضی از این وسائل، آنجا تهیه هم شده بود. وقتی انقلاب شد، آن وسائل را ندادند؛ آن پولها را كه میلیاردها دلار بود، ندادند؛ و عجیبتر اینكه این وسائل را در یك انباری جمع كرده بودند، نگه داشته بودند، انبارداری برای خودشان قائل شدند، خود را طلبكار كردند و از حساب قرارداد الجزائر انبارداری برداشتند! مالی را از یك ملت غصب كنند، پیش خودشان نگه دارند، ندهند، بعد انبارداریاش را هم بگیرند! این رفتاری بوده كه از آن روز شروع شده، الآن هم ادامه دارد. هنوز اموال ملت ایران آنجاست؛ هم در آمریكاست، هم در بعضی از كشورهای اروپائی است؛ كه ما در طول سالها به اینها مراجعه كردیم كه اموال ما را بدهید، اینها پولهایش دریافت شده؛ گفتند چون زیر لیسانس آمریكائیهاست، آمریكائیها اجازه نمیدهند و نمیدهیم؛ نگه داشتند. هنوز هم كه هنوز است، مال ملت ایران آنجا موجود است. به صدام چراغ سبز دادند؛ این یك اقدام دیگر دولت آمریكا بود برای حملهی به ایران. صدام اگر چراغ سبز آمریكا را نمیگرفت، بعید بود به مرزهای ما حمله كند. هشت سال جنگ را بر كشور ما تحمیل كردند؛ قریب سیصد هزار جوانهای ما، مردم ما در این جنگ به شهادت رسیدند. در طول این هشت سال- بخصوص در سالهای آخر- همیشه آمریكائیها پشت سر صدام بودند و به او كمك میكردند- كمك مالی، كمك تسلیحاتی، كمك كارشناسیِ سیاسی- خبرهای ماهوارهای میدادند و امكانات خبررسانی داشتند. تحرك نیروهای ما را در جبهه در ماهوارههایشان ثبت میكردند، بعد آن را همان شبانه برای قرارگاههای صدام میفرستادند كه از آنها علیه جوانهای ما و نیروهای ما استفاده كند. در مقابل جنایات صدام چشمهایشان را بستند. فاجعهی حلبچه اتفاق افتاد، زدن شهرهای متعدد كشور ما با موشك اتفاق افتاد، خانهها را خراب كردند، در جبههها شیمیائی به كار بردند، چشمهایشان را بستند، اصلًا و ابداً تعرضی نكردند، به صدام كمك كردند. این هم یكی از كارهای این دولت بوده است در طول این سالها با ملت ما و با كشور ما. بعد در آخر جنگ، هواپیمای مسافربری ما را در آسمان خلیج فارس افسر آمریكائی با موشكی كه از ناو جنگی شلیك كرد، ساقط كرد. قریب سیصد نفر مسافر در این هواپیما بودند، كه همهشان كشته شدند. بعد به جای اینكه آن افسر توبیخ شود، رئیسجمهور وقت آمریكا به آن افسر پاداش و مدال داد. ملت ما اینها را فراموش كند؟ میتواند فراموش كند؟1388/01/01
دشمنی و عناد هيچ كم نگذاشتهاندامریکاییها از دشمنی و عناد هيچ كم نگذاشتهاند مهمترین آنها [چالشها و مشکلات نظام اسلامی]را من دو چیز میبینم: یكی تشكیل یك جبههی متحّد علیه ماست، كه متّحدین این جبهه هم عبارتند از امریكا و صهیونیسم. هیچ گمان نشود كه یك اتّحاد جهانی علیه جمهوری اسلامی وجود دارد؛ نه، آن جبههی متّحد و مركزی كه علیه نظام اسلامی با همهی توان دارد كار میكند، دو عضو دارد: یكی رژیم ایالات متّحدهی امریكاست، یكی هم رژیم صهیونیستی و پشتیبانان صهیونیستش در همهی عالم، كه البته قدرت و ثروت و نفوذشان در دنیا كم نیست. علّت دشمنیهایشان هم