
آیتالله طالقانی، یکی از نمادهای انقلاب اسلامی که روایتهای گوناگون از او، شاید موجب سردرگمی برخی شده باشد. آیتالله خامنهای، با سالها سابقه مؤانست، توصیهاش برای شناخت درست او چنین است: «آقای طالقانی را با همهی ابعاد معرفی کنید. صرفِ یک روشنفکر مذهبی نیست، همچنانی که صرفِ یک پیشنماز مسجد هدایت نیست، همچنانی که صرفِ یک مبارز نیست، یعنی مجموعهی این خصوصیات را در ایشان معرفی کنید.»(۱)
بخش « درس و عبرت تاریخ» رسانه KHAMENEI.IR به مناسبت فرارسیدن سالروز ارتحال آیتالله سیّدمحمود طالقانی و براساس این تأکید رهبر انقلاب، تلاش کرده است رابطه او با آیتالله خامنهای را از ابعاد گوناگون بازخوانی کند تا در کنار مرور تعاملات این دو چهره مؤثر در انقلاب اسلامی، نقاط حساسی از انقلاب اسلامی نیز بازخوانی شود.
آشنایی در دادگاه
نخستین دیدار به فروردین ۱۳۴۳ بازمیگشت. زمانیکه آیتالله طالقانی در پادگان عشرتآباد تحت عنوان دادگاه تجدیدنظر محاکمه میشد و آیتالله خامنهای که به تازگی پا از زندان قزل قلعه بیرون گذاشته بود، در آن محاکمات حاضر میشد.
(۲)
آیتالله طالقانی از روحانیون مشهور در مبارزه بود و دیدن محاکمه او برای یک روحانی جوان که تازه از زندان آزاد شده بود، جذاب بود. مرحوم آیتالله سیدمحمود طالقانی ۱۳ اسفند سال ۱۲۸۹ شمسی، در آغازین روزهای ربیع الاول ۱۳۲۹ قمری در دهستان گلیرد از توابع طالقان بدنیا آمد.
(۳) «ایشان ظاهراً متولد حدود هزار و سیصدوبیست و نه قمری [هستند]. مرحوم آقای آسیدمرتضای عسگری که با ایشان رفیق و همدوره و در قم با هم بودند، به نظرم میگفت: من دو سال بزرگترم از آقای طالقانی.»
(۴)
پدرش مرحوم سیدابوالحسن طالقانی از علمای زمان بهشمار میرفت و همین امر تحصیل علوم دینی را برای سیدمحمود طالقانی تسهیل کرد. نخستین مبارزه ثبت شده از او، در سال ۱۳۱۸ در رابطه با تعدی حکومت به حرمت اسلام و علما بود که موجب بازداشت و سپس محکومیت به شش ماه زندان در عدلیه شد. در سال ۱۳۳۱ به اشاره آیتالله بروجردی جهت شرکت در کنفرانس بیت المقدس که از طرف مؤتمر العالم الإسلامی به اردن و مصر مسافرت کرد و پس از بازگشت از سفر در مبارزات ملی شدن صنعت نفت شرکت کرد. او فردای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به جرم پنهان کردن شهید نواب صفوی؛ رهبر فدائیان اسلام در خانهاش، دستگیر و به زندان افتاد.
(۵) این روابط از دید آیتالله خامنهای مکتوم نبود: «مرحوم آقاى طالقانى [... با نواب صفوى] خیلى گرم، نزدیک، رفیق و همدوره بودند.»
(۶)
چنین سوابقی موجب حضور در دادگاه شد: «من اوّلْباری که آقای طالقانی را دیدم، یا آخر سال ۴۲ بود یا اوایل ۴۳ که ایشان در عشرتآباد محاکمه میشدند. رفتم من در دادگاهشان [شرکت کردم]؛ گفتند دادگاه عمومی است منتها صندلی محدودی گذاشتند؛ ما خیلی زود رفتیم آنجا که شرکت کنیم و الحمدلله جا پیدا کردیم، رفتیم داخل. من تا آنوقت آقای طالقانی را از نزدیک ندیده بودم؛ ایشان و مرحوم مهندس بازرگان و دیگران بودند -آن عدهی نهضت آزادی- که آنجا محاکمه میشدند و بهنظرم آن محاکمهی دوّم هم بود؛ از آن دادگاههای پنج قاضی که پنج نفر آن بالا با درجه و نشان و واکسیل
(۷) و اینها نشسته بودند؛ آقای طالقانی هم آن جلو بیاعتنا نشسته بود؛ اسم ایشان را آوردند، ایشان باید بلند میشد حرف میزد، [ولی] ایشان اعتنایی نکرد، همانطور که نشسته بود و عصا هم دستش بود -آنوقت با اینکه سن ایشان هم زیاد نبود؛ اما عصا داشت؛ این عصا هم دستش بود- اصلاً اعتنایی نکرد، بلند نشد، جواب نداد؛ یعنی اینجور بود، آن دادگاهی که جوری آن را ترتیب میدادند که آن متّهم خودش در آن بهاصطلاح هیمنهی ظاهری دادگاه هضم بشود -معمولاً اینجور بود؛ ما هم چند بار دادگاه رفتیم، دیدیم- ایشان اصلاً و مطلقاً اعتنایی نداشت.
وقت تنفّس هم ما رفتیم جلو، ایشان با ما گرم، گیرا -حالا بنده آنوقت یک طلبهای مثلاً بودم، یک طلبهی جوانی؛ و شنیده بودند من چون اندکی قبلش زندان قزلقلعه بودم و ایشان و مهندس بازرگان شنیده بودند- [وقتی] بنده را معرّفی کردند، گرم گرفتند، محبّت کردند؛ به آن مقامات، بیاعتنا؛ به ما که یک طلبهای بودیم، اینجور گرم و گیرا و بامحبت و مانند اینها
.»
(۸) «رئیس دادگاه اسم متهمین را میآورد که بلند شوند خودشان را معرفی کنند؛ ایشان نه بلند شد، نه خودش را معرفی کرد؛ همانطور نشسته بود! آن رئیس دادگاه هم یک سرلشکری بود، هی دو بار سه بار تکرار کرد؛ ایشان هم بیاعتنا نشسته بود و بهنظرم شاید این را هم گفت: خب من را که میشناسید، من محمود طالقانیام! یک آدم اینجوریای بود، یعنی آدم مبارز، متکی بهنفس، دارای اعتمادبهنفس، متکی بهخدا.»
(۹)
سیدمهدی طالقانی نیز خاطرهای از رهبر معظم انقلاب اسلامی از آن دادگاه شنیده است که از زبان ایشان چنین نقل کرده است: «در همین حین که ما میرفتیم طرف اینها، دادستان از جایگاه خودش بلند شد که برای تنفس بهطرف دیگری برود. به آقای طالقانی که رسید، خواست تملقی بگوید. این جالب بود که اینقدر روحیهی آقای طالقانی عالی بود که دادستان خودش را محتاج این میدید که به ایشان تملقگویی کند. آمد و یک جملهای گفت که دقیقاً یادم نیست؛ به این مضمون که من هم از خانوادهی روحانی هستم. آقای طالقانی با بیاعتنایی تحقیرآمیز توأم با طنزی به او گفتند که [...] همهی جمعیتی که دور آقای طالقانی ایستاده بودند، قاهقاه به داستان خندیدند.»
(۱۰)
میعاد دوم در زندان
۱۱ دی ۱۳۴۲ مصادف با نیمه شعبان بود، تعدادی از فضلای حوزه علمیه قم خطاب به «حضرت آیتالله طالقانی مدظله» تلگرافی به زندان قصر فرستادند و «عید خجسته میلاد بزرگ مصلح جهان بشریت و بنیانگذار حکومت حق و عدالت و ویرانکننده کاخ بیداد و ستمگری حضرت بقیهالله صاحبالزمان و عجلالله را به آن مجاهد عالیقدر مخلصانه تبریک» گفتند.
(۱۱)
آقای طالقانی اهل فکر نو بر محور دین و با تمرکز بیشتر بر روی قرآن و نهجالبلاغه [بود]؛ یعنی ایشان اصلاً اینجوری بود. لکن همهی ابعاد شخصیت آقای طالقانی بُعد روشنفکری دینی نیست. یک بُعد مهم بُعد مبارزه است. خیلیها روشنفکر بودند اهل مبارزه نبودند [...] احساس درد میکرد حقیقتاً؛ این را ما که با ایشان معاشر بودیم – رفتوآمد میکردیم - میدیدیم، محسوس بود در ایشان، واضح بود که آدمی اهل درد بود و میخواست مبارزه کند؛ لذا تبعات مبارزه را هم قبول کرد [و به] زندان افتاد؛ هیچ اظهاری از آقای طالقانی بلاواسطه [یا] بیواسطه نقل نشد؛ [البته] من هیچوقت با ایشان همزندان نبودم، اما هم زندانهای ایشان هم نقل میکنند؛ خود ما هم دیدن ایشان میرفتیم – گاهی از مشهد که من میآمدم، روزهای ملاقات میرفتم زندان قصر – از پشت میلهای صحبت میکردند؛ دائم روحیه میدادند.
(۱۲)
از آنجا که حکم صادره از دادگاه برای آیتالله طالقانی ۱۰ سال زندان بود، دیدار بعدی این دو از پشت میلههای زندان صورت گرفت. «آن منش و روحیه را من از دادگاه در ایشان دیدم و این مقدمهای بود برای دیدارهای بعدی ما در طول سالیانی که در زندان بودند. هر وقت که من زندان نبودم، به دیدارشان میآمدم و در زندان از پشت میلهها صحبت میکردیم. پیغامهایی داشتند برای آقای میلانی در مشهد و برای جریانهایی که ما غالباً در آنها شرکت داشتیم. بعد هم که از زندان بیرون آمدند، تماسهای زیادی داشتیم و همهی برخوردها و دیدارهای من با آیتالله طالقانی تا روزهای آخر حیاتشان، همان روحیه را که در اولین دیدار در دادگاه دیدم، تقویت میکرد.»
