عدم دلسوزی افراد مسئول در اوائل شروع جنگ این حادثهی پُربرکت[جنگ هشت ساله و دفاع هشتساله] ، این حادثهی عظیم و در شکل معمولی ما آدمهای ساده و سطحینگر، واقعاً باورنکردنی، در کشور ما اتّفاق افتاد؛ یعنی ما اوّلِ جنگ هیچ چیز نداشتیم؛ من به شما عرض بکنم، ما هیچ چیز نداشتیم؛ دست خالی؛ سلاحمان، هم کم بود، هم ناقص بود، هم خارج از دسترس بود؛ برخی از اقلام موجود را [هم] که در انبارهای ما وجود داشت، تا مدّتها بعد از شروع جنگ به معرض استفاده نیاورده بودند. بنده اینجا در ستاد کل، در دفتر مشاورت بودم و در معرض رفت و آمد نظامیها قرار داشتم؛ خب جوانهای متعهّد و مؤمنی در ارتش بودند و میآمدند به ما گزارش میدادند؛ بنده هم بهعنوان نمایندهی امام دنبال میکردم. آمدند گفتند که ما یک توپهایی داریم به نام توپ ۲۰۳ که سنگینترین توپّ ما است و این [به میدان] نیامده، اصلاً مطرح نشده. حالا ما در یک چنین جنگی با اینهمه ابزارهایی که دشمن دارد، یک وسیلهای را داریم که میتوانیم استفاده کنیم و نکردیم. من در جلسهی خودمان، جلسهای که با همین آقایان - بنیصدر و دیگران - داشتیم، مطرح کردم؛ بنیصدر که اصلاً خبر هم نداشت، بعضیهای دیگر هم دلشان نمیخواست اینچیزها مطرح بشود؛ بعد یکی از فرماندهان شهید که در جلسه بود - خدا رحمت کند ــ گفت: بله، ما این را داریم، این چیز بسیار مهمّی است. گفتیم خب چرا استفاده نمیکنید؟ یعنی چیزهایی وجود داشت که بود و استفاده نمیکردیم. در اهواز یک ارتشیِ جوانی آمد به ما اطّلاع داد که در پادگان لشکر ۹۲، ما از این نفربرهای جدید - بهاصطلاح «بیامپیتو» که بعد در اختیار قرار گرفت - داریم. ما مکرّر میگفتیم که مثلاً فلان وسیله نیاز است؛ میگفتند نداریم. ما یک روز صبح بلند شدیم و با همان شخص - همان برادر ارتشی ــ چون از درِ معمولی پادگان نمیشد داخل رفت، از یک راه دیگری و از یک محلّ دیگری وارد پادگان شدیم و رفتیم وسط پادگان؛ بنده دیدم بله! شاید تعداد مثلاً نهتا، دهتا از این «بیامپی»ها آکبند - یعنی هنوز در آن تختههای بستهشده - آنجا بود؛ که اینها البتّه یکمقداری هوا و باد و باران خورده بود؛ زیر آسمان [بود]! اوّل جنگ ما اینجوری بودیم. ابزارهای جنگی نداشتیم، نیروی مرتّب و منظّم آمادهبهکار و پایکار نداشتیم یا خیلی کم داشتیم؛ یکمقدار چیزهایی هم داشتیم ازاینقبیل که از اینها استفاده نمیشد؛ بهخاطر اینکه در رأس کار کسی یا کسانی بودند که دلسوزی نداشتند؛ با این وضعیّت ما جلو رفتیم. این مطالبی که گفتم، مربوط به نیمهی دوّم سال ۵۹ است؛ یعنی شش ماه اوّلِ شروع جنگ.1396/03/03
رشد علمی ایران به برکت انقلاب شما[نخبگان] موجودیِ خودتان را، یعنی این نخبگی را، از خدا بدانید؛ این نعمت خدا است، این موهبت الهی است، این یک نعمتی است که خدا به شما داده؛ شکر کنید خدا را، ارتباطتان را با خدا زیاد کنید، از خدای متعال متشکّر باشید و این تشکّر را بین خودتان و خدا، به زبان بیاورید. این بر توفیقات شما میافزاید، بر نعمت الهی که به شما داده میافزاید؛ از خدا بدانید. و از انقلاب بدانید؛ این هم یک نگاه و یک لایهی تفکّر دربارهی این موجودی است که این حرکت عظیم عمومی کشور در راه علم، از برکات انقلاب است. اگر انقلاب نبود، این چیزها نبود. حالا آقای ستّاری یک خاطرهای را از قول بنده خواندند،(1) دنبالهاش این است که همان هواپیماهایی که به ما میگفتند تا ۳۰ روز، ۳۱ روز، همه بکلّی زمینگیر خواهد شد، تا امروز دارند کار میکنند؛ امروز سیوچند سال از آن روز دارد میگذرد جوانهای ما در نیروی هوایی، نیروهای فنّیمان، همّت کردند، وارد شدند؛ -که پدر خود ایشان یکی از همان جوانهای آن روز بود-(2) دستهای معجزهگر خودشان را به کار انداختند، ذهنشان و فکرشان را به کار انداختند و همان هواپیماهایی که به ما گفته میشد اینها زمینگیر خواهند شد، تا آخر جنگ کار کردند، و تا امروز هم همانها دارند کار میکنند؛ همان سیصدوسیها، همان افچهاردهها، همان افچهارها، همان افپنجها، الان هستند و مشغول کارند. معجزهی دستها را انقلاب بهوجود آورد. آن برادرانی که به من میگفتند کار تمام شد، مردمان خوبی بودند -چند نفرشان هم شهید شدند- لکن تفکّرشان تفکّر انقلاب نبود، تفکّر مربوط به قبل از انقلاب بود و با آن دید نگاه میکردند. قطعات این هواپیماها را وقتی میخواستند تعمیر کنند، قطعههای دربسته را -یعنی یک قطعهی بزرگ که متشکّل است در درون خودش از مثلاً چهل پنجاه قطعه- حق نداشتند باز بکنند؛ این قطعهی دربسته را در هواپیما میگذاشتند میبردند آمریکا، آنجا عوض میکردند و برمیگرداندند. یعنی هُمافر ایرانی، افسر فنّی ایرانی حق نداشت دست بزند به این قطعه تا ببیند چه هست و چهجوری باید عمل کند؛ تفکّر قبل از انقلاب اینجوری بود. انقلاب آمد ورق را برگرداند؛ به ایرانی شخصیّت داد، هویّت داد، جرئت داد، او را تشویق کرد به اینکه نیروی درونی خودش را به کار بیندازد. نتیجه این شده که ما در بین اینهمه کشور دنیا در رتبهی پانزدهم علمی قرار بگیریم؛ این خیلی حرف بزرگی است. در بین دویست کشور دنیا که در این دویست کشور کشورهایی هستند که دویست سال، سیصد سال سابقهی صنعت و سابقهی کار علمی دارند، ایران بعد از انقلاب -قبل از انقلاب که هیچ؛ هیچچیز نبود- با فشار جنگ، با تحریم، با اینهمه مشکلات بتواند خودش را برساند به این سطح؛ این را انقلاب به ما داد.
