newspart/index2
ایستادگی مقابل استکبار / ایستادگی مقابل مستکبرین/ مقاومت در مقابل استکبار/ مقاومت در مقابل مستکبرین
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
توصیه رئیس‌جمهور آمریکا به عدم حضور شرکت مردم در انتخابات

ما ملّت ایران در مقابل این انتخابات و در مقابل انتخابات‌ها در طول این ۳۷ سال حسّاس بودیم، بدخواهان ملّت ایران هم همین‌جور حسّاس بودند؛ آنها هم با ترفندهای مختلف میخواستند یک ایرادی بر این انتخابات‌ها وارد کنند؛ انواع‌واقسام ترفندها: یک مدّتی سعی میکردند بگویند انتخابات دروغ است، اصلاً انتخابات در ایران نیست؛ که خب، جلوی چشم همه، انتخابات بود؛ تبلیغات آن سالهای اوّل این‌جوری بود. یک مدّتی سعی کردند که با تبلیغات، صریحاً مردم را از رفتن پای صندوق بازبدارند؛ حتّی در یک دوره‌ای از انتخابات، رئیس‌جمهور آمریکا دو سه روز به انتخابات، صریحاً خطاب به ملّت ایران گفت نروید رأی بدهید! مردم چه‌کار کردند؟ لج کردند، آن‌دفعه بیشتر از همیشه رأی دادند؛ این هم یک ترفند بود که مردم را با انواع حیَل و با تبلیغات مختلف، از رفتن پای صندوق بازبدارند. یک ترفند دیگر این بود که به مردم تفهیم بکنند که انتخاب شما فایده‌ای ندارد؛ شما اسم زید را مینویسید، اسم عمرو درمی‌آید؛ اینها را میگفتند، یادتان هست؛ حالا شاید جوان‌ترها یادشان نباشد، ندیده باشند آن روزها را، امّا اغلب یادشان هست؛ این را به‌صورت شعار درمی‌آوردند و میگفتند؛ متأسّفانه یک عدّه غافل هم در داخل کشور با آنها هم‌نوایی میکردند؛ یک مدّتی هم این‌جوری میگفتند. هیچ‌کدام از اینها فایده نکرد؛ این ترفندها نتوانست مردم را سست کند؛ فهم مردم و درک مردم از اهمّیّت قضیّه را نتوانست تحت‌الشّعاع قرار بدهد؛ حالا راه‌های دیگری را هم دارند تجربه میکنند. البتّه دولتمردان آمریکایی به تجربه دریافته‌اند که باید اظهارنظر نکنند؛ هرچه اظهارنظر کنند، مردم عکسش عمل میکنند، لذا این دفعه آنها ساکتند؛ دولتمردهای آمریکایی سکوت کرده‌اند، از ترس، هیچ حرف نمیزنند که نبادا یک چیزی بگویند، مردم عکسش عمل کنند، امّا ریزه‌خواران خوان استکبار که رفته‌اند آنجا و شده‌اند نان‌خور دولت آمریکا و دولت انگلیس، اینها مشغولند؛ در رادیوها، در رسانه‌های گوناگون، رسانه‌های دنیای مجازی و اینترنت و امثال اینها شب و روز مشغولند. یکی از کارها این است که نظرسنجی‌های دروغین پخش کنند و از این نظرسنجی‌ها نتیجه بگیرند که مردم علاقه‌ای به انتخابات ندارند.یکی از این ترفندهایی که اخیراً یاد گرفته‌اند و دارند اعمال میکنند، ایجاد دوقطبی‌های کاذب است؛ دوقطبی‌های دروغین. این نکته، نکته‌ی مهمّی است.1394/12/05
لینک ثابت
تداوم مقابله ملت ایران با استکبار در طول انقلاب

ملّت ایران [در مقابل حكومت طاغوتیِ پادشاهی]ایستاد، انقلاب كرد، بعد هم ریشه‌های مستكبرین را در كشور قطع كرد؛ مثل بعضی از كشورهای دیگر نبود كه مقابله‌ی با استكبار كردند امّا كار را نیمه‌تمام گذاشتند و چوبش [را] هم خوردند. بنده در یك كشوری - كه اسم نمی‌آورم - كه با انگلیس‌ها مبارزه كرده بودند و سالها ظلم و جور انگلیس‌ها را با مبارزه‌ی خودشان تمام كرده بودند و استقلال پیدا كرده بودند، دیدم كه مجسّمه‌ی یك سردار انگلیسی را در یكی از مراكز مهمّ تفریحی خودشان نصب كردند! گفتیم خب این دیگر چیست؟ اسم آن مركز را هم، به اسم آن مستكبرِ مستعمری كه هزاران جنایت در آنجا كرده بود، گذاشته بودند! البتّه از این ملاحظه‌كاری و مماشات‌كاری هم سودی نبردند؛ یعنی فشار بر آن كشور ادامه داشت، هنوز هم [ادامه‌]دارد؛ مماشات با مستكبر برای هیچ كشوری سود به ارمغان نمی‌آورد. جمهوری اسلامی ایران و انقلاب عظیم این ملّت با استكبارِ آمریكایی در افتاد و كار را نیمه‌كاره هم رها نكرد.1392/08/12
لینک ثابت
توصیه امام خمینی(ره) مبنی بر اقدام بدون ترس از آمریکا

ایجاد یك فكر، یك گفتمان، یك جریان فكری در جامعه، به دست خواص جوامع است؛ به دست اندیشمندان جامعه است؛ آنها هستند كه میتوانند فكر ملتها را به یك سمتی هدایت كنند كه مایه‌ی نجات ملتها شود؛ همچنان كه خدای نخواسته میتوانند به سمتی ببرند كه مایه‌ی بدبختی و اسارت و تیره‌روزی ملتها شود. این دومی متأسفانه در طول هفتاد هشتاد سال اخیر در برخی از كشورها، از جمله در كشور خود ما اتفاق افتاد.
روایتی است از رسول مكرم اسلام، حضرت محمدبن‌عبدالله، كه میفرماید «:لا تصلح عوامّ هذه الأمّة الاّ بخواصّها قیل یا رسول‌الله و من خواصّها قال العلماء»؛ اول علما را ذكر كرد، بعد چند دسته‌ی دیگر را. بنابراین اساتید دانشگاه، فرزانگان و نخبگان علمی در هر كشوری میتوانند سررشته‌دار حركت مردم شوند؛ البته به شرط اخلاص، به شرط شجاعت، به شرط نترسیدن از دشمنان. اگر ترس آمد، اگر طمع آمد، اگر غفلت آمد، اگر تنبلی آمد، كار خراب خواهد شد. اگر ترس نبود، شجاعت بود، اگر طمع نبود، اگر غفلت نبود، هوشیاری و بیداری بود، آن وقت كار درست خواهد شد.
اوائل انقلاب، سی و یكی دو سال قبل از این، در یك قضیه‌ی بسیار مهمی، من و دو نفر دیگر كه آن روز عضو شورای انقلاب بودیم، از تهران رفتیم قم خدمت امام - امام آن وقت هنوز در قم بودند، تهران نیامده بودند - تا نظر ایشان را نسبت به آن قضیه و اقدام مهم بپرسیم. وقتی قضیه را برای ایشان شرح دادیم، امام رو كردند به ما، گفتند از آمریكا میترسید؟ گفتیم نه. گفتند پس بروید اقدام كنید. ما هم آمدیم اقدام كردیم و موفق شدیم. اگر ترس آمد، اگر طمع آمد، اگر غفلت آمد، اگر گرایشهای انحرافی پا در میان گذاشت، كارها مشكل خواهد شد.1391/09/21