معلوم است. ایران یك روز پااندازِ آمریكاییها بود و هر كاری در این كشور میخواستند، انجام میدادند. سررشتهی امور اقتصادی دست خودشان بود، سررشتهی امور فرهنگی دست خودشان بود، عزل و نصبهای مهم و مؤثّر در اختیار آنها بود؛ در واقع حكومت در اختیار آنها بود. میبردند، میخوردند، استفاده میكردند؛ اما در حال حاضر این را از دست دادهاند. علاوه بر این و شاید مهمتر از این چالش این است كه حركت عظیم ملت ایران نقطهی عزیمتی برای دنیای اسلام شد. امروز بیداری اسلامی، از شرق دنیای اسلام- حداقل از پاكستان- تا شمال آفریقا را فراگرفته است. مردم اسلامخواهی دارند و آن را علنی كردهاند؛ این خطر بزرگی برای امریكاست. آنها تصریح هم میكنند و میگویند منافع ما تهدید میشود. البته راست هم میگویند، منافعشان تهدید میشود؛ منتها این منافع نامشروع است. بله؛ منافع نامشروع و ظالمانهشان با حركت بیداری اسلامی تهدید میشود. اینها با نظام اسلامی بهجد مخالفند؛ صهیونیستها هم كه معلوم است. صهیونیستها احساس كردند كه با پیدایش نظام اسلامی، نفس و جان جدیدی به مقاومت ملت مظلوم فلسطین دمیده شد. جمهوری اسلامی را متّهم میكنند كه به مردم فلسطین كمك تسلیحاتی میكند. همهی اینها دروغ است؛ خودِ ملت فلسطین است كه بهپاخاسته است. البته بله؛ بلاشك آنها از حركت اسلامی متأثّرند. بنابراین صهیونیستها با این نقطهی كانونی به شدّت مسئله دارند و با آن مخالفند. از اوّلِ انقلاب هم این تحرّكات به شكلهای مختلف وجود داشته است. همهی شما یادتان هست؛ از تحرّكاتی كه در سفارت امریكا برای براندازی میشد، شروع گردید- كه از جملهی نمودهای آن، طرّاحی مقدّمات كودتا در پایگاه شهیدنوژه بود، كه جوانان مستقر در سفارت در آن روزها حدود صد جلد كتابِ بسیار مهم از اسناد آنها منتشر كردند؛ اینها اسناد مهمّ زمان ماست، اما نمیگذارند روی این اسناد تبلیغات شود- تا حمله به طبس، تا تشویق عراق به جنگ، بعد كمك به عراق در جنگ، بعد حمله به هواپیمای مسافربری ما، حمله به سكوهای نفتی ما و تحریم اقتصادی ما در چند نوبت، كه این را در سالهای اواسط دههی هفتاد به شكل قانونی درآوردند؛ قانون معروف به «داماتو». عنادها و بغضها و كینههای اینها را اینطوری باید فهمید. هرجا جمهوری اسلامی حركتی را كه به سازندگی و آبادانی كشور كمك میكرد، شروع كرد، اینها اگر توانستند، جلوِ آن را گرفتند؛ البته خیلی اوقات هم به فضل پروردگار نتوانستند. در جنگ، ما بسیاری از تسلیحات و خیلی چیزهای دیگر را علیرغم میل اینها بهدست میآوردیم؛ اما تا آنجایی كه توانستند، عامل كارشكنی و خرابكاری شدند؛ از خط لولهی گاز گرفته تا بقیهی كارهای فراوانی كه انجام شده است. مثلًا در زمان دولت قبلی، ژاپنیها قرارداد پروژهی احداث سد بر روی كارون را بسته بودند؛ اما اینها رفتند خرابش كردند. بعضیها به آنها اعتنا كردند، بعضیها هم اعتنایی نكردند و كارهایشان را ادامه دادند. ما پیش رفتهایم و كار خودمان را كردهایم؛ اما آنها از دشمنی و عناد هیچ كم نگذاشتهاند و البته ادامه هم خواهد داشت تا هنگامی كه مأیوس شوند.1382/05/15
