با حجاب بودن زنان اعیان و اشراف ایرانی و اروپایی در گذشته در قضیهی زن، آنیكه باید جواب بدهد، آنیكه گریبانش گیر هست، غرب است، نه اسلام، نه جمهوری اسلامی. آنهائی كه مرزهای دو جنس را بكلی از بین بردند، آزادی جنسی را در عمل، در زبان، در تبلیغات، حتّی در فلسفه ترویج كردند، باید پاسخ بدهند. نتیجه این شد كه با توجه به خوی تجاوزگری طبیعی و قوّت طبیعیای كه مرد نسبت به زن دارد، زن مظلوم واقع بشود و نسبت به زن حقكشی انجام بگیرد. زن را وسیلهای برای فروش كالاهایشان قرار بدهند؛ مثل یك كالا، مثل یك متاع! شما این مجلات فرنگی را نگاه كنید؛ برای فروش یك متاع، پیكر لخت یك زن را نشان میدهند! آخر اهانتی از این بالاتر برای یك زن ممكن است؟ آنها باید جواب بدهند. حجاب، تكریم آن كسی است كه در حجاب است. حجاب زن، تكریم زن است. در بیشتر كشورها- حالا من «بیشتر» كه میگویم، چون همه را اطلاع ندارم- در گذشته، در قدیم، در همین اروپا تا دویست سیصد سال پیش زنهای اعیان و اشراف حجابی روی صورتشان میانداختند؛ در بعضی از فیلمهای قدیمی شاید دیده باشید. یك حجاب میانداختند كه چشمها به روی آنها نیفتد. این، تكریم است. در ایران باستانی زنهای اعیان و اشراف و رؤسا همه باحجاب بودند؛ زنهای افراد پائین و طبقات پست، نه، بیحجاب هم میآمدند؛ مانعی هم نبود. اسلام آمد این تبعیض را گذاشت كنار، گفت نخیر، زن باید باحجاب باشد؛ یعنی این تكریم مال همهی زنان است. آن وقت آنها حالا شدهاند طلبكار، ما شدهایم بدهكار! آنها بدهكارند؛ آنها باید بگویند چرا زن را مثل یك كالا وسیلهی شهوترانی قرار دادند.1386/10/13
تجلیل مدعیان دموکراسی _کارتر_از دیکتاتور محمد رضا پهلوی امروز روحانیت ما با دوگونه چالش مواجه است. شاید در بعضی از ادوار تاریخی هم همینطور بوده است؛ لیكن در اكثر ادوار تاریخی، روحانیت با یك چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، یك چالش دیگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلی روحانیت- كه در ادوار مختلف، حوزههای علمیه و علمای ما با آن مواجه بودند- تبیین و تعلیم دین به معنای واسع كلمه بوده است؛ ... چالش دوم- كه خیلی هم حرف دارد- مسألهی سیاسی است. شما طلبهی جوانی هستید در مدرسهی آقای آخوند، یا مدرسهی زنگنه، یا مدرسهی مرحوم آقای آقا شیخ علی دامغانی، و دارید در همدان، در ملایر، در فامنین و هرجای دیگر درس میخوانید. اگر بحث سیاستهای جهانی و استكبار جهانی و امریكای با آن عظمتِ ظاهری بشود و بگویند اینها با شما مخالفند، شما نباید بگویید مگر من چه كسی هستم كه با من مخالفند؛ من یك طلبهی گوشهی مدرسهی آقای آخوند در همدان هستم. من میخواهم بگویم این فكر اشتباه است. اینها با یكیك شما نه تنها مخالفند، بلكه دشمناند. به هركدام از شماها به چشم منبعی برای روشنگری و افشاگری نگاه میكنند؛ كه اگر این منبع فعال شود و كار بكند و باطن و استعداد و ظرفیت خودش را بروز دهد، كار بر استكبار دشمن دشوار خواهد شد. از نظر آنها هریك از شما بالقوه یك امام خمینی هستید. اینها با یكیك عمامهبهسرها و طلبهها و روحانیون دشمناند؛ چرا؟ چون بنای كار آنها بر ظلمات، بر چشمبندی و بر كتمان حقیقت و پرده روی كار كشیدن است. الآن شما نگاه كنید؛ در امریكا اسم دمكراسی و حقوق بشر برده میشود. امریكاییها یكی از ارزشهایی كه فكر میكنند یا ادعا میكنند كه باید در دنیا برایش بجنگند، حقوق بشر است؛ ملت امریكا هم این را باور كرده است. یكوقت مسألهیی مثل زندان ابو غریب به وجود میآید و گوشهیی از آن برملا میشود، كه آن را هم ماستمالی میكنند؛ كمااینكه كردند و به گردنِ هم انداختند و مسئله را تمام كردند. اینها توانستهاند با كمك ابزارهای پیشرفتهی تبلیغاتی و ارتباطاتی- با همین تلویزیون، با همین هنر، با همین هالیوود، با همین بازیهای اینترنتی و رایانهای، با همین ارتباطات سریع در دنیا- سر بشریت را كلاه بگذارند. ادعای تمدن میكنند، اما تمدن ندارند؛ واقعاً وحشیِ محض هستند. قبلًا گفتم؛ خانم جوانِ مرتبِ منظمی وقتی در خیابان راه برود،میگویند آزار او به مورچه هم نمیرسد؛ اما شما ناگهان این خانم جوان را در زندان ابو غریب پیدا میكنید؛ با دستِ خودش مرد عراقی را شكنجه میكند و قهقهه سر میدهد و با خونسردی آدم میكُشد! یكوقت كسی عصبانی میشود و آدم میكُشد؛ نه، اینها با خونسردی و در حال قهقهه آدم میكُشند و ادعای دمكراسی هم میكنند! اینها با جبارترین حكومتها، حكومتهای كودتایی، حكومتهای نظامی و حكومتهایی مثل حكومت محمد رضا پهلوی، در عین استبداد، چون در خدمت آنها و منافع آنها هستند، نه تنها مخالفت نمیكنند، اصلًا از آنها حمایت هم میكنند. اواخر سال 56 یا اوایل سال 57 كه طلیعههای انقلاب آشكار شده بود، كارتر- رئیسجمهور وقت امریكا- به ایران آمد و در یك جلسه، نطقی را كه برایش فراهم كرده بودند، نخواند؛ ارتجالًا بنا كرد نطقی سرتاپا ستایش از محمد رضا ایراد كردن. امروز هم همین كار را در خیلی از جاهای دنیا دارند میكنند؛ قبلًا هم كردهاند، بعد از این هم خواهند كرد؛ درعینحال ادعای دمكراسی هم میكنند! دنیا هم این ادعاها را باور كرده؛ ما هم وقتی به جامعهی خودمان نگاه میكنیم، میبینیم یك عده آدمهای درسخوانده و تحصیلكرده و مدعی روشنفكری وقتی اسم دمكراسی و یا مردمسالاری و احترام به رأی مردم میآید، فوراً ذهنشان به طرف امریكا میرود! آنها دروغ میگویند و مطلقاً به دمكراسی و آزادی و آراء مردم احترام نمیگذارند؛ نمونهاش ممنوعیت حجاب در مدارس برخی كشورهای اروپایی است. اجازه نمیدهند دختر محصل با روسری به كلاس برود و درس بخواند. پس امروز مشی اساسی استكبار عبارت است از كلاه سر دنیا گذاشتن، كلاه سر بشریت گذاشتن؛ به قول عربها: «التعتیم الاعلامی»؛ یعنی غبارآلود كردن فضا، یا به تعبیر قدیمیِ خود ما «گلآلود كردن آب». اگر در این فضا كه همه جا را تاریك كردهاند، یك نفر پیدا شود كه نورافكنی بیندازد، اینها چه حالی دارند و نسبت به او چه موضعی میگیرند؟ شما همان كسی هستید كه نورافكن میاندازید. لذا با روحانیت اسلام و بخصوص با روحانیت شیعه مخالفند؛ علتش هم این است كه روحانیت شیعه مستقل است.1383/04/15
افراط و تفریط غرب نسبت به زن در قرون گذشته غربیها در زمینهی شناخت طبیعت زن و چگونگی برخورد با جنس زن، دچار افراط و تفریط بودهاند. اساساً نگرش غربی نسبت به زن، یک نگرش مبنی بر عدم برابری و عدم تعادل است. شما به شعارهایی که در غرب داده میشود، نگاه نکنید؛ این شعارها پوچ است و حاکی از واقعیت نیست. فرهنگ غربی را از این شعارها نمیشود فهمید. فرهنگ غربی را باید در ادبیّات غربی جستجو کرد. کسانی که با ادبیّات اروپایی، با شعر اروپایی، با رمان و داستان و نمایشنامههای اروپایی آشنا هستند، میدانند که در چشم فرهنگ اروپایی، از دوران قرون وسطی و بعد از آن تا اواسط قرن فعلی، زن موجود درجهی دوم بوده است! هر چه بر خلاف این ادّعا کنند، خلاف میگویند. شما به نمایشنامههای معروف شکسپیر انگلیسی نگاه کنید، ببینید با چه نفسی و با چه زبانی و با چه دیدی در این نمایشنامهها و سایر ادبیّات غربی به زن نگاه میشود! مرد در ادبیات غربی، سرور و ارباب زن و اختیاردار اوست، که بعضی از نمونههای این فرهنگ و آثار آن، امروز هم باقی است.
