newspart/index2
رابطه ایران و امریکا / مذاکره با امریکا/رابطه گرگ و میش
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
نامه ترامپ به رؤسای کشورهای خلیج‌فارس

علّت مخالفت با نظام جمهوری اسلامی این است که جمهوری اسلامی آمد دستِ سلطه‌ی آمریکایی را از کشور کوتاه کرد؛ همه‌ی مسئله این است. آمریکایی‌ها بر یک کشوری با ثروت، با امکانات و در موقعیّت راهبردی حسّاس جغرافیایی مثل ایران، به‌طورکامل مسلّط بودند؛ انقلاب و جمهوری اسلامی آمدند دست اینها را کوتاه کردند؛ اینها میخواهند انقلاب و جمهوری اسلامی را نابود کنند به‌خاطر این؛ میخواهند تسلّط داشته باشند؛ همچنان‌که بر بسیاری از کشورهای منطقه متأسّفانه تسلّط دارند. آنها میخواهند دستور بدهند «باید این کار را بکنید» و حاکم فلان کشورِ این منطقه‌ی حسّاس، «بایدِ» آنها را روی چشم بگذارد و قبول بکند! آنها این را میخواهند. توجّه بفرمایید! اینها نکته‌ی مهمّی است؛ مسئله، مسئله‌ی احساسات نیست؛ مسئله، مسئله‌ی این نیست که انسان ناگهان به‌خاطر یک حادثه‌ی دفعی مثلاً فرض کنید موضع‌گیری بکند؛ مسئله، مسئله‌ی اساسی و ریشه‌ای است؛ اینها نوکر لازم دارند؛ جمهوری اسلامی عزّت خود را به رخ اینها کشیده و اینها نمیتوانند تحمّل کنند. آنها میخواهند حکّامی وجود داشته باشند که پولشان را بگیرند، از امکاناتشان استفاده کنند، دستور آنها را اطاعت بکنند، هروقت هم که آنها میل داشتند اینها عوض بشوند؛ مثل اینکه یک روزی انگلیس‌ها همین نقش را در منطقه داشتند، یک روز رضاخان را آوردند، یک روز هم رضاخان را به دلایلی مایل بودند ببرند و بردند و پسرش را سر جایش گذاشتند؛ آنها این را میخواهند. متأسّفانه در کشورهای خلیج‌فارس، در کشورهای منطقه‌ی غرب آسیا، این حالت در بسیاری از [این] کشورها وجود دارد؛ اینها در مقابل آمریکا خاضعند، خاشعند؛ انسان چه بگوید: مثل عبد ذلیل!

همین دو سه روز قبل از این، ترامپ یک نامه‌ای نوشته است به رؤسای کشورهای خلیج‌فارس -که به این نامه ما توانستیم دست پیدا کنیم و ببینیم- و در این نامه به اینها میگوید که باید همه‌تان متّفق بشوید، باید این کار را بکنید، باید آن کار را بکنید، من هفت تریلیون دلار اینجا خرج کرده‌ام برای شما. مردک! هفت تریلیون دلار شما برای اینها خرج کردی! هفت تریلیون دلار خرج کردی برای اینکه بر عراق مسلّط بشوی، بر سوریه مسلّط بشوی؛ خب نتوانستی؛ به درک! میگوید باید این کار را بکنید، این کار را بکنید، این کار را بکنید؛ [در جملاتش] «باید» دارد! به همه‌ی این رؤسا هم این نامه را نوشته و فرستاده. اینها میخواهند به جمهوری اسلامی هم «باید» بگویند؛ چون نمیتوانند، [لذا] دشمنند و میخواهند آن را بردارند؛ دعوا [سرِ] این است. ملّت ایران، یک ملّت مستقلّی است، ملّت عزیزی است. حکّام گذشته‌ی این ملّت -پادشاهان دوران قاجار و پادشاهان پهلوی- عزّت این ملّت را گرفتند، این ملّت را ذلیل کردند، عقب نگه داشتند، زیر بار تحمیل قدرتها بردند، [لذا] اینها عادت کردند و دلشان میخواهد که همین قضیّه اتّفاق افتاده باشد. حالا اسلام -جمهوری اسلامی، نظام اسلامی، انقلاب اسلامی- آمده این ملّت را به عزّت خودش برگردانده، این ملّت ایستاده‌اند، اینها نمیتوانند تحمّل کنند؛ دعوا سرِ این است. این‌جوری خیال نکنند که «آقا شما چه اصراری دارید که سرِ فلان قضیّه می‌ایستید»! که می‌آمدند بعضی‌ها به ما میگفتند؛ خدا از سر تقصیراتشان بگذرد. خب، این مسئله‌ی آمریکا است.1397/02/19