لینک ثابت
تبیین حوادث سیزده آبان

در مورد مسئله‌ی سیزده آبان كه در ادبیات نظام اسلامی ما به عنوان مبارزه‌ی با استكبار نام گرفته است، حرفهای گفتنی بسیار است. مسئله فقط این نیست كه ما یك خاطره‌ی تاریخی را میخواهیم زنده نگه داریم یا به آن افتخار كنیم؛ مضامینی در دل این مسئله وجود دارد. شما میدانید كه سیزده آبان حامل سه حادثه‌ی تاریخی است؛ تبعید امام در سال 43، كشتار دانش‌آموزان نوجوان در سال 57، و سرانجام تسخیر لانه‌ی جاسوسی در سال 58. در هر سه حادثه، یك طرف ملت ایران است، احساسات مردم است، مظهر مبارزه یعنی امام بزرگوار است و مردم ایران؛ یك طرف قضیه هم دولت مستكبر آمریكاست. بنابراین یك مبارزه‌ای بین نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و ملت ایران با این اعتقاد از یك طرف، و دولتمردان آمریكا و حكومت مستكبر آمریكا از طرف دیگر در جریان است.
این مبارزه از كِی شروع شد؟ شما جوانها با نگاه تاریخی به مسائل كشور، باید روی این مسئله تأمل كنید. دو نكته‌ی اساسی در اینجا وجود دارد كه باید مورد بررسی قرار بگیرد: یكی اینكه این مبارزه از كجا شروع شد و چه مراحلی را طی كرد و به كجا رسید؟ دوم اینكه نتیجه‌ی این مبارزه چه شد؟ بالاخره دو گروه، دو دسته، دو انسان وقتی با هم مبارزه میكنند، یكی باید پیروز باشد، یكی باید شكست بخورد. نتیجه چه شد؟ در این مبارزه‌ی طولانی، كی پیروز شد؟ كی شكست خورد؟
در مورد سؤال اول كه مبارزه از كِی شروع شد؟ مبارزه از قبل از سال 43 شروع شد؛ یعنی از سال 32 با كودتای 28 مرداد كه به وسیله‌ی آمریكائی‌ها در ایران انجام گرفت و حكومت دكتر مصدق را سرنگون كردند. مأموران آمریكائی - كه اسم و رسم و نام و خصوصیاتشان كاملاً مشخص است، همه هم آنها را میشناسند، كتابها هم در این زمینه نوشته شده - رسماً آمدند ایران، با چمدانهای پر از دلار، الواط و اوباش و اراذل و بعضی از سیاستمداران خودفروخته را تطمیع كردند و كودتای 28 مرداد سال 32 را در اینجا راه انداختند و حكومت مصدق را سرنگون كردند. جالب این است كه بدانید حكومت مصدق كه به وسیله‌ی آمریكائی‌ها سرنگون شد، هیچگونه خصومتی با آمریكائی‌ها نداشت. او در مقابله‌ی با انگلیسی‌ها ایستاده بود و به آمریكائی‌ها اعتماد كرده بود؛ امیدوار بود كه آمریكائی‌ها به او كمك كنند؛ با آنها روابط دوستانه‌ای داشت، به آنها اظهار علاقه میكرد، شاید اظهار كوچكی میكرد. با این دولت، آمریكائی‌ها این كار را كردند. اینجور نبود كه دولتی كه در تهران سر كار است، یك دولت ضد آمریكائی باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استكباری اقتضاء كرد، آمریكائی‌ها با انگلیسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اینجا و كار خود را كردند. عنصر اصلی كودتا در تهران، یك فرد آمریكائی بود؛ اسمش هم معلوم است، شخصش هم مشخص است، بنده هم كاملاً اطلاع دارم، در كتابها هم نوشته‌اند. بعد كه كودتا را به ثمر رساندند و شاه را كه فرار كرده بود، به اینجا برگرداندند، شدند همه‌كاره‌ی كشور؛ یعنی زمام اختیار كشور را در دست گرفت.
تقریباً ده سال از این قضیه گذشت، حادثه‌ی قیام مردم در پانزده خرداد و انقلاب اسلامی و مبارزات اسلامی و نهضت اسلامی پیش آمد. یعنی اینها ده سال فشار آوردند، كتك زدند، زندان كردند، اعدام كردند، هر كار خواستند در این كشور كردند؛ بالاخره یك انفجاری در ده سال بعد از این قضیه در خرداد 42 اتفاق افتاد. اینجا هم طرف قضیه اگرچه حكومت ظالم طاغوت و حكومت پهلوی بود، اما آمریكائی‌ها پشت سر این حكومت قرار داشتند؛ آنها بودند كه آن را تقویت میكردند و به وسیله‌ی او بر همه‌ی امور كشور ما مسلط شده بودند. این مبارزه ادامه پیدا كرد تا سال 43؛ آمریكائی‌ها ناگزیر شدند مستقیماً داخل مسائل بشوند. امام بزرگوار را در سال 43 تبعید كردند. اینجا هم به حسب ظاهر، آنها توانستند حرف خودشان را پیش ببرند و به خیال خودشان ملت ایران را مغلوب كنند؛ اما ملت ایران مغلوب نشد.
بعد از سال 43 كه حكومت مطلقه‌ی محمدرضا پهلوی به پشتیبانی آمریكائی‌ها در كشور هزاران فاجعه آفرید و آمریكائی‌ها هم هرچه توانستند، به غارت و چپاول و توسعه‌طلبی و تجاوز در ایران ادامه دادند؛ دهها هزار مستشارشان در ایران بردند، خوردند، پول گرفتند، شكنجه تعلیم دادند، هزاران جنایت در ایران كردند، بالاخره در سال 56 و دنباله‌اش سال 57 این حركت عظیم ملت ایران به رهبری امام بزرگوار شروع شد. این دفعه، این مبارزه دیگر مبارزه‌ای نبود كه امید پیروزی برای دشمن وجود داشته باشد. ملت ایستاد، مقاومت كرد، فداكاری كرد؛ مردانش، زنانش، حتّی دانش‌آموزانش در خیابانها كشته شدند؛ اما سرانجام در سال 1357 ملت ایران پیروز شد. یعنی در این مبارزه‌ی طولانی از سال 32 تا سال 57 - در طول مدت بیست و پنج سال مبارزه - بالاخره آن كه پیروز میدان شد، ملت ایران بود. انقلاب اسلامی پیروز شد، حكومت متكی به آمریكا سرنگون شد، حكومت پادشاهیِ طولانی‌مدتِ استبدادیِ خبیثِ فاسدِ وابسته نابود شد و حكومت ملت ایران، حكومت انقلاب و نظام اسلامی بر سر كار آمد.
از روز اول آمریكائی‌ها شروع كردند به معارضه، به اخلال در كارها؛ مركز اخلال و مركز همه‌ی توطئه‌ها هم همین لانه‌ی جاسوسی، یعنی سفارت آمریكا در تهران بود. ارتباط بگیرند، تهدید كنند، تطمیع كنند، قرار مدار بگذارند، انسانهای ضعیف را به خودشان جذب كنند، برای اینكه شاید بتوانند كاری انجام دهند؛ لیكن در سیزده آبان سال 58 دانشجوها به عنوان زبده‌ترین قشر مبارز ملت ایران، حركت تسخیر لانه‌ی جاسوسی را انجام دادند. اینجا یك بار دیگر آمریكا در توطئه‌های خود در مقابل ملت ایران شكست خورد.
سلسله‌ی شكستهای آمریكا ادامه پیدا كرد. در طول این سی و سه چهار سال - یعنی از سال 57 تا امروز - آمریكا به طور دائم در حال اخلال كردن است، برای اینكه شكست سال 57 را جبران كند. این شكست فقط شكست آمریكا در ایران نبود كه بگوئیم یك رژیم وابسته‌ی به آمریكا در ایران از بین رفت و آمریكائی‌ها را بیرون كردند، دستشان را قطع كردند؛ این شكست آمریكا در منطقه بود. امروز مردم این شكست را دارند می‌بینند؛ با حوادث مصر، حوادث تونس، حوادث شمال آفریقا، حوادث این منطقه‌ی عظیم عربی، با نفرتی كه ملتها نسبت به آمریكائی‌ها پیدا كرده‌اند. آن روز كسی از آحاد مردم نمیتوانست با دقت این را ببیند؛ اما تئوریسینهای سیاسیِ آمریكائی میفهمیدند كه این انقلاب اگر بماند، اگر ریشه بدواند، اگر از خود بار و برگ صحیح و چشمگیری نشان بدهد، این حوادث پیش خواهد آمد. لذا هرچه در توان داشتند، تا امروز علیه انقلاب به كار برده‌اند.
خب، حالا بعد از این مدت مبارزه، كی در این میدان پیروز شده؟ این خیلی مسئله‌ی مهمی است. از سال 32 تا الان كه نزدیك سال 92 هستیم - یعنی در طول حدود شصت سال - یك مبارزه بین ملت ایران از یك طرف، و دولت مستكبر آمریكا از طرف دیگر، به راه افتاده؛ این چیز كوچكی نیست، این خیلی حادثه‌ی مهمی است. تا امروز كی پیروز این میدان است؟ این در خور تأمل است. وقتی ما فهمیدیم كه در اینجا آن كه پیروز شده است، اراده و تصمیم قاطع یك ملت همراه با ایمان و توكل به خداست، این درسی میشود برای همه‌ی ملتها؛ این یك اصلی میشود در همه‌ی تحولات تاریخی؛ فلسفه‌ی جدید تاریخ، مبتنی بر اصول اسلامی، با نگاه كردن به این حادثه، به بار می‌نشیند، تدوین میشود و مورد قبول همه قرار میگیرد؛ و این واقعیت اتفاق افتاده است؛ یعنی ملت ایران در تمام این مدت و تا امروز، پیروز این میدان عظیم است.1391/08/10

