ولیامر مسلمین امروز در دیدار مردم فارس، بار دیگر با غافلگیرکننده خواندن حوادث اخیر منطقه برای آمریکا، افق پیش روی بیداری ملتهای مسلمان را روشن توصیف و تأکید کردند: «بیداری اسلامی در منطقه به برکت انقلاب اسلامی قطعاً به نتیجه خواهد رسید.» در اینباره گفتوگوی ما را با دکتر محمد اکرمینیا، کارشناس مسائل خاورمیانه بخوانید. بخشهایی از این گفتگو را از اینجا بشنوید:
در سال 85 خانم کاندلیزا رایس با شروع جنگ 33 روزه گفت که ما به دنبال شکلگیری یک خاورمیانه جدید هستیم. سال گذشته رهبر معظم انقلاب بر این موضوع تأکید کردند که خاورمیانه جدیدی با محوریت اسلام در حال شکلگیری است. با توجه به تحولات اخیر منطقه طرح خاورمیانه آمریکایی را چگونه میبینید؟
آمریکاییها بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 و مطرح شدن نظم نوین جهانی توسط جرج بوش پدر داعیه رهبری جهان را داشتند؛ چراکه موفق شده بودند صدام را نیز از کویت بیرون کنند و همانطور که رهبر معظم انقلاب گفتند که آمریکاییها خودشان را کدخدای جهان میدانستند و میدانند. اما منطقه خاورمیانه از نقطهنظر همه کارشناسان مسائل بینالمللی یک زیرسیستم منطقهای بسیار مهم و یا به عبارت دیگر میتوانیم ادعا کنیم که منطقه خاورمیانه مهمترین زیرسیستم جهان است.
اگر بخواهند اجازه بدهند مردم انتخاب کنند - دموکراسی در مکتب لیبرالیسم یک ارزش است- کسانی به قدرت میرسند که با آمریکا مخالف هستند یا اگر مخالف هم نیستند اما نفت را به بهای ناچیز به آمریکا و اسرائیل نمیدهند. دلیل اصلی عدم موفقیت سیاستهای آمریکا در منطقه وجود همین تناقضات است.
اهمیت خاورمیانه دلایل زیادی دارد و به مسائل و موضوعات مختلفی برمیگردد. از لحاظ فرهنگی خاورمیانه محل ظهور همه ادیان الهی است و به همین دلیل مردم این منطقه بسیار دینباور هستند؛ به لحاظ جغرافیایی خاورمیانه محل اتصال سه قاره آسیا، اروپا و آفریقا است؛ به لحاظ ژئوپلیتیکی نقاط مهمی مثل بابالمندب، تنگه هرمز و کانال سوئز در خاورمیانه واقع شده است و نقاط بسیار مهم استراتژیک در سطح جهان هستند؛ به لحاظ اقتصادی منطقه خاورمیانه بیش از 64 درصد مخازن نفت و گاز دنیا را در خودش جای داده است که این هم یک موقعیت ممتاز به منطقه بخشیده است. از دیرباز یعنی حدود 500 سال پیش نیز تمام قدرتهای بینالمللی و استعمارگران تلاش کردهاند تا در این منطقه حضور داشته باشند؛ پرتغالیها، هلندیها، فرانسویها، انگلیسیها و آمریکاییها پس از جنگ جهانی دوم تلاش کردند در این منطقه حضور داشته باشند و استراتژیستهای بزرگ همواره در طول تاریخ گفتهاند که برای تسلط بر جهان باید بر خاورمیانه مسلط بود. این یک واقعیت است.
لذا آمریکا پس از فروپاشی قطب دوم قدرت جهان یعنی شوروی تلاش کرد یک سلطه فراگیر در این منطقه داشته باشد. طرحهای مختلفی مطرح شد؛ در ابتدا نقشه راه، بعد طرح خاورمیانه بزرگ، بعد طرح خاورمیانه جدید و سپس در کنفرانس آناپولیس سعی کردند که مسئله خاورمیانه را به گونهای دیگر حل کنند. در شش ماه گذشته نیز آمریکاییها روند مذاکرات به اصطلاح صلح را آغاز کردند که این هم نتیجه نداد. من قبل از این که بخواهم توضیح دهم چرا این طرحها به شکست انجامیده است، باید بگویم طرح خاورمیانه بزرگ که آمریکاییها مطرح کردند به استناد گزارش توسعه انسانی سال 2003 سازمان ملل بود. شورای اجتماعی، اقتصادی سازمان ملل یک گزارش از وضعیت 22 کشور عرب منطقه خاورمیانه ارائه کرد که آن گزارش اوضاع انسانی را خوب نشان نمیداد؛ از جمله اینکه مثلاً درآمد 22 کشور عرب منطقه از درآمد اسپانیا که کشور پنجم اروپا است، پایینتر بوده یا مثلاً بیکاری، بیسوادی زنان و... مسائلی بودند که در گزارش توسعه انسانی سازمان ملل آمده بود. همچنین در آن گزارش آمده بود که تا سال 2020 حدود 50 میلیون نفر از جوانان کشورهای منطقه بیکار خواهند شد.