این تواناییها را، [این] «هر کاری میتوانید بکنید» را از انقلاب و نیز از تأمینکنندگان امنیّت کشور بدانید. 1) اشارهی رئیس بنیاد ملّی نخبگان به خاطرهای که معظّمٌله در دیدار ۱۳۸۸/۵/۵ نقل کرده بودند. 2) تیمسار سرلشکر شهید منصور ستّاری (فرمانده نیروی هوایی ارتش)1394/07/22
امتناع یوگسلاوی از فروش سلاح های متعارف به ایران در جنگ تحمیلی در مسائل جهانی آن چیزی كه از همه واضحتر و بارزتر است، بیش فعال شدنِ جبههی مقابل ماست. بیماری بیشفعالی یكی از بیماریهای كودكان و نوجوانان است. بیشفعالی معناش این است كه تحرك، زیاد؛ كارهای گوناگون انجام میدهند، اما تمركز نیست، هدف نیست؛ به این در و آن در میزنند. تحرك زیاد، اما بدون هدف و غالباً همراه با ناكامی. این حالت بیشفعالی است. انسان این حالت را امروز در جبههی مقابلِ دشمن مشاهده میكند. مشغول تحركات گوناگونند: تحریم، قطعنامه، تهمت، جوسازی علیه نظام اسلامی، تقویت معارضان داخلی، به اصطلاح ورزشكارها دوپینگ كردنِ معارضین داخلی، كه اینها را همین طور هی با آمپولهای نیروزا كه هیچ تأثیری هم در تقویت واقعی ندارد و فقط ظاهراً او را فعال میكند، هی تزریق كنند پارسال در همان بحبوحهی جریان فتنهی سال 88 شنیدید كه یكی از شبكههای اجتماعی اینترنتی كه در ارتباط با معارضین فعال بود: خبرهای اینجا را ببرند، دستورهای آنجا را برسانند، همین طور شلوغ كنند، فضا را چه كنند، میخواست موقتاً برای تعمیرات كارش را تعطیل كند، دولت آمریكا مانع شد، گفت شما اگر الان، ولو برای تعمیرات تعطیل موقت بكنید، این به معارضین داخل ایران ضرر میزند؛ جلویش را گرفتند. یعنی تعطیلی موقت را به این شبكهی اجتماعی اجازه ندادند. یعنی كمكهای اینجوری بود. و انواع و اقسام كمكها و اعانتهایی كه به اینها میشود. امروز، همهی وسائل ارتباطی را به كار گرفتند؛ وسائل سیاسی را به كار گرفتند؛ وسائل فرهنگی را به كار گرفتند؛ وسائل اقتصادی را به كار گرفتند، برای اینكه تحریمها در حق ایران كهنه نشود و وسط راه از كار نیفتد. دولت آمریكا یك مأمور عالیرتبهی اقتصادی و پولی خودش را مخصوصاً مأمور این كار كرده كه این همین طور وظیفهاش این است كه كمیتههائی را هدایت كند، به این طرف و آن طرف دنیا مسافرت كند، با سران و رهبران كشورها تماس بگیرد و دائم كشورهای دیگر را علیه ایران وادار كنند. این بیشفعالیِ نظام استكبار و جبههی مقابل نظام اسلامی، امروز به نظر من بارزترین حوادث است. خب، انسان از این حادثه، چند نكته را استفاده میكند. نكتهی اول این است كه این، ناشی از قدرت روزافزون بیداری اسلام است. اینی كه انسان میبیند طرف - حریف - دستپاچه شده، تلاش میكند، سراسیمه شده، به این در میزند، به آن در میزند، این فعالیت را میكند، آن را میبیند، این را میبیند؛ این پیداست كه این طرفِ قضیه، قدرتی پیدا كرده است كه او را مرعوب كرده، به هراس انداخته و سراسیمه كرده. اگر ما ضعیف بودیم، اگر ما آسیبپذیر بودیم، اگر میتوانستند با یك ضربت، ما را به زانو در بیاورند، این همه تلاش لازم نبود. این تلاش، نشانهی اقتدار این طرف است؛ و واقع قضیه هم همین است، كه حالا من اشاره خواهم كرد. این طرف نسبت به سه دههی قبلی قویتر شده است، مجربتر شده است، آگاهتر شده است، دستهای بازتری پیدا كرده است و متقابلاً دشمن ضعیفتر شده است. یك روز همهی دنیای مستكبر، مجتمعاً علیه ایران بودند. یعنی واقعاً یك نقطهی استراحتگاه وجود نداشت. در دههی اول انقلاب اینجور بود دیگر. شوروی یك قدرتی بود كه فقط یك كشور كه نبود، یك مجموعهی عظیم از كشورها بود كه مركز، اینجا و در روسیهی امروز بود؛ اروپای شرقی متعلق به اینها بود، غالب كشورهای آفریقائی و آمریكای لاتین با اینها بودند و در آسیا بسیاری از اینها حساب میبردند. اینها علیه جمهوری اسلامی بودند. ما آن وقت برای یك سلاح متعارف به هیچ جا نمیتوانستیم مراجعه كنیم؛ یعنی هیچ كشوری در دنیا نبود كه یك سلاح متعارف - مثلاً فرض كنید تانك - را بیست تا، سی تا اگر میخواستیم، به ما بفروشند. من همان وقت زمان ریاست جمهوریِ خودم، سفری كردم به یوگسلاوی، كه علیالظاهر خیلی هم ما را تحویل گرفتند و احترام كردند و بهبه و چهچه هم كردند؛ اما هرچه اصرار كردیم، اینها حاضر نشدند به ما همین سلاحهای متعارف را بدهند. با اینكه یوگسلاوی جزو كشورهای مستقل بود، نه جزو غرب بود، نه جزو بلوك شرق بود؛ اما در عین حال حاضر نشدند. دیگران كه خب، جای خود دارند آن طرف هم بلوك غرب بود؛ آمریكا بود، اروپا بود، همین فرانسهی امروز كه حالا تبلیغات علیه ما میكنند و حرف علیه ما میزنند، آن روز «میراژ» علیه ما میفرستادند، «سوپر اتاندارد» علیه ما میدادند؛ یعنی حملهی آن روزِ این كشورها علیه ما از حالا خیلی بیشتر بود. امروز آلمانها فرض كنید كه یك حرفی در تبلیغاتشان - صدر اعظمشان یا دیگری - میزند؛ آن روز سلاح شیمیائی به صدام میدادند، كارخانهی سلاح شیمیائی برایش درست میكردند؛ یعنی دشمنیها آن روز عملیتر و فعالتر بود. امروز، این حرفها نیست، این خبرها نیست؛ یعنی نمیتوانند، زمینهای برای آنها وجود ندارد، نه اینكه امروز نجیبتر شدهاند، بهتر شدهاند؛ نه، میبینند كه