لینک ثابت
مضمون 13 آبان مقابله با زورگویی و دسیسه امریکا است

اوّلین مضمون سیزده آبان عبارت است از رویارویی رژیم امریكا با نهضت اسلامی و بیداری اسلامی. علّت هم این بود كه آن‌ها حدس می‌زدند اگر اسلام در دل مسلمانان احیاء شود و در عمل آنان تجلّی پیدا كند، این قضیه منحصر به ایران نخواهد ماند و دنیای اسلام را فراخواهد گرفت؛ همچنان كه بعد از پیروزی انقلاب، در فلسطین، لبنان و بسیاری از كشورهای اسلامی و عربی، همین معنا تجربه شد. با گذشت چند سال، نهضت اسلامی در ایران اوج گرفت. در سیزده آبان سال پنجاه و هفت- قبل از پیروزی انقلاب- كشتار دانش‌آموزی پیش آمد؛ یعنی باز چهره‌ی خشن رژیم كه پشت سرش دستگاه‌های اطّلاعاتی آمریكاییها بود، نمایان شد. این هم باز مقابله با نهضت اسلامی بود؛ البته با خشونت حیوانی. همان روزها رئیس‌جمهور امریكا و دست‌اندركاران رسانه‌ایِ امریكایی، از ایران به عنوان یك نقطه‌ی ایده‌آل و جزیره‌ی ثبات و امنیت اسم می‌آوردند و به آن تفاخر می‌كردند و از حرفهای حقوق بشر و چیزهایی كه الآن می‌شنوید آمریكاییها دائم تكرار می‌كنند، هیچ خبری نبود!
اما سیزده آبان سال پنجاه و هشت آن روی سكّه بود و ورق برگشته بود؛ یعنی این نهضت با پایداری ملت مسلمان و رهبری امام بزرگوار به پیروزی رسیده بود. بنابراین موذی‌گری و دسیسه‌ی امریكایی علیه كشور به شكل دیگری صورت می‌گرفت. در اینجا سفارتخانه‌ی خودشان را به مركزی برای خراب‌كاری تبدیل كرده بودند؛ چه خراب‌كاری سیاسی، چه جاسوسی، چه خریدن اشخاص و شخصیّتهایی كه در انقلاب وارد بودند. یكی از ابزارها همین است كه شخصیّتها و افراد مؤثّر و بانفوذ را بخرند. همه جا و همیشه هم آدم‌های بی‌ایمان و بی‌وجدان یا سست‌بنیاد پیدا می‌شوند كه یك دستِ ثروتمند و قدرتمند بتواند آن‌ها را خریداری كند. قیمت آدم‌ها هم متفاوت است؛ بعضیها را ارزان می‌خرند، بعضیها را یك‌خرده گران‌تر می‌خرند! اگر شما به اسناد لانه‌ی جاسوسی- كه ظاهراً شصت، هفتاد جلد كتاب یا بیشتر منتشر شده است- مراجعه كنید، جای پای این خیانتها را می‌بینید. این‌ها عكس‌العمل ملت ایران را به همراه داشت. مظهر شهامت و سرعت عملِ ملت ایران هم دانشجویان بودند؛ آن هم دانشجویانی كه پیرو خطّ امام بودند، نه دانشجوی وابسته به فلان حزب سیاسی یا فلان تشكیلات گوناگون و بی‌ایمان؛ نه، دانشجویی كه خطّ امام را قبول داشت و به آن مؤمن بود. آن‌ها شهامت لازم را یافتند و رفتند سفارتخانه را تصرّف كردند و این اسناد را بیرون كشیدند. مضمون سیزدهِ آبان، این‌هاست؛ یعنی مقابله با زورگویی، دسیسه و استكبار.1381/08/13