لینک ثابت
برخورد مردم با حادثه هفتم تیر؛ نمونه ایستادگی در مقابل زورگویان

من خبرهای هفت تیر را بعدها شنیدم. در آن روزِ هفت تیر و روزهای بعد از هفت تیر، من در حال عادی و معمولی نبودم - بیهوش و نیمه بیهوش بودم - لیکن وقتی شنیدم که آنچه اتفاق افتاده است، چه بوده است و مردم چگونه با آن برخورد کردند، حقیقتاً مثل یک ناظری که از بیرون نگاه میکند، شگفت‌زده شدم. مردم ما باید این را حفظ کنند. این را باید ما به عنوان یک درس - درسی که آن را عمل کردیم، آن را به تاریخ پس دادیم - حفظ کنیم.
برای ملتی مثل ملت ایران که با یک چنین هدف والائی - رسیدن به ارزشهای اسلامی و تحقق مبانی اسلام در جامعه و انتشار آن در عالم - وارد میدان شده است، قهراً حادثه زیاد است. خب، شما به اسلامی عمل میکنید که با ظلم مخالف است، با زور مخالف است، با زیر بار رفتن ملتها در مقابل دشمنان و زورگویان مخالف است، حتّی در مقابل زورگوئی‌های دنیا نسبت به دیگران هم بی‌تفاوت نیست. در مقابل این مجرا و این حرکت، کی با شما مخالف خواهد شد؟ زورگویان عالم، ظالمین عالم، استعمارگران، مستبدان بین‌المللی، دیکتاتورهای ظالم و خشن؛ اینها همه در مقابل شما صف‌آرائی میکنند. اینها پول دارند، رسانه دارند، قدرت سیاسی دارند، قدرت تبلیغاتی دارند؛ لذا محنت درست میکنند. در مقابل اینها باید ایستاد. ملت ما این امتحان را داده و موفق هم شده است.1390/04/06