نمیشود كاریاش كرد؛ یعنی این حجم عظیم، روزبهروز پرمغزتر هم شده، قویتر هم شده. و غرب، امروز - این نكتهی مهمی است - احساس میكند كه سلطهی قدیمیاش بر دنیای اسلام متزلزل شده؛ یعنی اینهائی كه در كشورهای اسلامی و عربی بیهیچ مانعی و رادعی میتاختند و جلو میرفتند، امروز میبینند نمیشود؛ نمیتوانند. این موج اسلامی آنها را وادار كرده، حتّی تجدیدنظر میخواهند بكنند، آن هم براشان مشكل شده. در بعضی از كشورها كه وابستگی آنها به غرب واضح و آشكار است - مردمشان هم این را میدانند و ناراضی هستند - میخواهند یك تجدیدنظرهائی بكنند، بلكه بتوانند اوضاع را روبهراه بكنند، نمیتوانند؛ برای آنها یك راه بنبست است. امروز غرب در یك چنین موقعیتی است. خب، این ضعف طبعاً نتیجهاش همین است كه بیایند سراغ این چیزها و قطعنامه صادر كنند. قطعنامه، یكی دو تا، پنج تا، ده تا. قطعنامهای كه دل ملتها، حتّی دل دولتها هم با او همراه نیست. همین دولتهائی كه بعضیها خودشان عضو شورای امنیتند و این قطعنامهها را امضا میكنند، ما اطلاع داریم كه حتّی بعضی از خود این دولتها راضی به این تحریمها نیستند؛ برای آنها یك عمل قسری است و یك عمل جبری است؛ یك رودربایستی سیاسی است. وضع این است. بنابراین، حوادثی از قبیل آنچه در این مدت برای ما اتفاق افتاده است - چه قطعنامهی 1929، چه این مسئلهی اهانت به قرآن كریم، چه اظهارات صریحاً خصمانهای كه علیه جمهوری اسلامی میكنند، چه آنچه كه در سال 88 گذشت، كه این هم بلاشك و به طور واضح دست دشمنان مستكبر در این جریان عیان بود - اینها همهاش به خاطر این است كه آن طرف احساس میكند كه این طرف قوی شده است. این قدرت و قوّت و استحكامی كه در این طرف به وجود آمده، آن طرف را میترساند. این در اظهارات خودشان هم هست و دارند میگویند: اگر این كار را نكنیم، ایران قدرت اول خاورمیانه میشود؛ اگر این كار را نكنیم، نفوذ ایران در خاورمیانه زیاد میشود؛ از این حرفها میزنند.1389/06/25
واکنش امام خمینی(ره) در مقابل کمبود امکانات نیرو هوایی در جنگ ما به یک قولِ متعارفِ معمولی از سوی آدمی که کار بدی از او ندیدهایم، اعتماد میکنیم؛ قرضی از او میخواهیم، کاری دست او داریم، او به ما وعده میکند که بسیار خوب، من این کار را برای شما انجام میدهم. ما معمولاً اعتماد میکنیم، راه میافتیم مقدمات کار را فراهم میکنیم، در حالی که او یک انسانی بیش نیست؛ ممکن است پشیمان بشود، ممکن است کسی بیاید رأی او را بزند، ممکن است فراموش کند، ممکن است آن امکانی که به وسیلهی او میخواست به ما کمک بکند، از دستش برود؛ ده جور یا دهها جور احتمال تخلف این وعده هست، لیکن ما اعتماد میکنیم. خوب، خدای متعال چقدر وعده کرده است به مؤمنین؛ وعدهی نصرت، وعدهی هدایت، وعدهی تعلیم؛ «و اتّقوا اللَّه و یعلّمکم اللَّه»، وعدهی حفظ و صیانت، وعدهی کمک در امور دنیا؛ این همه خدای متعال به ما وعده کرده. البته این وعدهها مطلق نیست؛ شروطی دارد، شروطش هم خیلی شروط دشواری نیست، از دست ماها بر میآید. دلیلش هم این است که جاهائی که به این شروط عمل کردیم، خدای متعال به ما کمک کرد؛ نمونهاش جنگ تحمیلی. شما جوانهائی که دوران جنگ تحمیلی را درک نکردید، بدانید؛ آن روزی که جنگ تحمیلی شروع شد، همهی صاحبنظران، همهی تحلیلگران، همهی نخبگان به طور قاطع میگفتند صدام در این جنگ پیروز است و ایران شکستخورده است؛ جز یک عدهی معدودی، آن کسانی که به نگاه اسلامی و ایمانی اعتقاد داشتند - نگاه امام به حوادث - آنها نه، آنها در دلشان امیدی بود؛ حالا کم یا زیاد؛ بعضی کورسوی امیدی بود، بعضی نه، دلشان روشن بود. من این خاطره را بارها نقل کردهام: در روزهای سوم چهارم جنگ بود، توی اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیس جمهور، نخست وزیر - آن وقت رئیس جمهور بنیصدر بود، نخست وزیر هم مرحوم رجائی بود - چند نفری از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث میکردیم، مشورت میکردیم. نظامیها هم بودند. بعد یکی از نظامیها آمد کنار من، گفت: این دوستان توی اتاق دیگر، یک کار خصوصی با شما دارند. من پا شدم رفتم پیش آنها. مرحوم فکوری بود، مرحوم فلاحی بود - اینهائی که یادم است - دو سه نفر دیگر هم بودند. نشستیم، گفتیم: کارتان چیست؟ گفتند: ببینید آقا! - یک کاغذی در آوردند. این کاغذ را من عیناً الان دارم توی یادداشتها نگه داشتهام که خط آن برادران عزیز ما بود - هواپیماهای ما اینهاست؛ مثلاً اف 5، اف 4، نمیدانم سی 130، چی، چی، انواع هواپیماهای نظامیِ ترابری و جنگی؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از این نوع هواپیما، مثلاً ما ده تا آمادهی به کار داریم که تا فلان روز آمادگیاش تمام میشود. اینها قطعههای زودْتعویض دارند - در هواپیماها قطعههائی هست که در هر بار پرواز یا دو بار پرواز باید عوض بشود - میگفتند ما این قطعهها را نداریم. بنابراین مثلاً تا ظرف پنج روز یا ده روز این نوع هواپیما پایان میپذیرد؛ دیگر کأنه نداریم. تا دوازده روز این نوعِ دیگر تمام میشود؛ تا چهارده پانزده روز، این نوع دیگر تمام میشود. بیشترینش سی 130 بود. همین سی 130 هائی که حالا هم هست