لینک ثابت
تسلط انگليس و امريكا بر حکومت، منابع و فرهنگ ايران تا قبل سال 57

استكبار وارد هر كشوری می‌شود، سعی می‌كند آن كشور را تهی كند؛ یعنی تا هر جا بتواند، همه چیز آن كشور را به نفع خود مصادره می‌كند. امروز خودِ امریكاییها... در صف مقدّم و بعضی قلم به مزدهای واقعاً حقیر و پست، و شاید هم یك عدّه گول خورده و غافل در داخل كشور ما در صفِ پشت سر آنها خیال می‌كنند كه اگر امریكا ارتباطاتش با كشوری - مثلاً جمهوری اسلامی - عادّی شد و رابطه برقرار كردند، ناگهان همه‌ی مشكلات اقتصادی ملت ایران حل خواهد شد! اگر كسی این‌طور فكر كند، خطای عظیمی مرتكب شده است. ملت ایران، ارتباط با امریكا را یك دوره تجربه كرده است. امریكاییها از سال سی‌ودو كه زمام قدرت استكباری را در ایران در دست گرفتند، تا سالهای پنجاه‌وشش و پنجاه‌وهفت هرچه داشتیم، از ما گرفتند؛ هرچه بوده است، بردند. اغلب گرفتاریهای امروز ملت ایران مربوط به آن دوران و همچنین دوران تسلّط انگلیسیهاست. انگلیس هم مثل امریكاست؛ فرقی نمی‌كند. قبل از امریكاییها، انگلیسیها بر سیاست ایران مسلّط بودند. از اواخر دوران قاجار تا روی كار آمدن رضاخان، تا بعد - تا سال سی‌ودو - همه چیز در ایران در دست انگلیسیها بود. حكومت می‌آوردند، حكومت می‌بردند؛ نفت را می‌بردند، منابع را می‌بردند؛ فرهنگ را رقم می‌زدند و هر كار می‌خواستند، می‌كردند. بعد هم امریكاییها آمدند و در آن رقابت بین‌المللی خودشان، از انگلیسیها تحویل گرفتند؛ مثل یك منطقه‌ی مفتوحه! یك ملت، با ارتباط با دولتی كه اهداف استكباری دارد، هیچ خیر و سودی نمی‌برد.1378/08/12
لینک ثابت
نتايج رابطه اقتصادي الجزایر و شوروی با آمريكا

[آمریکایها]در تبلیغات خودشان شایع می‌كنند كه قطع رابطه‌ی ایران و دولت امریكا به ضرر ملت ایران است! نه آقا، صددرصد به نفع ملت ایران است. این یك حربه‌ی از اثر افتاده است كه بخواهند در میان ملتها این‌طور وانمود كنند كه اگر ملتی با امریكا رابطه داشته باشد، از لحاظ اقتصادی و مادّی، همه‌ی مشكلاتش بر طرف می‌شود؛ نه، یك روزی بعضی از دولتهای ساده لوح این‌گونه خیال می‌كردند. در كشور ما هم در اوّلِ انقلاب، عدّه‌ای كه قدرتی پیدا كرده بودند و در رأس كارها قرار داشتند، این‌گونه خیال می‌كردند؛ لیكن تجربه‌ها در نقاط مختلف دنیا عكس این را ثابت كرد. در كشور الجزایر، مردم مشكلات اقتصادی داشتند - كه داستانهای مفصّلی دارد - این‌طور وانمود كردند كه رابطه‌ی با امریكا، بازكننده‌ی این گره‌هاست! در نتیجه به این سمت رفتند؛ اما نتیجه‌ی كار آنها را شما امروز می‌بینید كه در الجزایر چه خبر است: دولتهای منقطع از مردم، حكومت نظامی ستمگر، سركوب شدید حركت مردمی و اسلامی، تسلّط باندهای قدرتی كه تا چند ماه قبل از این در روزنامه‌ها می‌خواندید و از رسانه‌ها می‌شنیدید كه هرچند روز یك بار در یكی از روستاهای الجزایر، یا در یكی از شهركهای اطراف مركز كشور، كشتار و قتل عام بیست نفر، پنجاه نفر، صد نفر به وسیله‌ی ایادی شناخته نشده(!) انجام می‌شد.
امام در نامه‌ای كه به رهبر شوروی سابق نوشتند، فرمودند: شما كه بساط جدیدی را در كشورتان راه می‌اندازید، مواظب باشید كه به غرب و به امریكا آن چنان گرایش پیدا نكنید كه آنها بر امورتان مسلّط شوند! این توصیه مورد توجّه قرار نگرفت و امروز شما وضعشان را می‌بینید. رابطه‌ی با امریكا، از لحاظ اقتصادی، نتیجه‌اش همان چیزی است كه امروز شما در روسیه می‌بینید. بسیاری از كشورهایی كه من نمی‌خواهم اسم بیاورم و رابطه‌های بسیار خوب و عالی با امریكا دارند، از لحاظ اقتصادی، وضعشان زیر صفر و بسیار بد است و پول ملی‌شان بسیار بسیار بی‌ارزش است. اینها برای ملت ایران تجربه است. ملت ایران اگر بخواهد وضع مادّی و اقتصادی خود را اصلاح كند - كه البته بدون تردید اصلاح خواهد كرد - این به عزم، به اراده، به تصمیم، به كار همه‌ی طبقات، به همكاری با دولت و حمایت از مسؤولان كشور، به شجاعت در اقدام، به تأثیر نپذیرفتن از سیاستهای خارجی و به تأثیر نپذیرفتن از تبلیغات بیگانه احتیاج دارد. اینهاست كه وضع یك كشور را درست می‌كند؛ نه ارتباط با امریكا، نه رفتن زیر بار زورگویانی كه تجربه‌ی ارتباط با آنها را ما سالها در این كشور داریم. ملت ایران گولِ این تبلیغات فریبنده‌ی دشمن را نمی‌خورد.1377/08/12