(۱۳) فرزند آیتالله طالقانی خاطره دیگری را هم از رهبری به یاد دارد: «در جلسهای که دوشنبهها در خدمت رهبر معظم انقلاب بودیم، میفرمودند: «مرحوم ابوی اطلاعات خوبی داشت.» در همان زمان که ظاهراً دادگاه بودند یا هنوز دستگیر نشده بودند، گفته بودند آقای طالقانی کتابی به نام «ثورةالحسین(ع)» به من داد تا ترجمه کنم. من هم خواندم و خیلی از آن استفاده کردم.»
(۱۴)
این کتاب سالها دست آیتالله خامنهای ماند و سه دهه بعد آن را با این شرح، به فرزند ایشان بازگرداند: «سالها پیش از انقلاب - شاید مثلاً سال چهلونه یا پنجاه - کتابى به من دادند [...] من اواخر شک کردم که این کتاب را ایشان به من امانت دادند یا بخشیدند!؟ دلم مىخواست که حالا - وقتى یکى از فرزندان ایشان آمدند - آن کتاب را بدهم. البته کتاب کوچکى است به نام «ثورةالحسین». این را من به شما مىدهم، شما زحمت بکشید، از همهی ورّاث ایشان اجازه بگیرید که کتاب دست شما باشد، مال شما باشد یا مال هر کسى باشد.»
(۱۵)
مسجدی برای هدایت
آیتالله طالقانی در سال ۱۳۴۶ آزاد شد و به مسجد هدایت رونق بخشید. با این که تفاوت سنی آیتالله خامنهای و آیتالله طالقانی به ۳۰ سال میرسید، اما ارتباط این دو محکم و عمیق بود. «ایشان جوانان فعال را دوست میداشت و به کسانی که برای تحقق اهداف عالی زندگی میکردند عشق میورزید. گاهی با ایشان جلسههایی داشتیم که علیرغم سن بالای ایشان دو ساعت به درازا میکشید.»
(۱۶)
تعاملات آیتالله خامنهای و آیتالله طالقانی در تهران، محدود به مسجد هدایت نبود. بهعنوان نمونه بیستوهشتم اسفند ۱۳۴۸ مصادف با یازدهم محرم، نشست پر جمعیتی در مسجد الجواد از طرف انجمن اسلامی مهندسین برپا شد که حدود یکهزار نفر شرکت داشتند و آیتالله طالقانی در شمار مستمعین، پای سخنرانی پرشور آیتالله خامنهای نشست که گفته بود: «در آن زمان دولت دیکتاتور معاویه حلال و حرام را یکسان میشمرد و الآن هم در مملکت ما دولت دیکتاتور یافت میشود که حلال و حرام را از هم تشخیص نمیدهند.» و در اواخر سخن میگوید: «آقایان! جهاد در ایران واجب است... خدا قیام حسینی را در کالبد ما جایگزین کند.»
(۱۷)
از برخی خرده اطلاعاتی که به دست ما رسیده است، میتوان به عمق این روابط پی برد و دانست که نادانستههای ما بسیار است. به عنوان نمونه منبع ساواک از جلسه بحث و تفسیر هفتگی مسجد هدایت در تاریخ ۹ فروردین ۱۳۴۹ چنین گزارش کرده است: «در بین دو نماز طالقانی در میان محراب ایستاد و در دنباله سلسله گفتار خود تحت عنوان خطبههای رجال و سرداران صدر اسلام درباره خطبه زحیل در برابر کفار مطالبی بیان نمود که در بین کلمات خود همیشه از نیرنگ و دسیسههای دستگاه جبار و اطرافیان بدنام زمامداران وقت یاد نمود [...] بعد از نماز مظفری اشعاری انقلابی در وصف و حالات زینب بر علیه دستگاه یزید و رسوا کردن آنها قرائت نمود و چون خامنهای واعظ جلسه حضور نداشت افراد به تدریج محل مذکور را ترک نمودند.»
(۱۸) اما نمیدانیم این نوع جلسات چگونه بوده است که به علت غیبت در این جلسه، جمعیت پراکنده شده است.

بیست روز بعد، که همه، یا برخی از روزهای دهه دوم صفر را به دعوت آیتالله طالقانی در این مکان حاضر بوده است. بیست و نهم فروردین (یازدهم صفر) بعد از نماز مغرب و عشاء برای حدود هفتاد تن از حاضران در مسجد، ویژگیهای دوران جاهلیت را با زمان حال مقایسه کرد، اول اردیبهشت «پیرامون واژههای طاغوت و استعمار به تشریح دیدگاههای اسلام» پرداخت. دوم اردیبهشت از بیتوجهی حکومت نسبت به مشکلات مردم گفت «چندی پیش که برای کمک به زلزله زدگان خراسان رفته بودم ... به خدا قسم به چشم دیدم بر اثر سرما و نداشتن مسکن فرزندان یک خانوادهای به هلاکت رسیدند.» این جلسات در حضور آیتالله طالقانی موجب شد ناصر مقدم، رئیس اداره کل سوم ساواک، از ساواک تهران بخواهد رفتار و اعمال [آیتالله] سیدعلی خامنهای تحت مراقبت بیشتر قرار گیرد.
(۱۹)
قریب یکسال بعد، گزارشگر ساواک از جلسهای در مسجد هدایت چنین نقل کرده است: «ساعت ۱۹:۳۰ روز ۲۸ /۶ [/۱۳۵۰] در ملاقاتی که با سیدمحمود طالقانی در مسجد هدایت (خیابان اسلامبول تهران) به عمل آمده، نامبرده ضمن سؤال از وضع روحانیت مشهد قبل از اظهارنظر پیرامون مسائل دیگر از وضع سیدعلی خامنه
ای استفسار نمود و اظهار داشت خامنه
ای از افرادی است که خیلی مایه امیدواری است و در آینده می
تواند مرجع مطمئنی برای روشنفکران و آزادیخواهان باشد و افکارش قابل تقدیر است.»

در زیر همان سند، منبع نظر خود را چنین نوشته که «باتوجه به اظهارات سیدمحمود طالقانی اصلح است روی سیدعلی خامنه
ای دقت بیشتر مبذول گردد.» و مقام مافوق وی نیز تأکید کرده است: «همانطوری که در گزارشات قبلی اظهارنظر گردیده، سیدعلی خامنه
ای از روحانیون افراطی می
باشد که افراد جبهه به اصطلاح ملی از وی طرفداری و تعریف نموده و مشارالیه هم با برخی از همین قبیل افراد تماس
هایی دارد.»
(۲۰)
با هم علیه اسرائیل
یکی از مواردی که رد آن در میان اسناد ساواک دیده میشود، همکاری آنها در مبارزه علیه رژیم صهیونیستی، آن هم از همان دهه چهل است. به عنوان نمونه در سندی آمده است: «جلسهای از ساعت ۱۲ الی ۱۶ روز ۱۳۴۷/۱۲/۲۲ در منزل شیخ حسین کاشانی با شرکت سیدمحمدرضا سعیدی، محمود طالقانی، محمد منتظری و سیدعلی خامنهای تشکیل گردید. در پایان جلسه، سیدمحمود طالقانی از سیدمحمدرضا سعیدی خواست که تعدادی اعلامیه فتوای خمینی (که یک برگ نمونه آن به پیوست میباشد) به وی بدهد. سعیدی اظهار داشت: فعلاً چیزی ندارم، ولی از نجف، اعلامیهای که به مهر و امضای خمینی باشد خواستهام تا عین آن چاپ شود، هر موقعی رسید برای شما هم میفرستم. طالقانی گفت: مگر اعلامیه قبلی را از خمینی نگرفتهاید؟ سعیدی در جواب گفت: نه اعلامیه مذکور از روزنامه نور افست شده است. در این موقع شیخ حسین کاشانی به طالقانی اظهار نمود دو برگ از اعلامیه فتوای خمینی را به من دادهاند. طالقانی گفت دو برگ به درد نمیخورد، اقلا باید آنقدر باشد که اگر سازمان امنیت متوجه شد چیزی گیرشان بیاید.»
(۲۱)

مسائل مورد بحث در جلسه بیش از این بوده است و گویا منبع ساواک به همه مباحث دسترسی پیدا نکرده است، اما آنچه راجع به فتوای امام خمینی مطرح شده است، پاسخهای ایشان درباره وجوب مبارزه با اسرائیل و همیاری با مبارزان فلسطینی است. امام در پاسخ به پرسش اول مبنی بر امکان پرداخت وجوه شرعی به مجاهدان فلسطینی، چنین فتوا داده است«اکیداً شایسته بلکه واجب است که قسمتی از وجوه شرعی مانند زکات و سهم امام به مقدار کافی به این مجاهدان راه خدا اختصاص یابد. به مجاهدانی که در صفوف نبرد و فداکاری به منظور از بین بردن صهیونیسم کافر ضد بشر میجنگند و برای احیا و بازگرداندن مجد و شرف اسلامی از دست رفته میکوشند.»
(۲۲) امام به چهار پرسش در این باره کتبا جواب داده بود و این استفتاء به چهار زبان عربی، ترکی، انگلیسی و فرانسه ترجمه و همراه با اظهارنظر جمعی از علمای اهل سنت و شیعه و از آن جمله آیتالله حکیم در سطحی وسیع منتشر شده بود. این فتوا به ایران هم رسید و از قضا موجب حساسیت بیشتر ساواک بر روی آیتالله خامنهای شد.
(۲۳)
این نوع اقدامات مشترک، منحصر به اعلامیه نبود. از دیگر اقدامات، حمایت مالی از گروههای مبارز ضدصهیونیستی بود. آیتالله خامنهای یکی از موارد را چنین برشمرده است: «در سال فکر مىکنم ۵۳ یا ۵۲ بود که یک مقدارى پول اینجا به وسیلهی مرحوم آیتالله طالقانى و مرحوم مطهرى و دیگران جمع شده بود، براى برادران فلسطینى و برادران جنوب لبنان؛ [برادران ما] رفتند پولها را آنجا خودشان به [...] استفادهاى برسانند. وقتى برگشتند، مشاهدات خودشان را که براى ما گفتند، بسیار امیدآفرین بود.»
(۲۴)
جلسات تهران
رفت و آمد آیتالله خامنهای به تهران و همکاری با آیتالله طالقانی، محدود به سخنرانی در مناسبتهای مذهبی نبود؛ از مهمترین اقدامات این مقطع زمانی، شرکت در این جلسهای ماهانه و راهبردی بود. ماجرای تشکیل این جلسه را رهبر معظم انقلاب اسلامی چنین بیان کردند: «مربوط به جلسات بحث جهانبینى اسلام بود. بنده و آقاى «احمدزاده» از مشهد آمدیم و بانى این جلسات شدیم.»
(۲۵) «لازم بود جمعی از افراد صاحب فکر و صاحب نظر و مانند اینها مثل آقای طالقانی، مهندس بازرگان، دکتر سحابی، اینهایی که بودند، جمع میشدند؛ من و آقای احمدزاده یک حرفی برای آنها داشتیم. احمدزاده گفت که جمع کردنِ اینها کار ما نیست، کار عبّاس شیبانی است؛ او میتواند اینها را جمع کند. این بود که با ایشان تماس گرفتیم و آمد و گفتیم ما چنین کاری داریم، فوراً ــ به نظرم شاید در ظرف دو روز ــ یک جلسهی پانزده شانزده نفره [را جمع کرد.]»
(۲۶) اعضای این جلسه به مرور توسعه یافت، به عنوان نمونه دکتر بهشتی پس از بازگشت از آلمان به ایران، به این جمع پیوست. «از افرادى - که تعدادشان حدود سى نفر بود - دعوت کردیم. افراد سرشناسى در این جلسه شرکت مىکردند؛ مثل مرحوم طالقانى، آقاى مطهرى، آقاى بهشتى، آقاى باهنر، دکتر شریعتى، دکتر سحابى، مهندس سحابى، مهندس بازرگان، دکتر پیمان و آقاى هاشمى.»
(۲۷)
قرار بود با تدوین مبانی مکتب اسلام، روشنفکر مسلمان را با دیدگاه اسلام درباره آفرینش، زندگی و جامعه آشنا کرد. نکته ویژه مطالب تدوین شده توسط آیتالله خامنهای که مورد توسط استاد مطهری قرار گرفت اما برخی را نگران کرد، «ضدیت با الحاد» بود.
(۲۸)
ایشان آن جلسات را چنین یاد کردهاند: «با همّت دکتر «شیبانى» و یک نفر دیگر، مجموعهی بسیار ارزشمندى از روشنفکران اسلامى درجهی یک کشور را در یک جا جمع کردیم. در این جمعِ حدود سى و چند نفره، مرحوم آقاى «طالقانى»، مرحوم آقاى «موسوى»، آقاى «مطهّرى»، آقاى «بهشتى»، مرحوم دکتر «شریعتى» و مهندس «بازرگان» حضور داشتند. یعنى کسانى که در زمینههاى فکرى و اسلامى، حرفى براى گفتن داشتند، در جلسهاى با عنوان «تدوین جهانبینى اسلام» گرد هم جمع شدند.»
(۲۹)
آیتالله خامنهای هر بار برای مشارکت در آن جلسه، از مشهد به تهران میآمد و جلسهها، گاه تا ۲۰ ساعت به درازا میکشید. اغلب در منزل یکی از اعضا بود اما یکی از این نشستها در باغی نزدیک تهران که آقای طالقانی آن را مهیا کرده بود، بر پا شد. این جلسهها به تعیین موضوعات کلی و جمعبندی یادداشتهای نخستین اعضاء منتهی شد.
(۳۰) «در جریان یکى از این جلسات بود که به منزل آقاى باهنر هجوم آوردند و ما را دستگیر کردند. ما را تبعید کردند؛ آقاى هاشمى به زندان رفت و خلاصه متفرّق شدیم. در ایامى که ما تبعید بودیم، آقاى باهنر براى دیدنمان به ایرانشهر آمد و جزوهاى به ما داد که قرار بود به عنوان کتاب «تعلیمات دینى» در دبیرستانها تدریس شود. ما آن را نگاه کردیم و دیدیم انصافاً مجموعهی برجسته و ممتازى است.»
(۳۱)
اما دستگیری آیتالله خامنهای در سال ۱۳۴۹ و نیز برخی دیگر از اعضای این جلسه، تداوم جلسهها از بین رفت. با گسترش دستگیریها تصمیم گرفتند جزوهها، یادداشتها و هر آنچه مربوط به تدوین منشور اسلامی بود، در صندوقی در مدرسه دخترانه رفاه به امانت بگذارند تا بعد.
(۳۲) اما گویا این تدبیر موثر نیفتاد و نتیجه جلسات از بین رفت.
دکتر حداد عادل در دیداری به نوشتههاى مهندس «بازرگان» اشاره میکند که گفته بود وقتى ما براى تدوین اندیشهی اسلامى از یک عده نظر خواستیم و عدهاى طرحهایى دادند، بهترین طرح یا یکى از بهترین طرحها از جانب آیتالله خامنهای بوده است و پاسخ میشنود که «آن نوشتهاى که آقاى مهندس بازرگان اشاره کرده است، متأسفانه همهاش از بین رفت! [...] بنا شد هر کدام طرحى بنویسیم و بدهیم و چند نفر - از جمله بنده - نوشتیم. آقاى مهندس بازرگان و آقاى طالقانى و آقاى دکتر سحابى هم مطلب مختصرى نوشتند.»
آیتالله خامنهای با اشاره به اینکه این مباحث مربوط به سال ۱۳۴۹ است، چنین تکمیل میکنند: «جمعى مىنشستیم و ابتدا مدّتى وقت صرف کردیم، براى اینکه معناى جهانبینى را در جلسه جا بیندازیم؛ یعنى اگر مىگوییم جهانبینى، منظورمان چیست. بنا شد جهانبینى اسلام را در فصولى تقسیم و تعریف کنیم. بنده هم یک جزوهی نسبتاً خوب و مفصّلى نوشتم؛ شاید بیست صفحه مىشد. [...] بعد همهی اینها را به چند نفر، از جمله آقاى مطهّرى دادیم تا با هم مقایسهی اجمالى کنند. ایشان روى نوشتهی من یادداشتهایى کرده بودند و نوشتهی مرا خیلى تحسین کرده بودند؛ مثلاً گفته بودند این نکات در نوشتهی فلانى هست؛ اما در نوشتههاى دیگر نیست. بعد هم ما چهار نفر همهی اینها را تقطیع کردیم؛ چون از طرف جلسه مأمور این کار شده بودیم. این جلسه چند ماه طول کشید؛ اما بعد با حملهی سال پنجاهِ ساواک و دستگیرى عدّهاى - که البته ربطى به این جلسه نداشت - این جلسه تعطیل شد. من و احمدزاده و جماعتى دیگر در این حمله در مشهد دستگیر شدیم. پس از مدّتى، مهندس سحابى، آقاى هاشمى و دکتر پیمان نیز دستگیر شدند؛ در نتیجه این نوشتهها از بین رفت.»
(۳۳)
توصیههای حساسیت برانگیز
آیتالله خامنهای در فاصله زندان اول که موجب حضور در تهران و آشنایی با آیتالله طالقانی شد تا پیروزی انقلاب اسلامی شش بار به زندان افتاد. «من در سالهاى چهلودو که اوّلین بازداشت من سال چهلودو بود، بعد خب بازداشت دیگرم هم سال چهلودو، اسفند همان سال بود. بازداشت اوّل کوتاهمدت بود خیلى، ایام ۱۵ خرداد بود. بعد بازداشت دوم؛ اسفند ماه همان سال بود که از زاهدان من را گرفتند و آوردند تهران، زندانى بودم. بازداشت سوم؛ سال چهلوشش بود که برابر بود با حملهی اسرائیل به مصر و جنگ اعراب و جنگ ششروزه، جنگ اعراب و اسرائیل که من خبرها را توى زندان مىخواندم روزنامهها و مىشنیدم و اینها، بازداشت چهارم؛ سال چهلونه بود که برابر بود با مرگ عبدالناصر که باز خبر فوت عبدالناصر را در زندان ما شنیدیم و فوقالعاده ضربهاى بود آن وقت براى همهی کسانى که توى خط آزادىخواهى و انقلاب و اینها بودند و بازداشت بعدى؛ سال پنجاه بود که برابر بود با جشنهاى پادشاهى که خیلىها را گرفته بودند، از جمله من را در مشهد و بازداشت آخر؛ سال پنجاهوسه بود و این زندانهاى من بود.»
(۳۴)
در فاصله این زندانها، نه تنها جلسات او در مشهد تعطیل نشد، بلکه مورد توجه بیشتر قرار گرفت و مبارزانی همچون آیتالله طالقانی به آن توصیه میکردند: «دوستان ما در تهران ناظر و متوجه جلسات من بودند. مرحوم مطهرى، مرحوم بهشتى، مرحوم طالقانى و اینها همهشان مطلع بودند، همهی دوستان ما مىدانستند که من در مشهد چنین جلساتى دارم و همه خوشحال بودند از بودن چنین جلساتى در مشهد و گاهى اینجا آنجا هم مىگفتند، شاید همان گفتنها هم بىتأثیر نبود در اینکه این جلسات زودتر تعطیل بشود. [...] مرحوم آقاى طالقانى چند بار به دوستان نزدیکشان گفته بودند که فلانى در مشهد جلسات چنین و چنانى دارد و به آنها توصیه کرده بودند، تأکید کرده بودند که بروید خودتان و به دوستانتان هم بگویید که آن جلسات بروند که بعد که پروندههاى ساواک دست مردم افتاد و اینها، ما دیدیم پروندهها را، دیدیدم که اینها نقل شده و بىگمان مؤثر بود این اظهار نظرها در اینکه دستگاه حساسیت بیشترى هم روى آن جلسات پیدا کند.»
(۳۵)
آیتالله طالقانی از این بازداشتها و محاکمات بیخبر نبود. بهعنوان مثال ۲۴ شهریور ۱۳۴۹ محمد مدیرشانهچی که از نزدیکان او بود و پس از انقلاب نیز امور دفتری آیتالله را بر عهده داشت، به گزارش مخبر ساواک در مسجد هدایت و در حضور آیتالله طالقانی چنین گفته است: «شانهچی که خیلی مورد احترام سیدمحمود طالقانی میباشد [...] در مسجد هدایت میگفت: گویندگان مذهبی ما واجد شرایط و مبارز نیستند، یک عده آنها دست نشانده دستگاه میباشند و چند نفری که مبارز بودند مثل آقای مروارید، تبعید شد. آقای طبسی هم در مشهد ممنوعالمنبر شده و علیآقا خامنهای هم متواری است. سعیدی را هم که کشتند.»
(۳۶) یا در یکی دیگر از اسناد ساواک آمده است: «ساعت ۱۰ روز ۱۳۵۰/۷/۱۴ به مناسبت میلاد حضرت حجت (ع) عده زیادی به ملاقات آیتالله طالقانی میروند. آنجا یکی از حضار خبر داد آیتالله خامنهای را در مشهد دستگیر نمودهاند.»
(۳۷)
این نوع دغدغه دوسویه بود، چنانکه در سندی ساواک از تماس پنهانی میان آیتالله واعظ طبسی و آیتالله خامنهای به وسیله ملاقاتی به منظور اطلاع از محل تبعید آیتالله طالقانی خبر میدهد.
(۳۸) این مربوط به زمانی است که ساواک از تبعید آیتالله طالقانی به زابل نتیجه نگرفته بود و از ترس بسیج کردن مردم زابل، محل تبعید او را تغییر داده بود.
(۳۹)
آزمون اول مقابل سازمان
از اوایل دهه ۱۳۵۰، گروههای چریکی فعالتر شدند و از جمله آنها سازمان مجاهدین خلق بود. بازخوانی فراز و فرود این سازمان نیاز به تفصیل دارد که خارج از موضوع ما است، اما یکی از نقاط قوت این سازمان در جذب مبارزین، معرفی کردن خود به عنوان شاگردان آیتالله طالقانی بود. اگرچه این سازمان در ابتدا خود را کاملا مسلمان معرفی کرده بود، اما این سازمان از آذر ۱۳۵۳ با چاپ مقاله «پرچم مبارزه ایدئولوژیک را برافراشتهتر سازیم» توسط تقی شهرام، مقدمات اعلام تغییر ایدئولوژی از اسلام به مارکسیسم را آماده کرد و پس از حذف فیزیکی وفاداران به اسلام از ردههای ارشد خود، در نیمه دوم ۱۳۵۴، به طور رسمی سازمان خود را مارکسیست نامید.
چگونگی مواجهه با مبارزینی که از اسلام برگشتهاند، یکی از چالشهای طولانی مدت بود؛ علمایی که در بند یک زندان اوین حضور داشتند از جمله آیتالله طالقانی، چند شب پس از اعلام خاموشی در ساعت ۲۲، آهسته با یکدیگر به مشورت پرداختند و به ضرورت جداسازی کامل مسیر مسلمانان مبارز از مارکسیست
ها رسیدند. لذا با تکیه بر فتوای مراجع، عبارتی را آماده و به زندانیان مبارز توصیه به نقل آن میان یکدیگر کردند. یکی از اصلیترین علمای بیان کننده این حکم شرعی که به «ماجرای نقل فتوا» مشهور شد، آیتالله طالقانی بود. متن آن حکم چنین بود: «بسمه تعالی، با توجه به زیان
های ناشی از زندگی جمعی مسلمانها با مارکسیست
ها و اعتبار اجتماعی که بدین
وسیله آنها بدست میآورند و با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار، از جمله مارکسیست
ها، جدائی مسلمانها از مارکسیست
ها در زندان لازم و هر گونه مسامحه در این امر موجب زیانهای جبران ناپذیر خواهد شد. خرداد ۵۵»
(۴۰)
ساواک با مقداری تأخیر این خبر را دریافت کرد. منبع ساواک ۲۲ آذر ۱۳۵۵ نوشته است: «محمود علائی طالقانی اخیرا فتوائی صادر کرده و به عدهای از زندانیان تکلیف نموده آن را جزء به جزء حفظ نماید و برای سایرین بازگو نمایند و وضعیت را برایشان تشریح کنند.»
(۴۱)
چنین امری بر سازمان بسیار گران آمد و موجب موضعگیری شدید شد. آیتالله خامنهای واکنش آنها به نظر فقهی آیتالله طالقانی را چنین نقل کردهاند: «مىدانید که یک اختلافى در آن وقت به وجود آمد در اِوین میان مذهبىها و مجاهدین بر سر کمونیستها. یعنى مذهبىهاى طرفدار روحانیون و اینها معتقد بودند که با کمونیستها ما نمىتوانیم هم غذا و هم مثلاً بند و همکار و اینها باشیم، مجاهدین مىگفتند نه، اصلاً شماها چه کاره هستید که در این زمینهها اظهار نظر مىکنید. حتى شنیدم که پیغام داده بودند به آقاى طالقانى از یک بند دیگر که شما، کى حرف شما مورد قبول بوده که حالا باید مورد قبول باشد؟ شما کى در این مسائل پیشرو بودید که حالا بخواهید پیشرو باشید؟ شما اصلاً نمىتوانید در این زمینهها نظر بدهید.»
(۴۲)
جلسات دو نفره
سیدمهدی طالقانی درباره روابط پدرش با آیتالله طالقانی در این مقطع زمانی میگوید: «گاهی که پیش میآمد که آیتالله خامنهای دو سه روزی از تبعید مرخصی داشتند تا به تهران بیایند و به مشهد بروند، حتماً سری به منزل ما میزدند و با آیتالله طالقانی مشورت میکردند. منزل آمیرزا خلیل کمرهای و استاد امیری فیروزکوهی هم نزدیک منزل مرحوم ابوی بود. شنیده بودم گاهی که به دیدن مرحوم امیری فیروزکوهی میآمدند، آیتالله طالقانی هم به منزل کمرهای میرفتند و در آنجا همدیگر را میدیدند.»
(۴۳)
آیتالله خامنهای خود نیز روایتی از این رفت و آمدها بیان کردهاند: «ما با ایشان جلسات طولانی [داشتیم]؛ بنده هر وقت تهران میآمدم -آنوقتهایی که ایشان از زندان آمده بودند بیرون- منزل ایشان حتماً یک بار، دو بار میرفتم، مینشستیم دو ساعت با ایشان صحبت میکردیم.»
(۴۴) «انسان [وقتی] مینشست پهلوی این مرد، واقعاً روحیه میگرفت؛ هم روحیهی مبارزاتی، هم روحیهی صفا و رفاقت و معنویت و اینها.»
(۴۵)
آیتالله خامنهای یکی از نمونه خاطراتی که موجب روحیه گرفتن بود را چنین بیان کردهاند: «خود ایشان میگفتند در مسجد هدایت که مال هدایتها و خاندان هدایت و مربوط به آنها بود که اینها فواتحشان را اینجا میگرفتند -در فواتح خاندان هدایت که یک خاندان قدیمی مرتبط با دربار و دستگاه بودند؛ خب ایشان هم پیشنماز مسجد هدایت بودند و گاهی شرکت میکردند- من رفتم؛ یکی از زنهایشان یا مردهایشان مُرده بودند و مجلس ترحیم داشتند و من هم آنجا رفتم؛ دمِ در، این امرای بلندپایه با درجههای سرلشکری و سپهبدی و فلان همینطور ایستاده بودند با لباسهای فلان؛ از جمله، آن ارتشبد هدایت معروف آن زمان هم ایستاده بود؛ ایشان گفتند من نگاه کردم دیدم من در ردیف اینها نمیتوانم [بنشینم]، رفتم آنطرف یک جایی نشستم. ایشان میگفت بعد گذشت این قضیّه، افتادیم زندان -در همین اواخر بوده؛ به نظرم این زندانهای آخر بوده- من در حیاط زندان قصر داشتم میرفتم و قدم میزدم؛ دیدم یک نفر آمد جلوی من و [گفت] قربان! سلام عرض میکنم، خم شد و تعظیم کرد به من و [گفت] سلام عرض میکنم؛ [گفتم] علیکمالسّلام، شما کی هستید؟ [گفت] بنده هدایت؛ معرفی کرد خودش را و معلوم شد بله، ارتشبد هدایت است و حالا افتاده زندان. ایشان میگفت دیدم آن آدم با آن جاه و جلال و با آن کَرّوفَر، یک آدم کوچک حقیرِ واقعی است؛ ولی من نه در آن مجلس نه اینجا، فرقی نکرده بودم، من همین خودم بودم!».
(۴۶)
پسر مرحوم طالقانی، آیتالله خامنهای را طرف مشورت پدر در روابط علمایی او در زمان معرفی میکند: «بسیاری از علما و مراجع قم در زمانی که ایشان تبعید بودند و قبل از آن که میخواستند ایشان را تبعید کنند، اعلامیه داده و از ایشان حمایت کرده بودند. وقتی آیتالله طالقانی از تبعید برگشتند، قرار بر این شد که ایشان با تکتک آن آقایان ارتباط برقرار کند و از آنها تشکر کنند. آیتالله خامنهای مورد مشورت آیتالله طالقانی بودند برای بازدید از این علما و مراجع عظام. البته یادم میآید ابوی خوششان نمیآمد که بعضیها را ببینند. آقای بیدار میگوید در اولین دیداری که آیتالله طالقانی مرا خواستند و به خانهشان رفتم، دیدم آیتالله خامنهای هم آنجا هستند. بحثشان این بود که چگونه پاسخ کسانی را بدهند که از ایشان در اعلامیهها یا بهصورت شفاهی حمایت کرده بودند و یا آقازادههاشان را برای حمایت از ایشان فرستاده بودند و چگونه از ایشان تشکر کنند. یا چگونه و با چه ارجحیتی سراغ بعضی از این آقایان بروند. مورد مشورت ایشان دربارهی این مسائل، آیتالله خامنهای بود و یکی دیگر از آقایان.»
(۴۷)
آزادی در آستانه پیروزی
این خاطرات، مربوط به روزهای نزدیک به انقلاب اسلامی است. «به این ترتیب کار ادامه پیدا کرد تا اینکه سال ۵۷ شد و پیروزیهاى سیاسى مردم به دنبال قضایاى تبعید و قم و اینها پیش آمد و درِ زندانها باز شد، زندانیها خارج شدند و تبعیدیها هم به تدریج از تبعیدگاه برگشتند؛ از جمله ماها برگشتیم از تبعیدگاه»
(۴۸)
آیتالله طالقانی در هشتم آبان ماه سال ۱۳۵۷ پس از تحمل سه سال زندان آزاد شد. خبر آزادی طالقانی و دیگر همرزمانش سیل خروشان مردم، گروهها و سیاستمداران را به استقبال ایشان کشانید
. فردای آزادی، مطبوعات را به منزل پذیرفت. روزنامه اطلاعات، به نقل از وی در یک مصاحبه اختصاصی چنین نوشت: «سرانجام ملت مسلمان در پیکار خود پیروز خواهند شد. این نخستین جملهای بود که امروز صبح حضرت آیتالله طالقانی در دیدار با خبرنگار اطلاعات عنوان کرد. حضرت آیتالله طالقانی که بسیار خسته و تکیده بنظر میرسید، بامداد امروز در منزل خود، یک روز پس از آزادی [...] ضمن اشاره به خستگی خود که مانع گفتگوی مفصل با خبرنگاران است گفت: ما در گذشته از مطبوعات دل خوشی نداشتیم و صحبتها و نظرات ما اغلب اوقات تحریف میشد. اما به خواست خداوند که اکنون در اثر مبارزه کارکنان زحمتکش مطبوعات محیط بهتری به وجود آمده است، میتوانیم مطالب خود را به جراید اظهار کنیم. [...] آنچه درگذشته رخ داده است، در محبس دقیقاً تعقیب میکردیم و میدانیم سرانجام مردم مسلمان ایران در این پیکار مقدس پیروز خواهند شد.»
(۴۹)
رفت و آمد مردم و احزاب و گروهها به منزل ایشان باعث شد تا وی اهل خانه خود را به محلی دیگر منتقل کرده و منزلش را به ستاد ارتباط با مردم تبدیل کند.
آیتالله خامنهای از جمله کسانی بود که نگذاشت یاد این ایثارها در اذهان خاموش شود. بهعنوان نمونه آنچنان که سند ساواک دلالت دارد، در شامگاه عاشورا که مصادف بود با ۱۳۵۷/۹/۲۰ ، پس از راهپیمایی بزرگی که به دعوت امام خمینی و علمایی همچون آیتالله طالقانی در سراسر کشور انجام شده بود، در جمع «حدود دو هزار و پانصد نفر از طبقات مختلف [...] سیدعلی خامنهای برای آنان درباره بازداشت طالقانی و سانسور مطالبی سخنرانی نمود
.»
(۵۰)
آغاز دوره همکاری
اواخر دیماه بود که فردی از طرف آیتالله مطهری به مشهد آمد و از آیتالله خامنهای خواست هر چه زودتر به تهران بیاید. پس از دوبار که آیتالله خامنهای اعلام کرد به علت حجم کارهایی که بر دوش دارد، امکان ترک مشهد را نداد؛ آیتالله منتظری که آن روزها نزد امام در پاریس بود، تماس گرفت و گفت: «امام از تو خواسته که به تهران بروی.» همزمان پیام دیگری نیز از طرف آقای مطهری آمد: «نیامدنت به تهران مخالفت با امر امام است.» جمع مبارزین مشهد مخالف رفتن او بودند اما آیتالله خامنهای میگوید: «گفتم: من هر کاری در توانم بود به کار بردم، ولی اصرار آنها به نحوی است که شاید موضوع مهمی در بین باشد.»
(۵۱)
در تهران، ابتدا به مدرسه رفاه وارد شد و از دکتر باهنر شنید که به خانه استاد مطهری دعوت شده است. گمان برد آنجا میتواند از علت اصرار دوستان تهرانی برای حضورش در پایتخت اگاه شود. اما وقتی به اتاق پذیرایی راهنمایی شد، آقایان طالقانی، هاشمی رفسنجانی، بهشتی، بازرگان، سرلشکر قرنی و یک نظامی دیگر را آنجا دید. آیتالله مطهری گفت: «این شورای رهبری انقلاب است و تو نیز عضو این شورا هستی.» امام خمینی خبر تشکیل قریب الوقوع شورای انقلاب اسلامی را در ۲۲دیماه به مردم داده بود.
(۵۲) این نقطه آغاز همکاری با آیتالله طالقانی برای اداره حکومت، پس از انقلابی بود که هنوز پیروزیش قطعی نبود. «اوّلین مسؤولانی که امام معیّن کردند، شورای انقلاب بود - مرحوم آیتاللَه طالقانی حضور داشت که آنوقت مرد هفتاد سالهای بود. افرادی بودند که از نظر سن از ایشان هم بزرگتر بودند و در شورای انقلاب عضو بودند. به نظرم میآید که در شورای انقلاب - آن شورایی که امام معیّن کردند و بعد البته کسانی هم اضافه شدند - جوانترین فرد من بودم که سی و نه سال داشتم. البته بعداً کسانی اضافه شدند که آنروز از من جوانتر بودند.»
(۵۳) «در شورای انقلاب، جمع، مرحوم آیتالله طالقانی را به ریاست شورای انقلاب انتخاب کردند، ولیکن همان جمع متّفقاً معتقد بودند که ایشان یک نایبرئیس لازم دارد و آن نایبرئیس آقای بهشتی است و ایشان را انتخاب کردند؛ ادارهی شورای انقلاب حتّی در زمان حیات مرحوم آقای طالقانی به عهدهی مرحوم آقای بهشتی بود.»
(۵۴)
آیتالله خامنهای در جایگاه جدید، تلألو بیشتری در چشمان آیتالله طالقانی داشت. سیدمهدی طالقانی میگوید: «جلسات شورای انقلاب در جاهای مختلفی تشکیل میشد [...] یکی از آن روزهایی که دولت موقت زمام امور را در دست داشت [...] جلسهی شورای انقلاب در منزل شهید مطهری برگزار میشد. در جلسات شورای انقلاب مسائل مختلفی مطرح میشد. آن موقع قانونگذاری و تدبیر مسائل مربوط به انقلاب با شورای انقلاب بود. هنگام پایان جلسه رفتم تا ابوی را برگردانم. وقتی ایشان در ماشین نشستند، جملهای گفتند. گفتند که «این سید عجب آدم خوشفکری است.» با خودم فکر کردم ایشان چه کسی را میگویند. پرسیدم: آقا چه کسی را میگویید؟ گفت: آیتالله خامنهای را میگویم.»
(۵۵)
رفتار متفاوت طالقانی برابر امام
آیتالله خامنهای از این مقطع زمانی خاطره خاصی در ذهن دارد. آیتالله طالقانی که «آن جاه و جلال آن دستگاهها برایش صفر بود» و «با این اعتمادبهنفس و احساس شخصیّت» «ناشی از ایمان» رفتار میکرد. «آنوقت همین ایشان، در مقابل امام تواضع میکردند. من تواضع ایشان را در مقابل امام دیدم، هم در غیاب امام، هم در حضور امام. در غیاب امام ایشان به بنده گفتند که آقای خمینی گاهی یک حرفهایی میزند که به نظر آدم نشدنی میآید، بعد میبینیم واقعاً شد، ایشان به یکجایی متّصل است!»
(۵۶) این تواضع ناشی از فهم آیتالله طالقانی از عظمت روح امام بود: «مرحوم آیتالله طالقانی که هم روحانی و دارای معرفت و مقامات علمی و هم آدم سیاسی و مبارز و زندان رفته بود و از مبارزه هم اصلاً نمیترسید، به من گفت «آن روز که امام مطرح کرد که شاه و حکومت سلطنتی باید برود، من تخطئه کردم و گفتم چه حرفها میزند! مگر میشود!؟» آن وقت که امام صریحاً این کلام را گفتند، مگر چندسال پیش از پیروزی انقلاب بود؟ یعنی تا همین اواخر، حتّی مردی مثل مرحوم طالقانىِ بزرگوارِ مؤمنِ مبارزِ زندان رفته شلاق خورده شکنجه کشیده، میگفت امکان ندارد! »
(۵۷)
این خاطره را ایشان در فرودین ۱۳۵۸، در زمان حیات او نیز بیان کرده بود: «آیتالله طالقانى حفظهاللهوسلّمه ایشان به بنده مىگفتند - در حدود چهار، پنج ماهِ قبل از این - منزل ایشان نشسته بودیم، صحبت بود؛ صحبتِ همین کارهاى آقا بود و اعلامیههاى ایشان و حرفهاى ایشان، ایشان مىگفتند که این کارهایى که ایشان مىکنند روى این شیوههاى معمولى سیاسىاى که ماها بلدیم اصلاً جور در نمىآید! من فکر مىکنم به این آدم الهام مىشود؛ عین همین تعبیر. گفتند من فکر مىکنم به آیتالله خمینى الهام مىشود. بعد مثال مىزدند؛ مىگفتند آن روزى که آیتالله خمینى در ایران شاه را مطرح کرد و در اعلامیههایش شاه را کوبید و گفت باید برود، باید رژیم سلطنتى عوض بشود، هیچکس تصور نمىکرد که چنین چیزى شدنى باشد؛ حتى سیاستمدارهاىِ خبرهی کهنه کارِ قدیمى! این مرد گفت و قرص پایش ایستاد و این کار را کرد بالأخره؛ در مقابل تعجب همهی ناظران جهانى.»
(۵۸)
به نظر میرسد این خاطره، مربوط به همان روزهایی است که هنوز همکاری در شورای انقلاب آغاز نشده بود. «یک ماهى شاید پیش از پیروزى انقلاب یا یک خورده بیشتر»
(۵۹) «که تازه از زندان ایشان بیرون آمده بود به من در یک جلسهی خودمانى مىگفت.»
(۶۰)
آزمون کردستان
یکی از ویژگیهای آیتالله طالقانی، بقای این روحیهی «رفتارِ بر اساس فهم از وظیفه» بود. مثال بارز آن تغییر شیوه او در موضوع غائله کردستان است. او با تجربه تلخی که از سالهای مبارزه داشت، مخالف برخورد با گروهکهای تنشآفرین در کردستان بود. شهید محلاتی درباره آن رویکرد میگوید: «آقایان تصمیم گرفتند که خودشان بروند به کردستان. مرحوم آیت الله طالقانی و مرحوم شهید بهشتی، آقای هاشمی و بنیصدر و احمد صدر حاج سیدجوادی رفتند. قبل از اینکه اینها بروند، من شنیدم که اینها میخواهند یونسی را استاندار کنند. یونسی سابقه تودهای داشت و کمونیست بود. [...] شورایی از همان افراد تشکیل دادند و در صورت ظاهر یک آرامش نسبی برقرار شد. اما چه آرامشی، آرامشی که اینها قدرت دستشان آمد و تمام بودجه ای که گرفتند و تمام نیروها را صرف کردند از برای مسلح کردن و مجهز کردن ضدانقلاب. [...] میخواستند بهعنوان یک ملیگرای آزادیخواه در دنیا شناخته شوند و خونریزی نشود. بعد از آنکه ماهیت همه اینها برایشان روشن شده بود، باز هم از طریق مذاکره و صلح میخواستند که این جریان را حل کنند
.»
(۶۱)
دکتر صادق طباطبایی درباره این سفر چنین روایت کرده است: «سفر کردستان در فروردینماه انجام شد که گروه حسننیت به آنجا رفتند. مسئله کردستان در ۲۵ یا ۲۶ اسفند پیش آمد که پادگان مهاباد خلع سلاح شد. بلافاصله از دولت و سایر نهادها به آقای طالقانی زنگ زدند و ایشان بیانیهای دادند که در آن تعابیری بود نظیر این که «حیف است اولین عید نوروز ما به چنین مسائلی آلوده شود؛ هنوز ارکان حکومت تشکیل نشده و دولت بر اوضاع مسلط نیست و نباید بین دولت و گروهی درگیری صورت بگیرد.» قبلاز اینکه این گروه برود، در دفتر نخستوزیری جلسهای تشکیل شد که من به عنوان ناظر وزارت کشور به آن جلسه رفتم. آقای طالقانی، آقای بازرگان، تیمسار قرنی، داریوش فروهر، بنیصدر، هاشم صباغیان و درست یادم نیست که آقای بهشتی یا آقای خامنهای هم بودند یا نه. در آنجا گفتوگوی تندی بین تیمسار قرنی و آقای طالقانی رخ داد. تیمسار قرنی معتقد بود که این حرکت را باید در نطفه خفه کرد و کوبید و به آنها مجال نداد. میگفت: «اینها اشرارند و مردم هم از دستشان به ستوه آمدهاند.» آقای طالقانی میگفتند الان مدت زیادی از انقلاب نگذشته...»
(۶۲)
موضوع چگونگی مواجهه با این موضوع، خاصه درخواست خودمختاری یکی از اختلافات میان این دو گشت. آیتالله خامنهای در همان ایام به تشریح این موضوع پرداخت: «کِى خلق کُرد جمع شدند از طرف خودشان نماینده معرفى کردند؟ فلان چهرهی سیاسىِ مخدوش یا حتّى غیرمخدوش که از زبان خلقِ کُرد حرف مىزند، چه دلیلى مىتواند ارائه بدهد که او نمایندهی خلق کرد است؟ افرادى که سوابق سوءسیاسىشان بر همه کس آشکار است، چگونه مىتوانند ادّعا بکنند که نمایندگانِ یک قوم بزرگ هستند؟ این مردمى که از شهرهاى سراسر کردستان و کرمانشاهان و آذربایجان غربى در مناطق کردنشینشان به تهران آمدند، نامه نوشتند، تلگراف زدند، طومار نوشتند و امضاء کردند، تحصّن اختیار کردند و به دولت و به سپاه پاسداران و به شوراى انقلاب استغاثه کردند که بیایید این مسلّحان را از شهرهاى ما بیرون کنید، مگر اینها خلق کُرد نیستند؟ آن مردمى که طومار چندین مترى امضاء کردند و گفتند ما کُردیم، اما تابع دولت جمهورى اسلامى هستیم - که طومارشان الان موجود است - و خواستههایى را که گویندگان و سخنگویان فلان و فلان حزب اعلام مىکنند، به هیچ وجه خواستهی ما نیست، مگر آنها کُرد نبودند؟!»
(۶۳)
تدبیر او در راضی کردن آیتالله طالقانی که در این زمان، رئیس شورای انقلاب بود، موجب جلوگیری از یک بحران عمیق شد: «حتى من یادم است در شوراى انقلاب در آن سفرى که آقاى طالقانى رحمتاللهعلیه مىرفتند به کردستان، سنندج که آقاى طالقانى رفتند و آقاى هاشمى و مرحوم بهشتى و بنىصدر و یک عدهاى شدند راه افتادند، رفتند از طرف شوراى انقلاب سنندج، که نتوانستند هم آنجا سخنرانى کنند، گروهکها خیلى جوسازى کردند و اینها در آن سفر وقتى که مىرفتند، از جلسه خارج مىشدند، جلسه ماقبل این سفر صحبت مىکردیم در شوراى انقلاب، آقاى طالقانى در ضمن صحبتشان گفتند که اسمى از خودمختارى آوردند، خب بله دیگر خودمختارى و این آقایان، من گفتم آقا من خواهش مىکنم شما تشریف ببرید در این سفر فعلاً وعده خودمختارى ندهید رویش فکر کنید، بماند سفر دیگر. [...] با زحمت و اصرار زیادى ما توانستیم قانع کنیم آقاى طالقانى را که ایشان مسئلهی خودمختارى را مطرح نکنند. درحالىکه ایشان قطعاً موافق با خودمختارى با معناى مصطلح دنیایى آن نبود، به هیچوجه و این را بعداً ثابت کرد مرحوم طالقانى در برخوردهاى بسیار تند و توبیخآمیزى که با مسئولین کرد در سخنرانى، ایشان داشت مشخص شد که ایشان به هیچوجه خودمختارى به آن معنایى را که در دنیا معنا مىدهد این کلمه و مصطلح است و آنها مىخواهند اصلاً ایشان به ذهنش نیست.»
(۶۴)
آیتالله طالقانی اگرچه مخالف شدت بود، اما بر خلاف جناح مسامحهگرا وقتی واقعیت این گروهکها و ترورهای آنها را دید، تغییر موضع داد. آیتالله خامنهای درباره عملکرد نهایی آیتالله طالقانی در مواجهه با واقعیت و تغییر موضع، بر خلاف برخی دیگر از حامیان مسامحه، چنین یاد کردند: «مرحوم آقاى «طالقانى» مرد با سماحتى بود. ایشان در شوراى انقلاب هم در همهی زمینهها نظرات همراه با سماحت مىداد؛ از جمله در زمینهی مسائل کردستان. کار را به جایى رساندند که ایشان در خطبهی نماز جمعه به یکى از اینها خطاب کرد و نامهی او را خواند و بعد مفصل علیه او حرف زد!»
(۶۵)
مبارزه در سنگر جدید
محمود مرتضاییفر، کسی که از مسجد هدایت اجرای مراسمهای آیتالله طالقانی را برعهده داشت و بعدها به دلیل قرار گرفتن در جایگاه مجری نمازجمعه بیشتر شناخته شد، یکی از دغدغههای آیتالله طالقانی را برگزاری نمازجمعه معرفی میکند: «نمازجمعه در ذهن و افکار آن بزرگوار جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده بود. حتی یکی از دلایل زندان رفتن ایشان در زمان طاغوت، به خاطر مطلبی بود که درباره نماز جمعه بیان کرده بودند. ظهر جمعه ماه مبارک رمضان بود و ایشان در آن سال ممنوعالمنبر بودند. بعد از نماز فرمودند: «به من گفتهاند که سخنرانی نکنم. من هم سخنرانی نمیکنم. گفتهاند تفسیر هم نگویم. منبر هم نروم ما هم نمیرویم، ولی مسأله که میتوانیم بگوییم. لذا گفتند چون امروز جمعه است، میخواهم مسأله نماز جمعه را بیان کنم.» [...] سؤال خود را اینطور مطرح کردند که علت چیست که در تمام جهان اسلام، نماز جمعه اقامه میشود، ولی شیعه نماز جمعه را اقامه نمیکند. [... زیرا] رئیس حکومت باید عادل باشد و او امام جمعه را تعیین کند. امام زمان(عج) که در غیبت هستند. طبعاً وقتی که ظاهر نیستند، کسی را هم انتخاب نکردهاند. رئیس حکومت هم عادل نیست به این علت است که ما نماز جمعه نداریم. به این شکل رسماً اعلام کردند که شاه عادل نیست، همان شب بود که به منزل ایشان ریختند و بازداشتشان کردند.»
(۶۶)
مسئول دفتر ایشان هم به این دغدغه اشاره دارد و با اشاره به اینکه ایشان مرتب با امام خمینی و دیگران تماس می
گرفت و دربارهی لزوم اقامه نمازجمعه سخن میگفت، میافزاید: «یکی از حرفهایی که همیشه روی سر ما بود این بوده که چرا شما شیعه
ها در کشور
تان نمازجمعه ندارید؟ آن وقت می
گفتیم زمان شاه بوده. حالا که حکومت سرنگون شده و به دست خودمان افتاده [...]یکی از خوشحالی
هایی که از ایشان یادم هست، همان روز اول برگزاری نمازجمعه تهران بود.»
(۶۷)
جالب آنکه آیتالله خامنهای هم از پیش از انقلاب اسلامی، دغدغه اقامه نمازجمعه را داشت و چند ماه بعد، این وظیفه به گردن او افتاد. ایشان در اولین نماز جمعه اینگونه از اولین امام جمعه تهران یاد کرد: «این مسند عالم بزرگ و راحل عظیمى است که ملت ایران هنوز داغ فقدان او را در دل مىپروراند، این مسند مرحوم آیتالله طالقانى است، آن انسان زجر کشیده و کوشش کرده و پایمردى کردهاى که در آخرین لحظات زندگىاش، در آخرین نفسهایش هم، راه دیرینه خود را گم نکرد، از مجاهدت دست نکشید.»
(۶۸)
بار دیگر در خطبه اولین سالگرد برگزاری نمازجمعه، چنین از او یاد کرد: «نمىتوانیم نام و یاد مجاهد بزرگوارى مانند آیتالله طالقانى را در تاریخ انقلاب خودمان به عنوان یک نام و یاد برجسته ندانیم [...] او که اقامهکنندهی جمعه؛ یعنى مظهر جماعت در میان جامعهی ما بود.»
(۶۹)
خطبههای واپسین
اعضای سازمان مجاهدین خلق، با «پدر طالقانی» خطاب کردن، سعی داشتند آیتالله طالقانی را مصادره کنند. او نیز تا حد زیادی با آنها مسامحه کرد تا آنها را جذب کند، اما وقتی یقین کرد سازمان هدف دیگری دارد، با یک خطبه طوفانی آنها را شوکه کرد. او در عید فطر دوم شهریور ۱۳۵۸ ، اولین نماز عید فطر باشکوه تهران، بعد از انتقاد از گروهکها در کردستان در فراز دیگری گفت: «خدا لعنت کند آنهایی که این فتنهها را ایجاد میکنند. [...] چقدر ما سعی کردیم، کوشیدیم، با دور هم نشستن و با مهربانی، مسائل را حل کنیم. چه با این جوجه کمونیستهای داخل خودمان، چه آنها که در خارجاند. اینها خودشان را قیم همه مردم میدانند. حق کارگرها به تو چه ربطی دارد. تو که دستت پینه نزده و نشستی فقط شعار میدهی. جوانهای مسلمان ما هستند که در این آفتاب و با این زبان روزه، در میان مزارع کار میکنند. آنجا نشستی فقط شعار میدهی. من خودم را برای دفاع از اینها فدا میکردم. بعضیها من را متهم میکردند. رهبر انقلاب به من میگفت شما چرا مسامحه میکنید. گفتم آقا شاید اینها با نصیحت یا موعظه، جذب بشوند. اما نه. اینها دیگر حوصله همه را سر آوردند. این رهبری که سراسر دلسوزی نسبت به مستضعفین و محرومین است، ببینید چطور به خشم آوردند. حالا جزای اعمال خودشان را بچشند».
(۷۰)
مشخص بود که خطاب آیتالله چه کسانی را در بر میگیرد، اما برخی سعی کردند سازمان مجاهدین خلق را استثناء کنند و فراموش کنند که همین سازمان بود که به تازگی سعی به ایجاد تفرقه میان آیتالله طالقانی و امام کرده و رسما پیشنهاد فرماندهی کل قوا برای آیتالله طالقانی را داده بود تا با اعتمادی که گمان میکرد نزد آیتالله طالقانی دارد، خواهد توانست نیروی نظامی خود را مشروعیت دهد: «حضرت آیتالله طالقانی با نقش حیاتی و حساسی که در حوادث کردستان، گنبد و سایر اختلافات درون جنبش به مثابه محور وحدت نیروهای ملی ایفا نمودهاند و مورد اعتماد مطلق همه نیروها و مقام رهبری انقلاب هستند و با توجه به اینکه فرصت و مجال بیشتری نسبت به حضرت آیتالله خمینی در حل و فصل این گونه امور میتوانند داشته باشند. [...] مجاهدین خلق ایران طرح فرماندهی و نظارت عالیه حضرت آیتالله طالقانی بر کلیه نیروهای مسلح، سازمانها و گروههای پاسدار را به پیشگاه خلق قهرمان ایران تقدیم داشت.»
(۷۱)
روز نهم شهریورماه پنجمین نماز جمعه تهران با حضور جمعیتی که مطبوعات آن را «یک میلیون نفر» تخمین زدند، در دانشگاه تهران اقامه شد. آیتالله طالقانی بخشی از خطبه خود را به منافقین اختصاص داد: «کفار چهره شناخته شدهای دارند؛ ولی منافق یعنی انسان چندچهره. ما امروز دچار چنین منافقین شرور و حیلهگر و فریبکاری هستیم [...] چهره، چهره ایرانی ولی روح و درون و نفسش، نفس، اندیشه فکر و خلق امپریالیست، صهیونیست و دیگر قدرتهاست.»
(۷۲)
در شرایطی که از روز نخست انقلاب اسلامی، سازمان مدعی نقش در پیروزی انقلاب و خواهان سهم بود، نخستین امام جمعه تهران در آخرین خطبه خواهان همصدا شدن با محرومان و «کنار گذاشتن گروهگرایی، فرصت طلبی و تحمیل عقیده» شد.
(۷۳)
آیتالله خامنهای درباره این خطبهها چنین گفتند: «آدم زلالی بود آقای طالقانی. هیچ در قید و بند و ملاحظات و [اینها نبود]؛ نه ملاحظات آخوندی، نه ملاحظات روشنفکری، نه ملاحظات مبارزاتی –چیزهایی که حالا به خودشان ببندند- مطلقاً در این آدم وجود نداشت؛ صاف، روشن. [...] نتیجهی این بیشیلهپیله بودن [هم] صراحتش بود، صراحت در بیان. همان خطبهای که شما اشاره کردید، این خطبه را نمیشود عادی به حساب آورد؛ اینها دائماً میگفتند «پدر طالقانی»، اصلاً خودشان را فرزندان او معرفی میکردند، به عنوان «پدر» او را اسم میبردند. کیست که توی این رودربایستی گیر نکند؟ آن آدمی که توی اینجور رودربایستیها گیر نکند و برود آنجور قرص و محکم توی خطبه و موضعِ به آن صراحت و به آن شدّت بگیرد، کیست؟[...] من بعد از همین خطبهی ایشان تلفن کردم؛ گفتم آقا من خواستم از شما تشکر کنم به خاطر این خطبه، گفت بله، خیلیها هم تلفن میکنند فحش میدهند به خاطر همین خطبه! اینجوری بود دیگر، تحمل میکرد.»
(۷۴)
محمد مدیرشانهچی، درباره شب آخر میگوید: «اگر خاطرتان باشد آقای طالقانی در یکی دو نمازجمعهی مانده به فوتشان، حمله شدیدی به بعضی از چپها و گروههای چپگرا کردند و این صحبتها، هم در داخل و هم در خارج بازتاب زیادی پیدا کرد، [... شب آخر] متوجه شدم مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی و یکی دو نفر دیگر به دیدن آقای طالقانی آمدهاند. من اواخر صحبتهایشان رسیدم و دیدم که آقا با حالت تشر و عصبانیت دارد به مسعود رجوی میگوید: «شما کاری کردهاید که من هم دیگر نمیتوانم کمکتان کنم. بدانید که در تاریخ خواهد ماند که هر کس در این موقعیت خطیر و حساسِ این کشور، چه کرد و تاریخ دقیقاً ثبت میکند که شما در این موقعیت دارید چه کار میکنید، مراقب باشید که دارید به بیراهه میروید!» فضای جلسه خیلی تلخ بود و یادم هست که آقای طالقانی جواب خداحافظی آنها را هم به سردی داد.»
(۷۵)
بر خلاف منافقین که قصد داشتند خود را به او اعتبار دهند، آیتالله با صداقت عمل میکرد و همین موجب شد مسعود رجوی از ایشان احساس خطر کند. آنچنان که یکی از اعضای سابق سازمان میگوید: «اواخر عمر ایشان مسعود رجوی در محفلی گفته بود آقای طالقانی دارد موی دماغ ما می شود، زیرا در سه مورد استراتژیک با ما اختلاف دارد.» آن سه، موضع قاطع در مقابل مارکسیست
ها، موضع جدید در قبال بحران کردستان و موضع ارادتمندانه نسبت به امام بود.
(۷۶)
این طهارت نفس رمز رهایی او از شر چنین گروه خبیثی بود. «خدای متعال یک قالب خوبی در ایشان متجلّی کرده بود؛ یک انسان صریح، باصفا، باصداقت. از جملهی خصوصیّات آقای طالقانی، یکی صفای ایشان بود؛ آدم باصفایی بود، آدم باصداقتی بود. وقتی انسان با ایشان مینشست، جز یکرنگی و صفا و راستی، واقعاً انسان هیچ چیز نمیدید.»
(۷۷)
مرگ آیتالله نیمه همان شبی که در دیدار مذکور، بر سران سازمان خشم گرفته بود؛ به هر علتی که بود، موجب رهایی سازمان از فشار جدایی «پدر طالقانی» از آنها شد. در تشییع پیکرش، تلاش کردند با شعارهایی خود را یاران راستین طالقانی جلوه دهند و با توهین به آیتالله بهشتی، مرگ او را به گردن بزرگترین مانع رشد خود بیاندازند.
شکست طرح مصادره
خبر ارتحال او ملت را گداخت و سیل جمعیت برای وداع با او خیابانهای تهران را پر کرد و صدای سازمان منافقین را گم کرد. خبرگزاری فرانسه در انعکاس حضور مردم نوشت: «به هنگام آزادی از زندان در اکتبر سال گذشته حدود دویست هزار نفر از مردم برای خوش آمدگویی به وی در بیرون از زندان اجتماع کردند و امروز میلیونها تن به نشانه تأسف و تألم از درگذشت وی در خیابانهای پایتخت گرد آمدند.» روزنامه جمهوری اسلامی شمار حاضران در مراسم او را پنج میلیون نفر تخمین زد.
(۷۸)
امام خمینی نیز ۲۳ شهریور ۱۳۵۸، در بزرگداشت او به طرح مصادره او اشاره کرده و یادآور شدند: «آقای طالقانی ابعاد مختلفهای را داشت، اولاد پیغمبر بود، خدمتگزار بود، متفکر بود، مفسر قرآن بود، انسان متعهد بود، مخالف با رژیم بود، مخالف با چپ و راست بود، کدام یک از این ابعادی که آقای طالقانی داشت اینطور مردم را برانگیخت و اینطور در سوگ نشاند همهی طبقات را؟ هر یک از این اوصاف به تنهایی در خیلی هست و همچو مطلبی رخ نمیدهد. [...] چه میگفتند مردم؟ چه شعار میدادند؟ «ای نایب پیغمبر ما جای تو خالی». [...] شما دیدید که آن بیل و کلنگی که قبر ایشان را کنده بودند و با او خاک را بیرون آورده بودند و مردم با آن بیل و کلنگ چه میکردند، [...] چرا میبوسیدند؟ بیل و کلنگ که بوسیدنی نیست! برای اینکه آقای طالقانی یک مرد دمکراتی بود بیل و کلنگش را میبوسیدند؟! به همان انگیزهای که ضریح ائمهی اطهار و بزرگان ما را میبوسند، همان انگیزه مردم را وادار کرد که بیل و کلنگش را ببوسند، برای روشنفکریاش نبود؛ برای این بود که این را نایب پیغمبر خودشان میدانستند.»
(۷۹)
هوشیاری او و خطبههای واپسینش، حضور مردم و بیانات موثر امام خمینی، طرح مصادره طالقانی را خنثی کرد. آیتالله خامنهای، در اولین سالگرد در سوگ او چنین گفت: «اى آیتالله طالقانى! اى روح بزرگ! تو «من» را در خودت شکستى، دشمن مىخواست از عنوان و محبوبیت و وجههی آیتالله طالقانى براى آنچه که تصور مىکرد تضعیف انقلاب است استفاده کند، مشت محکم طالقانى بر پوزهی دشمن وارد آمد. دشمن منافق و دشمن ظاهر و آشکار سعى مىکردند با توجه دادن به مرحوم آیتالله طالقانى، رهبرى را تجزیه کنند، طالقانى همان حرفى را زد که امیرالمؤمنین علىبنابیطالب نسبت به پیغمبر آن حرف را گفت، [...] مرحوم آیتالله طالقانى گفت: من هر وقت مأیوس مىشوم، هر وقت دلسرد مىشوم، مىروم قم خدمت امام امت مىرسم و از او روحیه و اعتماد به نفس مىگیرم.»
(۸۰)
(۱ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیتالله طالقانی، ۱۳۸۹/۱۲/۰۹
(۲ بهبودی، هدایتالله (۱۳۹۰) شرح اسم، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص۴۳۵
(۳ اسلامی، محمدمهدی (۱۴۰۲) مرد پولادین انقلاب، تهران: انتشارات ایران، ص۳۶۵
(۴ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیتالله طالقانی، ۱۳۸۹/۱۲/۰۹
(۵ مرادی، رضا (۱۳۶۱) زندگینامه پیشوایان انقلاب، تهران : حجر، ص۹۵
(۶ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار عمومى دوشنبه، ۱۳۸۴/۱۰/۲۶
(۷ واژهای روسی است و به رشتهای به رنگ زرد یا سفید اطلاق میشود که افسران روی دوش و جلوی سینه آویزان میکنند.
(۸ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت آیتالله سیدمحمود طالقانی، ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
(۹ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیتالله طالقانی، ۱۳۸۹/۱۲/۰۹
(۱۰ مراودات رهبر انقلاب و آیتالله طالقانی از زبان فرزند مرحوم، ۱۳۸۹/۱۲/۱۴
(۱۱مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۳۸۱) آیتالله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک، ج۱، تهران: انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص۴۶۸
(۱۲ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیتالله طالقانی، ۱۳۸۹/۱۲/۰۹
(۱۵ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار روز دوشنبه، ۱۳۸۱/۱۱/۷
(۱۷ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۴۰۰) شهید حجتالاسلام سیدعبدالکریم هاشمی نژاد بهروایت اسناد ساواک، تهران: انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص۳۰۶
(۱۸ آیتالله سید محمود طالقانی بهروایت اسناد ساواک، جلد۳، ص۱
(۲۰ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۴۰۰) انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی، ج۷، تهران: انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص۱۴۰
(۲۱ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۳۷۶) شهید آیتالله سیدمحمدرضا سعیدی به روایت اسناد ساواک، تهران: انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص۲۴۰
(۲۲ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) (۱۳۸۵) صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی (ره)، ج۲، تهران: نشر عروج، ص۱۹۹
(۲۴ سخنرانی در مکه با عنوان «حج عامل همبستگى اسلام است»، آبان ۱۳۵۸
(۲۵ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى هیأت مؤسس و هیأت امناى مؤسسهی پژوهشى - فرهنگى انقلاب اسلامى، ۱۳۸۱/۴/۴
(۲۶ بیانات رهبر معظم انقلاب پس از اقامه نماز بر پیکر دکتر عباس شیبانی، ۱۴۰۱/۱۰/۰۲
(۲۷ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى هیأت مؤسس و هیأت امناى مؤسسهی پژوهشى - فرهنگى انقلاب اسلامى، ۱۳۸۱/۴/۴
(۲۹ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى «کنگرهی شهید باهنر»، ۱۳۸۰/۶/۴
(۳۱ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى «کنگرهی شهید باهنر»، ۱۳۸۰/۶/۴
(۳۳ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى هیأت مؤسس و هیأت امناى مؤسسهی پژوهشى - فرهنگى انقلاب اسلامى، ۱۳۸۱/۴/۴
(۳۴ مصاحبه رهبر معظم انقلاب با صدا و سیما پس از مراسم تحلیف، ۱۳۶۰/۷/۱۹
(۳۶ آیتالله حاج شیخ عباس واعظ طبسی به روایت اسناد ساواک، ص۲۹۹
(۳۷ آیتالله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک، ج۲، ص۱۵۲
(۳۸ آیتالله حاج شیخ عباس واعظ طبسی به روایت اسناد ساواک، ص۳۹۹
(۳۹ آیتالله سید محمود طالقانی به روایت اسناد ساواک، ج۳، ص۲۷۶
(۴۰ حقجو، علی (۱۳۵۸) تحلیلی بر سازمان مجاهدین خلق ایران، تهران: انتشارات اوج، ص۱۹۲
(۴۱ مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات (۱۳۷۹) آیتالله حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی به روایت اسناد ساواک، تهران: انتشارات مرکز بررسی اسناد تاریخی، ص۳۵۲
(۴۲ مصاحبه با نهضت زنان مسلمان پیرامون شهید رجایى، ۱۳۶۱/۳/۱
(۴۳ مراودات رهبر انقلاب و آیتالله طالقانی از زبان فرزند مرحوم، ۱۳۸۹/۱۲/۱۴
(۴۴ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت آیتالله سیدمحمود طالقانی، ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
(۴۵ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیتالله طالقانی، ۱۳۸۹/۱۲/۰۹
(۴۶ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت آیتالله سیدمحمود طالقانی، ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
(۴۷ مراودات رهبر انقلاب و آیتالله طالقانی از زبان فرزند مرحوم، ۱۳۸۹/۱۲/۱۴
(۴۸ مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳۶۰/۹/۲۴
(۴۹ روزنامه اطلاعات، ۱۳۵۷/۸/۹، ص۴
(۵۰ کتاب آیتالله حاج شیخ عباس واعظ طبسی به روایت اسناد ساواک ، ص۵۸۶
(۵۳ بیانات رهبر معظم انقلاب در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان در دومین روز از دهه فجر، ۱۳۷۷/۱۱/۱۳
(۵۴ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه، ۱۴۰۱/۰۴/۰۷
(۵۵ مراودات رهبر انقلاب و آیتالله طالقانی از زبان فرزند مرحوم، ۱۳۸۹/۱۲/۱۴
(۵۶ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت آیتالله سیدمحمود طالقانی، ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
(۵۷ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار فرماندهان سپاه، ۱۳۷۳/۰۶/۲۹
(۵۸ سخنرانى دربارهی سیاست داخلى حزب جمهورى اسلامى (فروردین ۱۳۵۸)
(۵۹بیانات پیرامون شخصیت امام مجتبى (ع) و سیاست الهى - تکوینى ۱۳۵۹/۵/۶
(۶۰ سخنرانى در مسجد حظیره یزد، ۱۳۵۹/۹/۹
(۶۱ روحانی، حمید (۱۳۷۶) خاطرات و مبارزات شهید محلاتی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۱۲۱
(۶۲ مجله یادآور، تابستان ۱۳۹۱، شناختنامه آیتالله طالقانی، ص۲۶۰
(۶۳ جلسات پرسش و پاسخ هفتگی، ۱۳۵۸/۱۰/۱۷
(۶۴ دیدار با استانداران کردستان و آذربایجان غربى ، ۱۳۶۲/۹/۶
(۶۵ بیانات در دیدار جمعى از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى، ۱۳۸۲/۲/۱۵
(۶۶ مصاحبه محمود مرتضائیفر با همشهری جمعه، ۵ مرداد ۱۳۸۶
(۶۷ مجله یادآور، تابستان ۱۳۹۱، شناختنامه آیتالله طالقانی، ص۲۱۴
(۶۸ خطبه نمازجمعه تهران، ۱۳۵۸/۱۰/۲۸
(۶۹ خطبه نماز جمعه تهران، ۱۳۵۹/۶/۲۱
(۷۰ روزنامه اطلاعات، ۱۳۵۸/۶/۳، ص۱۵
(۷۱ سازمان (۱۳۵۹) مجموعه اعلامیهها و موضعگیریهای سیاسی مجاهدین خلق ایران، تهران: سازمان، ج۱، ص۱۲۴
(۷۲ روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۳۵۸/۶/۱۰، ص۱۰
(۷۳ روزنامه اطلاعات، ۱۳۵۸/۶/۱۸، ص۱۰
(۷۴ بیانات در دیدار اعضای ستاد نکوداشت آیتالله طالقانی، ۱۳۸۹/۱۲/۰۹
(۷۵ مجله یادآور، تابستان ۱۳۹۱، شناختنامه آیتالله طالقانی، ص۲۱۱
(۷۶ کردی، علی (۱۳۹۲) آیت الله طالقانی و گروه های سیاسی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۱۷۴
(۷۷ بیانات در دیدار اعضای ستاد بزرگداشت آیتالله سیدمحمود طالقانی، ۱۳۹۵/۰۵/۲۵
(۷۸ روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۰/۶/۱۳۵۸، ص۱ و ۲
(۷۹ صحیفه امام خمینی، ج۹، ص۵۳۲ تا ۵۳۴
(۸۰ خطبه نماز جمعه تهران، ۱۳۵۹/۶/۲۱