مضمون 13 آبان مقابله با زورگویی و دسیسه امریکا است اوّلین مضمون سیزده آبان عبارت است از رویارویی رژیم امریكا با نهضت اسلامی و بیداری اسلامی. علّت هم این بود كه آنها حدس میزدند اگر اسلام در دل مسلمانان احیاء شود و در عمل آنان تجلّی پیدا كند، این قضیه منحصر به ایران نخواهد ماند و دنیای اسلام را فراخواهد گرفت؛ همچنان كه بعد از پیروزی انقلاب، در فلسطین، لبنان و بسیاری از كشورهای اسلامی و عربی، همین معنا تجربه شد. با گذشت چند سال، نهضت اسلامی در ایران اوج گرفت. در سیزده آبان سال پنجاه و هفت- قبل از پیروزی انقلاب- كشتار دانشآموزی پیش آمد؛ یعنی باز چهرهی خشن رژیم كه پشت سرش دستگاههای اطّلاعاتی آمریكاییها بود، نمایان شد. این هم باز مقابله با نهضت اسلامی بود؛ البته با خشونت حیوانی. همان روزها رئیسجمهور امریكا و دستاندركاران رسانهایِ امریكایی، از ایران به عنوان یك نقطهی ایدهآل و جزیرهی ثبات و امنیت اسم میآوردند و به آن تفاخر میكردند و از حرفهای حقوق بشر و چیزهایی كه الآن میشنوید آمریكاییها دائم تكرار میكنند، هیچ خبری نبود! اما سیزده آبان سال پنجاه و هشت آن روی سكّه بود و ورق برگشته بود؛ یعنی این نهضت با پایداری ملت مسلمان و رهبری امام بزرگوار به پیروزی رسیده بود. بنابراین موذیگری و دسیسهی امریكایی علیه كشور به شكل دیگری صورت میگرفت. در اینجا سفارتخانهی خودشان را به مركزی برای خرابكاری تبدیل كرده بودند؛ چه خرابكاری سیاسی، چه جاسوسی، چه خریدن اشخاص و شخصیّتهایی كه در انقلاب وارد بودند. یكی از ابزارها همین است كه شخصیّتها و افراد مؤثّر و بانفوذ را بخرند. همه جا و همیشه هم آدمهای بیایمان و بیوجدان یا سستبنیاد پیدا میشوند كه یك دستِ ثروتمند و قدرتمند بتواند آنها را خریداری كند. قیمت آدمها هم متفاوت است؛ بعضیها را ارزان میخرند، بعضیها را یكخرده گرانتر میخرند! اگر شما به اسناد لانهی جاسوسی- كه ظاهراً شصت، هفتاد جلد كتاب یا بیشتر منتشر شده است- مراجعه كنید، جای پای این خیانتها را میبینید. اینها عكسالعمل ملت ایران را به همراه داشت. مظهر شهامت و سرعت عملِ ملت ایران هم دانشجویان بودند؛ آن هم دانشجویانی كه پیرو خطّ امام بودند، نه دانشجوی وابسته به فلان حزب سیاسی یا فلان تشكیلات گوناگون و بیایمان؛ نه، دانشجویی كه خطّ امام را قبول داشت و به آن مؤمن بود. آنها شهامت لازم را یافتند و رفتند سفارتخانه را تصرّف كردند و این اسناد را بیرون كشیدند. مضمون سیزدهِ آبان، اینهاست؛ یعنی مقابله با زورگویی، دسیسه و استكبار.1381/08/13
سیرتاریخی خیانتها و توطئه های امریکا برعلیه ایران قطع رابطهی ما با امریکا - اوّل این را بیان میکند که این وضع، نتیجهی رفتار و وضع طبیعی استکبار امریکایی است؛ در واقع، نتیجهی مظلومیت ملت ایران است. حرف دوم این است که مذاکره با امریکا، هیچ فایدهای برای ملت ایران ندارد. حرف سوم این است که مذاکره و رابطه با امریکا، برای ملت ایران ضرر دارد.