لینک ثابت
پافشاری بر مواضع عزت‌مندانه در مسئله رابطه با آمریکا

آن سالی كه بنده برای اجلاس سازمان ملل به نیویورك رفتم، یكی از مسؤولین بلندپایه‌ی یكی از كشورهای اروپایی پیش من آمد و گفت : «شما بالاخره باید مسأله‌ی خود را با آمریكا حل كنید!» فكر می‌كردند ما كه به نیویورك رفته‌ایم و در كشور آمریكا هستیم، شاید بتوانند نان را به تنور گرم بزنند! گفتم نمی‌شود. قضیه‌ی سازمان ملل، قضیه‌ی دیگری است. من به سازمان ملل آمده‌ام تا با مردم دنیا حرف بزنم و این ربطی به آمریكا ندارد! مسأله‌ی آمریكا، مسأله‌ی دیگری است.
یكی از وزرای خارجه‌ی كشورهای معروف و بزرگ اروپایی - كه حالا نمی‌خواهم اسم ببرم - در زمان ریاست جمهوری بنده، به ایران آمد و حرفهایی زد. من این حرف را به او گفتم؛ حالا هم به شما عزیزان می‌گویم - این حرفهایی كه ما با این دیپلماتها، در طول سالهای متمادی زدیم، در كاغذها ثبت است و هیچ وقت فرصتی پیش نیامده است كه به گوش مردم برسد. اگر یك روز این حرفها پخش و فهمیده شود - كه ما در طول هشت سال ریاست جمهوری و بعد از آن، چه گفتیم، من گمان می‌كنم كه ملت ایران، بیشتر احساس عزّت خواهد كرد. الحمدللَّه - من به آن وزیر خارجه‌ای كه از طرف دولتش - شاید هم از طرف جامعه‌ی اروپا - به ایران آمده بود - در زمان حیات مبارك امام بود - گفتم ما به‌عنوان جمهوری اسلامی، نمی‌خواهیم با غرب، قطع رابطه باشیم. ما می‌خواهیم رابطه‌مان برقرار باشد؛ اما منظور از غرب كه فقط امریكا نیست. آمریكاییها می‌خواهند وانمود كنند كه غرب یعنی آمریكا! اگر شما با آمریكا رابطه برقرار كردید، با غرب رابطه دارید، والّا منزوی هستید! گفتم ما این را قبول نداریم. البته آن اروپایی هم از این حرف، خوشحال شد.
اروپاییها جزو مجموعه‌ی غربند، اما با امریكاییها خیلی اختلاف دارند. كسانی خیال نكنند كه اگر فلان مسؤول اروپایی در مقابل انقلاب، در مقابل ایران و ملتهای مسلمان، در مقابل ملتهای شرق یا خاور میانه، از كلّیتِ غرب، یا از امریكا پشتیبانی می‌كند، قضیه همین است؛ نه. اختلافات بین آنها خیلی زیاد است! اختلاف بین آمریكا و اروپا - از لحاظ عمق - در مواردی، اصلاً كمتر از اختلاف اروپا با دنیای غیرغرب نیست! با هم خیلی اختلافات دارند كه حالا جای بحث آن نیست.
ما بارها تكرار كرده‌ایم، ما ملتی هستیم كه خودمان تصمیم می‌گیریم. ما نمی‌توانیم منتظر بمانیم تا فلان كشور، فلان دولت، فلان وزیر خارجه یا رئیس جمهور، به ما توصیه كند كه شما چاره‌ای ندارید جز این‌كه با آمریكا رابطه برقرار كنید! نه آقا، چاره داریم؛ چاره این است كه بر روی مواضع سرشار از عزّت، كه ناشی از اسلام، ناشی از ملت ایران و از قدرت اسلامی و ملی ماست، محكم بایستیم تا همه‌ی كسانی كه بیگانه از ما هستند، احساس كنند در مقابل این ملت، نمی‌شود با قلدری حرف زد!1377/01/01