که حدود سی روز یا سی و یک روز گفتند که برای اینها امکان پرواز وجود دارد. یعنی جمهوری اسلامی بعد از سی و یک روز، مطلقاً وسیلهی پرندهی هوائی نظامی - چه نظامی جنگی، چه نظامی پشتیبانی و ترابری - دیگر نخواهد داشت؛ خلاص! گفتند: آقا! وضع جنگ ما این است؛ شما بروید به امام بگوئید. من هم از شما چه پنهان، توی دلم یک قدری حقیقتاً خالی شد! گفتیم عجب، واقعاً هواپیما نباشد، چه کار کنیم! او دارد با هواپیماهای روسی مرتباً میآید. حالا خلبانهایش عرضهی خلبانهای ما را نداشتند، اما حجم کار زیاد بود. همین طور پشت سر هم میآمدند؛ انواع کلاسهای گوناگون میگ داشتند. گفتم خیلی خوب. کاغذ را گرفتم، بردم خدمت امام، جماران؛ گفتم: آقا! این آقایان فرماندهان ما هستند و ما دار و ندار نظامیمان دست اینهاست. اینها اینجوری میگویند؛ میگویند ما هواپیماهای جنگیمان تا حداکثر مثلاً پانزده شانزده روز دیگر دوام دارد و آخرین هواپیمایمان که هواپیمای سی 130 است و ترابری است، تا سی روز و سی و سه روز دیگر بیشتر دوام ندارد. بعدش، دیگر ما مطلقاً هواپیما نداریم. امام نگاهی کردند، گفتند - حالا نقل به مضمون میکنم، عین عبارت ایشان یادم نیست؛ احتمالاً جائی عین عبارات ایشان را نوشته باشم - این حرفها چیست! شما بگوئید بروند بجنگند، خدا میرساند، درست میکند، هیچ طور نمیشود. منطقاً حرف امام برای من قانع کننده نبود؛ چون امام که متخصص هواپیما نبود؛ اما به حقانیت امام و روشنائی دل او و حمایت خدا از او اعتقاد داشتم، میدانستم که خدای متعال این مرد را برای یک کار بزرگ برانگیخته و او را وا نخواهد گذاشت. این را عقیده داشتم. لذا دلم قرص شد، آمدم به اینها - حالا همان روز یا فردایش، یادم نیست - گفتم امام فرمودند که بروید همینها را هرچی میتوانید تعمیر کنید، درست کنید و اقدام کنید. همان هواپیماهای اف 5 و اف 4 و اف 14 و اینهائی که قرار بود بعد از پنج شش روز بکلی از کار بیفتد، هنوز دارد تو نیرو هوائی ما کار میکند! بیست و نُه سال از سال 59 میگذرد، هنوز دارند کار میکنند! البته تعدادی از آنها توی جنگ آسیب دیدند، ساقط شدند، تیر خوردند، بعضیشان از رده خارج شدند، اما از این طرف هم در قبال این ریزش، رویشی وجود داشت؛ مهندسین ما در دستگاههای ذیربط توانستند قطعات درست کنند، خلأها را پر کنند و بعضی از قطعات را علیرغم تحریم، به کوری چشم آن تحریم کنندهها، از راههائی وارد کنند و هواپیماها را سرپا نگه دارند. علاوه بر اینها، از آنها یاد بگیرند و دو نوع هواپیمای جنگی خودشان بسازند. الان شما میدانید که در نیروی هوائی ما، دو نوع هواپیمای جنگی - البته عین آن هواپیماهای قبلیِ خود ما نیست، اما بالاخره از آنها استفاده کردند. مهندس است دیگر، نگاه میکند به کاری، تجربه میاندوزد، خودش طراحی میکند - هواپیمای دو کابینهی برای آموزش و یک کابینهی برای تهاجم نظامی، ساخته شده است. علاوه بر اینکه همانهائی هم که داشتیم، هنوز داریم و توی دستگاههای ما هست. این، توکل به خداست؛ این، صدق وعدهی خداست. وقتی خدای متعال با تأکید فراوان و چندجانبه میفرماید: «و لینصرنّ اللَّه من ینصره»؛ بیگمان، بیتردید، حتماً و یقیناً خدای متعال نصرت میکند، یاری میکند کسانی را که او را، یعنی دین او را یاری کنند - وقتی خدا این را میگوید - من و شما هم میدانیم که داریم از دین خدا حمایت میکنیم، یاریِ دین خدا میکنیم. بنابراین، خاطرجمع باشید که خدا نصرت خواهد کرد.1388/05/05
واردات سلاحهای ابتدائی در زمان جنگ اعتماد به نفس ملی که باید در نخبگان یک کشور بروز کند، مهمترین تأثیرش این است که حالت انتظار کمک و دستگیری از دیگران را از انسان میگیرد. ملتی که به خودش اعتماد ندارد، همیشه منتظر است برای او چیزی فراهم کنند و به او بدهند. وقتی منتظر بودید برایتان غذای آماده بیاورند، دیگر غذا درست نمیکنید؛ غذا درست کردن هم بلد نمیشوید. این یکی از خطرات عمده است، خیلی هم واضح است؛ یعنی چیز فلسفیِ پیچیدهی مشکلی نیست. اما همین شیء واضح و سازوکار واضح برای عقب ماندگی کشور، گاهی از نظر ماها مورد غفلت قرار میگیرد. من فراموش نمیکنم؛ بر حسب تصادف، سالها پیش از پیروزی انقلاب منزل دوستی رفته بودیم - اهل یکی از شهرستانهای شمال کشور بود، آمده بود مشهد، ما رفتیم دیدنش - نمایندهی آن شهر در مجلس شورای ملیِ آن روز هم اتفاقاً مشهد بود و او هم آمده بود دیدن این شخص. تصادفاً ما با یک نمایندهی مجلس یک ساعتی همنشین شدیم. ما آن وقت جوان بودیم، مثل حالای شماها - که هر چه دلتان میخواهد، میگوئید - ما هم ملاحظهی جوانب قضیه را نمیکردیم. بنده شروع کردم انتقاد از دستگاه، و همان حرفهائی که آن وقتها در ذهن ما بود، گفتیم. او نمایندهی مجلس شاه بود، به او برخورد؛ لذا بنا کرد با ما مجادله کردن. از جملهی حرفهائی که من به او زدم، این بود که گفتم: آقا مملکت را راکد نگه داشتهاید؛ همهاش واردات، همهاش واردات، همهاش مصنوعات دیگران؛ پس خود ما چرا کاری نمیکنیم؟ جوابی که او داد، جالب است، که شما بدانید طرز فکرها چه بود. گفت: آقا بهتر، بهتر! اروپائیها مثل نوکر برای ما کار کنند، ما از نتیجهی کارکرد آنها استفاده کنیم! ببینید چطور این زهر را گاهی تا اعماق جان آحاد یک ملت و نخبگان یک ملت نفوذ میدهند که اینطوری صحبت میکنند. وقتی اعتماد به نفس نبود، حالت انسان، حالت انتظار کمک دیگران و انتظار دستگیری دیگران است. مثل آدم مفلوک و زمینگیر یک گوشهای نشسته، منتظر است یک نفری از آنجا عبور کند، یک کمکی به او بکند. نقطهی مقابلش حالت استغناء است: انسان منتظر نباشد که برای او بیاورند. وقتی منتظر نبود، در اندیشهی فراهم کردن نیازهای خود بود، این استعدادهای موجود در وجود او - استعدادهای نهفتهی در وجود یک ملت - به کار میافتد. استعدادها که به کار افتاد؛ استعدادی که بالقوه بود، بالفعل شد و موفقیت کسب کرد، یک موفقیت به صورت خوشهای موفقیتهای بعدی را به وجود میآورد. یک موفقیت، یک خوشه موفقیت را پشت سر خودش میآورد؛ طبیعت کار این است. در دوران دفاع مقدس، اوائل کار، بخصوص بچههای سپاه و بسیج واقعاً چیزی نداشتند؛ سلاح لازم را نداشتند؛ عمدهی سلاحشان همین کلاشینکف بود؛ یک تفنگ انفرادی. نمیشد با این سلاح جنگید؛ لذا به فکر افتادند. خود این به فکر افتادن، بابهائی را به روی آنها باز کرد. من توصیهام به جوانهای عزیز این است که شرح حال سرداران شهید را بخوانید. در لابهلای حرفهای اینها، حالا یک بخشهائی عاطفی و معنوی و اینهاست - که آنها هم به نوبهی خود منافعی دارد - اما بخشهائی هم بخشهای تجربیِ کارهای اینهاست که در میدان جنگ چگونه عمل میکردند. من بارها گفتهام که در دوران جنگ، ما بایستی آر.پی.جی هفت را به صورت قاچاقی با پولِ چند برابر از کشورهای دیگر میآوردیم و نهایت سختی را متحمل میشدیم؛ پولِ چند برابر هم میدادیم تا یک تعداد سلاحهای ابتدائیِ اینطوری را به دست بیاوریم. نتیجهی آن تجربهها و اعتماد به نفس این شد که ملت ایران به جائی برسد که سلاحهائی که خودش تولید میکند، در منطقه بخشیاش درجهی یک و بی نظیر باشد، بخشی هم کم نظیر باشد. این به خاطر همین نیاز بود؛ چون به ما نمیفروختند، چون به ما نمیدادند. ما احساس کردیم که باید به خودمان تکیه کنیم. جوانهای ما به خودشان تکیه کردند. این تکیهی به خود، استعدادها را جوشاند. این جوشش استعدادها فراورده دارد؛ فراوردهها هر یکی چندین دنباله دارد. این در همه جا هست. این اعتماد به نفس، هم در کشفیات هست، هم در علم هست، هم در ساخت و تولید هست، هم در الگوی توسعه هست.1386/10/13
هماهنگی شوروی و آمریکا در حمایت از عراق و کمک نکردن به ایران در دفاع مقدس، حادثهای که اتفاق افتاد، چه بود؟ یکوقت بین دو کشور- حالا همسایه یا غیر همسایه- جنگی اتفاق میافتد، این یک طور است؛ یکوقت هم یک اتحاد نانوشته و اعلامنشده و بعضاً اعلامشده از سوی همهی قدرتهای بینالمللی- قدرتهای حاضر در جهان- علیه یک نقطه و یک کانون و یک مرکز است؛ این دو باهم فرق دارند. این جنگ، با آن جنگ تفاوت دارد. جنگ ما، از نوع دوم بود؛ یعنی همهی کانونهای قدرت بینالمللی- قدرت نظامی و سیاسی و پولی و امنیتی و غیره- متفقالقول و متحد العمل بر سر ایران ریختند؛ جنگ احزاب به معنای واقعی کلمه؛ یعنی همهی احزاب قدرت دنیا و باندها و مجموعههای قدرت، بر سر ایران ریختند. چرا؟ آن یک تحلیل سیاسی دارد؛ به هر دلیل. یعنی شوروی و امریکا با همهی اختلافاتشان، در این قضیه هماهنگی داشتند. همین سنگرها و پنجضلعیهایی که آقایان اشاره کردند، تاکتیکهای شوروی بود که به عراقیها منتقل شده بود. شماها که دستتان توی کار جنگ بوده، اینها را میدانید و مطلعید. هواپیمای غربی و شرقی، موشک غربی و شرقی، توپخانهی غربی و شرقی، تانک پیشرفتهی غربی و شرقی و انواع مهماتهای غربی و شرقی، به وسیلهی رژیم بعثی عراق، علیه ما به کار رفت؛ یعنی همه به آن کمک میکردند. بعد از اینکه جنگ تمام شده بود - به نظرم آخر سال 67 بود - در سفری که بنده - آنوقت رئیسجمهور بودم - و مسئولان به یوگسلاوی سابق - که از هم پاشید و یکی از مراکز مهم پشتیبانی عراق بود - داشتیم، پس از یک مذاکرهی طولانی و مفصل، حاضر نشد حتّی تانگش را به ما بفروشد! در حالی که هر وقت عراقیها در جبهه کم میآوردند، بلافاصله انواع و اقسام تانگهای شرقی و غربی برایشان میآمد؛ وقتی یک تانگشان ضربت میخورد، معطّلش نمیشدند، جرثقیل را میآوردند و آن را به داخل هور یا رودخانه پرتاب میکردند و از دُوْر خارجش میکردند؛ برایشان اهمیتی نداشت. حالا بچههای ما با چه زحمتی این تانگهای غنیمتی را گیر میآوردند، وصلهپینه میکردند و استفاده میکردند. یعنی از امکانات جنگی - انواع و اقسام مهمات و ابزار - از تاکتیک، از اطلاعات فضایی، از همهی انواع پشتیبانیها - پول، پشتیبانی سیاسی و غیره - در اختیار یک طرف جنگ بود - که رژیم بعثی بود - و همه در آنجا متمرکز شده بودند؛ یک طرف هم جمهوری اسلامی به تنهایی - تنهاییِ واقعی - بود.1385/07/29
ایستادگی جوانان اهوازی در جنگ علیرغم نبود وسایل ابتدایی اولِ جنگ، ما هیچچیز نداشتیم. همهی شما یا اغلبتان در جنگ بودید؛ بنده هم از نزدیك شاهد بودم؛ واقعاً دست ما خالی بود؛ نه ارتش ما امكاناتی داشت، نه سپاه كه آن روز اصلًا تشكل درستی نداشت؛ حتّی تفنگ انفرادی در دست افراد نبود؛ وسایل ابتداییِ یك جنگ حقیقی در اختیار نبود. در منطقهی اهواز- كه بنده آنجاها بودم- بعضی از یگانهای یك تیپ ما شاید حدود ده دستگاه تانك در اختیار داشتند؛ یعنی یكدهمِ آنچه باید داشته باشند. تانكهایشان از بین رفته بود، منهدم شده بود؛ درعینحال جوانهای ما ایستاده بودند و تلاش میكردند.1384/06/31