اما مطلب اوّل که گفتیم این قطع رابطه، ناشی از رفتار امریکاست. عزیزان من! سیاست دولت امریکا از سالهای 1320 به بعد - تقریباً سالهای بیستویک و بیستودو - وارد کشور ما شد؛ بتدریج آمدند و نفوذ پیدا کردند و یواش یواش جای انگلیسیها را گرفتند. در طول این تقریباً بیستوهفت هشت سالی که امریکاییها در این کشور حضور قدرتمندانه داشتند، همهی اهانتها و بدیها و ستمگریهایی که یک دولت مستکبر با یک ملت مظلوم میتواند انجام دهد، انجام دادند؛ منابع را بردند، رژیم مستبد پهلوی را تقویت کردند، به مسؤولان ما اهانت کردند، به مردم اهانت کردند، کاپیتولاسیون را آوردند، حکومتهای ملی را سرنگون کردند و خیلی جنایات که واقعاً اگر کسی بخواهد جنایات امریکا را در طول مدّت تقریباً بیستوهفت، هشت سال قبل از انقلاب بنویسد، یقیناً یک کتاب قطور خواهد شد. انقلاب پیروز شد. وقتی انقلاب پیروز شد، یکی از کارهایی که مردم کردند، همان اوّل روزهای بیستویک و بیستودو بهمن به سفارت امریکا رفتند و امریکاییها را گرفتند و در آن روزها آنجایی که ما مستقر بودیم، من خودم دیدم که چشمهای اعضای سفارت امریکا را بستند و به آنجا آوردند. من یقین داشتم که امام دستور خواهند داد اینها را یا اعدام و یا مثلاً زندانی کنند! برخلاف تصوّر همه و برخلاف تصوّر خود امریکاییها، امام دستور دادند که اینها را آزاد کردند و به سفارتشان رفتند. البته بعضیشان از ایران رفتند؛ چون اوضاع ایران را برای خودشان مناسب ندانستند؛ بعضی هم در ایران ماندند. بعد از پیروزی انقلاب، رابطهی ما با امریکا، از طرف ما قطع نشد. یعنی ملت ایران در حال اقتدار، مظلومیتهای گذشتهی خودش را ندیده گرفت و دولت امریکا را عفو کرد. دیگر از این بزرگواری بالاتر؟! ما سی سال از طرف امریکاییها مظلومیت داشتیم؛ منتها نمیتوانستیم مقابلهبهمثل کنیم و عکسالعمل نشان دهیم. انقلاب که پیروز شد، ملت ایران اقتدار را به دست گرفت و میتوانست عکسالعمل نشان دهد. توقّع طبیعی این بود که عکسالعمل نشان دهد؛ عکسالعمل که نشان نداد هیچ، امام دستور دادند رهایشان کنید! البته عدّهای از آنها رفتند؛ ولی عدّهای هم ماندند و روابط سیاسی ما و امریکا برقرار بود. اما دولت امریکا این بزرگواریهای ملت ایران و انقلاب را ندیده گرفت. از همان روزهای اوّل که خیالشان آسوده شد، محلّ سفارت را محلّ توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی کردند. در خود امریکا، علیه ایران شروع به اقدامات کردند. مجلس سنای امریکا آنوقت حرکت زشتی انجام داد که در اینجا خروش خشم مردم علیه آن حرکت بلند شد. در یکی از میدانهای تهران اجتماع عظیمی تشکیل شد و مردم در آنجا نسبت به این کار امریکاییها اعلام خشم کردند. امریکاییها از همان روزهای اوّل، شروع به توطئه و بدی کردند؛ دشمنان جمهوری اسلامی را دیدند و آنها را به کارهایی وادار کردند؛ مقدمات کودتایی را فراهم آوردند؛ یعنی از گذشته درس نگرفتند! نتیجهی قهریِ این کارها هم این بود که دانشجویان مسلمان پیرو خطّ امام ریختند سفارت را تصرّف کردند و اعضای سفارت