لذا آمریکاییها احساس کردند که خطراتی برای جهان غرب ایجاد میشود. اولین خطر این که اینها از کشورهای عربی به سمت اروپا مهاجرت میکنند و توازن جمعیتی را به هم میزنند؛ ضمن اینکه نظم اجتماعی مورد نظر آنها نیز با حضور مسلمانان در اروپا به هم میخورد. در کنار این مسائل اسلامهراسی نیز مسئله دیگری بود که غربیها پیش گرفتند، مثل اینکه گفتند تا سال 2040 میلادی اکثر مردم فرانسه مسلمان خواهند شد. اما به هر حال موج مهاجرت جهان عرب به سمت غرب نیز یک واقعیت بود. نکته دیگر رواج گفتمان تروریسم پس از ماجرای 11 سپتامبر بود. آنها تأکید داشتند که مردم کشورهای عربی با مشاهده ارتباط سران خود با آمریکا و دولتهای اروپایی سرخورده میشوند و به اقدامات تروریستی علیه ما رو میآورند، مانند حمله به ناو آمریکا در یمن و سفارت آمریکا در کنیا و تانزانیا. آمریکاییها احساس کردند که این مسائل برایشان خطر است.
مردم وقتی در کشورهای عربی بیکار میشوند، در فقر به سر میبرند، در خفقان سیاسی و استبداد به سر میبرند، ممکن است به اقدامات تروریستی علیه آمریکا نیز روی بیاورند. این هم نکته دیگری بود که در طرح خاورمیانه بزرگ بدان اشاره کردند. اقدام سوم این است که اینها ممکن است انقلاب کنند و این انقلاب از نوع ایران اسلامی باشد و این یک خطر بسیار بزرگ است. آمریکاییها برای اینکه با این خطرات مقابله کنند در سه محور اقتصادی، سیاسی-فرهنگی و سیاسی تصمیم به انجام اقداماتی گرفتند.
این اقدامات دقیقاً چه بود؟
در محور سیاسی گفتند که فضای سیاسی کشورهای منطقه باید باز شود؛ یعنی سعی کنیم که با افزایش انتخاباتها سرخوردگی مردم کمتر شود. این درواقع نوعی فریب مردم است که به نوعی آرام شوند تا از التهاب کاسته شود. در بخش اقتصاد تصمیم گرفتند که نقش دولت را در اقتصاد کم کنند. گفتند که فساد اقتصادی شدید کشورهای عربی را تا حدودی کاهش دهیم تا مردم اشتغال داشته باشند و انقلاب نکنند. در محور آموزشی-فرهنگی گفتند که سطح سواد را بالا ببریم و زنها را هرچه بیشتر وارد عرصه اجتماع کنیم. زنها وقتی با آموزههای لیبرالی آشنا میشوند، بچههایی تربیت میکنند که آن بچهها دیگر برای ما خطرناک نیستند. ببینید این مسائل در طرح خاورمیانه بزرگ لحاظ شده بود اما این طرح از اساس دچار تناقض ذاتی شد. اولین دلیل اینکه وقتی میخواستند فضای سیاسی را باز کنند، اولین مخالفین این موضوع خود رژیمهای منطقه بودند و در رأس آنها رژیم عربستان و مصر که بیشترین مخالفتها را با آمریکا کردند. البته آمریکاییها نمیخواستند فضای سیاسی را باز کنند بلکه فقط میخواستند مردم را آرام کنند و آنها را فریب دهند. خود این دو رژیم در اجلاس اتحادیه عرب در آن سال، طرحی آوردند که به آن توجهی نشد.
در مورد شبهه دوم نیز در یک نگاه تمدنی، راهبردی و استراتژیک سی سال دوره طولانیای نیست. سرنوشت ملتها حداقل طی یک قرن رقم میخورد. اگر آثار انقلاب پس از سی سال در این کشورها بروز و ظهور مییابد، این دوره، دوره طولانیای نیست.
