مصادیق اعتماد نکردن امام(ره) به مستکبرین اتّکال به قدرت پروردگار و اعتماد به او، موجب میشد که امام بزرگوار در مواضع انقلابی خود صریح باشد. امام با صراحت صحبت میکرد؛ آنچه را مورد اعتقاد او بود صریح بیان میکرد، چون اتّکاء به خدا داشت، نه اینکه نمیدانست قدرتها بدشان میآید، نه اینکه نمیدانست آنها عصبانی میشوند، میدانست امّا به قدرت الهی، به کمک الهی، به نصرت الهی باور داشت. در برابر حوادث، دچار رودربایستی نشد؛ به یکی از نامهها - امام شاید به دو نامه از نامههای سران مستکبر دنیا یا وابستگان به مستکبر، - که به او نوشته بودند جواب داد، امام به آن نامه، با صراحت تمام، مطلب را جواب داد که همانوقت در صداوسیمای جمهوریاسلامی پخش شد. البتّه امام مؤدّبانه حرف میزد امّا مواضع قاطع و روشن خود را در آن نامهها بیان کرد و این توکّل خود را امام مثل خونی در شریان ملّت جاری کرد؛ ملّت هم اهل توکّل به خدای متعال شد، به نصرت الهی معتقد شد، و در این راه وارد شد. اینکه امام به مستکبرین هیچ اعتمادی و هیچ اعتقادی نداشت، موجب میشد که به وعدههای آنها اعتنائی نکند. رئیسجمهور آمریکا - ریگان، که رئیسجمهور مقتدری هم بود - به امام نامه نوشت و پیغام فرستاد و آدم فرستاد، امام به او اعتنائی نکرد، پاسخی به او نداد و اعتنائی نکرد و وعدهای را که او داده بود، امام به هیچ گرفت. در یک مورد دیگر، یک وعدهای در مورد پایان جنگ تحمیلی، یکی از دولتهای وابستهی به آمریکا داده بود، بحث صدها میلیارد یا هزار میلیارد در میان بود، امام اعتنائی به آن نکردند، اعتماد نکردند. ما حالا در قضایای گوناگون جاری خودمان داریم همین معنا را لمس میکنیم، میبینیم که چطور نمیشود به وعدهی مستکبرین اعتماد کرد، به حرفهایی که در جلسهی خصوصی میزنند نمیشود اعتماد کرد، این را داریم لمس میکنیم. امام آن را جزوِ خطوط اصلیِ کار خود قرار داد، اعتماد به خدا، بیاعتمادی به مستکبران. این البتّه به معنای قطع رابطهی با دنیا نبود، [چون] سران کشورها به مناسبتهای مختلف برای امام پیام تبریک میفرستادند، امام هم به پیام تبریک آنها جواب میداد. ارتباط اینجوری، در حدّ معمول، مؤدّبانه و محترمانه وجود داشت امّا هیچگونه اعتمادی به مستکبرین و قلدران و تبعه و دنبالهروان آنها وجود نداشت.1394/03/14
دلبستگی خاص امام(ره) به دعای کمیل و مناجات شعبانیه مناجات شعبانیّه یك تحفهای است كه در اختیار ما قرار داده شده است. خب ما دعا خیلی داریم، همه ی این دعاها هم پر از مضامین عالی است، امّا بعضی یك برجستگی خاصّی دارند. من از امام بزرگوار(رضوان الله علیه) سؤال كردم، گفتم در میان این دعاهایی كه از ائمّه علیهمالسّلام رسیده است، شما به كدام دعا بیشتر علاقه مندید و دلبسته اید؟ فرمودند به دعای كمیل و مناجات شعبانیّه؛ به این دو دعا. امام یك دلِ متوجّه به خدا بود، اهل توسّل بود، اهل تضرّع بود، اهل خشوع بود، اهل اتّصال با مبدأ بود؛ وسیله ی بهتر در چشم او، این دو دعا بود: دعای كمیل، مناجات شعبانیّه. وقتی انسان مراجعه میكند به این دو دعا، دقّت میكند، می بیند چقدر هم شبیه همند این دو دعا؛ شباهت های زیادی به هم دارند؛ مناجات انسان خاشع، مناجات انسان متوكّل به خدا؛ كَاَنّی بِنَفسی واقِفَةٌ بَینَ یَدَیك، وَ قَد اَظَلها حُسنُ تَوَكُّلی عَلَیك، فَقُلتَ ما اَنتَ اَهلُه، وَ تَغَمَّدتَنی بِعَفوِك؛امید، امید به مغفرت الهی، به رحمت الهی، به توجّه الهی، بلندهمّتیِ در درخواست از پروردگار؛ اِلهی هَب لی كَمالَ الانقِطاعِ اِلَیك، و اَنِر اَبصارَ قُلوبِنا بِضیاءِ نَظَرِها اِلَیك.1392/03/22
تهدید امام برعلیه شاه، در عاشورای سال 42 سه باور در امام بزرگوار ما وجود داشت، که همین سه باور به او قاطعیت میداد، شجاعت میداد و استقامت میداد: باور به خدا، باور به مردم، و باور به خود. این سه باور، در وجود امام، در تصمیم امام، در همه ی حرکت های امام، خود را به معنای واقعی کلمه نشان داد. امام با دل خود با مردم حرف زد، مردم هم با جان خود به او لبیک گفتند، به وسط میدان آمدند و مردانه ایستادند و حرکتی که از هیچ نقطه ای از دنیا نسبت به آن، نگاه محبت آمیزی وجود نداشت و دست کمکی دراز نشد، بتدریج به سمت پیروزی حرکت کرد و در نهایت به پیروزی رسید. من این سه باوری را که در امام وجود داشت، اندکی باز کنم. اینها مطالب مهمی است که اگر چنانچه در دل ما جائی باز کند، مسیر حرکت ما را روشن خواهد کرد...در باور به خود - اعتماد به نفس - امام به مردم ایران «ما میتوانیم» را تعلیم داد. امام قبل از آنکه «ما میتوانیم» را به مردم ایران تلقین کند و تعلیم دهد، «ما میتوانیم» را در وجود خود زنده کرد؛ اعتقاد خود را به توانائی شخصیتی خود، به معنای حقیقی کلمه، به مظهر بروز و ظهور رساند. در روز عاشورای سال ۴۲ امام در عین غربت، در میان طلاب و مردم قم در مدرسه ی فیضیه، محمدرضا شاه را که با اتکای آمریکا و قدرتهای خارجی، به طور بی قید و شرط و بی مهاری بر کشور حکومت میکرد، تهدید کرد که اگر اینجور حرکت کنی، این راه را ادامه دهی، من به مردم ایران خواهم گفت تو را از ایران بیرون کنند! این را چه کسی میگوید؟ یک روحانی ساکن در قم، بدون سلاح، بدون تجهیزات، بدون پول، بدون پشتوانهی بینالمللی؛ فقط به اتکاء ایمان به خدا و اعتماد به نفس، که میتواند در این میدان بایستد. آن روزی که امام از تبعید برگشت، در همین بهشت زهرا دولت بختیار را تهدید کرد و با صدای بلند گفت: من توی دهن دولت بختیار میزنم، من دولت تعیین میکنم. این، اعتماد به نفس بود. امام به خود و به نیروی خود و به توانائی های خود ایمان و باور داشت. همین باور به خود، در عمل امام، در گفتار امام، به ملت ایران منتقل شد.1392/03/14