امروز هم وقتی زنی با مردی ازدواج میکند و به خانهی شوهر میرود، حتّی نام خانوادگی او عوض میشود و نام خانوادگی مرد را بر خود میگذارد. زن تا وقتی نام خانوادگی خود را دارد که شوهر نکرده است؛ وقتی شوهر کرد، نام خانوادگی زن به نام خانوادگی مرد تبدیل میشود. این رسم غربیهاست؛ در کشور ما این طور نبوده، هنوز هم نیست. زن هویّت خانوادگی خودش را با خودش حفظ میکند؛ ولو بعد از ازدواج. آن، نشانهی همان فرهنگ قدیمی غربی است که مرد سرور زن است.
در فرهنگ اروپایی، وقتی زن با همهی موجودی و املاک خود ازدواج میکرد و به خانه شوهر میرفت، نه فقط جسم او در اختیار شوهر قرار میگرفت، بلکه تمام اموال و املاک و داراییهای او هم که از پدر و خانوادهاش به او رسیده بود، متعلّق به شوهر میشد! این حقیقتی است که غربیها نمیتوانند آن را انکار کنند. این در فرهنگ غربی بود. در فرهنگ غربی، زن وقتی به خانهی شوهر میرفت، شوهر در واقع اختیار جان او را هم داشت! لذا شما در داستانهای غربی و در اشعار اروپایی بسیار میبینید که شوهر به خاطر یک اختلاف اخلاقی، همسر خود را میکشد و کسی هم او را ملامت نمیکند! دختر در خانهی پدر هم حقّ هیچ گونه گزینشی را نداشت.
البته در همان زمان هم در میان غربیها معاشرتهای زن و مرد تا حدودی آزاد بود، ولی اختیار ازدواج و اختیار انتخاب شوهر، یکسره به دست پدر بود. در همان نمایشنامههایی که اشاره کردم، آنچه که شما میبینید، همین است: دختری است که مجبور به ازدواج شده است؛ زنی است که از طرف شوهر خود به قتل رسیده است؛ خانوادهای است که زن در آن در نهایت فشار است. آنچه که هست، از همین قبیل است. این، ادبیّات غربی است. تا اواسط قرن فعلی، همین فرهنگ ادامه داشته؛ اگرچه از اواخر قرن نوزدهم میلادی، حرکتهایی به نام آزادی زنان شروع شده است.
بانوان گرامی؛ بخصوص زنان جوان که میخواهند در این زمینهها فکر بیندیشند، درست توجّه کنند. نکتهی مهم این است که حتّی وقتی در اروپا برای زن حقّ مالکیت معیّن شد - طبق بررسی موشکافانهی جامعهشناسان خودِ اروپا - به خاطر این بود که کارخانهها که تازه بساط فناوری مدرن و صنعت در غرب را گسترده بودند، احتیاج به کارگر داشتند؛ اما کارگر کم بود و احتیاج به کارگرِ زیاد احساس میشد. لذا برای اینکه زنان را به کارخانجات بکشانند و از نیروی کارشان استفاده کنند - که البته مزد کمتری هم همیشه به زنان میدادند - اعلان شد که زن دارای حقّ مالکیت است! در اوایل قرن بیستم بود که اروپاییان حقّ مالکیت را به زن دادند. این، آن نگرش افراطی و غلط و ظالمانه نسبت به زن در غرب و در اروپاست.