را گروگان گرفتند. این حرکت، در واقع مجازاتی نسبت به امریکاییها بود. امروز امریکاییها وقتی میخواهند تاریخ دشمنیهای بین دولت امریکا و دولت ایران را بیان کنند، از قضیهی سفارت شروع میکنند. در زمان ریاست جمهوری، در سالی که به سازمان ملل رفته بودم، اوّلین حرفی که خبرنگار در هنگام مصاحبه با من مطرح کرد، مسألهی سفارت بود که شما اعضای سفارت ما را به گروگان گرفتید! در حالی که تاریخ از آنجا شروع نمیشود؛ قبل از این قضیه است. اگر قضایای قبل را بگوییم، میگویند اینها متعلّق به گذشته است! اگر متعلّق به گذشته است، قضیهی سفارت مگر متعلّق به گذشته نیست؟ آن را همیشه به عنوان حرکتی مطرح میکنند که چرا شما به ما حمله کردید؛ در حالی که در واقع این یک حرکت متقابل ناشی از خشم انقلابی ملت ایران بود. مردم ایران نجابت کردند که آنها را به قتل نرساندند؛ والّا اگر جوانان ما میخواستند بیمراعاتی کنند و بیتقوایی بهخرج دهند، همانجا نابودشان میکردند؛ اما این کار را نکردند، جان آنها را حفظ نمودند و بعد از مدّتی هم به دستور امام که به مجلس محوّل کردند، آزاد شدند و رفتند. پس، قضیهی ضربات امریکایی و خنجر زدنها و خیانتها و کودتا درست کردنها و قضیهی کودتای پایگاه شهید «نوژه» و قضایای دیگر، پشت سرِ هم علیه جمهوری اسلامی انجام گرفت و ادامه یافت، تا جنگ تحمیلی شروع شد. در جنگ، به دشمن ملت ایران سلاح دادند. یکی از چیزهایی که در عرف همهی ملتها و دولتهای دنیا ورود در جنگ محسوب میشود، همین است که دو کشور که در حال جنگند، یکی بیاید به آن طرفی که با این کشور جنگ میکند، سلاح بدهد، یا امکانات نظامی بدهد، یا مشورت نظامی بدهد. این ورود در جنگ است. اینها را نباید بهکلّی ندیده گرفت. ملت ایران در مقابل این حرکتها و این ظلمهاست که اینطور در مقابل امریکا ایستاده است.1376/10/26
قطع امتیازات بیگانگان؛ سیاست ایران پس از انقلاب اسلامی این انقلاب، چون متّکی به مردم بود، نظامی را بر سرِ کار آورد که مردمی بود؛ و چون رهبر این انقلاب، محبوبیت مردمی داشت و مردم پشت سر وی حرکت میکردند، برای قطع کردن امتیازات خارجی، منتظرِ گذشتِ زمان نشد و بلافاصله امتیازات قطع گردید. البته ما، تا ماهها پس از پیروزی انقلاب، روابطمان را با امریکا قطع نکردیم و فقط امتیازات آن کشور در ایران قطع شد. آنها میخواستند از نفت ما استفاده کنند؛ گفتیم: «نمیشود.» میخواستند از سرمایهگذاریهای ظالمانهای که به وسیلهی رژیم گذشته در ایران شده بود و آنها سودش را میبردند، استفاده کنند؛ گفتیم: «نمیشود.» میخواستند در ارتش - بخصوص در نیروی هوایی - حضور داشته باشند؛ گفتیم: «نمیشود.» میخواستند دستگاه جاسوسی خودشان را در سفارتخانهی سابقشان، فعّال نگه دارند؛ گفتیم: «نمیشود.» توجه داشته باشید که سفارتخانهی امریکا، تا ماهها پس از پیروزی انقلاب باز بود و در اینجا کاردار و سایر مسؤولین سفارتی داشتند. بعد که جوانان مسلمان دانشجو، سفارتخانه را گرفتند، دیدند این سفارتخانه مرکزی برای ارتباط با عناصر ضدّانقلاب و ضدّ نظام جمهوری اسلامی، و