معنویت و صفای باطن؛ از علل تاثیرگذاری امام خمینی(ره) در فضای کشور یکی از بزرگترین نعمتهای خدا نماز است. نماز به ما این فرصت را میدهد که هر روزی چند بار ناگزیر با خدای خودمان حرف بزنیم، با خدای متعال تخاطب کنیم، از او کمک بخواهیم، به او عرض نیاز کنیم، سرسپردگی خودمان به ساحت ربوبی را با این تضرع و با این نیاز تقویت کنیم. بزرگان به نماز خیلی اهمیت میدادند. نماز در اختیار همه است. غالباً قدر نماز و اهمیت نماز را نمیدانیم. فقط این نیست که باید یک اسقاط تکلیفی کرد؛ نه، یک فرصت بزرگی است که باید از آن استفاده کرد. فرمود نماز مثل چشمهی آبی است درِ خانهی شما، که روزی پنج بار شما در این چشمهی آب شستشو میکنید. این شستشو میتواند برای دلهای جوان آثار ماندگاری داشته باشد. با طهارت و تقواست که میتوان سخن نافذ و تأثیرگذار را از خدای متعال هدیه گرفت. یک علت اینکه امام بزرگوار ما یک کلمهاش در این فضای عظیم عمومی کشور، در شدت و محنت، در همهی حالات اثر شگفتآوری میگذاشت، معنویت او بود، صفای باطن او بود، ارتباط و اتصال او به خدا بود، اشکهای نیمه شب او بود. فرزند امام - مرحوم حاج سید احمد - همان وقت در زمان حیات امام به من گفت: نیمه شب که امام بلند میشود، از بس گریه میکند، این دستمالهای معمولی برای پاک کردن اشکش کفاف نمیدهد؛ مجبور است اشک چشمش را با حوله پاک کند؛ اینقدر اشک میریزد. آن مرد پولادین، آن مردی که حوادث و لطماتی به سمت او سرازیر میشد که یک ملت را تکان میداد و او را تکان نمیداد، آن مردی که عظمت و هیمنهی قدرتهای جهانی در نظر او هیچ و پوچ بود، آن مرد در مقابل عظمت الهی، در حال دعا و استغاثه، آنجور اشک میریخت. اینها خیلی قیمت دارد. این فرصتها را قدر بدانید.1389/08/03
نمونههایی از توکل و اعتماد امام خمینی(ره) به قدرت الهی بسیج یكی از آیات قدرت الهی است كه خدای متعال به آن بندهی صالح، به آن مرد بزرگ، به آن شخصیت كمنظیر یا بینظیر تاریخ اسلام بعد از ائمه (علیهمالسّلام) عطا كرد. فكر پردازش بسیج عمومی، بسیج مستضعفین كه امام بزرگوار آن را مطرح كرد و عمل كرد و با همهی توان پشت سر این فكر ایستاد، این نهال را آبیاری كرد تا تبدیل شد به شجرهی طیبهای كه «تؤتی اكلها كلّ حین باذن ربّها»، یكی از الطاف الهی نسبت به آن مرد بزرگ و آن بندهی صالح و آن عبد خاشع پروردگار بود. چشم بابصیرت امام این نشانههای قدرت و اعانت الهی را میدید. عیب ماها این است كه گاهی كمكهای الهی را لمس میكنیم، اما آنها را درست نمیبینیم؛ تشخیص نمیدهیم كه این چه كمك بزرگی است كه خدا دارد به ما میكند؛ اما او میدید. در یك قضیهای كه من مكرر این را نقل كردم، ایشان به من فرمود كه از اول انقلاب تا امروز - آن روز حدود سال 1365 بود - همه جا دست قدرتی را مشاهده میكنیم كه دارد ما را كمك میكند و جلو میبرد. او این دست قدرت را میدید. نگاه امام به ملت ایران با نگاه دیگران فرق داشت. همان روز اگر میخواستیم قضاوت بسیاری از نخبگان علمیِ دینی و غیر دینی و سیاسی و غیره را دربارهی ملت ایران مشاهده كنیم، میدیدم قضاوتها قضاوتهای عجیب و غریبی است. بعضی این ملت را باایمان نمیدانستند، بعضی دارای صداقت نمیدانستند، بعضی به نیرو و به وفای آنها شك میكردند - كه ما اینها را شنیدیم، از خیلیها شنیدیم - اما امام در سال 1341 در همین شهر قم، آن وقتی كه هنوز هیچ خبری از این اجتماعات عظیم نبود، در همین مسجد اعظم گفت اگر ما به مردم فراخوان بدهیم، این صحرای قم را از جمعیت پر میكنند؛ لبیك میگویند. نگاه او به مردم، یك چنین نگاهی بود؛ مردم را شناخت. آن عنصر باارزشِ اكسیرگونهای كه مسها را طلا میكند، این را در جان و دل مردم كشف كرد و آن را به كار گرفت. لذا با این موانع بزرگی كه در سر راه وجود داشت، انقلاب پیروز شد. هیچ تحلیلگری باور نمیكرد كه این اتفاق در اینجا بیفتد. او تكیهی به خدا كرد، توكل به خدا كرد، وارد عمل شد، با دل مردم تماس برقرار كرد و مردم به صحنه آمدند و این حركت عظیم اتفاق افتاد؛ بعد هم مسئلهی بسیج را مطرح كرد.1389/08/02