یک افراطِ اینچنین، در مقابل تفریط هم دارد. وقتی نهضتی به نفع زنان در چنان فضایی به وجود میآید، طبعاً دچار تفریطهایی از طرف مقابل میشود. لذا شما میبینید در طول چند ده سال، آنچنان فساد و بیبند و باری در غرب به وسیلهی آزادی زنان به راه افتاد و رواج پیدا کرد که خود متفکّران غربی را دچار وحشت کرد! امروز دلسوزان و مصلحان، انسانهای خردمند و باانگیزه در کشورهای غربی، از آنچه پیش آمده است، متوحّش و ناراحتند و البته نمیتوانند هم جلوِ آن را بگیرند. به عنوان اینکه میخواهند به زن خدمت کنند، بزرگترین ضربه را به زندگی او وارد آوردند. چرا؟ بهخاطر اینکه با بیبندوباری، با اشاعهی فساد و فحشا و با آزادی بیقید و شرطِ معاشرت زن و مرد، بنیان خانواده متلاشی شد. مردی که میتواند آزادانه در جامعه اطفای شهوت کند و زنی که میتواند بدون هیچ ایراد و اشکالی در جامعه با مردان گوناگون تماس داشته باشد، هرگز در خانواده، همسران خوب و شایستهای نخواهند بود. لذا بساط خانواده متلاشی شد.1376/07/30
زمزمه آزادی زن قرن19 در اروپا برای کشاندن زنان به کارخانهها از روزی که اروپاییها، صنایع جدید را بهوجود آوردند - در اوایل قرن نوزدهم که سرمایهداران غربی کارخانههای بزرگ را اختراع کرده بودند - و احتیاج به نیروی کار ارزان و بیتوقع و کمدردسر داشتند، زمزمهی «آزادی زن» را بلند کردند؛ برای اینکه زن را از داخل خانوادهها به درون کارخانهها بکشانند؛ به عنوان یک کارگزار ارزان از او استفاده کنند، جیبهای خودشان را پر کنند و زن را از کرامت و منزلت خود بیندازند. امروز آنچه که به عنوان «آزادی زن» در غرب مطرح است، دنبالهی همان داستان و همان ماجراست. لذا ظلمی که در فرهنگ غربی به زن شده است و برداشت غلطی که از زن در آثار فرهنگ و ادبیات غرب وجود دارد، در تمام دوران تاریخ بیسابقه است. در گذشته هم در همه جا به زن ظلم شده است، اما این ظلم عمومی و فراگیر و همهجانبه، مخصوص دوران اخیر و ناشی از تمدن غرب است. زن را به عنوان وسیلهی التذاذ مردان معرفی کردند و اسمش را «آزادی زن» گذاشتند! در حالی که به واقع آزادی مردان هرزه برای تمتع از زن و نه آزادی زن بود. نه فقط در عرصهی کار و فعالیت صنعتی و امثال آن، بلکه در عرصهی هنر و ادبیات هم به زن ظلم کردند. شما امروز، در داستانها، در رمانها، در نقاشیها، در انواع کارهای هنری نگاه کنید، ببینید با چه دیدی به زن نگریسته میشود؟ آیا جنبههای مثبت و ارزشهای والایی که در زن هست، مورد توجه قرار میگیرد؟ آیا آن عواطف رقیق، آن مهربانی و خوی مهرآمیزی که خدای متعال در زن به ودیعه گذاشته است - خوی مادری، روحیهی نگهداری از فرزند و تربیت فرزند - مورد توجه است یا جنبههای شهوانی و به تعبیر آنها عشقی؟ (که این تعبیر غلط و نادرستی است. این شهوت است نه عشق!) زن را اینگونه خواستند پرورش و عادت دهند: بهعنوان یک موجود مصرفکننده. مصرف کنندهی دست و دل باز و کارگر کمتوقع و کمطلب و ارزان.1371/09/25