لینک ثابت
سیرتاریخی خیانتها و توطئه های امریکا برعلیه ایران

قطع رابطه‌ی ما با امریکا - اوّل این را بیان می‌کند که این وضع، نتیجه‌ی رفتار و وضع طبیعی استکبار امریکایی است؛ در واقع، نتیجه‌ی مظلومیت ملت ایران است. حرف دوم این است که مذاکره با امریکا، هیچ فایده‌ای برای ملت ایران ندارد. حرف سوم این است که مذاکره و رابطه با امریکا، برای ملت ایران ضرر دارد.

اما مطلب اوّل که گفتیم این قطع رابطه، ناشی از رفتار امریکاست. عزیزان من! سیاست دولت امریکا از سالهای 1320 به بعد - تقریباً سالهای بیست‌ویک و بیست‌ودو - وارد کشور ما شد؛ بتدریج آمدند و نفوذ پیدا کردند و یواش یواش جای انگلیسیها را گرفتند. در طول این تقریباً بیست‌وهفت هشت سالی که امریکاییها در این کشور حضور قدرتمندانه داشتند، همه‌ی اهانتها و بدیها و ستمگریهایی که یک دولت مستکبر با یک ملت مظلوم می‌تواند انجام دهد، انجام دادند؛ منابع را بردند، رژیم مستبد پهلوی را تقویت کردند، به مسؤولان ما اهانت کردند، به مردم اهانت کردند، کاپیتولاسیون را آوردند، حکومتهای ملی را سرنگون کردند و خیلی جنایات که واقعاً اگر کسی بخواهد جنایات امریکا را در طول مدّت تقریباً بیست‌وهفت، هشت سال قبل از انقلاب بنویسد، یقیناً یک کتاب قطور خواهد شد. انقلاب پیروز شد. وقتی انقلاب پیروز شد، یکی از کارهایی که مردم کردند، همان اوّل روزهای بیست‌ویک و بیست‌ودو بهمن به سفارت امریکا رفتند و امریکاییها را گرفتند و در آن روزها آن‌جایی که ما مستقر بودیم، من خودم دیدم که چشمهای اعضای سفارت امریکا را بستند و به آن‌جا آوردند. من یقین داشتم که امام دستور خواهند داد اینها را یا اعدام و یا مثلاً زندانی کنند! برخلاف تصوّر همه و برخلاف تصوّر خود امریکاییها، امام دستور دادند که اینها را آزاد کردند و به سفارتشان رفتند. البته بعضیشان از ایران رفتند؛ چون اوضاع ایران را برای خودشان مناسب ندانستند؛ بعضی هم در ایران ماندند.
بعد از پیروزی انقلاب، رابطه‌ی ما با امریکا، از طرف ما قطع نشد. یعنی ملت ایران در حال اقتدار، مظلومیتهای گذشته‌ی خودش را ندیده گرفت و دولت امریکا را عفو کرد. دیگر از این بزرگواری بالاتر؟! ما سی سال از طرف امریکاییها مظلومیت داشتیم؛ منتها نمی‌توانستیم مقابله‌به‌مثل کنیم و عکس‌العمل نشان دهیم. انقلاب که پیروز شد، ملت ایران اقتدار را به دست گرفت و می‌توانست عکس‌العمل نشان دهد. توقّع طبیعی این بود که عکس‌العمل نشان دهد؛ عکس‌العمل که نشان نداد هیچ، امام دستور دادند رهایشان کنید! البته عدّه‌ای از آنها رفتند؛ ولی عدّه‌ای هم ماندند و روابط سیاسی ما و امریکا برقرار بود.
اما دولت امریکا این بزرگواریهای ملت ایران و انقلاب را ندیده گرفت. از همان روزهای اوّل که خیالشان آسوده شد، محلّ سفارت را محلّ توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی کردند. در خود امریکا، علیه ایران شروع به اقدامات کردند. مجلس سنای امریکا آن‌وقت حرکت زشتی انجام داد که در این‌جا خروش خشم مردم علیه آن حرکت بلند شد. در یکی از میدانهای تهران اجتماع عظیمی تشکیل شد و مردم در آن‌جا نسبت به این کار امریکاییها اعلام خشم کردند. امریکاییها از همان روزهای اوّل، شروع به توطئه و بدی کردند؛ دشمنان جمهوری اسلامی را دیدند و آنها را به کارهایی وادار کردند؛ مقدمات کودتایی را فراهم آوردند؛ یعنی از گذشته درس نگرفتند! نتیجه‌ی قهریِ این کارها هم این بود که دانشجویان مسلمان پیرو خطّ امام ریختند سفارت را تصرّف کردند و اعضای سفارت را گروگان گرفتند. این حرکت، در واقع مجازاتی نسبت به امریکاییها بود.
امروز امریکاییها وقتی می‌خواهند تاریخ دشمنیهای بین دولت امریکا و دولت ایران را بیان کنند، از قضیه‌ی سفارت شروع می‌کنند. در زمان ریاست جمهوری، در سالی که به سازمان ملل رفته بودم، اوّلین حرفی که خبرنگار در هنگام مصاحبه با من مطرح کرد، مسأله‌ی سفارت بود که شما اعضای سفارت ما را به گروگان گرفتید! در حالی که تاریخ از آن‌جا شروع نمی‌شود؛ قبل از این قضیه است. اگر قضایای قبل را بگوییم، می‌گویند اینها متعلّق به گذشته است! اگر متعلّق به گذشته است، قضیه‌ی سفارت مگر متعلّق به گذشته نیست؟ آن را همیشه به عنوان حرکتی مطرح می‌کنند که چرا شما به ما حمله کردید؛ در حالی که در واقع این یک حرکت متقابل ناشی از خشم انقلابی ملت ایران بود. مردم ایران نجابت کردند که آنها را به قتل نرساندند؛ والّا اگر جوانان ما می‌خواستند بی‌مراعاتی کنند و بی‌تقوایی به‌خرج دهند، همان‌جا نابودشان می‌کردند؛ اما این کار را نکردند، جان آنها را حفظ نمودند و بعد از مدّتی هم به دستور امام که به مجلس محوّل کردند، آزاد شدند و رفتند.
پس، قضیه‌ی ضربات امریکایی و خنجر زدنها و خیانتها و کودتا درست کردنها و قضیه‌ی کودتای پایگاه شهید «نوژه» و قضایای دیگر، پشت سرِ هم علیه جمهوری اسلامی انجام گرفت و ادامه یافت، تا جنگ تحمیلی شروع شد. در جنگ، به دشمن ملت ایران سلاح دادند. یکی از چیزهایی که در عرف همه‌ی ملتها و دولتهای دنیا ورود در جنگ محسوب می‌شود، همین است که دو کشور که در حال جنگند، یکی بیاید به آن طرفی که با این کشور جنگ می‌کند، سلاح بدهد، یا امکانات نظامی بدهد، یا مشورت نظامی بدهد. این ورود در جنگ است. اینها را نباید به‌کلّی ندیده گرفت. ملت ایران در مقابل این حرکتها و این ظلمهاست که این‌طور در مقابل امریکا ایستاده است.1376/10/26