مصادیق پیشرفت ایران با وجود تحریم های خارجی تحریمها و اخم و تخمهایی كه [دنیای صنعتی و دنیای غربی ]از اول انقلاب تا الان با ما داشتهاند[در پیشرفت ما کمک کرده است]. بعضیها از تصور این تحریمها دلشان آب میشود؛ من میخواهم بگویم نه، این به ما كمك كرد. بارها من این خاطره را ذكر كردهام. اوایل جنگ، ما سیم خاردار لازم داشتیم؛ آن را از یك كشور خارجی خریدیم تا به داخل كشور بیاوریم. این محموله باید از شورویِ آن روز عبور میكرد. چون آنها پشتیبان عراق بودند، اجازهی عبور ندادند! سیمخاردار كه نه بمب اتم است، نه توپ است، نه تانك است؛ اما اجازهی عبور ندادند! اینقدر با ما بد بودند. وقتی ما میخواستیم توپ بخریم، به ما نمیفروختند؛ تانك میخواستیم بخریم، به ما نمیفروختند؛ سیمخاردار میخواستیم بخریم، به ما نمیدادند؛ امكانات میخواستیم، به ما نمیدادند؛ اما قاچاقچی با قیمت دو برابر و سه برابر میفروخت و ما مجبور بودیم بالاخره این لوازم را به قدر نیاز، با قیمت بالا تأمین كنیم. نتیجهی این تحریمها این شد كه امروز ما در زمینهی ضد زره، جزو ده كشور سطح اول دنیا هستیم. امروز ما در زمینهی غنیسازی اورانیوم جزو ده، یازده كشور دنیا هستیم كه این فناوری را در این حد داریم. این فناوری، بومی هم هست. ما فرق داریم با آن كشوری كه چون نظام كمونیستی داشت، شورویِ آن روز به او كمك كرد. بعضیها چین را به رخ ما میكشند. چین در ده سالِ اولِ انقلابش تمام امكانات را از شورویِ آن روز گرفت؛ آن موقعی كه هنوز میانهشان بههم نخورده بود. اما در هیچ سالی از سالها، هیچ قدرتِ دارای دانش و صنعت به ما كمك نكرد. هر كار كردیم، خودمان كردیم. قبل از انقلاب جزو حرفهایی كه ما همیشه میزدیم، این بود كه ما گندم را از امریكا میخریم و سیلوی ما را هم شورویها میسازند. بنده اوایل انقلاب به منطقهی جنوب رفتم و دیدم بچههای جهاد سازندگی و مهندسان شما یك سیلوی با ظرفیت كم ساختهاند. به نظرم همانجا به سجده افتادم؛ چون سیلو، سازهی دشواری است؛ خیلی آسان نیست. وقتی انسان به ظاهر آن نگاه میكند، چیز سادهیی بهنظر میآید؛ اما سازهی پیچیدهیی است. ما این چیز پیچیده را توانستیم درست كنیم. امروز ما یكی از سیلوسازهای معتبر بینالمللی با ظرفیتهای بالا هستیم؛ برای خیلی جاهای دیگر هم ساختهایم. بنابراین قهر و ناهمدلی و كجتابیِ دنیای غرب با ما، به ضرر ما تمام نشد.1383/12/05
اداره نیروی هوایی در دوران جنگ با وجود امکانات کم نیروی هوایی[ در دوران جنگ تحمیلی] نقشآفرینی کرد و وسط میدان ظاهر شد. با اینکه نیروی هوایی نیروی پشتیبانی است، اما در برهه مهمّی از زمان در آغاز جنگ، محور دفاع مقدّس شد. بنده آن وقت نماینده مجلس شورای اسلامی بودم؛ به مجلس رفتم و از تعداد سورتیهای پرواز نیروی هوایی در جنگ گزارش دادم؛ نمایندگان مبهوت ماندند! یک بار دیگر نیروی هوایی دیگران را متعجّب کرد؛ آن زمان که دستگاههای - به گمان بعضیها - از کار افتاده و معطّل مانده و رو به تمام شدن را احیاء کرد. شاید روز اوّل یا دوم جنگ بود که چند نفر از بزرگان نظامیِ آن روز کاغذی به من دادند که در آن طبق آمار نشان داده شده بود که ما حداکثر تا بیست روز دیگر پرندهای در آسمان کشور نخواهیم داشت؛ نه ترابری و نه جنگنده. من هنوز آن کاغذ را نگه داشتهام. به ما میگفتند اصلاً امکان ندارد؛ اما جوانان ما - از خلبان ما، فنّی ما، پدافندی ما، همه و همه - دست به هم دادند و هشت سال جنگ را بدون اینکه ما چیز قابل توجّهی به موجودی ارتش اضافه کرده باشیم، اداره کردند؛ آن هم در مقابل پشتیبانیهای جهانی از رژیم صدّام. به آن رژیم هواپیما و امکانات راداری و پدافندی میدادند و مدرنترین وسایل و تجهیزات را در اختیارش میگذاشتند؛ اما نیروی هوایی ایستادگی کرد: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللَّه ثمّ استقاموا».1382/11/19
بارقه الهی و انگیزه دینی؛ جبران کننده کمبودها در جنگ تحمیلی اكثر شما شاید جنگ تحمیلی را درك كردهاید؛ اما من نمیدانم چقدر خاطرات روزهای اوّلِ جنگ در یاد شما زنده است .یك ملت در مقابل تهاجمی قرار گرفته بود؛ اما در واقع از ابزارهای متعارف هیچ چیز نداشت. سراغ تانك میرفتیم، نبود، یا كم بود، یا ناقص بود؛ سراغ سلاح میرفتیم، همینطور؛ سراغ هواپیما میرفتیم، همینطور. كسانی هم كه آن روز در رأس بعضی كارهای مؤثّر بودند، دائم آیهی یأس میخواندند؛ اما همین بارقهی الهی و انگیزهی اخلاقی و معنوی و دینی و همین خداجویی، دلهای جوانان - همین پاسداران، همین نیروهای مردمی و بسیج از همهی قشرها، همین عناصر بسیار مؤمن و خالص ارتش - را آنچنان آماده كرد كه جانها توانستند ضعف جسمها را جبران كنند.1381/07/17