وسیلهای برای بده و بستان و تقویت و وصل کردن این به آن بوده است؛ همان نقشی که سفارت انگلیس، قبل از 28 مرداد در ایران ایفا میکرد. یعنی این را ببین، آن را ببین، این را به آن وصل کن. پول به این برسان، سلاح به او برسان و تدبیر به او برسان، تا حادثهای علیه جمهوری اسلامی اتّفاق بیفتد. مشغول چنین کارهایی بودند. ملت ایران، سفارتخانهی امریکا را «لانهی جاسوسی» نامید و این واقعیت داشت.1373/11/14
انقلاب اسلامی؛ انقلابی ضدّامریکایی امریکا در داخل کشور ما[قبل از انقلاب] با دو ابزار کار میکرد. یکی از ابزارهای امریکایی عبارت بود از سرمایهگذاریها، دخالتهای در ارتش، مجموعهی کارشناسی نظامی، پولها، سیاستها، سفارت امریکا و غیره. ابزار دوم هم عوامل صهیونیست بودند. اگرچه در ایران، آن وقت هم صهیونیستها از ترس مردم جرأت نمیکردند سفارتخانهی رسمی داشته باشند، امّا مراکزی مخصوص خود داشتند و با عواملشان، با کسانشان، با سیاستمدارانشان و با تجّارشان، اینجا کار میکردند. صحنهی سیاست و اقتصاد و نیروی مسلّح ایران در مشت امریکاییها بود. این را مردم میفهمیدند. امام از سالهای چهل و یک و چهل و دو، به این مطلب تصریح کردند. پس، وقتی در سال پنجاه و هفت مبارزه پیروز شد و انقلابِ پیروزمند به ثمر رسید، در حقیقت یک انقلاب ضدّامریکایی به ثمر رسیده بود. حال شما ببینید ملّت ایران و انقلابیّون، حق داشتند با عوامل امریکایی در این کشور چهکار کنند؟ کارهای زیادی میتوانستند بکنند و اگر هم میکردند، کسی ملامتشان نمیکرد؛ چون شانزده سال با امریکاییها مبارزه کرده و کتک خورده بودند. هیچکس نمیگفت چرا شما با امریکاییها این کار یا آن کار را کردید؟ درعینحال - درست توجّه کنید! - بعد از آنکه انقلاب پیروز شد، انقلاب و مسؤولین و شخص امام بزرگوار، نسبت به امریکاییها حدّاکثرِ ارفاق را کردند. سفارتشان سر جای خودش محفوظ بود و اینجا کاردار داشتند. اوّل سفیر داشتند؛ بعد کاردار داشتند. در روزهای اوّل انقلاب - بیست و دو و بیست و سهی بهمن - جوانان پرشور انقلابی، چند نفر از آنها را دستگیر کردند و به مدرسهای که امام رضواناللَّهعلیه، اوّل آنجا وارد شده بودند - یعنی مدرسهی رفاه و مدرسهی علوی - آوردند. بعد، امام برای دستاندرکاران خودشان پیغام فرستادند که مبادا کسی به اینها تعرّض کند؛ هیچکس به اینها تعرّض نکند. آنوقت یکییکی ولشان کردند، رفتند. اوّل از کشور رفتند؛ یعنی عدّهای از آنها خارج شدند، اما سفارتشان در تهران مشغول کار و فعّالیت بود. شما ببینید! رفتار این انقلاب و این ملّت نجیب و آن امام کریمِ بزرگوارِ پر اغماض با امریکاییها در ایران اینگونه بود. در حالیکه عرض کردم، اگر از سوی مردم و انقلابیّون پرشور و شخص امام که مظهر صلابت و قدرت بودند، هر تصمیمی نسبت به آنها گرفته میشد، کسی در دنیا ملامت نمیکرد و نمیتوانست بکند. از آن طرف، امریکاییها چه کار کردند؟ به جای اینکه این کرامت و بزرگواری امام بزرگوار و مردم را مغتنم بشمارند و قدردانی کنند و پاسخ مناسب بدهند، رفتار شدیداً خصمانهای در پیش گرفتند. این سفارتی که بعد به عنوان لانهی جاسوسی معرّفی شد - که واقعش نیز همین بود - به مرکز سازماندهی مخالفین و دشمنان انقلاب تبدیل شد که بروند آنجا دستور بگیرند و در بیرون، علیه انقلاب و نظام اسلامی همکاری کنند. آنها در سنای امریکا، علیه انقلاب و نظام جمهوری اسلامی مصوّبه گذراندند. تبلیغات امریکایی در سراسر دنیا، تبلیغات به شدّت خصمانهای علیه انقلاب و مردم بود که انجام میشد. مگر این مردم چه گناهی کرده بودند؟ چرا باید رژیم امریکا اینقدر با اینها خصومت و کینهورزی نشان میداد؟ این سؤالی بود که امریکاییها به آن جوابی ندادند و هرگز نمیتوانند جواب بدهند.1373/08/11
بسترهای تاریخی وقوع تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در ایران [آمریکایی ها] محمّدرضا را که فراری ملت ایران بود، در آمریکا پذیرفتند و به عنوان یک میهمان پناه دادند. اموالی که در اختیار محمّدرضا قرار داشت، بالغ بر میلیاردها دلار میشد که در امریکا سرمایهگذاری کرده بود. در همه جای دنیا معمول است وقتی یک نفر که در رأس رژیمی قرار دارد، سرنگون شد، اموال شخصیاش که از آنِ مردم و دولت جدید بر سرِ کار آمده است، به آن دولت برگردانده میشود. این در همه جا یک عرف است. اگر روزنامهها را در قضایای گوناگون خوانده باشید، میبینید که همه جا این کار را کردهاند. هیچ جا سابقه ندارد که آن همه ثروت را که متعلّق به ملت ایران بود، در حسابهای محمّدرضا و کسانش در امریکا، نگه دارند. حتّی یک ریالش را به مردم ایران ندادند و نگه داشتند و هنوز هم پیش آنهاست. هنوز هم طلب ملّت ایران از رژیم امریکا، میلیاردها دلار است. آنها اموالی را که دولت ایران در گذشته خریداری کرده بود؛ پولش از کیسهی ملّت ایران پرداخته شده بود و ملّت به آنها احتیاج داشت، نگه داشتند. هنوز هم در انبارهای خودشان نگهداشتهاند و تا امروز هم تحویل دولت جمهوری اسلامی و ملّت ایران ندادهاند. طلبهای ایران که در امریکا بود، بلوکه شد و اینها را برنگرداندند. چرا؟ به این امید که شاید بتوانند نظام جمهوری اسلامی را منهدم کنند. با خود گفتند: امروز این پولها را به آنها نمیدهیم که مورد استفادهشان قرار گیرد. غرض اینکه، رژیم ایالات متّحدهی امریکا، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همان روشِ قبل از پیروزی را ادامه داد؛ یعنی اِعمال کینه و خصومت با ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی. در چنین شرایطی بود که قضیهی سفارت اتّفاق افتاد.1373/08/11
ابعاد متنوع و پیام های عمیقِ حوادث تاریخی 13 آبان در میان ایام اللّه انقلاب که یادگارهای دوران مبارزهی بیست و چندسالهی ملت شجاع و پیروز ما و هرکدام حامل خاطرهای و پرتوی از امام راحل عظیم ماست، سیزدهم آبان، دارای ابعادی متنوعتر و پیامهایی عمیقتر و بنیانیتر است. صفآرایی دو جبههی مبارزهیی خونین، جبههی ظالم و جبههی مظلوم، جبههی استکبار و سلطه و پیشاپیش آن امریکا، و جبههی حق و عدل و مشعلدار و امامِ آن خمینی کبیر در این یوماللّه بوضوح دیده میشود و در هر سه مناسبت این