لینک ثابت
13 آبان؛ نماد مبارزه ملت ایران با دخالت و زیاده‌خواهی آمریکا

مناسبتهای تاریخی غالباً حكم یك نماد و یك سمبل را دارند. روز سیزده آبان به خودی خود با روزهای قبل و روزهای بعد تفاوتی ندارد؛ اما یك نماد است. نماد یعنی چه؟ یعنی یك رمزی كه پشت سر خود، در دل خود، معانی فراوانی نهفته دارد. انسان یك كلمه بر زبان می‌آورد، معانی و حقایق بسیاری در دل این كلمه هست؛ سیزده آبان از این قبیل است. این روز یك نماد است و عقبه‌ی وسیعی دارد از مطالب مهم، مسائل مهم؛ مسائلی كه به هیچ وجه تاریخی نیستند، بلكه مسائل امروز ما هم به حساب می‌آیند. یك نگاهی بكنیم به مناسبتهای این روز.
اولین مناسبت این روز این است كه در سال 1343 در مثل یك چنین روزی، امام بزرگوار ما را تبعید كردند. چرا تبعید كردند؟ چون امام چند روز قبل از آن، در یك سخنرانی پرشور كه در قم ایراد شد و بعد بلافاصله به وسیله‌ی نوار و نوشته در سراسر كشور پخش شد، یك حق ملی را مطالبه كردند. آن حق ملی، شكستن قانون ظالمانه‌ی كاپیتولاسیون بود. خوب است نسل جوان ما اینها را بروشنی بداند؛ بداند كه ما از چه گذرگاه‌هائی عبور كرده‌ایم كه حالا به اینجا رسیده‌ایم.
آمریكائی‌ها چند ده هزار مأمور در ایران داشتند - حالا رقم دقیقش مهم نیست؛ پنجاه هزار، شصت هزار، بیشتر - اینها مأمورین سیاسی بودند، امنیتی بودند، نظامی بودند؛ در داخل مجموعه‌ی مدیریت ایران - چه در ارتش، چه در سازمانهای اطلاعاتی، چه در بخشهای برنامه‌ریزی، چه در بخشهای گوناگون دیگر - نشسته بودند، پول و مزد خودشان را به اضعاف مضاعف از دولت ایران میگرفتند، اما برای آمریكا كار میكردند. این كار بدی بود كه در كشور ما اتفاق افتاده بود. رژیم طاغوت پهلوی به خاطر وابستگی‌اش به آمریكا، به خاطر مزدوری‌اش برای آمریكا، بتدریج در طول چند سال اینها را داخل كشور آورده بود. تا اینجای كار، بد بود؛ اما آنچه كه اتفاق افتاد، یك چیز بدِ مضاعف بود، بدِ به توان چند بود. آن كار بدِ مضاعف این بود كه آمدند در مجلس شورای ملی و مجلس سنای آن روز تصویب كردند كه مأمورین آمریكائی از دادگاه‌های ایران و امكانات قضائی و امنیتی ایران معافند. یعنی اگر فرض كنید یكی از این مأمورین جرم بزرگی در ایران مرتكب شود، دادگاه‌های ما حق ندارند او را به دادگاه بطلبند و محاكمه كنند و محكوم كنند؛ این اسمش كاپیتولاسیون است. این نهایت ضعف و وابستگی یك ملت است كه بیگانگان بیایند در این كشور، هر كاری دلشان میخواهد، بكنند؛ دادگاه‌های كشور و پلیس كشور اجازه نداشته باشند اندك‌تعرضی به اینها بكنند. آمریكائی‌ها این را از رژیم طاغوت خواستند، رژیم طاغوت هم دودستی تقدیمشان كرد: قانون كاپیتولاسیون.
البته بی‌سر و صدا این كارها را میكردند، نمیگذاشتند در مطبوعات انعكاس پیدا كند؛ ولی امام اطلاع پیدا كردند. امام در سخنرانی قبل از سیزده آبان در جمع طلاب و مردم قم فریاد كشیدند كه این چه قانونی است. تعبیر امام این بود كه اگر یك مأمور دون‌پایه‌ی آمریكائی در كشور، یك مرجع تقلید را مورد اهانت قرار بدهد، با ماشین زیر بگیرد و هر جنایتی انجام بدهد، قوانین ایران نسبت به این مأمور كاملاً خنثی هستند؛ هیچ كسی حق تعرض به او را ندارد؛ خود آمریكائی‌ها میدانند با او چه كار كنند؛ كه خوب، معلوم است چه كار میكردند. امام در مقابل این قانون ظالمانه فریاد كشید. امام آن وقت تازه هم از زندان آزاد شده بودند. حبس چند ماهه‌ی امام چند ماهی بود كه تمام شده بود. امام ایستاد و فریاد خفته‌ی ملت ایران را به گوش همگان رساند. البته خیلی از آحاد مردم اطلاع هم نداشتند كه ملت ایران اینجور دارد تحقیر میشود، اما امام اطلاع داشت. دیده‌بان حقیقی منافع و مصالح یك كشور اینجور است؛ وقتی اطلاع پیدا میكند كه چه بلائی دارند سر ملت می‌آورند، چطور دارند ملت را تحقیر میكنند، چطور دارند شرف یك ملت را پامال میكنند، ساكت نمیماند؛ فریاد میزند. آن روز، فریاد هم خطرناك بود؛ لذا بلافاصله امام را دستگیر كردند و به تهران آوردند. امام را در ایران هم نگه نداشتند؛ ایشان را به تركیه تبعید كردند. این، حادثه‌ی اول.
پس سیزده آبان، اینجا شد نماد دو حقیقت بزرگ، دو حقیقت بسیار حساس و خطیر: یكی طمع‌ورزی آمریكائی‌ها؛ كه اگر یك ملت از حق خود، از شرف خود دفاع نكند، استبداد و استكبار تا اینجا پیش می‌آیند كه یك قانون ظالمانه‌ای مثل كاپیتولاسیون را بر این ملت تحمیل میكنند. هدف سلطه‌های استكباری این است. اینجور نیست كه روابط دولتی مثل دولت آمریكا با یك كشوری كه به قدر او زور و قدرت ندارد، مثل دو تا كشور عادی باشد؛ نه، از نظر خود آمریكائی‌ها، رابطه‌ی بین آمریكا و كشورهای به قول خوشان جهان سوم، رابطه‌ی ارباب و رعیت است؛ آنها اربابند، اینها رعیتند. آنها هر اختیاری در این كشور دارند؛ نفتش را ببرند، گازش را ببرند، منافعش را ببرند، پولش را بگیرند، منافع آمریكا را در اینجا تأمین كنند، ملت را هم اینجور تحقیر كنند.
یك استوار آمریكائی توی گوش یك امیر ارشد ارتش ایران میزد، كسی هم جوابگویش نبود! توی همین پادگانهای گوناگون كشور، وقتی یك نظامی دون‌پایه‌ی آمریكائی با یك افسر ارشد ایرانی روبه‌رو میشد، مثل یك ارباب حرف میزد! ارتشی‌ها ناراحت بودند، جرأت نمیكردند؛ اما كاری نمیتوانستند بكنند. این مطلب اول است، كه سیزده آبان نماد استكبار آمریكائی است؛ نماد روح تعدی و تجاوز استكبار نسبت به ملتها، از جمله نسبت به ملت ایران است.
رؤسای جمهور آمریكا در دوره‌های مختلف بعد از پیروزی انقلاب خیلی دولّا راست شدند، خیلی حرفهای چرب و نرم زدند، شاید بتوانند این راه بسته را دوباره باز كنند. ظاهراً حرفهائی میزنند، اما باطن قضیه همان پنجه‌ی چدنی است كه من گفتم در زیر دستكش مخملی پنهان شده است.
پس سیزده آبان یادآور یك حقیقت تلخ و بسیار مهم است و آن حقیقت عبارت است از روح استكبار در قدرتهای استكباری و سلطه‌های استكباری. آحاد ملتهای كشورهای گوناگون - از جمله ملت ما - باید هرگز این را از یاد نبرند؛ بدانند این چهره‌ای كه در آنجا قرار گرفته است، چهره‌ی متجاوز است، چهره‌ی متعرض است، قصد پیشروی دارد؛ تا اینجا كه شرف یك ملت را لگدمال كند، تجاوز ناموسی بكند، تجاوز عرضی بكند، به جان و مال تجاوز كند و كسی هم نتواند از او سؤال كند و توضیح بخواهد.
دومین مطلبی كه سیزده آبان نماد آن محسوب میشود، فریاد رسای امام بزرگوار ماست. آن فریاد، سالمترین و پاكیزه‌ترین فریادها بود كه از پاكترین حلقومها بیرون آمد. خیلی‌ها ممكن است گوشه و كنار یك حرفی بزنند، یك چیزی بگویند، یك اعتراضی بكنند؛ لیكن حلقومی كه فریاد سیزده آبان را در سال 43 در عالم منتشر كرد، پاكیزه‌ترین حلقومها بود. اولاً این فریاد، برخاسته‌ی از حس دین بود؛ ثانیاً برخاسته‌ی از آن عِرق پاكیزه‌ی مسلمانی و ملی بود - نمیتوانست تسلط دشمن را بر این ملت تحمل كند - ثالثاً فریادی متكی به حمایت عمومی مردم بود. گفتم؛ با اینكه مردم اول اطلاع نداشتند، اما وقتی فریاد امام بلند شد، مردم حمایت كردند. همان حمایتها بود كه چهارده سال بعد به پیروزی انقلاب اسلامی انجامید. آن فریاد پاكیزه مثل فریاد رسائی بود كه پیامبران الهی در میان مردم سر دادند و مردم و دلهای مردم را جذب كردند. امام یك چنین حركت عظیمی را در كشور انجام داد، بعد هم متحمل هزینه‌اش شد؛ امام را از خانه و زندگی و خانواده و دوستان و نزدیكانش جدا كردند و به یك گوشه‌ی دنیا تبعید كردند. پس مطلب دوم هم این بود كه سیزده آبان نماد یك چنین فریادی است.
مطلب بسیار مهم سومی كه پشت سر این نماد قرار دارد، قضیه‌ی دانش‌آموزان سال 57 است. چهارده سال از آن حادثه كه گذشت، در سال 57 جوانهای ما، نوجوانهای ما، دانش‌آموزان دبیرستانی ما به عنوان پاكترین و بی‌آلایش‌ترین قشرها توی میدان آمدند و كشته شدند. سیزده آبان روز كشتار دانش‌آموزان است توی همین خیابانهای تهران. وقتی این نوجوانها و جوانها توی میدان آمدند و فریاد چهارده سال قبل امام را در فضا انعكاس دادند، جلادان مزدور آمریكا از اینها انتقام گرفتند؛ روی اینها آتش گشودند، خون اینها روی اسفالت خیابانهای تهران ریخت و آن را رنگین كرد. این هم مطلب مهمی است؛ نه فقط به خاطر اینكه تعدادی جوان و نوجوان به شهادت رسیدند - البته این مهم است - بلكه به خاطر این نكته‌ی مهمتر كه حركت عظیمی كه امام در سال 42 و 43 آغاز كرد، آنقدر زنده و باطراوت و بانشاط است كه یك عده جوان پاكیزه‌ی دانش‌آموز را توی میدان می‌آورد، احساس مسئولیت میكنند، احساس تعهد میكنند و در مقابل سرنیزه‌ی دستگاه جبار و طاغوت می‌ایستند. در دنیا اینجور چیزی كم‌نظیر است.
امروز هم همین‌جور است. امروز هم دانش‌آموزان دبیرستانی ما در كنار دانشجویان، در كنار قشرهای دیگر، در كنار بسیج و در جاهای دیگر، جزو پیشقدم‌ترین گروه‌های اجتماعی ما هستند. در دوران دفاع مقدس هم باز دانش‌آموزان جزو پیشروان و خط‌مقدم‌ها محسوب میشدند. شما اگر با خانواده‌های شهدا تماس بگیرید - من با خیلی از اینها تماس دارم و می‌بینم - و از آنها بپرسید جوانتان چند ساله بود، میگویند شانزده ساله، هفده ساله، چهارده ساله. این یعنی چه؟ یعنی احساس تعهد، روحیه‌ی انقلابی، احساس مسئولیت ناشی از روشن‌بینی و بصیرت به اینجا رسیده كه جوان دانش‌آموزِ این ملت وسط میدان می‌آید، سینه‌ی خودش را سپر میكند، از همه‌ی آرزوهای جوانی‌اش میگذرد، برای اینكه آرمانهای بزرگ و هدفهای الهی و اسلامی را در جامعه تحقق ببخشد. این هم حادثه‌ی بزرگ دیگری بود كه در سال 57 اتفاق افتاد؛ مفهوم بسیار عظیم دیگری كه پشت سر كلمه‌ی سیزده آبان قرار دارد. سیزده آبان نماد اینهاست.
آخرین قضیه‌ای كه در سیزده آبان پیدا شد، تسخیر لانه‌ی جاسوسی بود. در سال 58 به مناسبت سالروز تبعید امام و شهادت دانش‌آموزان، باز هم جوانها آمدند كاری كردند كه دنیا را خیره كرد و آمریكا را به زانو درآورد. این واقع قضیه است؛ اینها شعار نیست. شما بدانید؛ آن روزی كه لانه‌ی جاسوسی تسخیر شد، دولت آمریكا آبرو و اعتبار و هیمنه‌اش چندین برابر امروز بود. شما امروز را نگاه نكنید كه آمریكا در چشمها سبك شده، كوچك شده، ملتها علناً علیه آمریكا دشنام میدهند و آنها را نفرین میكنند. آن روز اینجور نبود؛ آن روز آمریكا در دنیا یك هیمنه‌ی ابرقدرتیِ درجه‌ی یك داشت. جوان دانشجوی ما با شجاعت، با شهامت، به عنوان لبه‌ی اصلی جبهه‌ی مقاومت ملت ایران، سفارتخانه‌ی آنچنان آمریكائی را تسخیر كرد؛ كسانی را كه آنجا بودند، زندانی كرد. البته امام محبت كردند، ملاطفت كردند و بعد از اندكی گفتند عناصری از آنها - مثل زنهاشان - برگردند بروند آمریكا؛ لیكن آن عناصر اصلی تا مدتی طولانی در اینجا ماندند. این هم حركت عظیمی بود كه قدرت آمریكا را در دنیا متزلزل كرد؛ آمریكای با آن هیمنه و با آن عظمت، ناگهان در چشم ملتها فروكش كرد. كار به جائی رسید كه رئیس جمهور آمریكا برای نجات این گروگانها دست به حمله‌ی نظامیِ پنهانی و شبانه به ایران زد. جاسوسانشان را در اینجا بسیج كردند، مقدمات فراوانی فراهم كردند، آدم دیدند، جا دیدند، با هلیكوپتر و هواپیما حمله كردند، آمدند كه طبس پیاده شوند و از آنجا بیایند و به خیال خودشان گروگانها را خلاص كنند و ببرند؛ كه آن ماجرای معروف طبس اتفاق افتاد، خدای متعال آبروی اینها را برد، هواپیماها و هلیكوپترهاشان آتش گرفت و مجبور شدند از همان طبس برگردند و بروند. قضایای سیزده آبان اینهاست.
سیزده آبان نماد است؛ در دل خود، در عقبه‌ی خود معانی فراوانی دارد؛ كه این معانی، همه برای ما درس است؛ باید اینها را به یاد داشته باشیم: طمع‌ورزی آمریكا، وابستگی رژیم طاغوت به آمریكا و فساد آن دستگاه، ایستادگی ایمانِ متكی به بصیرت امام بزرگوار و مردم، حضور نسل جوان، شجاعت و جسارت نسل جوان انقلابی در مقابل هیمنه و چهره‌ی آرایش كرده و بزك كرده‌ی آمریكا؛ اینها همه در دل كلمه‌ی سیزده آبان است. پس سیزده آبان یك حرف كوچكی نیست.1389/08/12