پیروزی ایمان و شجاعت علیرغم ضعف تدارکاتی در اوایل جنگ تحمیلی بنده نمیخواهم كسی را به زهد علوی دعوت كنم؛ زهد علوی بزرگتر از دهن و ذهن ماست... اما به قناعت و به اینكه نگذارید زیادهطلبی و افزونطلبی به سمت شما هجوم آورد، دعوت میكنم. اینها مراقبت میخواهد. راحتطلبی، رفاهطلبی و عیشطلبی، چیزهایی است كه بتدریج در انسان اثر بد میگذارد و خود انسان هم اوّل نمیفهمد. یك وقت میخواهد حركت كند، میبیند نمیتواند؛ میخواهد پرواز كند، میبیند نمیتواند. مراقب باشید مجموعه را حفظ كنید؛ ذهنها و دلها و فكرها و ایمانها را مورد پاسداریِ دقیق قرار دهید؛ این سفارش همیشگی من است. بدانید در این صورت، هیچ عامل و نیرویی زیر این آسمان وجود ندارد كه بتواند بر شما غلبه كند. حرفهایی كه میزنند، لشكركشیها و تهدیدهایی كه میكنند، چیزهایی نیست كه بتواند یك ملت مؤمن را - كه در میان خود، چنین مجموعههایی پولادینِ دارد - به عقبنشینی وادار كند و آن را شكست دهد. تأثیر سلاح مخرّب، معلوم است؛ اما هیچ شكستی برای یك ملت از این طریق به وجود نمیآید. شكستها اوّل در دلها به وجود میآید و آن است كه انسانها را منهزم میكند. در اوّلِ جنگ، با ضعف تداركاتیای كه ما داشتیم، بعضیها میگفتند در مقابل صد دستگاه تانك، صد دستگاه تانك لازم است؛ بدون آن نمیشود مبارزه كرد. همین جوانان ما و همین شماها نشان دادید كه نخیر، در مقابل صد دستگاه تانك، صد دل و صد نفر فداكار لازم است كه جان خود را كف دست گیرند. صدها تانك به وسیلهی صدها جوانِ دلدار كه یا با یك «آر.پی.جی» یا سلاح مشابهِ آن جلو رفتند، عقبنشینی كردند - این مكرّر اتّفاق افتاد - آخر هم دشمن را ناكام گذاشتند. دشمنی كه با آن همه تجهیزات و پشتیبانیهای بینالمللی آمده بود - كه امروز یواش یواش به آن اعتراف میكنند - مجبور شد ناكام از این مرزها عقب بكشد و ذلیل شود. این موفّقیت به خاطر همین شجاعتها و ایمانها بود؛ اینها را باید زنده نگه دارید.1381/06/24
اشغال دایمی خوزستان؛ هدف عراق از حمله به ایران واقعهی خرمشهر از دور فقط یك حادثهی تاریخی است كه برای ملت ایران هیجانآور و افتخارآمیز است؛ ولی از نزدیك، این قضیه شبیه یك معجزهی بزرگ بود. وقتی رژیم عراق با تشویق دولتهای دشمنِ انقلاب به مرزهای ما حمله كرد، هدفگیری دقیقی كرده بود. خرمشهر، قدمِ اوّل و بسیار مؤثّر از این هدفگیری بود. هدف آنها به طور خلاصه این بود: با خود فكر كرده بودند با پیروزی انقلاب، ایران اوّلًا نیروی مسلّحی ندارد كه از مرزها دفاع كند؛ ثانیاً سامان اداری و اجتماعیِ درستی ندارد تا بتواند به دفاع از كشور و منافع ملی بپردازد؛ ثالثاً در دنیا انقلاب طرفداری ندارد. یك طرف امریكا بود، دشمنِ پر از حقد و كینه علیه انقلاب- چون انقلاب سلطهی امریكا را بر این كشور از بین برده بود، بنابراین از غضب و كینهی بر انقلاب و نظام اسلامی پُر بودند- یك طرف هم شوروی سابق بود؛ آن هم با دلایل دیگری علیه انقلاب اسلامی. این دو ابرقدرت كه در دهها مسئله باهم اختلاف داشتند، در دشمنی با ایران با یكدیگر اتّحاد كلمه داشتند و هر دو به رژیم عراق صمیمانه و با همهی وجود كمك و از آن دفاع میكردند! ناتو و قدرتهای اروپایی به عراق كمك كردند؛ هواپیما دادند، بمب دادند، تانك دادند، وسایل شیمیایی دادند، هلیكوپتر دادند، موشك دادند. اروپای شرقی نیز كه آن روز زیر سیطرهی حكومت شوروی و وابستهی به آن بود، هرچه عراق میخواست، به او داد. بنابراین یك طرف عراق بود با حمایت امریكا و شوروی و ناتو و ورشو- كه همان پیمان اروپای شرقی و كشورهای بلوككمونیست بود- و همچنین دولتهای عربی منطقه كه پول و سلاح و امكانات و مشاور نظامی و هرچه دولت بغداد برای رسیدن به هدفهای خود در این حمله احتیاج داشت، بیدریغ در اختیار او قرار میدادند؛ یك طرف هم نظام جمهوری اسلامی بود. امریكا با این نظام بد بود و برای اینكه این نظام از بین برود، لحظهشماری میكرد. شوروی هم با این نظام بد بود؛ اروپاییها هم با آن هیچگونه رابطهای نداشتند و هیچ دلسوزیای برای آن نمیكردند؛ دولتهای مرتجع هم به گونهی دیگر. امكانات مالی كشور، بسیار ضعیف؛ نیروهای مسلّح، نامنسجم؛ وسایل نظامی، بعضی كهنه و فرسوده و بعضی منتظر قطعهای بود كه به ما نمیفروختند. هواپیما داشتیم، قطعه نداشت؛ تانك داشتیم، قطعه نداشت و دنیا به ما نمیفروخت؛ در داخل هم از این وسایل هیچچیز تولید نمیشد. در چنین وضعیتی، طبیعت قضیه چیست؟ طبیعت قضیه همان چیزی است كه عراق پیشبینی كرده بود: با یك حمله بیاید ابتدا خرمشهر را بگیرد، بعد اهواز را بگیرد، بعد دزفول را بگیرد و در نهایت خوزستان را از ایران جدا نماید؛ سپس شروع به چانهزنی كند. خوزستان را تا آخر پس ندهد، منابع نفتی كشور را در اختیار بگیرد و بعد هم دولت انقلاب را از موضع ضعف و ذلّت پای میز مذاكره بنشاند. این، نقشهی رژیم عراق و در حقیقت نقشهی امریكا و شوروی بود.1381/03/01