لینک ثابت
تسلط بیگانگان بر ایران از اواسط دوره ناصرالدین‌شاه تا پایان پهلوی

این ملت در طول دوران طولانی تقریباً بیش از صدوپنجاه سال - یعنی از اواسط دوران ناصرالدّین شاه قاجار تا روز انقلاب - همیشه زیر چتر قدرتها و زیر بار قدرتهای خارجی بود. حالا سلاطین قبلی اگر مستبد بودند، بد بودند، ظالم بودند، ملعون بودند، هرچه بودند، اقلاًّ عزّت کشور ایران و ملت ایران را حفظ می‌کردند و زیر بار بیگانه‌ها نبودند. از اواسط و اواخر دوران ناصرالدین شاه قاجار، نفوذ خارجیها و دخالتها خارجیها در امور ایران شروع شد و مرتّب زیاد گردید تا به دوران پهلوی رسید و ایران یکسره به دست خارجیها افتاد. رضاخان را انگلیسیها آوردند؛ او در مشت انگلیسیها بود. بعد که رضاخان را بردند، محمّدرضا را خودشان آوردند؛ او هم کاملاً در مشت انگلیسیها بود. بعد از چند سالی هم امریکاییها با پول و امکانات وارد میدان شدند. کشور ایران و سرنوشت ملت ایران در دست خارجیها بود. ملت ایران توانست این خفّت و این اهانت و این جسارت به خودش را در انقلاب جواب دهد.