حق مالکیت و کار نداشتن زنان غربی تا اوایل قرن بیستم باید مسائل ارزشی اسلام در جامعهی ما احیاء بشود. مثلاً مسألهی حجاب، یک مسألهی ارزشی است. مسألهی حجاب، مسألهیی است که اگرچه مقدمهیی است برای چیزهای بالاتر، اما خود یک مسألهی ارزشی است. ما که روی حجاب اینقدر مقیدیم، به خاطر این است که حفظ حجاب به زن کمک میکند تا بتواند به آن رتبهی معنوی عالی خود برسد و دچار آن لغزشگاههای بسیار لغزندهیی که سر راهش قرار دادهاند، نشود. نقطهی مقابل این، درست همان فرهنگ رومی حاکم بر امروز اروپاست. آنها با همه چیز کنار میآیند، جز با دو، سه چیز؛ یکی از آنها و شاید مهمترینش حفظ این حالت حفاظ منضبط میان دو جنس زن و مرد است؛ یعنی خویشتنداری در مقابل چیزی که به آن آزادی جنسی گفته میشود. در مقابل این، بهشدت سرسختند؛ هر کار دیگری بکنند، مهم نیست. از نظر آنها کسی مرتجع است که روی این مسئله تکیه بکند. اگر در کشوری، زنان با یک حدودی از مردان مجزا شدند، این میشود خلاف تمدن! راست هم میگویند؛ تمدن آنها که بر ویرانههای همان تمدن رومی بنا شده، چیزی جز این نیست؛ اما این از لحاظ ارزشی غلط است؛ عکسش درست است. ما از دنیای غرب که آمدند زن بشری را در طول دورههای گذشته تا امروز اینقدر مورد تحقیر قرار دادند، طلبکاریم. شما ببینید در اروپا و در کشورهای غربی، تا اندکی پیش زنان حقوق مالی مستقلی نداشتند. من یکوقت بدقت آمارش را استخراج کردم و در صحبتی ظاهراً در نماز جمعهی چهار، پنج سال پیش از این بود آن را مطرح کردم. مثلًا تا اوایل قرن بیستم، با همهی آن ادعاهایی که شده است، با آن کشف حجاب عجیب و غریبی که در غرب روز به روز هم بیشتر شده، با آن اختلاط جنسی بینهایت و بیمهار که خیال میکنند این احترام کردن و ارزش دادن به زن است درعینحال زن غربی حق نداشته از ثروتی که متعلق به خودش بوده، آزادانه استفاده کند! در مقابل شوهر، مالک دارایی خودش نبوده است. یعنی زنی که ازدواج میکرد، ثروت و دارایی و ملکش متعلق به شوهرش بود؛ خودش حق نداشت نسبت به آن تصرفی بکند؛ تا اینکه بتدریج حق مالکیت و حق کار، تا اوایل قرن بیستم به زنان داده شد. یعنی این مسألهیی که جزو اولیترین حقوق بشری است، از زن دریغ داشتند؛ اما فشار و تکیهی بیشتر را روی آن مسألهیی گذاشتند که درست نقطهی مقابل مسائل ارزشی واقعی است که در اسلام به آن اهتمام شده است. اینکه ما حالا در باب حجاب این همه تأکید داریم، علتش این است.1370/10/04
نبودِ حق رای و تصرف در سرمایه برای زنان اروپایی تا اوائل قرن 19 شما از تعلیمات انبیا که بگذرید، در همهی برداشتهاى بشرى و در همهی تحلیلهایى که بشر و تفکّرات بشرى داشتند، جایگاه زن و مرد، جایگاه غلطى است و نسبت زن و مرد، نسبت غلطى است. حتّى در تمدّنهاى خیلى بلندپایهی دنیاى باستان - مثل تمدّن روم یا ایران - که شما نگاه کنید، میبینید که برداشت از زن، یک برداشت غلط است؛ که من دیگر نمیخواهم جزئیّات و تفاصیل را بیان کنم و خودتان لابد میدانید و میتوانید هم مراجعه کنید.امروز هم وضع دنیا همینجور است؛ امروز هم - علیرغم همهی این جنجالها و هیاهوهایى که در زمینهی مسئلهی زن وجود دارد و ادّعاى اروپا در حمایت از زن و موضع انسانى زن - متأسّفانه همان برداشت غلط وجود دارد. اروپاییها دیر آمدند وارد میدان شدند، یعنى دیرتر از کشورهاى اسلامى و کشورهاى غیراروپایى نسبت به مسئلهی زن تنبّه پیدا کردند و خیلى دیر فهمیدند مسئله را - چون میدانید تا دهههاى دوّم این قرن در هیچ جاى اروپا هیچ زنى حقّ رأى دادن نداشت، حقّ صرف کردن مال خودش را نداشت؛ [حتّى] آنجاهایى که دموکراسى هم بود؛ از دههی دوّم، یعنى از سالهاى ۱۹۱۶ یا ۱۹۱۸ به بعد،(۴) یواشیواش در کشورهاى اروپایى شروع شده که به زن حق بدهند براى اِعمالِ نظر، براى تصرّف در سرمایهی خودش، براى حقوق اجتماعى متساوى با مرد - چون خیلى دیر از خواب پا شدند، مثل اینکه میخواهند