بیانات در دیدار دانش‌آموزان و دانشجویان
سیزده آبان, تبعید امام خمینی(ره), کشتار دانش‌آموزان در 13 آبان, استکبارستیزی, ایستادگی مقابل استکبار, عملکرد استکبار, نماد, تاریخ مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی, تاریخ نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد, کاپیتولاسیون, دخالت‌های آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, دخالت‌های بیگانگان در ایران, تبعید امام خمینی(ره), نفوذ بیگانگان در ایران, دخالت‌های آمریکا در ایران, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, نفوذ بیگانگان در ایران, دخالت‌های آمریکا در ایران, دخالت آمریکا در ارتش رژیم پهلوی, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, وابستگی سلسله پهلوی به مستکبرین, عملکرد استکبار, عملکرد حکومت پهلوی, وضعیت سیاسی در رژیم پهلوی, مبارزه سیاسی امام خمینی(ره), نظام سلطه, استکبارستیزی, عملکرد استکبار, دستکش مخملی روی پنجه‌ی چدنی, طبیعت استکبار, تسخیر لانه جاسوسی, کشتار دانش‌آموزان در 13 آبان, افول آمریکا, افول آمریکا, انقلاب ضدّ آمریکایی, نفوذ آمریکا در رژیم پهلوی, مبارزه تاریخی ملت ایران با آمریکا, ماجرای طبس, مناسبت تاریخی, تاریخ بر سر کار آمدن و حکمرانی محمدرضا پهلوی, تاریخ دشمنی آمریکا با ایران, دانش‌آموزان
روایت تاریخی
لینک ثابت
تبعید امام خمینی(ره) در سال 43، به علت مخالفت با قانون کاپیتولاسیون