رعایت امام(ره) نسبت به قضاوت در مورد اشخاص یکی از چیزهائی که در همین زمینه [مسئله ی محاسبات معنوی و الهی در خط امام] وجود داشت، رعایت تقوای عجیب امام در همهی امور بود. تقوا در مسائل شخصی یک حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعی و مسائل سیاسی و عمومی خیلی مشکلتر است، خیلی مهمتر است، خیلی اثرگذارتر است. ما نسبت به دوستانمان، نسبت به دشمنانمان چه میگوئیم؟ اینجا تقوا اثر میگذارد. ممکن است ما با یکی مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ دربارهی او چگونه قضاوت میکنید؟ اگر قضاوت شما دربارهی آن کسی که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزی باشد که در واقع وجود دارد، این تعدی از جادهی تقواست. آیهی شریفهای که اول عرض کردم، تکرار میکنم: «یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا». قول سدید، یعنی استوار و درست؛ اینجوری حرف بزنیم. من میخواهم عرض بکنم به جوانان عزیزمان، جوانهای انقلابی و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایت کنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسی، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جادهی حق تعدی کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچ کس نباید ظلم کرد. من یک خاطره از امام نقل کنم. ما یک شب در خدمت امام بودیم. من از ایشان پرسیدم نظر شما نسبت به فلان کس چیست - نمیخواهم اسم بیاورم؛ یکی از چهرههای معروف دنیای اسلام در دوران نزدیک به ما، که همه نام او را شنیدند، همه میشناسند - امام یک تأملی کردند، گفتند: نمیشناسم. بعد هم یک جملهی مذمتآمیزی راجع به آن شخص گفتند. این تمام شد. من فردای آن روز یا پسفردا - درست یادم نیست - صبح با امام کاری داشتم، رفتم خدمت ایشان. بمجردی که وارد اتاق شدم و نشستم، قبل از اینکه من کاری را که داشتم، مطرح کنم، ایشان گفتند که راجع به آن کسی که شما دیشب یا پریشب سؤال کردید، «همین، نمیشناسم». یعنی آن جملهی مذمتآمیزی را که بعد از «نمیشناسم» گفته بودند، پاک کردند. ببینید، این خیلی مهم است. آن جملهی مذمتآمیز نه فحش بود، نه دشنام بود، نه تهمت بود؛ خوشبختانه من هم بکلی از یادم رفته که آن جمله چه بود؛ یعنی یا تصرف معنوی ایشان بود، یا کمحافظگی من بود؛ نمیدانم چه بود، اما اینقدر یادم هست که یک جملهی مذمتآمیزی بود. همین را ایشان آن شب گفتند، دو روز بعدش یا یک روز بعدش آن را پاک کردند؛ گفتند: نه، همان نمیشناسم. ببینید، اینها اسوه است؛ «لقد کان لکم فی رسولاللَّه اسوة حسنة». دربارهی زیدی که شما او را قبول ندارید، دو جور میشود حرف زد: یک جور آنچنانی که درست منطبق با حق است، یک جور هم آنچنانی که در آن آمیزهای از ظلم وجود دارد. این دومی بد است، باید از آن پرهیز کرد. درست همانی که حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل الهی میتوانید راجع به آن توضیح دهید، بگوئید، نه بیشتر. این یکی از خطوط اصلی حرکت امام و خط امام است که ماها باید به یاد داشته باشیم.1389/03/14
جايگاه رهبري امام خميني در پيروزي انقلاب اسلامي ايران خیلیها در داخل كشور كارهای بزرگ و مخلصانه و فداكارانهای انجام میدادند، اما اگر مركزیّت امام نبود، هیچكدام از این كارها نبود؛ همهی این تلاشها شكست میخورد و همهی این انسانها از نفس میافتادند. آن كسی كه از نفس نمیافتاد، او بود و دیگران هم به نیروی او قوّت و نیرو میگرفتند. بعد هم هدایت حقیقی یك حركت انقلابی و یك نهضت بزرگ در طول مدت چهارده سال و عبور دادن آن از آن همه عقبات گوناگون توسط آن بزرگوار بود. طوری شد كه افكار غیر اسلامی و ضدّ اسلامی به انزوا گراییدند و به حاشیه رانده شدند؛ روز به روز فكر اسلامی و این تفكّر منطقی و مستحكم و قوی، غلبهی خود را بر افكار دیگر ثابت و آشكار كرد. در همهی قضایای مهم، حضور امام محسوس بود. در سال 1347، امام در نجف مركز فقاهت فكر «ولایت فقیه» را با اتّكاء به مایههای محكم فقهی از آب درآورد. البته «ولایت فقیه» جزو مسلّمات فقه شیعه است. اینكه حالا بعضی نیمهسوادها میگویند امام «ولایت فقیه» را ابتكار كرد و دیگر علما آن را قبول نداشتند، ناشی از بیاطّلاعی است. كسی كه با كلمات فقها آشناست، میداند كه مسألهی «ولایت فقیه» جزو مسائل روشن و واضح در فقه شیعه است. كاری كه امام كرد این بود كه توانست این فكر را با توجّه به آفاق جدید و عظیمی كه دنیای امروز و سیاستهای امروز و مكتبهای امروز دارند، مدوّن كند و آن را ریشهدار و مستحكم و مستدل و باكیفیت سازد؛ یعنی به شكلی درآورد كه برای هر انسان صاحبنظری كه با مسائل سیاسی روز و مكاتب سیاسی روز هم آشناست، قابل فهم و قابل قبول باشد. عزیزان من! در ایران، در آن دوران چهاردهساله بخصوص در این سالهای آخر مبارزان اسلامی احساس تنهایی نمیكردند؛ همیشه احساس میكردند كه امام با آنها مرتبط و متّصل است. در ماجرای درگذشت فرزندش، یك بُعد دیگر از ابعاد این شخصیت عظیم آشكار شد. خیلیها بزرگند، عالمند، شجاعند؛ اما آن كسانی كه این عظمتها در درون عواطف و در زوایا و اعماق دل آنها امتداد داشته باشد، خیلی زیاد نیستند. مرد مسنّی در سنین نزدیك به هشتاد سال در آن زمان، وقتیكه فرزند فاضل و برجستهاش از دنیا رفت كه در واقع پسر او هم یك پسر برجسته و یك فاضل و یك عالم ممتاز و یك امید آینده بود جملهای كه از او نقل شد و شنیده شد، این بود كه «مرگ مصطفی از الطاف خفیّهی الهی است»! او این را مهربانی الهی و لطف پنهانی خدا تلقّی كرد؛ اینطور فهمید كه خدا به او لطف كرده است؛ آن هم لطفی پنهانی! ببینید چقدر عظمت میخواهد در یك انسان! این مصیبتها و این سختیها و این شدّتهایی كه در دوران انقلاب بر این مرد بزرگ وارد آمد و او مثل كوه استواری آنها را تحمّل كرد، ریشهاش در همین عظمت روحی است كه در مقابل مرگ عزیزی اینچنین، چنین برخوردی پیدا میكند. بعد هم قضیهی تبعید ایشان از عراق و شروع هجرت آن بزرگوار به كویت و سپس به فرانسه بود؛ كه فرمود اگر به من اجازهی اقامت در كشوری ندهند، فرودگاه به فرودگاه خواهم رفت و پیامم را به همهی دنیا خواهم رساند. آن عظمت، آن شجاعت، آن شرح صدر، آن استقامت كمنظیر، آن قدرت رهبری الهی و پیامبرگونه، باز خودش را در اینجا نشان داد. این هم بُعد جدیدی از ابعاد شخصیت آن بزرگوار بود. بعد هم كه جریانِ آمدن ایشان به ایران و مواجهه با آن قضایا و تشكیل نظام جمهوری اسلامی بود.1378/03/14