عزیزان من! یکی از ابعاد انقلاب اسلامی، مشتی بود که به دهان وطن‌فروشان و وابستگان و دستگاههای مزدور اجانب و دشمنان خارجی زده شد. در واقع، انقلاب، خشم ملت ایران در مقابل نفوذ خارجی بوده است. انقلاب، استقلال را به این مردم داد. حال بعد از آن‌که این همه خون در راه این استقلال ریخته شده است، مدّعیان آقایی بر این کشور، مدّعیان مالکیت بر این کشور - یعنی امریکاییها که خودشان را مالک این کشور می‌دانستند - برگردند داخل این کشور بیایند و خرده‌فرمایش و دخالت در کارها و نفوذ در دستگاههای گوناگون و جمع کردن دشمنان انقلاب کنند! مگر ملت ایران اجازه خواهد داد که چنین چیزی انجام گیرد؟ مگر ملت ایران از انقلاب، از امام، از عظمت و از شوکت خود دست برداشته است که اجازه دهد امریکاییها باز پایشان در این مملکت باز شود؟1376/10/26

لینک ثابت
تحریم ایران در دوران جنگ؛ عامل خودکفایی در تولید ابزارهای جنگی پیشرفته

ما در دوران جنگ، از جهات گوناگون، محدودّیتهای زیادی از قبیل سلاح، مهمّات و ابزارهای جنگی داشتیم. حال هم این آقایان [آمریکایی]می‌خواهند زحمت بکشند و برای ما محدودیّت ایجاد کنند. مگر ما در هشت سال دوره‌ی جنگ، محدودیّت نداشتیم؟! آن‌جا چه کار کردیم؟ من شاید یک وقت دیگر هم این را گفته باشم: برادران و خواهران! تعجّب می‌کنید اگر بدانید که مسؤولین ما، سیم خاردار خریده بودند؛ می‌خواستند از کشور شوروی عبور دهند و بیاورند؛ اما شوروی نمی‌گذاشت! سیم خاردار دیگر چیست؟! چه وسیله‌ای، دفاعی‌تر از سیم خاردار؟! از خودش هم نخریده بودند که مثلاً بگوید «نمی‌فروشم.» بلکه از جای دیگر خریده بودند.
شما ببینید با جمهوری اسلامی چه کردند! گلوله‌ی آر.پی.جیِ. دم دستیِ کم اهمیّت را به ما نمی‌فروختند. اصلاً کسی باور می‌کند؟! خوب؛ این جمهوری اسلامی، همان کشوری است که در آن وقت این محدودیّتها را داشت. می‌دانید نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که به فضل پروردگار و به حول و قوّه‌ی الهی، جوانان مؤمن این مملکت، به گوشه‌ی انبارها و کارگاهها رفتند؛ درها را روی خودشان بستند و مشغول کار شدند. ما امروز برخی از پیچیده‌ترین ابزارهای جنگی را که دشمن به عقلش هم خطور نخواهد کرد، خودمان در داخل تهیّه می‌کنیم. البته ما را به ساختن بمب اتمی و شیمیایی متّهم می‌کنند که اینها دروغ است. خودشان هم می‌دانند که دروغ است. آنچه را که واقعیت دارد، آنها نمی‌دانند و به عقلشان هم نمی‌رسد.
چطور ما توانستیم؟ در این مملکت، خلبان با هواپیمای آمریکایی پرواز می‌کرد؛ همافر و افسر فنّی کارهای تعمیراتی‌اش را انجام می‌دادند؛ امّا هیچ کدام جرأت نداشتند قطعات این هواپیما را باز کنند، ببینند چه شکلی است. اسمشان هم تعمیرکار بود! قطعات هواپیما وقتی خراب می‌شد، باید می‌بردند امریکا، آن‌جا تعمیر می‌کردند. اجازه‌ی تعمیر قطعات هواپیمای امریکایی، به تعمیر کار ما که با آن هواپیما سروکار داشت، داده نمی‌شد. همین نیروهای مسلّح و مردم این کشور، توانستند پیشرفتی عظیم در این زمینه ایجاد کنند. چرا؟ به برکت همان تحریمها و جلوگیریها. حال تهدید می‌کنند که «ما رابطه‌ی تجاری‌مان را با ایران قطع می‌کنیم.» خوب؛ به درک، قطع کنید! مگر ما بدمان می‌آید؟! ما خوشحال می‌شویم که شما رابطه‌تان را با ما قطع کنید. اما دنیا از شما تبعیّت نمی‌کند. مگر امریکا کدخدای یک ده است که همه مجبور باشند از او تبعیّت کنند؟! خوب؛ شما برای خودتان هر کار می‌خواهید، بکنید. بعضی از آدمهای ضعیف، در بعضی از کشورهای اسلامی، تا این چیزها را می‌شنوند، تنشان بنا می‌کند به لرزیدن! مگر چه خبر است؟! الحمدللَّه در داخل کشور ما، روحیه‌های مسؤولان کشور - از رئیس جمهور تا رئیس مجلس، رئیس قوّه‌ی قضایّیه و نمایندگان مجلس - و آحاد مردم در همه جای این کشور، قوی است. مشتها گره شده است. احساس نشاط می‌کنند. هر کس که در مقابلشان بایستد، با قدرت و قاطعیّت با او مواجه می‌شوند. از این جهات، مشکلی نداریم.1374/02/13