روز، آشکار و روشن، خودنمایی میکند و نسلهای امروز و فردا را به تأمل و تدبر وامیدارد. در شب چنین روزی، دستهای آلوده و خشن جبههی استکبار، امام جبههی حق و عدل را دزدانه از خانهی محقرش که در آن، همهی کاخنشینان مغرور را به مبارزه دعوت میکرد و سپیدهی طلعت حق را به چشم مستضعفان شبنشین میکشید، ربودند و خشم بیثمر خود را از باطل شدن ترفند کاپیتولاسیون، نابخردانه فرونشاندند. ... آن روز، همهی توان استکبار همین بود و کرد. مگر یوسف عزیز، در قعر چاه دگر یوسف نباشد. زهی خیال باطل. پس از سالها، باز در چنین روزی در بحبوحهی طلوع خورشید حق و عدل، که با مشعلگردانی و تدبیر الهیِ آن رهبر نستوه، از روزن دلهای یکایک مردم این مرزوبوم سرکشیده بود، دست شوم استکبار، خشمگین و سرگردان، بیتدبیر و هدف، جمعی از نونهالان دانشآموز را هدف گرفت و مشتی برگهای نورس بهاری را بر زمین ریخت، تا خون آن جگرگوشگان معصوم، بازهم زودتر دامن دیوان آدمیخوار را بگیرد و موج خشم آگاهانهی مردم، خس و خاشاک راه پیروزی را بروبد. و باز در چنین روزی در هنگامهی پُرشور پیروزی، آنگاه که کشتی انقلاب، با حکمت و توکل نوح کشتیبان، بر روی امواج متلاطم حوادث، باصلابت و قدرت پیش رفته و به ساحل نجات رسیده بود، دست نیرومند انقلاب گریبان استکبار را گرفت و آن را از مسند موهوم شکستناپذیری که از تبلیغات دروغین خود و اوهام تودههای غافل جهان ساخته بود به زیر کشید و با تحقیر دولت مستکبر امریکا، دل ملتهای تحقیرشدهی جهان را شاد کرد. زمرهی دلباخته و پُرشور دانشجویان، لانهی توطئهگران و جاسوسان را زندان آنان کردند و آشتیناپذیری اسلام نجاتبخش را با کفر ستمپیشه، به دنیا نشان دادند. از آن روز، انقلاب اسلامی ما که ضدیت با ظلم و استبداد رژیم دستنشانده را به پیروزی رسانده بود، آخرین امید طمعکاران فرصتجوی جهانی را هم زایل کرد و ابعاد گستردهی مبارزهی جهانی خود را که در آن، نه فقط رژیم وابستهی حاکم بر ایران، بلکه ریشه و امالفساد همهی گرفتاریها یعنی نظام سلطهی جهانی و در رأس آن امریکا آماج این مبارزه است، آشکار ساخت. در این حوادث سهگانه، از تبعید حضرت امام در سال 1343 که به دنبال اعتراض ایشان به مصونیت مستشاران امریکایی انجام شد، تا کشتار دانشآموزان در سال 1357 و تا تسخیر لانهی جاسوسی در سال 1358، صفآرایی میان انقلاب اسلامی از یکسو، و امریکا و رژیم دستنشاندهاش در ایران از سوی دیگر بود و این مبارزه که در میانهی این سه حادثه و پیش از آن و پس از آن ادامه داشته، ترسیمکنندهی طبیعت اسلام و انقلاب اسلامی و هدفها و مسیر آن و نیز نمایشگر چهره و هویت استکبار جهانی و مظهر آن امریکا و روشها و نیز میزان اقتدار و آسیبپذیریِ آن است و مهمتر از همه، خط روشنی از روند مبارزهی حق و باطل را ترسیم میکند و چگونگی رشد و سمت حرکت آن را معلوم میدارد. مطالعه در این روند امیدبخش، نشان میدهد که هرگاه جبههی حق استقامت و فداکاری کند، جبههی باطل هرکه و هرچه و با هر حجم در برابر آن تاب نخواهد آورد و مجبور به عقبنشینی خواهد شد.1369/08/13