ابعاد عظیم وجودي امام خميني(ره) بعد از تشكيل نظام اسلامي آنچه كه در دورهی بعد از تشكیل نظام اسلامی، از ابعاد وجودی امام مشاهده شد، به نظر من به مراتب مهمتر و عظیمتر بود از آنچه كه قبلًا دیده شده بود. در این دوران، امام این شخصیت برجسته و ممتاز در دو بُعد و دو چهره مشاهده میشود: در دوران حكومت، یك چهره، چهرهی رهبر و زمامدار است؛ یك چهره، چهرهی یك زاهد و عارف. تركیب این دو باهم، از آن كارهایی است كه جز در پیامبران، جز در مثل داود و سلیمان، جز در پیامبری مثل پیامبر خاتم صلّی الله علیه و آله و سلّم انسان نمیتواند دیگر پیدا كند. اینها حقایقی است كه ملت ایران در طول سالهای متمادی آنها را لمس كرده؛ ما هم كه از نزدیك شاهدش بودیم و دیدیم. تربیت اسلامی و قرآنی این است. امام به چنین چیزی همه را دعوت میكرد؛ نظام اسلامی را برای تربیت انسانهایی از این قبیل میخواست و میپسندید؛ همانطور كه خود او مظهر اعلای آن بود. در چهرهی یك حاكم و زمامدار و رهبر، امامِ بزرگوار مردی هوشیار، باشهامت، باتدبیر، با ابتكار و دریادل بود. امواج سهمگین در مقابل او چیز كماهمیتی محسوب میشدند. هیچ حادثهی سنگینی نبود كه بتواند او را شكست دهد و او را به خضوع در مقابل آن حادثه وادار كند. در همهی حوادث تلخ و سختی كه در زمان دهسالهی رهبریِ آن بزرگوار پیش آمد كه خیلی زیاد هم بود امام از همهی آنها بزرگتر بود. هیچكدام از این حوادث آن جنگ، آن حملهی امریكا، آن توطئههای كودتا، آن ترورهای عجیب و غریب، آن محاصرهی اقتصادی، آن كارهای عظیم و عجیب و غریبی كه دشمنان با شكلهای مختلف میكردند نمیتوانست این مرد بزرگ را دچار احساس ضعف و شكست كند او از همهی این حوادث، قویتر و بزرگتر بود. او معتقد به مردم بود؛ حقیقتاً به آراءِ مردم اعتقاد داشت. او به نظر و به رأی مردم اعتقاد داشت... به مردم از صمیم قلب علاقه داشت؛ به مردم عشق میورزید و آنها را دوست میداشت.اغلب آن صفاتی كه در زمامداران مختلف عالم، مایهی امتیاز آنها میشد، تا آنجایی كه من بررسی كردم و به ذهنم رسیده است ما در امام مجتمع میدیدیم. او، هم عاقل بود، هم دوراندیش بود، هم محتاط بود، هم دشمنشناس بود، هم به دوست اعتماد میكرد و هم ضربهای را كه به دشمن وارد میكرد، قاطع وارد میكرد. همهی صفات و خصوصیاتی كه برای یك انسان لازم است تا بتواند در چنین جایگاه حسّاس و خطیری انجام وظیفه كند و خدا و وجدان خود را راضی نماید، در این مرد جمع بود.امام به مردم اعتماد داشت. انقلاب كه پیروز شد، امام میتوانست اعلان كند كه نظام ما، یك نظام جمهوری اسلامی است؛ از مردم هم هیچ نظری نخواهد؛ هیچكس هم اعتراضی نمیكرد؛ اما این كار را نكرد. در بارهی اصل و كیفیت نظام، رفراندم راه انداخت و از مردم نظر خواست؛ مردم هم گفتند «جمهوری اسلامی»؛ و این نظام تحكیم شد. برای تعیین قانون اساسی، امام میتوانست یك قانون اساسی مطرح كند؛ همهی مردم، یا اكثریت قاطعی از مردم هم یقیناً قبول میكردند. میتوانست عدّهای را معیّن كند و بگوید اینها بروند قانون اساسی بنویسند؛ هیچكس هم اعتراض نمیكرد؛ اما امام این كار را نكرد. امام انتخابات خبرگان را به راه انداخت و حتّی عجله داشت كه این كار هرچه زودتر انجام گیرد. در انقلابهای دنیا كه البته غالباً هم كودتاست و انقلاب نیست كسانی كه در رأس قرار میگیرند و زمامدارمیشوند، برای خودشان یك سال، دو سال فرصت قرار میدهند و میگویند تا وقتی آماده برای رأیگیری شویم، باید این مدّت بگذرد؛ اما همان را هم غالباً تمدید میكنند! امام دو ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود كه اولین انتخابات یعنی همان رفراندم جمهوری اسلامی را به راه انداخت. یكی، دو ماه بعد، انتخابات خبرگان قانون اساسی بود. چند ماه بعد، انتخابات ریاست جمهوری بود. چند ماه بعد، انتخابات مجلس بود. در یك سال كه همان سال 58 باشد امام چهار بار از آراء مردم برای امور گوناگون استفسار كرد: برای اصل نظام، برای قانون اساسی نظام كه قانون اساسی یكبار خبرگانش انتخاب شدند، یكبار خود قانون اساسی به رأی گذاشته شد برای ریاست جمهوری و برای تشكیل مجلس شورای اسلامی.امام به معنای واقعی كلمه معتقد به آراءِ مردم بود؛ یعنی آنچه را كه مردم میخواهند و آرائشان بر آن متمركز میشود. البته در این كارها هیچوقت سررشتهی كار را هم به دست سیاستبازان نمیداد. مردم، غیر از سیاستبازانند؛ غیر از مدّعیان سیاستند؛ غیر از مدّعیان طرفداری مردمند. امام به مردم اعتماد داشت. خیلی از گروهها و احزاب و داعیهداران و سیاستبازان و حزببازان و امثال اینها بودند؛ امام به اینها كاری نداشت؛ میدان هم به اینها نمیداد كه بیایند زیادهطلبی كنند و به نام مردم حرف بزنند و عوض مردم تصمیم بگیرند؛ لیكن به آراء مردم احترام میگذاشت. جنگ پیش آمد؛ در نقش فرماندهی نیروهای مسلّح ظاهر شد. مسألهی محاصرهی اقتصادی پیش آمد؛ امام پشتیبان كامل بود؛ پشتیبان روحی دستگاههای دولتی. اوّل انقلاب، برای كارهای گوناگون و برای حمایت از مستضعفان و محرومان، امام دستورات فراوانی داد و كارهای زیادی انجام گرفت. مؤسّساتی مثل جهاد سازندگی، مثل بنیاد مسكن، مثل كمیتهی امداد، مثل بنیاد مستضعفان و جانبازان و مثل بنیاد پانزده خرداد، برای كمكرسانی به مردم تشكیل شد. مسائلی كه برای امام در حاكمیت و در ادارهی كشور مطرح بود، اینها بود. این، بُعد حاكم و رهبر بودن امام در موضع یك انسان مقتدر و یك انسان بااراده بود؛ انسانی كه اگر جنگ پیش بیاید، میتواند تصمیم بگیرد؛ اگر صلح هم باشد، میتواند تصمیم بگیرد. برای ادارهی یك كشور و برای مواجهه با دشمنان، میتواند تصمیمگیری كند. اما همین انسان، در چهرهی زندگی شخصی و خصوصی خود، یك انسان زاهد و عارف و منقطع از دنیاست. البته منظور، دنیای بد است؛ همان چیزی كه خود او میگفت دنیای بد، آن چیزی است كه در درون شماست. این ظواهر طبیعت زمین و درخت و آسمان و اختراعات و امثال اینها دنیای بد نیست. اینها نعمتهای خداست؛ باید اینها را آباد كرد. دنیای بد، آن خودخواهی، آن افزونطلبی و آن احساس تعلّقی است كه در درون انسان است. امام از این دنیای بد بهكلّی منقطع بود. او برای خودش هیچچیز نمیخواست. برای تنها پسرش كه عزیزترین انسانها برای امام، مرحوم حاج احمد آقا بود و ما بارها این را از امام شنیده بودیم كه میفرمود اعزّ اشخاص در نظر من ایشان است در ده سال آن حكومت و آن زمامداری و رهبری بزرگ، یك خانه نخرید. ما مكرّر رفته بودیم و دیده بودیم كه عزیزترین كس امام، در آن باغچهای كه پشت حسینیهی منزل امام بود، داخل دو، سه اتاق زندگی میكرد. آن بزرگوار برای خود، زخارف دنیوی و ذخیره و افزونطلبی نداشت و نخواست؛ بلكه بعكس، هدایای فراوانی برایش میآوردند كه آن هدایا را در راه خدا میداد. آنچه را هم كه داشت و متعلّق به خود او بود و مربوط به بیتالمال نبود، برای بیتالمال مصرف میكرد. همان آدمی كه حاضر نبود آن روز با ده پانزده میلیون تومان خانهی قابل قبولی برای پسرش بخرد و لو از مال شخصی خودش صدها میلیون تومان مال شخصی خود را برای نقاط مختلف برای آبادانی، برای كمك به فقرا، برای رسیدگی به سیلزدگان و جاهای مختلف دیگر صرف میكرد. ما اطلاع داشتیم كه در مواردی پولهای شخصی خود امام بود كه به اشخاصی داده میشد، تا بروند آنها را مصرف كنند؛ اینها هدایایی بود كه مریدان و علاقهمندان و دوستان برای امام آورده بودند. او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گریهی نیمهشب، اهل دعا، تضرّع، ارتباط با خدا، شعر و معنویت و عرفان و ذوق و حال بود. آن مردی كه چهرهی باصلابتش دشمنانِ ملت ایران را میترساند و به خود میلرزاند آن سدّ مستحكم و كوه استوار وقتیكه مسائل عاطفی و انسانی پیش میآمد، یك انسان لطیف، یك انسان كامل و یك انسان مهربان بود. من این قضیه را نقل كردهام كه یكوقت در یكی از سفرهای من، خانمی خودش را به من رساند و گفت از قول من به امام بگویید كه پسرم در جنگ اسیر شده بود و اخیراً خبر كشته شدن او را برایم آوردهاند. من پسرم كشته شده، اما برایم اهمیت ندارد؛ برای من سلامت شما اهمیت دارد. آن خانم این جمله را در اوج هیجان و احساس به من گفت. من خدمت امام آمدم و داخل رفتم. ایشان سرِ پا ایستاده بود و من همین مطلب را برایش نقل كردم؛ دیدم این كوه استوار و وقار و استقامت، مثل درخت تناوری كه ناگهان بر اثر توفانی خم شود، در خود فرورفت. مثل كسی كه دلش بشكند؛ روح و جان و جسم او تحت تأثیر این حرف مادر شهید قرار گرفت و چشمانش پُر از اشك شد! شبی در یك جلسهی خصوصی، با دو سه نفر از دوستان، منزل مرحوم حاج احمد آقا نشسته بودیم؛ ایشان هم نشسته بود. یكی از ما گفتیم: آقا شما مقامات معنوی دارید، مقامات عرفانی دارید؛ چند جملهای ما را نصیحت و هدایت كنید. آن مردِ باعظمتی كه آنگونه اهل معنا و اهل سلوك بود، در مقابل این جملهی ستایشگونهی كوتاه یك شاگردش كه البته همهی ما مثل شاگردان و مثل فرزندان امام بودیم؛ رفتار ما مثل فرزند در مقابل پدر بود آنچنان در حال حیا و شرمندگی و تواضع فرورفت كه اثر آن در رفتار و جسم و كیفیّت نشستن او محسوس شد! در حقیقت ما شرمنده شدیم كه این حرف را زدیم كه موجب حیای امام شد. آن مرد شجاع و آن نیروی عظیم، در قضایای عاطفی و معنوی، اینگونه متواضع و باحیا بود. نكتهی آخری كه من میخواهم عرض كنم، این است كه همهی اینها را امام از عمل به دین، از پایبندی به دین، از تقوا و از مطیع امر خدا بودن داشت. خود او هم بارها این مضمون را در گونهگونهی كلمات خود بر زبان میآورد و بیان میكرد: هرچه هست، از خداست. او همه چیز را از خدا میدانست؛ هضم در ارادهی خدا بود؛ حل در حكم الهی بود: انقلاب را خدا پیروز كرد؛ خرمشهر را خدا آزاد كرد؛ دلهای مردم را خدا جمع كرد. او همه چیز را از منظر الهی میدید و عامل به احكام بود؛ خدای متعال هم درهای رحمت را به روی او باز كرد.1378/03/14
بروز برخي ابعاد شخصيتي امام خميني(ره) در دوران تبعيد در دوران تبعید امام، ابعاد تازهای از شخصیت این مرد كمنظیر و حقیقتاً استثنایی در زمان ما بروز كرد؛ چیزهایی كه انسان در زندگی شخصیتهای بزرگ، بعضی از آنها را بهندرت مشاهده میكند. اوّلاً او در موضع یك طرّاح فكری - و به قول معروفِ مذاكراتِ سیاسی، یك تئوریسین - قرار میگیرد كه طرح یك حكومت را، طرح یك نظام را، طرح یك بنا و دستگاه جدید را میریزد؛ آن هم طرحی كه هیچگونه سابقهی موجود و محسوسی در مقابل چشم ندارد. بنای اسلامی، با توجّه به نیازهای دنیای جدید و مسائلی كه در دنیا مطرح است؛ تركیب این مسائل، میشود طرّاحی یك نظام. ثانیاً این مرد با اینكه در ایران نبود، اما از راه دور، مدت چهارده سال قضایای مبارزات اسلامی و نهضت اسلامی در ایران را به معنای واقعی كلمه رهبری كرد.1378/03/14
اتکا امام خمینی(ره) به اسلام و خواستهای مردم؛ عامل پیروی انقلاب اسلامی وقتی در سال چهل و یك فریاد امام بلند شد، بغض مردم تركید. مردم در طول دهها سال بغض كرده بودند. بعضیها به آن وضع عادت كرده بودند، بسیاری هم بغض كرده بودند. حرف امام به دلها نشست. بدانید آن روزی كه امام این فریاد را بلند كردند، هنوز مرجع تقلیدِ معروفی نبودند. البته ایشان در قم بین علما و بزرگان، فضلا و طلّاب حوزه، خیلی موجّه بودند و پایگاه بسیار بلندی داشتند؛ اما در بین مردم سراسر كشور، آنچنان شناخته شده نبودند. این فریاد كه بلند شد، چون درست بود، چون بحق بود - زیرا متّكی به خواستهای مردم و در اصل به اسلام و دین متّكی بود - بلافاصله همه جا بهطور طبیعی منتشر شد؛ دهن به دهن، دست به دست، دل به دل سیر كرد، به همه جا رسید و مردم را به امام علاقهمند كرد. امام بزرگوار ما كه در سال چهل و یك به هنگام شروع مبارزات، چندان معروفیتی نداشتند، در خرداد چهل و دو وضع و پایگاهشان در دلهای مردم به آنجایی رسیده بود كه حادثهی پانزده خرداد چهل و دو در تهران اتّفاق افتاد و هزاران نفر در راه امام جان خودشان را فدا كردند. این بر اثر حقانیت آن فریاد بود. امام تعالیم اسلام را برای مردم بیان كردند؛ معنای حكومت را بیان كردند؛ معنای انسان را بیان كردند و برای مردم تشریح كردند كه چه بر آنها میگذرد و چگونه باید باشند. حقایقی را كه اشخاص جرأت نمیكردند بگویند، ایشان بهطور صریح - نه به شكل درون گوشی، نه به شكل شبنامه، نه آن طوری كه گروهها و احزاب بهصورت بسته و سلّولهای حزبی و برای كادرهای حزبی بیان میكنند - روان، آسان، در فضا، برای عموم مردم بیان كردند. این بود كه مردم پاسخ گفتند. البته از آن روزی كه امام شروع كردند، تا آن روزی كه این انقلاب پیروز شد، پانزده سال طول كشید؛ پانزده سال دشوار. شاگردان امام، دوستان امام، دستپروردگان امام، آحاد مردم و افراد روشنبین جامعه، اعماق و روح این پیام را درك كردند، آن را گرفتند و در نقاط مختلف و در محافل مختلف و در قشرهای مختلف، آن را گفتند. گفت و باز گفتِ این سخنان و ایستادگی در راه این سخنان، مشكلات فراوانی ایجاد كرد. هزاران نفر به شهادت رسیدند و تعداد چند برابر اینها زیر شكنجهها افتادند. دوران خیلی سختی گذشت. بعضیها در طول این پانزده سال، یك شب با امنیت و راحت به خانههایشان نرفتند؛ یك روز با اطمینان از اینكه به آنها آسیب نمیرسد، از خانههایشان بیرون نیامدند. سختیها گذشت و امام در تمام این دوران، مرشدانه، حكیمانه و شجاعانه رهبری میكردند و بالاخره در یكی، دو سال آخر، این امواج خروشان مردمی بهوجود آمد. هرجا كه آحاد مردم با انگیزهی دینی، با انگیزهی خدایی و بدون چشمداشت مادّی وارد میدان شوند، هیچ قدرتی نمیتواند در مقابلشان ایستادگی كند. همانطور كه امام فرمودند، آنها با همهی آن ساز و برگشان، در مقابل ملتِ دست خالی ما نتوانستند بایستند؛ لذا این انقلاب بهوجود آمد و پیروز شد.1377/11/13
کشاندن مبارزه به سطح مردمی؛ راز پیروزی امام خمینی(ره) مبارزات با رژیم پهلوی، از دیرباز شروع شده بود؛ یعنی از دورهی رضاخان و از سال 1314. البته قبلاً مرحوم مدرّس مبارزاتش را شروع كرده بود، اما ایشان را به شهادت رساندند. در سال 1314، نهضت بزرگ علما از مشهد شروع شد و مرحوم آیةاللَّه قمی و عدّهای از علما كه با ایشان همراه بودند، مبارزهی خود را شروع كردند. در اواخر دورهی رضاخان، گروههای غیر اسلامی تجمّعهایی داشتند و مبارزاتی را شروع كردند. بعد در دههی بیست، باز مبارزات حزبی و گروهی از یك طرف و نهضت علمایی و مردمی از طرف دیگر آغاز گردید. در سالهای بعد هم همینطور بود و مبارزات زیادی شروع شد. البته همهی این مبارزات هم تأثیراتی داشت؛ اما همانطور كه میگویید، هیچكدام از اینها قدرت بسیج تودهها را نداشت و نتوانست مبارزه را از جمعهای كوچك و خواص، به جمع عظیم مردم بكشاند. راز پیروزی امام هم این بود كه توانست این هنر بزرگ و این معجزهی بزرگ را انجام دهد و مبارزه را به سطح مردم بكشاند. اما علّتش چه بود؟ البته برخی از این علل، به خصوصیّات شخص امام بزرگوارمان برمیگردد كه آنها را هم عرض خواهم كرد؛ لیكن عمدهی علت، عبارت بود از اینكه امام در موضع یك روحانی والا مقام و مورد اعتماد، از اسلام حرف میزدند. اسلام، باور عمومی مردم بود و هست. این، خاصیت حركت دینی و خاصیت انگیزهی دینی است. انگیزهی دینی، با انگیزههای مادّی و حزبی فرق میكند. در انگیزههای مادّی و حزبی، كسب قدرت و حكومت، بیشتر مطرح است. اشخاصی كه وارد مبارزه میشوند، هر كدام برای خودشان جایگاه و موضعی را تعریف میكنند: در نظام آینده، ما چه كار باید بكنیم؟ چهكاره باید بشویم؟ اما در حركت دینی، این حرفها نیست؛ همه برای انجام تكلیف وارد میشوند. امام بر اسلام تكیه كردند و تعالی اسلام را بیان نمودند. عمق حركت مردمی از اینجا شروع شد؛ چون همهی مردم، با ایمان خودشان وارد شده بودند. شما مثلاً میدیدید كه در فلان روستا، مردم نسبت به مسائل پاسخ میدهند. حالا شما ببینید اگر یك حزب سیاسی بخواهد مردمِ یك روستای دور افتاده را با خودش همراه نماید، چقدر باید تلاش كند تا فرد فرد آنها را به خودش متوجّه سازد؛ در حالی كه امام چنین تلاشی با این خصوصیت نداشتند؛ اما با پیام ایشان آنها با ایمان وارد میدان میشدند. در شهرهای بزرگ هم همینطور بود. در تهران كه مركز هم بود، همینگونه بود. بنابراین، عمده، مسألهی اسلام بود؛ یعنی امام به اسلام تكیه داشتند. البته خصوصیّات دیگری هم بود. امام طبیعتاً یك شخص مردمی بودند و به مردم اتّكاء داشتند. من فراموش نمیكنم كه در سال چهل و یك - كه هنوز امام بزرگوار ما اینقدر هم معروفیت و شهرت نداشتند - در یكی از سخنرانیهایی كه آن سال در قم و در همان محلّ درس انجام میدادند، خطاب به دولت آن زمان گفتند كه اگر مثلاً به این رفتارتان ادامه دهید، من این صحرای بیپایان قم را از مردم پُر میكنم! همه تعجّب میكردند كه امام چطور از گوشهی مسجدی در قم، اینطور به مردم متّكی و معتقد و خاطرجمع از مردمند. چند ماه بیشتر نگذشت؛ در سال چهلودو كه امام آن سخنرانی را در مدرسهی فیضیّه كردند، دو روز بعدش در تهران حادثهی پانزده خرداد اتّفاق افتاد و با آن وضع خونین، مردم در مقابل تانكها و مسلسلها و تفنگها ایستادند. البته عرض كردم كه خصوصیّات شخصِ امام خیلی دخیل بود. امام به معنای حقیقی كلمه، مردی با اراده و عزم پولادین بودند؛ شخصی بودند صددرصد مؤمن به راه خود؛ همانطور كه در قرآن نسبت به پیامبر آمده كه «امن الرسول بما انزل الیه من ربّه». ایشان به راه خود ایمان كامل داشتند؛ مردی بودند صادق و صریح؛ اهل سیاستبازی و سیاستكاری نبودند؛ مردی بودند بسیار هوشمند و آیندهنگر. هوشمندی امام، آیندهنگری امام و قدرت تشخیص قدمهای بعدی، در امام بسیار بالا بود. ایشان پیگیر و خستگیناپذیر بودند. بد نیست به یاد بیاورید كه امام این مبارزات را در سن شصت و سه سالگی شروع كردند. یادم هست كه در همان سال چهل و یك ایشان در سخنرانی خود گفتند كه من امسال شصت و سه سال دارم، كه اگر مرا بكُشند، تازه در سنّی از دنیا رفتهام كه پیامبر و امیرالمؤمنین در این سن از دنیا رفتند. مرد شصت و سه ساله، جوانان را گرم میكرد و به آنان نیرو و نشاط میداد. ایشان وقتی كه وارد تهران شدند و وقایع روزهای دوازده بهمن به بعد و حادثهی پیروزی انقلاب اتّفاق افتاد، مردی نزدیك هشتاد ساله بودند. ببینید پیرمردی در این سن - كه وقت بازنشستگی و خستگی و بیكارگی است - اینگونه با نشاطِ جوانان وارد میدان میشوند. بنابراین، خصوصیّات شخصی امام بسیار مؤثّر بود؛ مسألهی تكیه به اسلام و دین و ایمان و باور مردم هم كه وجود داشت.1377/11/13
آیةاللَّه طالقانی گفتند: امام(ره) به جای دیگری متّصل است مگر این انقلاب[اسلامی ایران] شوخی بود!؟ در کشوری که اینگونه مورد طمع همه قدرتها بود، مگر انقلاب، شوخی بود!؟ شما ببینید که امریکا برای یک هائیتی چهکار میکند! برای یک پاناما چهکار میکند! برای یک کویت چهکار کرد! کویت را از دست میدادند؛ دیدید چهکار کردند! آنوقت ایرانِ به این عظمت، با این نفت و ذخایر طبیعی، با این سرزمین بزرگ و با این موقعیت استراتژیکی و جایگاه مهمِ جغرافیایی را از دست بدهد!؟ حکومت دست نشانده مطیعِ گوش به فرمان مخلصِ مریدِ خودش را جلوِ چشمش بر دارند!؟ آیا این کار شدنی بود!؟ این کار به افسانهها شبیه بود؛ اما شد. اگر صد تا قسم میخوردند، خوشبین ترین آدمها میگفتند: «نمیشود.» مرحوم آیةاللَّه طالقانی که هم روحانی و دارای معرفت و مقامات علمی و هم آدم سیاسی و مبارز و زندان رفته بود و از مبارزه هم اصلاً نمیترسید، به من گفت «آن روز که امام مطرح کرد که شاه و حکومت سلطنتی باید برود، من تخطئه کردم و گفتم چه حرفها میزند! مگر میشود!؟» آن وقت که امام صریحاً این کلام را گفتند، مگر چندسال پیش از پیروزی انقلاب بود؟ یعنی تا همین اواخر، حتّی مردی مثل مرحوم طالقانىِ بزرگوارِ مؤمنِ مبارزِ زندان رفته شلاق خورده شکنجه کشیده، میگفت «امکان ندارد!» بعد ایشان به من گفت - مضمون حرف ایشان این بود - که «این مرد، به جای دیگری متّصل است و از جای دیگری حرف میزند!»