لینک ثابت
تسخیر لانه جاسوسی؛ عامل قطع آخرین رشته ارتباط بین انقلاب اسلامی و آمریکا

یکی از بهترین کارها[در انقلاب اسلامی]، همان کار[تسخیر لانه جاسوسی] بود. چرا؟ به خاطر این‌که عمدتاً بعد از جنگ بین‌الملل دوم، انقلابهای متعدّدی در سرتاسر عالم به وقوع پیوست. در آفریقا، در آسیا، در اروپا، خیلی کشورها حکومتهای خودشان را از دست دادند. این کشورها دو دسته بودند: بعضی، کشورهایی بودند که خودشان را دربست به بلوک شرق؛ یعنی به روسها و یا بعدها به چینیها تسلیم کردند و وابسته‌ی آنها شدند. یک‌عدّه که این‌طور شدند؛ زیر چتر کمونیستها و بلوک شرق رفتند و جزو یک خانواده شدند. آن هم عضو درجه‌ی دوی آن خانواده، نه عضو درجه‌ی یک. یک دسته اینها بودند، که انقلابهایشان و زحمات مردمانشان واقعاً هدر رفت. آن همه فداکاریهای مردم، در حقیقت ضایع و باطل شد. دسته‌ی دیگر کشورهایی بودند که اگر ارتباطی هم با بلوک شرق داشتند، این ارتباط، آن چنان مستحکم نبود. بعد، عمدتاً امریکاییها، شروع به نفوذ در داخل اینها کردند. اراده‌ی مردم، اراده‌ی رهبران و عزم عمومی ملتها را، طوری تغییر دادند که بتدریج، انقلابی که انجام شده بود، صددرصد به حال اوّل برگشت و بلکه به شکل بدتر درآمد. نمونه‌های این را در کشورهایی از آفریقا و جاهای دیگر داریم؛ که بنده بنا ندارم از آن کشورها اسم بیاورم.
اگر به تاریخ سی، چهل سال اخیر نگاه کنید، این کشورها را می‌بینید که به رژیم امریکایی وابسته شدند. از چه راهی؟ یا از راه مرعوب کردن، یا تطمیع کردن، یا محتاج کردن و یا فشار وارد آوردن. انواع فشارها را روی این کشورها و ملتهای مستقل وارد می‌کردند. آنها هم رابطه را به کلّی قطع نکرده بودند. سفیر هم بود، مسؤولین امریکایی هم بودند. وسوسه می‌کردند، می‌رفتند، می‌آمدند و حتّی دل رهبران انقلابها و رهبران ملتها را خالی می‌کردند. آنها را می‌ترساندند، مرعوبشان می‌کردند، و کسی که مرعوب شد، با اندک تشری می‌شود او را از میدان خارج کرد.
این سرنوشتِ اگر نگوییم همه اغلبِ انقلابهاست. آنچه که ما از نزدیک دیدیم، آنچه در خبرهای همزمان در دنیا خواندیم یا چه قبل از انقلاب، چه دنباله‌هایش هم، بعضی در بعد از انقلاب دیدیم، همین بود. عامل این برگشتن چه بود؟ این بود که آن پیوند تحمیلی میان قدرت فائقه‌ی حکومت متجاوز و مستبد امریکا با این کشورها، منقطع نشده بود. چون رابطه‌ای برقرار بود، آن رابطه، خود موجب می‌شد که طرفِ قویتر، از آن رابطه استفاده کند و مدام روی طرف ضعیفتر در مجالس مذاکره، پشت میزها، در معاملات گوناگون فشار بیاورد تا بالاخره وادارش کند که میدان را به نفع او خالی کند. قضیه‌ی لانه‌ی جاسوسی، این آخرین رشته‌ی ارتباط ممکن را بین انقلاب و امریکا برید و قطع کرد. این، خدمت بزرگ و ذی‌قیمت را به انقلاب ما کرد .1372/08/12

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی