سیره تبیینی امام خمینی رحمةالله علیه و رهبری در ۴۳ سال اخیر چه شاخصهایی دارد؟
امام
رحمةالله علیه درگیر صورتمسئله شاه، آمریکا و جنگ بودند. رهبر انقلاب در دوره پس از جنگ بودند، ولی عوارض و سختیهای جنگ همچنان پابرجا بود و جبهه گستردهتری در مقابل رهبری باز شد. برخی از مسائل در دوره امام خمینی
رحمةالله علیه بهاجمال بود، ولی در دوره رهبر انقلاب بهتفصیل وجود داشت. جامعه مسائل مربوط به رژیم قبل را پشتسرگذاشته و جنگ نیز پایان یافته بود، اما در اینجا صورتمسئله جدیدی پیش آمد؛ اینکه کل کشور چگونه باید اداره شود. به نظر من، حضرت امام خمینی
رحمةالله علیه بیشتر بحثشان انتقال به سطح نظام بود و رهبر انقلاب بیشتر تبیین نظام و حرکت آن به طرف تمدن است.
به نظر شما مؤسسات تاریخی و پژوهشکدهها چه نقشی میتوانند در «جهاد تبیین» داشته باشند؟
«جهاد تبیین» دو صورت دارد؛ یکی باید گروه مخاطب را هدف قرار داد که یک گروه آنها نخبگان را هدف قرار میدهند و خواص و گروه دیگر توده مردم و قشر وسیعتری را؛ یعنی یکی بهطرف قاعده هرم و دیگری بهطرف رأس هرم حرکت میکند. تبیین برای این دو گروه با یکدیگر فرق میکند. تبیین گروه خاص باید علمیتر بوده و بر اساس دلایل متقن و عقلانیتر باشد، ولی تبیین گروه عوام، توده و مردم عادی در عین حال که باید عقلانیت را در خود داشته باشد، باید تبلیغ، حماسه، ادبیات، هنر و سینما را هدف قرار دهد، زیرا مردم عادی به این زمینهها گرایش بیشتری دارند. کمتر مردم عادی بهسمت اسناد گرایش دارند و به سراغ اسنادی نمیروند که در رژیم پهلوی بوده است و نشان میدهد که رضاشاه وابسته به فلان کشور خارجی بوده است. مردم این را قبول دارند، اما برای نشاندادن آن به نسل جوان و مردم عادی آثار هنری تأثیر بیشتر و بهتری خواهد داشت. در این زمینه غربیها بسیار قوی هستند و کار میکنند و بیکار نمینشینند، هم از رسانه و هم در شرایط جدید از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند. برای همین هم وقتی شورش میشود و نارضایتیهای اقتصادی بهوجود میآید، رسانه و فضای مجازیشان بهکار میافتد تا به خشونتها جهت سیاسی بدهند.
با این فرضیه که ما در دانش علوم انسانی متکی به چارچوبها و نظریات اندیشه غربی هستیم، در چنین بستری تبیین چقدر امکان رخداد دارد؟
این
گونه نیست که انحصار آن در دست غربیها باشد، بلکه نظریات ما هم وجود دارد و این
گونه نیست که همهجا را اشغال کرده باشند و ما بیدستوپا نشسته باشیم. در این زمینه بسیار کار شده است. همین انقلاب در چهارچوب نظریات اسلامی ما به وقوع پیوست. آنها انقلاب را به این صورت تحلیل کردند که یکی بر پایه کتابهای دانشمندان خودشان بوده و گروه دیگری از همانها در رسانههایشان استفاده کردند. این در گروهها و ... سرریز میشود. آنها مدل دیگری هستند که میگویند انقلاب فریب بوده است و مردم اشتباه کردند. در اینجا هم دهها تئوری و نظریه وجود دارد و ما ساکت نبودهایم. در مقابل آنها این تئوریها گذاشتهشده و اینگونه نبوده که ما ساکت بمانیم. در برخی از رشتههای دانشگاهی غلبه بر نظریات غربی است، اساتید هم بیشتر آنها را تدریس میکنند و زاویه ذهن جوانان و دانشجویان را برای خودشان بهوسیله نظریات غربی اشغال میکنند.
در آخر اگر نکتهای هست، بفرمایید؟
در شرایط دهه پنجم انقلاب، باید بتوانیم دقیقاً برعکس فضای یأس و انحطاطی که تلاش میشود برای انقلاب ترسیم کنند، حرکت کنیم و در مقابل آن انحطاط، اطلاعات را هدفگذاری کنیم و در مقابل یأس به جامعه امید دهیم و نکات مثبت را بیشتر تبیین کنیم. به نظر من، جامعهای که امیدش را از دست بدهد، دلمرده میشود. انقلاب با دلمردگی میانهای ندارد. افق روشن آینده و راه سختی که تاکنون آمدهایم نیز را باید درست تبیین کنیم.