مناسبتهای تاریخی غالباً حکم یک نماد و یک سمبل را دارند. روز سیزده آبان به خودی خود با روزهای قبل و روزهای بعد تفاوتی ندارد؛ اما یک نماد است. نماد یعنی چه؟ یعنی یک رمزی که پشت سر خود، در دل خود، معانی فراوانی نهفته دارد. انسان یک کلمه بر زبان می‌آورد، معانی و حقایق بسیاری در دل این کلمه هست؛ سیزده آبان از این قبیل است. این روز یک نماد است و عقبه‌ی وسیعی دارد از مطالب مهم، مسائل مهم؛ مسائلی که به هیچ وجه تاریخی نیستند، بلکه مسائل امروز ما هم به حساب می‌آیند. یک نگاهی بکنیم به مناسبتهای این روز.
اولین مناسبت این روز این است که در سال 1343 در مثل یک چنین روزی، امام بزرگوار ما را تبعید کردند. چرا تبعید کردند؟ چون امام چند روز قبل از آن، در یک سخنرانی پرشور که در قم ایراد شد و بعد بلافاصله به وسیله‌ی نوار و نوشته در سراسر کشور پخش شد، یک حق ملی را مطالبه کردند. آن حق ملی، شکستن قانون ظالمانه‌ی کاپیتولاسیون بود. خوب است نسل جوان ما اینها را بروشنی بداند؛ بداند که ما از چه گذرگاه‌هائی عبور کرده‌ایم که حالا به اینجا رسیده‌ایم.
آمریکائی‌ها چند ده هزار مأمور در ایران داشتند - حالا رقم دقیقش مهم نیست؛ پنجاه هزار، شصت هزار، بیشتر - اینها مأمورین سیاسی بودند، امنیتی بودند، نظامی بودند؛ در داخل مجموعه‌ی مدیریت ایران - چه در ارتش، چه در سازمانهای اطلاعاتی، چه در بخشهای برنامه‌ریزی، چه در بخشهای گوناگون دیگر - نشسته بودند، پول و مزد خودشان را به اضعاف مضاعف از دولت ایران میگرفتند، اما برای آمریکا کار میکردند. این کار بدی بود که در کشور ما اتفاق افتاده بود. رژیم طاغوت پهلوی به خاطر وابستگی‌اش به آمریکا، به خاطر مزدوری‌اش برای آمریکا، بتدریج در طول چند سال اینها را داخل کشور آورده بود. تا اینجای کار، بد بود؛ اما آنچه که اتفاق افتاد، یک چیز بدِ مضاعف بود، بدِ به توان چند بود. آن کار بدِ مضاعف این بود که آمدند در مجلس شورای ملی و مجلس سنای آن روز تصویب کردند که مأمورین آمریکائی از دادگاه‌های ایران و امکانات قضائی و امنیتی ایران معافند. یعنی اگر فرض کنید یکی از این مأمورین جرم بزرگی در ایران مرتکب شود، دادگاه‌های ما حق ندارند او را به دادگاه بطلبند و محاکمه کنند و محکوم کنند؛ این اسمش کاپیتولاسیون است. این نهایت ضعف و وابستگی یک ملت است که بیگانگان بیایند در این کشور، هر کاری دلشان میخواهد، بکنند؛ دادگاه‌های کشور و پلیس کشور اجازه نداشته باشند اندک‌تعرضی به اینها بکنند. آمریکائی‌ها این را از رژیم طاغوت خواستند، رژیم طاغوت هم دودستی تقدیمشان کرد: قانون کاپیتولاسیون.
البته بی‌سر و صدا این کارها را میکردند، نمیگذاشتند در مطبوعات انعکاس پیدا کند؛ ولی امام اطلاع پیدا کردند. امام در سخنرانی قبل از سیزده آبان در جمع طلاب و مردم قم فریاد کشیدند که این چه قانونی است. تعبیر امام این بود که اگر یک مأمور دون‌پایه‌ی آمریکائی در کشور، یک مرجع تقلید را مورد اهانت قرار بدهد، با ماشین زیر بگیرد و هر جنایتی انجام بدهد، قوانین ایران نسبت به این مأمور کاملاً خنثی هستند؛ هیچ کسی حق تعرض به او را ندارد؛ خود آمریکائی‌ها میدانند با او چه کار کنند؛ که خوب، معلوم است چه کار میکردند. امام در مقابل این قانون ظالمانه فریاد کشید. امام آن وقت تازه هم از زندان آزاد شده بودند. حبس چند ماهه‌ی امام چند ماهی بود که تمام شده بود. امام ایستاد و فریاد خفته‌ی ملت ایران را به گوش همگان رساند. البته خیلی از آحاد مردم اطلاع هم نداشتند که ملت ایران اینجور دارد تحقیر میشود، اما امام اطلاع داشت. دیده‌بان حقیقی منافع و مصالح یک کشور اینجور است؛ وقتی اطلاع پیدا میکند که چه بلائی دارند سر ملت می‌آورند، چطور دارند ملت را تحقیر میکنند، چطور دارند شرف یک ملت را پامال میکنند، ساکت نمیماند؛ فریاد میزند. آن روز، فریاد هم خطرناک بود؛ لذا بلافاصله امام را دستگیر کردند و به تهران آوردند. امام را در ایران هم نگه نداشتند؛ ایشان را به ترکیه تبعید کردند. این، حادثه‌ی اول.
پس سیزده آبان، اینجا شد نماد دو حقیقت بزرگ، دو حقیقت بسیار حساس و خطیر: یکی طمع‌ورزی آمریکائی‌ها؛ که اگر یک ملت از حق خود، از شرف خود دفاع نکند، استبداد و استکبار تا اینجا پیش می‌آیند که یک قانون ظالمانه‌ای مثل کاپیتولاسیون را بر این ملت تحمیل میکنند. هدف سلطه‌های استکباری این است. اینجور نیست که روابط دولتی مثل دولت آمریکا با یک کشوری که به قدر او زور و قدرت ندارد، مثل دو تا کشور عادی باشد؛ نه، از نظر خود آمریکائی‌ها، رابطه‌ی بین آمریکا و کشورهای به قول خوشان جهان سوم، رابطه‌ی ارباب و رعیت است؛ آنها اربابند، اینها رعیتند. آنها هر اختیاری در این کشور دارند؛ نفتش را ببرند، گازش را ببرند، منافعش را ببرند، پولش را بگیرند، منافع آمریکا را در اینجا تأمین کنند، ملت را هم اینجور تحقیر کنند.
یک استوار آمریکائی توی گوش یک امیر ارشد ارتش ایران میزد، کسی هم جوابگویش نبود! توی همین پادگانهای گوناگون کشور، وقتی یک نظامی دون‌پایه‌ی آمریکائی با یک افسر ارشد ایرانی روبه‌رو میشد، مثل یک ارباب حرف میزد! ارتشی‌ها ناراحت بودند، جرأت نمیکردند؛ اما کاری نمیتوانستند بکنند. این مطلب اول است، که سیزده آبان نماد استکبار آمریکائی است؛ نماد روح تعدی و تجاوز استکبار نسبت به ملتها، از جمله نسبت به ملت ایران است.1389/08/12