این عقبافتادگى از لحاظ زمان را با جنجالهاى دروغى جبران کنند، پُر کنند. البتّه بله، خانمهایى که ملکه میشدند یا خانمهایى که اشرافى بودند، در تاریخ اروپا وجود داشتند؛ امّا حکم یک زن و زنان یک فامیل یا یک تیره یا یک طبقه، غیر از مسئلهی زن است. این تبعیضها همیشه بوده. بله، خانمهایى هم بودهاند که در سطوح بالا قرار میگرفتند و مثلاً ملکهی یک کشورى میشدند، این امتیاز از طریق خانواده و میراث و این چیزها به آنها داده میشده؛ امّا برخلاف دیدگاههاى ادیان - ادیانى که سالم و دستنخوردهی آنها اسلام است و دیگر ادیان هم یقیناً همینجور - زن در جامعه بهعنوان زن، بههیچوجه از حقوقى برخوردار نبوده. پس ببینید امروز هم که دنیاى تمدّن غرب میخواهد آن عقبافتادگىِ بسیار ملامتبرانگیز خودش در مورد مسئلهی زن را جبران کند، جور دیگرى جبران میکند؛ یعنى باز هم به یک شکل دیگرى دارد این قضیّه را دنبال میکند که آن شکل، به نظر من - آنجور که من تصوّر میکنم - این است که اینها جانب مفاهیم انسانى را در مورد زن، تحتالشّعاع مسائل دیگر قرار میدهند؛ تحتالشّعاع مسائل تبلیغاتى، مسائل سیاسى، مسائل اقتصادى. کمااینکه از اوّل هم همینجور بوده؛ در اروپا از اوّلى هم که به زنان حقوقى داده شد، غالباً بر همین مبانى غلط استوار بوده.1368/10/26
پرداخت دیرهنگام مدعیان آزادی به حق انتخاب زنان دنیائی که امروز مدعی آزادی و دموکراسی است و برای افراد جامعه حق انتخاب در تعیین نظام و رهبران نظام قائل است، خیلی دیر به این فکر افتاده و آنوقتی هم که به آحاد مردم این حق را اعطا کرده است، به صورت ناقص اعطا کرده و عرض کردیم که تا اوایل این قرن نصف جمعیت این جوامع - یعنی زنان - دارای حق انتخاب نبودند و داخل صحنهی سیاست به حساب نمیآمدند و بتدریج از اواخر جنگ بینالملل اول برای زنها حق انتخاب داده شد، آن هم در بعضی از کشورها، آن هم برای سنین بالاتر از سی سال یا سی و پنج سال و بتدریج تا این چند سال قبل دنیا به این نتیجه رسید - دنیای دموکراسی و غرب - که برای زنان هم در سنین جوانی، هجده سالگی، بیست سالگی حق رأی و حق انتخاب باشد. و تازه در همین دنیای غرب اگر بخواهیم مسئلهی حق انتخاب مردم را بشکافیم و تحلیل کنیم، خواهیم دید که به معنای حقیقی همان انتخاب کنندگان و رأی دهندگان هم مقهور یک سلسله عوامل خارج از اختیار خودشان هستند و اگر بدقت نظر کنیم، خواهیم دید که در واقع حق رأی و حق انتخاب برای عامهی مردم و اکثر مردم - چه زن و چه مرد - همین حالا در قشر عظیمی از عالم وجود ندارد. دنیای دموکراسی اینجور بود؛ دنیاهای استبدادی، آن نظامهائی که به شکلهای قرون وسطائی و ارتجاعی اداره میشوند، آن کشورهائی که در آنها انتخابات فقط شکل صوری و ظاهری دارد و بخش بسیار ناچیزی از ملتها در انتخابات شرکت میکنند، آن هم با انواع و اقسام جاذبههای مادی و امثال آنها یا دنیای کمونیستی، در اینها حتی همین اندازهای که امروز در غرب دموکراسی و آزادی برای رأی دادن وجود دارد، در آن دنیاها وجود ندارد. در حالی که به اسلام که برمیگردیم، میبینیم اسلام برای آحاد مردم حق رأی، حق انتخاب، حق تصمیمگیری، حق اظهارنظر در مسائل سیاسی و مسائل زندگی را قرار داده. البته نوع آزادی در اسلام، نوع انتخاب افراد در اسلام با آنچه در غرب امروز وجود دارد متفاوت است؛ اما حقیقتاً آزادی است و اگر با معیار دقیق بسنجیم، آزادی در اینجاست و در آنجا نیست.1366/04/12