طرح خاورمیانه به دلیل تناقضات اینچنینی شکست خورد؛ یعنی آمریکاییها از یک طرف از رژیمهای مستبد منطقه حمایت میکردند تا نفتشان را غارت کنند و امنیت اسرائیل را حفظ کنند و از طرف دیگر از سران این کشورها میخواستند که فضای سیاسی کشورهایشان را باز کنند. آنها دیدند که اگر بخواهند انتخاباتی مانند انتخابات فلسطین در سال 1385 برگزار کنند، حماس سر کار میآید، در عراق شیعیان به نوریالمالکی رأی دادند، در خود مصر إخوانالمسلمین تعدادی از کرسیهای مجلس را به دست گرفتند و در بحرین نیز شیعیان موفقیت چشمگیری یافتند. آمریکاییها دیدند که با اصرار بر طرح خاورمیانه بزرگ کسانی سر کار میآیند که مخالف آمریکا هستند. از طرف دیگر دیدند که متحدین خودشان مانند مبارک و ملکعبدالله از جمله مخالفین این طرح هستند.
لذا این طرح را کنار گذاشتند تا این که در سال 85 تصمیم گرفتند به حزبالله حمله کنند که البته آن هم در چارچوب یک طرح کلانتر بود. گفته بودند اگر میخواهیم جمهوری اسلامی را از بین ببریم ابتدا باید بازوهای آن را بزنیم، غافل از اینکه بازوهای جمهوری اسلامی در میان مردم است؛ یعنی آن دیپلماسی عمومی که آمریکاییها میخواهند به وسیله آن علیه ما اقدام کنند. این دیپلماسی عمومی را حضرت امام(ره) در اول انقلاب در میان مردم به کار بست و شما وقتی به منطقه نگاه میانداختی، اغلب مردم بر خلاف دولتها با جمهوری اسلامی ایران بودند. در جنگ لبنان خانم رایس گفت این درد زایمان تولد خاورمیانه جدید است. آمریکاییها یک رویکرد جدید برای منطقه پیشبینی کرده بودند و پس از اینکه نتوانستند در جنگ علیه حزبالله پیروز شوند، از بین رفت. پس از آن نیز کنفرانس آناپولیس را مطرح کردند که رهبر انقلاب گفتند به نتیجه نمیرسد و به نتیجه هم نرسید. بعد نیز نوبت به طرح صلح رسید.
بنابراین آمریکاییها به دلیل تناقضات موجود و عدم همراهی متحدینش نتوانستند طرحهای خود را پیش ببرند. دلیل اصلی اینکه آمریکاییها در تحولات کشورهای مصر، تونس، لیبی و جاهای دیگر شکست میخورند این است که آمریکاییها از یک سو منافع راهبردی در منطقه دارند و از سوی دیگر ادعای ارزشهای دموکراتیک. آمریکاییها و اروپاییها میبینند که کشورهایی مثل لیبی و عربستان نفت زیادی دارند و میتوانند منافع زیادی داشته باشند. عربستان توان تولید 9 میلیون بشکه نفت در روز را دارد و بیشترین نفت خود را به آمریکا و کشورهای اروپایی میفرستد. این منافع راهبردی برای کشورهای غربی مهم است و باید از این کشورها حمایت کنند. اما از طرف دیگر ادعاهای لیبرالیستی و ارزشهایی همچون حقوق بشر و آزادی دارند که آن را از زبان هابز، جان لاک، روسو و ... مطرح میکنند. در صورتی که بخواهند آزادی در منطقه وجود داشته باشد، آن منافع راهبردی از میان میرود. بنابراین تضادی بین منافع راهبردی و ارزشهای دموکراتیکی وجود دارد که خودشان شعارش را سر میدهند و امروز در آن گرفتار شدهاند.
اگر بخواهند اجازه بدهند مردم انتخاب کنند - دموکراسی در مکتب لیبرالیسم یک ارزش است- کسانی به قدرت میرسند که با آمریکا مخالف هستند یا اگر مخالف هم نیستند اما نفت را به بهای ناچیز به آمریکا و اسرائیل نمیدهند. یا اینکه دیگر خودشان را در آغوش آمریکا و اسرائیل نمیاندازند و از خودشان استقلال نشان میدهند و آن کاری را که مبارک کرد، دیگر نمیکنند. بنابراین دلیل اصلی عدم موفقیت سیاستهای آمریکا در منطقه وجود همین تناقضات است. در حال حاضر با موج بیداری اسلامی، وضع برای آمریکا قابل بازگشت نیست. ببینید! امروز بواسطه توسعه وسایل ارتباط جمعی، پیام انقلاب اسلامی به مردم رسیده است. به نظر من غربیها نمیتوانند در لیبی کسی مثل معمر قذافی را بیاورند، دیگر نمیتوانند شبیه مبارک در مصر را بر سر کار بیاورند. چراکه مردم بیدار شدهاند و این در اثر موج انقلاب اسلامی است که انشاءالله شاهد گسترش روزافزون آن خواهیم بود.
در محور سیاسی طرح خاورمیانه بزرگ گفتند که فضای سیاسی کشورهای منطقه باید باز شود؛ یعنی سعی کنیم که با افزایش انتخاباتها سرخوردگی مردم کمتر شود. این درواقع نوعی فریب مردم است که به نوعی آرام شوند تا از التهاب کاسته شود. در بخش اقتصاد تصمیم گرفتند که نقش دولت را در اقتصاد کم کنند.
رهبر معظم انقلاب بیشتر از یک دهه است که از بیداری اسلامی بین جوانان و ملتهای مسلمان صحبت میکنند. این موضوع تا قبل از اتفاقات اخیر واقعاً برای خیلیها غیرقابل باور بود. سؤال اینجاست که در یک دهه اخیر بیداری اسلامی چه سیری داشته است؟
از همان روزهایی که مبارزات ضد استبداد و ضد استعمار در ایران بوده و پس از پیروزی انقلاب، مردم منطقه کم و بیش متوجه این قضیه شدهاند. نهضتها و جریانهای بیداری اسلامی از کشمیر پاکستان گرفته تا شمال آفریقا تحت تأثیر انقلاب اسلامی شکل گرفتند، اگرچه دشمنان با توطئه سعی داشته و دارند تا جلوی این حرکتها را بگیرند اما به نظر من این جریانات اخیر، به دلیل پیروزیهایی که ما در عرصههای مختلف داشتهایم، با قدرت و سرعت بیشتری انتشار یافته است. مثلاً در عرصه اقتصادی از همان فروردین سال 58 ما تحریم بودیم اما الآن جایگاه ما کجاست؟ تولید ناخالص ملی ایران نسبت به قبل چه رشدی داشته است؟ با توجه به اینکه قبل از انقلاب شش میلیون بشکه نفت در روز صادر میشد و الآن حدود دو و نیم میلیون بشکه در روز صادر میکنیم و جمعیت بیش از دو برابر شده است، جنگ و تحریمها را داشتیم، در حوزه فناوری هستهای، نانوتکنولوژی، سلولهای بنیادین و... به جایگاه بسیار خوبی دست پیدا کردیم. لذا میخواهم بگویم که این موج از ابتدای پیروزی انقلاب بوده اما امروز به برکت ایستادگی ملت و توسعه وسایل ارتباط جمعی از جمله اینترنت، ماهواره و شبکههای تلویزیونی با شتاب بیشتری حرکت کرده است.
اینجا دو شبهه مطرح میشود؛ اولاً برخی معتقدند این حرکتها را نمیتوان حرکتهای اسلامگرایانه دانست. ثانیاً چرا این خیزش اسلامی با 32 سال فاصله پس از انقلاب اسلامی ما اتفاق میافتد؟ عدهای معتقد هستند به خاطر این فاصله اتفاقات اخیر را نمیتوان مرتبط با تأثیر انقلاب ایران یا اسلامخواهی دانست.
خیزشهای اخیر به چند دلیل اسلامخواهانه و اسلامگرایانه هستند. اول اینکه در این کشورها اسلامگراها محور هستند؛ ثانیاً شعارهای مردم این کشورها «الله اکبر» و «لا اله الا الله» است و سوم اینکه میعادگاه این مردم نماز جمعه و مساجد است. بنابراین دیگر چه باید باشد تا ما بگوییم اسلامگرایانه است؟ در مورد شبهه دوم نیز در یک نگاه تمدنی، راهبردی و استراتژیک سی سال دوره طولانیای نیست. سرنوشت ملتها حداقل طی یک قرن رقم میخورد. اگر آثار انقلاب پس از سی سال در این کشورها بروز و ظهور مییابد، این دوره، دوره طولانیای نیست. مسئله بعد این است که به خاطر امنیت منطقه و موارد اهمیتی که ذکر شد، بالأخره حضور دشمنان، تمرکزشان روی خاورمیانه، رژیمهای دستنشانده استبدادی، استفاده از ابزارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی موانعی ایجاد کرده است. از طرفی آمریکا و سایر کشورهای غربی مسائلی را در داخل برای ما ایجاد کرده بودند اما با وجود همه این مشکلات، انقلاب ما برای کشورهای منطقه این پیام را داشت که نظامی جمهوری اسلامی که به دنبال اسلام و مردمسالاری دینی بود، موفق شده است. غربیها تلاش کردند از رسوخ این پیام در منطقه جلوگیری کنند که در نهایت شکست خوردند.