لینک ثابت
مطیع بودن شاه پهلوی از سفرای آمریکا و انگلیس

نظام جمهوری اسلامی با دنیای استكبار، با آمریكا، با دولتهای دیگری از بلوك استكبار، معارضات و اختلافاتی دارد. اختلاف بر سر چیست؟ این نكته‌ی مهمی است. دعوا سر چیست كه امروز وقتی تحلیلگران تحلیل میكنند، میگویند در مسائل گوناگون دنیا كه آمریكا وارد میشود، گوشه‌ی چشمی به جمهوری اسلامی و ملت ایران دارد؛ چرا؟ علت چیست؟ ما هم وقتی به مسائل داخلی خودمان نگاه میكنیم، می‌بینیم بسیاری از مشكلات ملت و كشور ما به طرق مختلف، از ناحیه‌ی تحمیل آمریكائی‌هاست؛ چرا؟ علت چیست؟ بایستی این را با نگاه دقیق جستجو و پیدا كرد.
دعوا بر سر چند مسئله‌ی سیاسی نیست. خوب، دو كشور با همدیگر سر مسائلی ممكن است اختلاف داشته باشند كه می‌نشینند با مذاكره این اختلاف را حل میكنند؛ تمام میكنند. مسئله‌ی جمهوری اسلامی و دولت مستكبر آمریكا از این قبیل نیست. مسئله، مسئله‌ی دیگری است؛ مسئله ریشه‌ای‌تر است. مسئله این است كه رژیم ایالات متحده‌ی آمریكا از بعد از جنگ جهانی دوم، داعیه‌ی ابرقدرتی مطلق دنیا را داشت. البته آن روز شوروی در مقابلش بود، اما این مسئله‌ی رقابت بین آمریكا و شورویِ آن روز صرفاً رقابت بین دو ابرقدرت نبود. آمریكا میخواست بر روی تمام منابع حیاتی عالم دست بگذارد. عملاً هم منطقه‌ی عظیم و حساسی كه به آن خاورمیانه میگویند و شمال آفریقا و خلیج فارس - منطقه‌ی نفت - در پنجه‌ی اقتدار آمریكا بود. نفت، خون حیاتبخش تحرك دنیای امروز است. حالا فردا چه بشود، نمیدانیم؛ اما امروز و توی این دنیا، نفت مایه‌ی تولید، مایه‌ی گرما، مایه‌ی نور و روشنائی و در واقع مایه‌ی حیات برای خیلی از كشورهاست. اگر نفت نباشد، كارخانه‌ها نیست، تولیدات نیست، تجارتها نیست. نفت یعنی خون؛ یعنی زندگی. حالا بخش اعظم این نفت توی این منطقه است؛ منطقه‌ای كه اسمش خاورمیانه است. تسلط بر اینجا مهم است كه آمریكا هم تسلط پیدا كرده بود.
در وسط خاورمیانه، ایران قرار داشت؛ پایگاه اصلی استكبار. در اطراف ایران كشورهای مختلفی بودند كه هر كدام به نحوی در اختیار آمریكا بودند. شوروی البته در این خلال دست‌اندازی‌هائی كرده بود، اما آمریكائی‌ها غلبه داشتند و این روال باید ادامه پیدا میكرد. البته طمع‌ورزی مخصوص این منطقه و مخصوص نفت هم نبود. آمریكائی‌ها در آمریكای لاتین، در آفریقا، در شرق آسیا و در جاهای مختلف - كه حالا جای تفسیر آن نیست؛ یك وقتی به شما جوان‌ها عرض خواهم كرد - مشغول تحكیم قدرت خودشان بودند و پیش هم میرفتند و روزبه‌روز سلطه را تقویت میكردند و رقبایشان روزبه‌روز عقب میكشیدند. در وسط این بحبوحه‌ی روزافزونیِ اقتدار استكباری و در حساسترین نقطه، انقلاب اسلامی در ایران به وجود آمد كه مهمترین شعار این انقلاب مقابله با ظلم و استكبار بود؛ دفاع از حقوق ملتها بود. انقلاب اسلامی این نقطه‌ی اصلی یعنی ایران را از زیر سیطره‌ی آمریكا بیرون كشید. یك روز آمریكائی‌ها توی همین كشور شما، توی همین تهران شما، توی مناطق مختلف كشور، در همه‌ی نقاط حساس، آدم داشتند؛ در نیروهای مسلح، در بخشهای مربوط به مالیه و دارائی، در بخشهای حساس سیاست، در بخشهای امنیت، عناصر و آدمهای آن‌ها همه‌كاره بودند. خودِ شاه مملكت هم كه رئیس همه‌ی دستگاه‌های كشور بود و دخالت در همه‌ی امور میكرد، گوشش به دهان سفیر آمریكا و سفیر انگلیس بود. اگر آن‌ها چیزی میخواستند و اصرار داشتند، او ناگزیر، خواه و ناخواه، اطاعت میكرد. گاهی هم نمیخواست، اما مجبور بود اطاعت كند و اطاعت میكرد. از یك چنین نقطه‌ای آمریكائی‌ها بیرون رانده شدند. خوب، این خیلی حادثه‌ی مهمی بود؛ این زخم كوچكی نبود.1387/08/08

لینک ثابت
اعمال فشار آمریکا و شوروی سابق بر جمهوری اسلامی در جنگ با صدام

جنگی كه در سال 1359 علیه جمهوری اسلامی شروع شد، اگرچه از طرف صدام بدبخت و روسیاه بود، اما پشت سر این قضیه یك پروژه‌ی بین‌المللیِ استكباری بود برای زمین زدن نهضت اسلامی و انقلاب اسلامی. تحلیلگران غربی تحلیل كردند و فهمیدند و درست هم فهمیدند كه این انقلاب فقط این نیست كه یك رژیم دست‌نشانده را در ایران از بین برده است و این كشور عظیم و پربركت را از سیطره‌ی استكبار خارج كرده؛ بلكه این حركت الهام‌بخش خواهد شد، دنیای اسلام را تكان خواهد داد، ملتها را به فكر خواهد انداخت. همین هم شد: فلسطین به فكر افتاد، كشورهای شمال آفریقا به فكر افتادند، در تمام دنیای اسلام حركت و جنب و جوش هویت‌یابیِ اسلامی شروع شد كه تا امروز هم همچنان رو به توسعه و گسترش است. چون فهمیدند كه اینجا كانون الهام‌بخش دنیای اسلام خواهد شد، گفتند جمهوری اسلامی را باید ما به هر كیفیتی هست، از بین ببریم. لذا بااینكه منطقه، منطقه‌ی خطیری است، منطقه‌ی نفت است و غربی‌ها خیلی به مسأله‌ی نفت و خلیج فارس اهمیت می‌دهند و امنیتِ اینجا برایشان حیاتی است، لیكن درعین‌حال وارد میدان شدند، صدام را تقویت كردند، بلكه او را تشجیع كردند كه این جنگ را شروع كند؛ او هم چون آدم نادانِ كله‌شقِ قدرت‌طلبِ خامی بود، خیال می‌كرد كه حالا می‌آید دو سه روزه یا چند هفته‌ای مسئله را تمام می‌كند و با قدرت برمی‌گردد سر جای خود. لذا وارد این جنگ شدند و هشت سال تمام ایران اسلامی فشارهای همه‌جانبه‌ای را كه از سوی همه‌ی قدرتهای بزرگ دنیا بر ایران از كانال جنگ وارد شد، تحمل كرد؛ این خیلی مهم است. شورویِ سابق از این كانال به ایران فشار آورد، امریكا فشار آورد، پیمان ناتو- اروپائی‌ها- فشار آوردند، مرتجعین منطقه با انواع و اقسام طرق از این كانال علیه جمهوری اسلامی فشار آوردند. یكی از این فشارها هر انقلابی را، هر دولتی را به زانو درمی‌آورد و از پا می‌انداخت؛ اما مجموع این فشارها نه فقط جمهوری اسلامی را از پا درنیاورد، بلكه ملت ایران را قوی‌تر و آگاه‌تر، و عزم و اراده‌ی آن‌ها را راسخ‌تر كرد و جمهوری اسلامی را روز به روز به سمت قوت اسلامی و الهی پیشتر برد. ایستادگی در میدان دفاع، چنین اثری را به وجود آورد.
ضربات فراوانی هم به جبهه‌ی مقابل زده شد. یعنی صدام و رژیم بعثی ضربه‌ی اصلی را اینجا خوردند. امریكا به فكر افتاد كه می‌تواند دست و پای آن‌ها را جمع كند. یعنی دیدند رژیمی است توخالی كه متكی به مردمش نیست؛ این را فهمیدند. در واقع ضربه‌ی اصلی را ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی به این متجاوز زد، كه آخرش به این جاها منتهی شد كه ملاحظه می‌كنید. اما جمهوری اسلامی روز به روز قوی‌تر شد.1386/06/23