کمک تمام قدرتهای دنیا به عراق در جنگ تحمیلی [رژیم عراق به هنگام حمله به مرزهای ایران با خود فكر كرده بودند] در دنیا انقلاب طرفداری ندارد. یك طرف امریكا بود، دشمنِ پر از حقد و كینه علیه انقلاب- چون انقلاب سلطهی امریكا را بر این كشور از بین برده بود، بنابراین از غضب و كینهی بر انقلاب و نظام اسلامی پُر بودند- یك طرف هم شوروی سابق بود؛ آن هم با دلایل دیگری علیه انقلاب اسلامی. این دو ابرقدرت كه در دهها مسئله باهم اختلاف داشتند، در دشمنی با ایران با یكدیگر اتّحاد كلمه داشتند و هر دو به رژیم عراق صمیمانه و با همهی وجود كمك و از آن دفاع میكردند! ناتو و قدرتهای اروپایی به عراق كمك كردند؛ هواپیما دادند، بمب دادند، تانك دادند، وسایل شیمیایی دادند، هلیكوپتر دادند، موشك دادند. اروپای شرقی نیز كه آن روز زیر سیطرهی حكومت شوروی و وابستهی به آن بود، هرچه عراق میخواست، به او داد. بنابراین یك طرف عراق بود با حمایت امریكا و شوروی و ناتو و ورشو- كه همان پیمان اروپای شرقی و كشورهای بلوككمونیست بود- و همچنین دولتهای عربی منطقه كه پول و سلاح و امكانات و مشاور نظامی و هرچه دولت بغداد برای رسیدن به هدفهای خود در این حمله احتیاج داشت، بیدریغ در اختیار او قرار میدادند؛ یك طرف هم نظام جمهوری اسلامی بود. امریكا با این نظام بد بود و برای اینكه این نظام از بین برود، لحظهشماری میكرد. شوروی هم با این نظام بد بود؛ اروپاییها هم با آن هیچگونه رابطهای نداشتند و هیچ دلسوزیای برای آن نمیكردند؛ دولتهای مرتجع هم به گونهی دیگر. امكانات مالی كشور، بسیار ضعیف؛ نیروهای مسلّح، نامنسجم؛ وسایل نظامی، بعضی كهنه و فرسوده و بعضی منتظر قطعهای بود كه به ما نمیفروختند. هواپیما داشتیم، قطعه نداشت؛ تانك داشتیم، قطعه نداشت و دنیا به ما نمیفروخت؛ در داخل هم از این وسایل هیچچیز تولید نمیشد.1381/03/01
عدم برخورداری رزمندگان از کمترین امکانات نظامی در اوایل جنگ تحمیلی درچنان شرایطی [اویل جنگ تحمیلی] كه غم، دلها را فرا گرفته و رجزخوانیهای عراق همهی دنیا را پُر كرده بود، نیروهای ما از كمترین امكانات مادّی برخوردار نبودند. اینكه میگویم كمترین امكانات مادّی، یك حقیقت است. من فراموش نمیكنم، یكی از سرداران و فداكاران آن روز - كه امروز بحمداللَّه در همین جلسه حضور دارند - به اتّفاق چند نفر در اهواز پیش ما آمدند و چند قبضه خمپاره انداز میخواستند تا بتوانند قدری در مناطقِ جلوتر ایستادگی و مبارزه كنند؛ اما كسی نبود به اینها این چند قبضه خمپارهانداز را بدهد! ما برای سیم خاردار و گلوله و آر.پی.جی مشكل داشتیم؛ تانك و نفربر و امثال اینها كه به جای خود. آنچه در اختیار ملت ایران بود، عبارت بود از یك ارادهی قوی و نشاط همهجانبه كه برخاسته از ایمان و آگاهی بود. اینكه امام فرمودند «خرمشهر را خدا آزاد كرد»، یعنی این.1381/03/01
کمبود امکانات نظامی در جنگ تحمیلی معجزه انقلاب اسلامی در دهه پنجاه، و معجزه جنگ هشت ساله در دهه شصت اتّفاق افتاد. اوایل جنگ، بعضی از برادرانِ عادتکرده به بخشنامهها و دستورالعملهای سنّتیِ نظامی، میگفتند شما چه میگویید؟! در مقابل پنجاه تانک، پنجاه تانک لازم است. عراق وقتی پنجاه تانک به میدان میآورد، باید با پنجاه تانک با او مقابله کرد؛ ولی ما نداریم! راست هم میگفتند؛ نداشتیم. من خودم یک شب رفتم تعداد تانکهای تیپی را که به طور سازمانی باید در حدود صدوبیست دستگاه تانک میداشت، شمردم؛ دیدم هفده تانک دارد! یک تیپ ارتشی در دُبّ حردان جلوِ نیروهای عراقی مستقر شده بود؛ اما به جای صدوبیست تانک، هفده دستگاه تانک داشت! میگفتند نمیشود؛ اما جوان ایرانی نشان داد که میشود. جوان بسیجی، جوان سرباز، جوان افسر - چه ارتشی و چه سپاهی - معجزه آفرید و نشان داد که میشود.1380/02/12
شوروی اجازه نداد از داخل کشورش سیم خاردار عبور دهیم! ما در دوره جنگ، از طرف مجامعی که ادّعا میکردند در مسائل جهانی بیطرفند، در مقابل یک اعمال غرض واضحی قرار گرفتیم. ادعاهای بسیار بزرگی هم میکردند. کسانی که امروز شما میبینید درباره سلاحهای کشتار جمعی و سلاحهای شیمیایی و میکروبی و از این حرفها داد سخن میدهند و جزو مسائل واضح میشمرند، اینها به رژیم عراق و ارتش عراق سلاح شیمیایی دادند؛ برایش ساختند و یا امکان ساخت آن را برایش فراهم کردند. دو قطب بزرگ دنیای آن روز - یعنی قطب امریکا و قطب شوروی سابق - مشترکاً با همه ساز و برگشان به کمک عراق آمدند. اینها کجا و در کدامیک از این آثار هنری ما درست تبیین و تشریح شده است؟
من بارها گفتهام، ما یک وقت میخواستیم برای جبههها سیم خاردار - که در داخل کشور نداشتیم و تولید نمیشد - از جایی وارد کنیم. همین شوروی سابق اجازه نداد ما سیم خاردار را از داخل کشورش عبور دهیم و به ایران بیاوریم. گفت این وسیله جنگی است! یعنی ادّعا این بود که آنها به دو طرف جنگ کمک نمیکنند! این در حالی بود که هواپیمای روسی، موشک روسی، کارشناس روسی، افسر روسی، مواد منفجره روسی و تمام امکانات روسی، آن طرف جبهه در اختیار دشمن و طرف مقابل ما در این جنگ بود!
همین اروپای به اصطلاح طرفدار حقوق بشر و در مقام صحبت، با نزاکت و ادب و اتو کشیده - چه قسمت شرقیشان؛ همین یوگسلاوی فعلی و بقیه کشورهای بلوک شرق آن روز، و چه قسمت غربیشان؛ یعنی همین آلمان و بقیه - آنچه توانستند، به عراق کمک کردند، ولی حاضر نبودند سادهترین چیزها را به ایران بفروشند. اگر یک وقت هم از طرقی دولت جمهوری اسلامی میتوانست چیزهایی را از اینها بگیرد، با چند برابر قیمت و با زحمت میتوانست بهدست آورد!1379/07/06