امام، یک مردِ مؤمنِ مخلصِ خدایی بود که توانست عدّهای را بهدنبال خود بهراه بیندازد و کاری را انجام دهد که واقعاً مثل یک افسانه بود؛ یعنی اصلاً باور کردنی و شدنی نبود. در دنیایی که همه چیز علیه اسلام بود، یک نفر بیاید در جایی که همه انگیزههای دنیا بر این است که آنجا باید از اسلام و ایمان و قرآن دور بماند، حکومت اسلامی برپا کند!؟ مگر چنین چیزی ممکن بود!؟ اما امام کرد.1373/06/29
اهتمام ویژه امام خمینی(ره) به خودسازی در ماه رمضان به اعتقاد من بایستی مهمترین امر در ذهنتان[کادر مرکزی حزب الله] این باشد که به خدا توکل کنید و حقیقتاً به معنای واقعی کلمه از او کمک بخواهید و از او استغاثه کنید. اشخاصِ ما عجزهیی بیش نیستیم؛ این عجز را بایستی به قدرت بینهایت پروردگار وصل کنیم، تا بکلی آسیبناپذیر شویم. من طهارت و صفای شما را میدانم؛ اما روز به روز باید این بیشتر بشود. توسلات و توجهاتتان را به پروردگار بیشتر کنید. نوافل مخصوصاً نافلهی شب وسیلهی مهمی است. شما ببینید که خداوند متعال در سورهی مزمل با پیامبر خودش چگونه حرف میزند. بعد از آنکه او را به برخاستن در شب و تضرع در نیمهی شب امر میکند، میفرماید: «انّا سنلقی علیک قولا ثقیلا». البته قیام او با قیام امثال ما فرق میکند؛ طبعاً آن ثقلی که بر دوش آن بزرگوار بود، با ثقلهایی که بر دوش لاغر و ضعیف ما هست، فرق میکند؛ به همان نسبت، خود ما هم کوچک و ضعیفیم و همان تمرین برای ما هم لازم است. من در زندگی امام بزرگوارمان (رضوان الله تعالی علیه) این را یافتم که وقتی بار عظیمی بدون سابقه بر دوش او قرار میگرفت، با اتصال و ارتباط معنوی و قلبی، خودش را تقویت میکرد. در این اواخر، معمولًا ایشان در ماه رمضان با کسی ملاقات نمیکردند. من بعد از ماه رمضان که ایشان را زیارت میکردم، بوضوح میدیدم که نورانیتر شدهاند؛ به خاطر همین نورانیت بود که ایشان تا آخرین ماههای عمرشان مثل کوه ایستاده بودند. سن پیری معمولًا فصل ضعف و انحطاط جسمی و روحی در انسان است؛ ولی جوان از لحاظ روحی و جسمی هر دو قوی است؛ اما این را بایستی به خدای متعال وصل کند، تا در او هیچچیزی نفوذ نکند. بههرحال، در این مبارزهی عظیمی که در مقابل شماست و باید آن را ادامه بدهید، من تقویت جانب معنوی را واجب میدانم.1370/12/13
شجاعت و عدم ملاحظهکاری امام خمینی(ره) در دنیا هم مواضع شجاعانه به درد آدم میخورد. ما در این دوران ده سال گذشته کسانی را دیدیم که مواضع غیرشجاعانه گرفتند؛ برای اینکه فلان قشر بدش نیاید؛ برای اینکه فلان قشر کلاً این توقع را دارد، یا از من این توقع را دارد؛ بنابراین طور خاصی حرف بزنم! این کار به ضررشان تمام شد؛ به ضرر آن قشر هم تمام شد؛ به ضرر نظام هم تمام شد؛ این نباید رعایت بشود؛ اما بلندنظری باید فراموش نشود. انسان باید با بلندنظری برخورد کند و با سعهی صدر حرف بزند؛ اما در همان سعهی صدر، شجاعت و صراحت و ایستادگی در مواضع را هم در نظر بگیرد. بله، امام در حالی وارد ایران شدند که جو مبارزه لااقل در سطوحی از ایدههای بهاصطلاح روشنفکری پُر بود؛ که حتّی خود روحانیون امثال ماها هم در داغ کردن آن جو روشنفکری و به عبارت دقیقتر، روشنفکرزدگی دخالت داشتند؛ اما امام آمد و همهی این چیزها را شست و کنار گذاشت! من احساسات خودم را از همان سخنرانی اول ایشان در فرودگاه به یاد دارم؛ واقعاً حیرت کردم که امام این ملاحظاتی را که ماها داریم، هیچ ندارد! ایشان در آن سخنرانی، اول از روحانیون اسم آورد؛ که ماها اگر جای ایشان بودیم، این کار را نمیکردیم! ما اگر میخواستیم در آن وقتها سخنرانی بکنیم، شروع آن از روحانیون نبود؛ اما دیدیم که امام اصلًا این ملاحظه را نمیکند! در همان ماههای اول پیروزی انقلاب، امام مسألهی بیحجابی و حجاب را قاطع گفت. آن وقتها ما به عنوان اعضای شورای انقلاب، گاهی در هیئت دولت هم شرکت میکردیم. من کسانی را دیدم که جزو عناصر متدین هیئت دولت بودند، اما به ما میگفتند این چه کاری بود که امام کرد؛ حالا چرا کرد؟! امام اصلًا دچار رودربایستی نمیشد. بنابراین، ملاحظهکاری و رودربایستی داشتن، مطلقاً باید نباشد؛ این خواهد توانست آن خلأ را در دانشگاه پُر کند.1370/11/28