لینک ثابت
بهتر و بیشتر شدن تجهیزات نظامی ایران در طول هشت سال جنگ

جوانان و صاحبان دانش و اندیشه و خرد باید تلاش کنند. تصوّر هم نکنید که دشمن می‌تواند جلوِ این تلاش را بگیرد؛ نه. حداکثر کاری که این دشمن که امروز در مقابل ملتهاست- یعنی امریکا- می‌تواند بکند، عبارت است از کار نظامی و جاسوسی، که یکی مثل صدّامِ مفلوکِ بدبخت را در بیغوله و حفره پیدا کند، یا اینکه به کار فساد و ابتذال‌پراکنی به وسیله‌ی رسانه‌های جمعی و کارهای فرهنگی بپردازد؛ و الّا حتی از راه فشارهای اقتصادی هم آن‌چنان‌که می‌خواهد، برایش میسّر نیست؛ چون درزمینه‌ی ارتباطات اقتصادی در دنیا، گوشه و کنارها و پیچیدگیهایی وجود دارد و این‌طور نیست که اگر بخواهند ملتی را از لحاظ اقتصادی بیچاره کنند، بتوانند. در دوره‌ی جنگ، دنیای غرب- امریکا و اروپا و وابسته‌هایشان- و دنیای شرقِ آن روز که شوروی بود، ما را تحریم کردند و از تعداد سلاحها و هواپیماها و تانک‌هایمان هم خبر داشتند و فکر می‌کردند ظرف شش ماه همه‌ی این‌ها تمام خواهد شد! هشت سال جنگ را کش دادند که در پایان این هشت سال امکانات و تجهیزات ما بهتر و بیشتر از اوّل شد! نتیجه‌ی غلبه‌ی نظامی بر مجموعه‌ای مثل مجموعه‌ی صدّام که هم خودش خائن و زبون بود و هم اطرافیانش خیانتکار- او به ملتش خیانت می‌کرد، اطرافیانش هم به او- می‌شود همین. غلبه بر مثل صدّام دلیل اقتدار نیست که کسی خیال کند حالا این قطب ابر قدرت جهانی هر کاری دلش می‌خواهد، می‌کند؛ نه، این‌طور نیست که هر غلطی بخواهند، بتوانند بکنند. غلبه‌ی نظامی را مهاجمانِ به ملتها مثل «چنگیز» و «تیمور» و امثال این‌ها پیدا می‌کنند، که آمدند، بعد هم رفتند و نابود شدند؛ اما ملتها دوباره سر بلند کردند. آنجایی که ملتها بخواهند و بایستند، هیچ دشمنی نمی‌تواند در مقابل آن‌ها پایداری کند و به تعرّض، تجاوز و افزون‌طلبیِ خود ادامه دهد. ضربه‌ای می‌زند، ضربه‌ای هم می‌خورد.1382/09/26
لینک ثابت
وابستگی شاه پهلوی در عزل و نصب‌ها به آمریکا

بعد از آن‌که انقلاب اسلامی در این کشور پیروز شد و نظام قبلی که دربست در اختیار قدرتهای استکباری بود، برافتاد، قدرتهای بزرگ استکباری، بیشتر عصبانی شدند و مبارزه، تندتر و خشن‌تر شد. شما ملاحظه کنید که روزگاری نه چندان دور، در این تهرانِ مرکز کشور، حکومتی بر سرِکار بوده است که شاهِ آن وقتی می‌خواست نخست‌وزیری برای خود انتخاب کند، اوّل از امریکاییها می‌پرسید: شما موافقید من فلانی را انتخاب کنم یا نه؟ وقتی می‌خواست مدیر شرکت نفت یا وزیر دفاع و یا رئیس ستاد ارتش را عوض کند - «زید» را بردارد و «عمرو» را بگذارد - از سفیر امریکا خواهش می‌کرد که «شما یک تُکِ پا به محلّ اقامت من تشریف بیاورید تا ببینیم سیاست شما با چنین تعویضهایی مخالفت دارد یا ندارد؟» به معنیِ ساده‌تر،از آنها کسب تکلیف می‌کرد! استکبار هم عادت به تعارف کردن ندارد که تا ببیند طرف کوتاه آمد، بگوید: «ببخشید! ما با شما عرضی نداریم.» هرگز این طور نیست! شما در مقابل استکبار و استعمار، هر چه بیشتر خم شوید، بیشتر فشار وارد می‌کند. اگر سرتان را پایین آورید، فشار خود را راحت‌تر وارد می‌کند تا به سجده بیفتید! وقتی هم در مقابلش به خاک افتادید و سجده کردید، پایش را محکم روی شما می‌گذارد! این، خاصیت قدرتهای استکباری و متجاوز است. باری؛ آنها در مقابل چنان شاهی، که چنین کسب تکلیف می‌کرد، گاهی می‌گفتند: «عیبی ندارد. اگر شما فلان کس را به فلان سمت منصوب کنید ما حرفی نداریم و موافقیم.» البته، گاهی هم با انتصابهای او مخالفت می‌کردند و نمی‌گذاشتند هر کس را که دلش می‌خواست عزل و یا نصب کند! فکرش را بکنید! چنان حکومتی، تا پانزده سال پیش در این کشور و در این شهرِ تهران حاکمیت داشته است!
خوب؛ در هنگامه‌ی تسلّط چنان حکومتی بر ایران، نفت این مملکت، فولاد این مملکت، زغال سنگ این مملکت، منابع این مملکت، کشاورزی این مملکت، دانشگاه این مملکت و ارتش این مملکت، چه وضع و حالی داشت و در خدمت چه کسی بود؟ بدیهی است که در خدمت آن قدرتِ مستکبر و زورگو بود. البته آن زورگو هم همیشه یک کشور استکباری نبود. تا مدّتی انگلیسیها بودند. بعد که امریکاییها به عنوان یک قدرتِ تازه نفس و پولدار و جوان، وارد میدان شدند، آن رقیبِ پیرِ قدیمی و کهنه را بیرون انداختند و خودشان همه کاره‌ی این‌جا شدند.
در چنین وضعیّتی، انقلاب پدید آمد و آن حکومتِ نوکرِ مخلصِ حلقه به گوشِ ارادتمندِ «هرچه شما بفرمایید» را بیرون انداخت و حکومتی بر سرِ کار آورد که سرِ تسلیم در مقابل فلک هم خم نکرد و نمی‌کند. حکومتی را که انقلاب بر سرِ کار آورد، حتّی برای یک لحظه هم در مقابل دو ابرقدرت امریکا و شوروی تسلیم نشد.1373/01/24

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی