newspart/index2
عزت ملی / عزت / عزّت ملّی
طراحی این صفحه تغییر کرده است، برای ارجاع به صفحه‌ی قبلی اینجا کلیک کنید.
احیاء اسلام و دمیدن روح خودباوری در ملت؛ دستاوردهای بزرگ امام خمینی(ره)

یك مطلب درباره‌ی ممشای امام و راه آن بزرگوار و هدفهای ایشان عرض میكنم. و آن این است كه در جمع‌بندیِ توصیه‌های امام و شعارهای امام و مطالباتی كه ایشان از مردم، از مسئولان، از آحاد مسلمانان جهان داشته‌اند، دو پرچم برافراشته را در دست امام ملاحظه میكنیم. در حقیقت امام بزرگوارِ ما در این نهضت عظیمی كه در كشورمان و در جهان اسلام به وجود آوردند، دو پرچم را بلند كردند و برافراشته نگاه داشتند: یك پرچم عبارت است از پرچم احیاء اسلام؛ به عرصه آوردن این قدرت عظیم و لایتناهی‌. پرچم دوم، پرچم عزت و سربلندی ایران و ایرانی. این دو تا پرچم برافراشته‌ی به دست قدرتمند امام بزرگوار ماست. پرچم اول كه در حقیقت یك بعد از دعوت امام و نهضت امام است، مربوط به امت بزرگ اسلامی است. پرچم دوم هم اگرچه كه مربوط به ملت ایران است، مربوط به ایران و ایرانی است، اما چون یك تجربه‌ی عملی از تحرك حیات‌بخش اسلام است، برای امت اسلامی امیدآفرین و حركت‌ساز است. چون این نهضت بزرگ در ایران تجربه‌ی عملیِ بیداری اسلام و تحقق اسلام بود، بنابراین اگرچه كه به طور مستقیم مربوط به ایران و ایرانی است، اما نتیجه‌ی آن باز برای امت اسلام دارای ارزش و اهمیت است. من درباره‌ی هر دو بعد، مطالب كوتاهی را عرض میكنم ... وجه دوم مربوط به عزت ایران و ایرانی است. اولین كار و مهمترین كاری كه امام بزرگوار ما در این بخش دوم انجام داد، این بود كه احساس حقارت را از ملت ایران گرفت و از روح آنها زدود؛ این خیلی مسئله‌ی مهمی است. ملت ما از صد و پنجاه سال پیش، صد سال پیش، بر اثر عوامل گوناگون، در خود احساس حقارت میكرد؛ خودكم‌بینی احساس میكرد؛ از جنگهای دوران قاجار بگیرید و آن شكستهای سخت و از دست دادن شهرهای مختلف در زمان قاجار، تا بعد در دوران پهلوی، زمان رضاخان، آن دیكتاتوری و سركوب سخت ملت، كه مجال نفس كشیدن به كسی داده نمیشد؛ بعد در دوران بعد از پهلوی اول، زمان محمدرضا، با حضور آمریكائیها، با ایجاد سازمان امنیت و ساواك، با آن رفتار خشنی كه با مردم میكردند، مردم احساس میكردند كه هیچ توانی دیگر برایشان نمانده است. در چند مسئله‌ی مهم ملت ایران احساس شكست كرد؛ از قضیه‌ی مشروطه كه ملت ایران شكست خورد بعد از اینكه پیروز شده بود، تا قضیه‌ی نهضت ملی كه باز ملت ایران با آنكه یك حركت عظیمی را كرد، متصدیان و مسئولان نتوانستند این حركت را نگه دارند و ملت ایران شكست خورد؛ بعد از آن یك دیكتاتوری سخت از سال 33 تا سال 57 - در طول بیست و چهار سال - بر مردم حاكم بود، كه مردم واقعاً روحیه‌ای دیگر نداشتند. از طرفی روشنفكران غرب‌زده كه خیلی از آنها در دستگاه‌های حكومت ظالم حضور داشتند، با حرف خودشان و با عمل خودشان به مردم اینجور تفهیم كرده بودند كه شما عرضه ندارید؛ عرضه‌ی هیچ كاری را ندارید؛ باید تقلید كنید. در علم تقلید كنید، در صنعت تقلید كنید، در فرهنگ تقلید كنید، در لباس تقلید كنید، در خوراك تقلید كنید، در حرف زدن تقلید كنید. حتّی كار را به جائی رساندند كه یك وقتی گفتند: باید خط فارسی را تغییر بدهیم! ببینید چقدر یك ملت باید از استقلال و عزت نفس دور شده باشد كه جرأت كنند كسانی بگویند خطّت را تغییر باید بدهید. خط فارسی كه هزار سال میراث علمی ما با آن نوشته شده است، این را عوض كنیم، تغییر بدهیم، خط اروپائی‌ها را بیاوریم و از آنها تقلید بكنیم؛ كار را به این جا رسانده بودند. امام آمد این روح حقارت را گرفت و در طول پانزده سال نهضت امام تا پیروزی انقلاب و از روز پیروزی انقلاب به نحو دیگری تا ده سال عمر بابركت آن بزرگوار، دائم روح خودباوری را در این ملت دمید: شما میتوانید، ما میتوانیم، شما قادرید، شما بزرگید، شما قدرتمندید.1388/03/14
لینک ثابت
اجازه گرفتن محمدرضا شاه از بیگانگان برای تعیین نخست وزیر

اگر یك ملتی احساس عزت نكند، یعنی به داشته‌های خود- به آداب خود، به سنن خود، به زبان خود، به الفبای خود، به تاریخ خود، به مفاخر خود و به بزرگان خود- به چشم حقارت نگاه كند، آن‌ها را كوچك بشمارد و احساس كند از خودش چیزی ندارد، این ملت به‌راحتی در چنبره‌ی سلطه‌ی بیگانگان قرار می‌گیرد.
استعمارگران از قرنهای شانزده و هفده كه وارد سرزمینهای شرق- از جمله سرزمینهای اسلامی- شدند، برای اینكه بتوانند كاملًا كمند اسارت را به دست و پای این ملتها ببندند و آن‌ها را اسیر خود بكنند، شروع كردند آن‌ها را نسبت به گذشته‌ی خود، نسبت به داشته‌های خود، نسبت به مذهب خود، نسبت به آداب خود و نسبت به لباس خود بدبین كردن. این‌ها عبرت‌آموز است؛ كار به جائی رسید كه در زمان اوائل مشروطیت در این كشور، یك روشن‌فكر گفت: ایرانی باید از سر تا به پا فرنگی بشود! یعنی دینش را، اخلاقش را، لباسش را، خطش را، گذشته‌اش را و مفاخرش را كنار بگذارد و فراموش بكند، اما فرهنگ غربی، آداب غربی، رسوم غربی، تفكر غربی و روش و منش غربی را بپذیرد! این‌جور اعلان كردند. این فریاد مذلت‌بار را در كشور ما آن كسانی كه به دین پشت كرده بودند، سر دادند. معلوم است؛ وقتی یك كشوری همه چیز خود را از دست داد و از درون تهی شد، استعمار انگلیس به‌راحتی می‌تواند بر همه چیز او- نفت او، ارتش او، دارائی او، دستگاه سیاسی او- تسلط پیدا كند؛ كار در دوران پهلوی به جائی رسیده بود كه شاه خائن برای اینكه فلان‌كس را بعنوان نخست‌وزیر معین بكند، مجبور بود با سفیر انگلیس- و بعدها با سفیر آمریكا- در میان بگذارد و در واقع از او استجازه كند و اجازه بگیرد. این تاریخ دردبار گذشته‌ی ماست. این ضد عزت ملی است. حكومتهای دیكتاتوری وابسته و فاسد، ملت ایران را از اریكه‌ی عزت فرود آوردند؛ نه علم او را توسعه دادند، نه دنیای او را درست كردند، بلكه آخرتش را هم از او گرفتند و لباس اسارت بر او پوشاندند. انقلاب اسلامی در مقابل یك چنین وضعیتی قیام كرد. در مقابل یك چنین مصیبت بزرگی انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ایستاد و ملت ایران خون خود را در این راه نثار كرد و به پیروزی رسید.
وقتی یك چنین روحیه‌ای در میان مردمی حاكم شد، دستگاه سیاسی آن كشور و آن ملت هم به طور طبیعی نوكرمآب می‌شود: در مقابل مردم خود مثل سگ درنده و گرگ خونخوار، اما در مقابل دشمنان مثل بره‌ی رام؛ «اسد علیّ و فی الحروب نعامة». همان رضاخانی كه بخصوص در نیمه‌ی دوم سلطنتش آن‌جور با مردم خود با خشونت رفتار كرده بود- كه مردم جرئت نفس كشیدن نداشتند؛ توی خانه‌های خودشان پدر به فرزند و فرزند به پدر اعتماد نمی‌كرد- در مقابل یك پیغام ساده‌ی انگلیسی‌ها كه گفتند «باید از سلطنت كناره بگیری»، مثل موشِ مرده از سلطنت كناره گرفت و از كشور خارج شد! همین طور محمد رضای پهلوی؛ محمد رضای پهلوی در سالهای دهه‌ی چهل و دهه‌ی پنجاه شدیدترین فشارها را بر این ملت و بر مبارزان و بر آزادی‌خواهان- خشن؛ بدون اندك ملاحظه‌ای از مردم- وارد كرد؛ اما همین آدم در مقابل سفیر آمریكا و سفیر انگلیس خشوع و خضوع می‌كرد و از آن‌ها حرف می‌شنفت! ناراحت هم بود، اما مجبور بود. این حكومت یك ملتی است كه از عزت ملی محروم است.
یكی از اساسی‌ترین قلمهائی كه انقلاب اسلامی به ما ملت ایران عطا كرد، احساس عزت بود. امام بزرگوار ما مظهر عزت بود. آن روزی كه امام علناً فرمود «آمریكا هیچ غلطی نمی‌تواند بكند»، اوج اقتدار سیاسی و نظامی آمریكا در دنیا بود. امام احساس عزت را به این مردم برگرداند و انقلاب احساس عزت را به ملت ایران برگرداند.1388/02/22

لینک ثابت
تبلور استقلال و عزت ملت ايران در ماجراي دادگاه ميكونوس

اوّلین دشمنیِ بزرگی كه قدرتهای استكباری و استبدادی با یك ملت می‌كنند، این است كه او را ذلیل می‌كنند؛ عزّت او را از او می‌گیرند. ملت ایران با این سابقه‌ی تاریخی، با این عظمت، با این استعداد، با این جوانان خوب، با این همه زیبایی - زیبایی انسانی و طبیعی و تاریخی كه در میان این ملت هست - در دوران رژیم گذشته، در چشم بیگانگان به ملتی تبدیل شده بود كه آنها از آن ملت، فقط فرش یا پسته را می‌شناختند! می‌گفتند اینها همان كسانی هستند كه برای ما فرش می‌بافند و پسته تولید می‌كنند! اهانت به یك كشور و یك ملت از این بالاتر!
انقلاب آمد و به دنیا نشان داد كه ملت ایران، آن ملتی است كه در مقابل خواستِ قدرتهای استكباری می‌ایستد و حرف خود را می‌زند و اگر همه‌ی قدرتهای استكباری نیز همدست شوند، در هیچ زمینه‌ای نمی‌توانند اراده‌ی خود را بر او تحمیل كنند! امروز، چه امریكاییها بخواهند، چه نخواهند؛ چه صهیونیستها بخواهند، چه نخواهند؛ چه دشمنان این ملت بخواهند، یا نخواهند، ملت ایران در دنیا این طور شناخته شده است: ملتی قوی، مصمّم، با اراده، نترس و شجاع كه خودش می‌اندیشد، تصمیم می‌گیرد و انتخاب می‌كند! هیچ كس نمی‌تواند بگوید: ای دولت ایران، ای ملت ایران، رابطه‌ات را با فلان كشور قطع كن، یا با فلان كشور، رابطه برقرار كن و یا فلان جا تجارت كن، فلان جا نكن! هیچ كس نمی‌تواند به ما دستور بدهد. این امروز آبروی ملت ایران است.
در جنگ، این مطلب فهمیده شد. در اصلِ انقلاب، در مقابله با محاصره‌ی اقتصادی و در قضایای گوناگون سیاسی و دیپلماسی فهمیده شد. در همین قضیه‌ی دادگاه میكونوس هم فهمیده شد! ما قضیه را بزرگوارانه، با سكوت برگزار كردیم و گذراندیم؛ اما حقیقتِ قضیه كه جایی نمی‌رود. همه‌ی اروپا با هم همدست شدند تا سرِ قضیه‌ی دادگاه میكونوس كه بنده گفته بودم «چون در این قضیه، آلمان این گونه رفتار كرده است و سفرا رفتند، اگر سفرای دیگر می‌خواهند بیایند، بیایند؛ ولی سفیر آلمان، باید بعداً بیاید. حق ندارد با آنها برگردد» این حرف را از بین ببرند، كه سفیر آلمان، اگر شده با یك نفر دیگر با هم بیایند. دولت و ملت ایران ایستادند.
از هر راهی كه می‌توانستند فشار بیاورند و اقدام كنند، اقدام كردند. هر كاری می‌توانستند بكنند، كردند. از اواسط سال هفتاد و پنج شروع شد؛ سال هفتاد و شش رسید و انتخابات انجام گرفت و اجتماع عظیم مردم - آرای سی میلیونی و شركت سی میلیونی مردم در انتخابات كه مایه‌ی افتخار ملت ایران و نظام مقدّس جمهوری اسلامی بود - موجب شد كه مرتّب به آنها فشار می‌آمد! آنها هم مرتب فشار آوردند، شاید بتوانند با دولت و با مسؤولین جدید، ارتباط برقرار كنند! كسی به آنها جواب نداد و بالاخره در نهایتِ كار، مجبور شدند همان را كه ما گفته بودیم قبول كنند! درست همان گونه كه گفته شده بود، عمل كردند.
خوب؛ این عزّت ملت ایران است. تحلیلگران سیاسی كه كور نیستند! در اطراف دنیا می‌بینند كه در ایران چه اتّفاق می‌افتد؛ همه هم می‌دانند كه این به خاطر انقلاب و به خاطر اسلام است.1377/01/01

لینک ثابت
پافشاری بر مواضع عزت‌مندانه در مسئله رابطه با آمریکا

آن سالی كه بنده برای اجلاس سازمان ملل به نیویورك رفتم، یكی از مسؤولین بلندپایه‌ی یكی از كشورهای اروپایی پیش من آمد و گفت : «شما بالاخره باید مسأله‌ی خود را با آمریكا حل كنید!» فكر می‌كردند ما كه به نیویورك رفته‌ایم و در كشور آمریكا هستیم، شاید بتوانند نان را به تنور گرم بزنند! گفتم نمی‌شود. قضیه‌ی سازمان ملل، قضیه‌ی دیگری است. من به سازمان ملل آمده‌ام تا با مردم دنیا حرف بزنم و این ربطی به آمریكا ندارد! مسأله‌ی آمریكا، مسأله‌ی دیگری است.
یكی از وزرای خارجه‌ی كشورهای معروف و بزرگ اروپایی - كه حالا نمی‌خواهم اسم ببرم - در زمان ریاست جمهوری بنده، به ایران آمد و حرفهایی زد. من این حرف را به او گفتم؛ حالا هم به شما عزیزان می‌گویم - این حرفهایی كه ما با این دیپلماتها، در طول سالهای متمادی زدیم، در كاغذها ثبت است و هیچ وقت فرصتی پیش نیامده است كه به گوش مردم برسد. اگر یك روز این حرفها پخش و فهمیده شود - كه ما در طول هشت سال ریاست جمهوری و بعد از آن، چه گفتیم، من گمان می‌كنم كه ملت ایران، بیشتر احساس عزّت خواهد كرد. الحمدللَّه - من به آن وزیر خارجه‌ای كه از طرف دولتش - شاید هم از طرف جامعه‌ی اروپا - به ایران آمده بود - در زمان حیات مبارك امام بود - گفتم ما به‌عنوان جمهوری اسلامی، نمی‌خواهیم با غرب، قطع رابطه باشیم. ما می‌خواهیم رابطه‌مان برقرار باشد؛ اما منظور از غرب كه فقط امریكا نیست. آمریكاییها می‌خواهند وانمود كنند كه غرب یعنی آمریكا! اگر شما با آمریكا رابطه برقرار كردید، با غرب رابطه دارید، والّا منزوی هستید! گفتم ما این را قبول نداریم. البته آن اروپایی هم از این حرف، خوشحال شد.
اروپاییها جزو مجموعه‌ی غربند، اما با امریكاییها خیلی اختلاف دارند. كسانی خیال نكنند كه اگر فلان مسؤول اروپایی در مقابل انقلاب، در مقابل ایران و ملتهای مسلمان، در مقابل ملتهای شرق یا خاور میانه، از كلّیتِ غرب، یا از امریكا پشتیبانی می‌كند، قضیه همین است؛ نه. اختلافات بین آنها خیلی زیاد است! اختلاف بین آمریكا و اروپا - از لحاظ عمق - در مواردی، اصلاً كمتر از اختلاف اروپا با دنیای غیرغرب نیست! با هم خیلی اختلافات دارند كه حالا جای بحث آن نیست.
ما بارها تكرار كرده‌ایم، ما ملتی هستیم كه خودمان تصمیم می‌گیریم. ما نمی‌توانیم منتظر بمانیم تا فلان كشور، فلان دولت، فلان وزیر خارجه یا رئیس جمهور، به ما توصیه كند كه شما چاره‌ای ندارید جز این‌كه با آمریكا رابطه برقرار كنید! نه آقا، چاره داریم؛ چاره این است كه بر روی مواضع سرشار از عزّت، كه ناشی از اسلام، ناشی از ملت ایران و از قدرت اسلامی و ملی ماست، محكم بایستیم تا همه‌ی كسانی كه بیگانه از ما هستند، احساس كنند در مقابل این ملت، نمی‌شود با قلدری حرف زد!1377/01/01

لینک ثابت
تسلط بیگانگان بر ایران از اواسط دوره ناصرالدین‌شاه تا پایان پهلوی

این ملت در طول دوران طولانی تقریباً بیش از صدوپنجاه سال - یعنی از اواسط دوران ناصرالدّین شاه قاجار تا روز انقلاب - همیشه زیر چتر قدرتها و زیر بار قدرتهای خارجی بود. حالا سلاطین قبلی اگر مستبد بودند، بد بودند، ظالم بودند، ملعون بودند، هرچه بودند، اقلاًّ عزّت کشور ایران و ملت ایران را حفظ می‌کردند و زیر بار بیگانه‌ها نبودند. از اواسط و اواخر دوران ناصرالدین شاه قاجار، نفوذ خارجیها و دخالتها خارجیها در امور ایران شروع شد و مرتّب زیاد گردید تا به دوران پهلوی رسید و ایران یکسره به دست خارجیها افتاد. رضاخان را انگلیسیها آوردند؛ او در مشت انگلیسیها بود. بعد که رضاخان را بردند، محمّدرضا را خودشان آوردند؛ او هم کاملاً در مشت انگلیسیها بود. بعد از چند سالی هم امریکاییها با پول و امکانات وارد میدان شدند. کشور ایران و سرنوشت ملت ایران در دست خارجیها بود. ملت ایران توانست این خفّت و این اهانت و این جسارت به خودش را در انقلاب جواب دهد.

عزیزان من! یکی از ابعاد انقلاب اسلامی، مشتی بود که به دهان وطن‌فروشان و وابستگان و دستگاههای مزدور اجانب و دشمنان خارجی زده شد. در واقع، انقلاب، خشم ملت ایران در مقابل نفوذ خارجی بوده است. انقلاب، استقلال را به این مردم داد. حال بعد از آن‌که این همه خون در راه این استقلال ریخته شده است، مدّعیان آقایی بر این کشور، مدّعیان مالکیت بر این کشور - یعنی امریکاییها که خودشان را مالک این کشور می‌دانستند - برگردند داخل این کشور بیایند و خرده‌فرمایش و دخالت در کارها و نفوذ در دستگاههای گوناگون و جمع کردن دشمنان انقلاب کنند! مگر ملت ایران اجازه خواهد داد که چنین چیزی انجام گیرد؟ مگر ملت ایران از انقلاب، از امام، از عظمت و از شوکت خود دست برداشته است که اجازه دهد امریکاییها باز پایشان در این مملکت باز شود؟1376/10/26

لینک ثابت
تبیین اصول سه گانه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران به کمک سیره رسول خدا(ص)

یکى دیگر از ارزشها در زمینه‌ی سیاست خارجى این است: سیاست خارجى ما باید متّکى باشد به سه اصل عزّت و حکمت و رعایت تقیّه؛ در آن مواردى که باید تقیّه(۲۱) کرد. معناى عزّت این است که جامعه‌ی اسلامى و نظام اسلامى در هیچ یک از برخوردهاى بین‌المللی‌اش بایستى جورى حرکت نکند که به ذلیل شدن اسلام و مسلمین منتهى بشود. البتّه ذلیل شدن غیر از ضعیف بودن است؛ ممکن است کسى ضعیف باشد، امّا ذلیل نباشد. بین این دو تفاوت هست؛ که کارآمدانِ این کارها خوب میتوانند بفهمند. حکمت، یعنى حکیمانه کار کند؛ از روى احساسات و بی‌توجّه به منافع و شرایط لازم و بهره‌هایى که ما از رابطه‌ی با دنیا باید بگیریم، حرکت نشود. دید، کاملاً حکیمانه و پخته بایستى باشد. اى بسا ما با یک دشمن که در نهایت هم [با او] برخورد داریم، الان بایستى بنشینیم طرح دوستى بریزیم؛ [این] حکمت است. خیال نکنید اینها از اسلام نیست؛ نخیر، از اسلام است، آنجایى که جاى آن باشد، از اسلام است. کمااینکه رسول اکرم با خیلی‌ها ‌-از جمله با یهود اطراف مدینه- مذاکره کرد. از این سه طایفه، یکی‌شان را به قتل رساند،(۲۲) دو طایفه را نفى بلد کرد؛(۲۳) هُوَ الَّذی اَخرَجَ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتٰبِ مِن دِیارِهِم لِاَوَّلِ الحَشرِ ما ظَنَنتُم اَن یَخرُجوا وَظَنّوا اَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصونُهُم مِنَ اللهِ فَاَتاهمُ اللهُ مِن حَیثُ لَم یَحتَسِبوا وَقَذَفَ فی قُلوبِهِمُ الرُّعب؛(۲۴) خود شما مسلمانها هم خیال نمیکردید که اینها بنا است یک روز از اینجا بروند؛ امّا رفتند. بنا شد که خداى متعال اینها را خارجشان کند و خارج شدند. یا پیغمبر اکرم با کفّار قریش در حدیبیّه قرارداد بستند؛ حتّى با بعضى از کفّار قرارهاى بلندمدّت داشتند؛ یعنى هیچ انگیزه‌ی دعوا نداشتند. خب، در خود قرآن هم مشخّص است؛ لا یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَلَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوِّا اِلَیهِم؛(۲۵) آن کفّارى که با شما مسئله‌اى ندارند، دعوا ندارند، سابقه‌ی سوئى با شما ندارند، به شماها ظلم نکردند، شما را بیرون نکردند، شما میتوانید با اینها ارتباطات حسنه داشته باشید؛ «اِنَّما یَنهیٰکُمُ اللهُ عَنِ الَّذینَ قاتَلوکُم» تا آخر آیه.(۲۶) غرض، حکمت که میگوییم، یعنى رعایت مصلحتِ جمهورى اسلامى، و تمام استفاده‌هایى که میتواند این نظام از ارتباط با آن دولت یا آن دولتها ببرد ملاحظه کردن؛ بر این اساس باشد.

و [امّا] تقیّه؛ ممکن است شما بگویید تقیّه مال آن زمانى بود که یک دولت مسلّطى بود، ما هم مخفى بودیم و از ترس او چیزى نمیگفتیم؛ نه، همان وقت هم تقیّه، مسئله‌ی ترس نبود؛ «التّقیّة تُرس»، تُرس است، امّا تَرس نیست. اَلتَّقِیّةُ تُرسُ المُؤمِن؛(۲۷) تقیّه سپر است. سپر را کجا به کار میبرند؟ بنده همان وقت در صحبتهاى قبل از انقلاب با بعضی‌ها میگفتم: سپر را که کسى زیر لحاف به کار نمیبرد؛ سپر، مال داخل میدان جنگ است، مال هنگام درگیرى است. پس تقیّه در زمینه‌ی درگیرى است؛ چون تُرس است، حرز است، سنگر است، سپر است. همان وقت هم این‌جور بود؛ تقیّه که میکردیم، معناى آن این بود که شمشیر را بلند میکردیم و ضربه را بر هیکل و پیکر نحس او وارد میکردیم؛ امّا جورى که او نه شمشیر را ببیند، نه دستى که شمشیر را گرفته ببیند، نه بلند کردن را ببیند، نه فرود آمدن را بفهمد، فقط یک وقت درد آن را احساس کند؛ تقیّه این بود؛ آنهایى که آن روز تقیّه میکردند، همین‌جور تقیّه میکردند؛ مخفیانه، دور از چشم دشمن، داخل خانه‌ی پنهان، با هزار ملاحظه و مراقبت می‌نشستند، یک اعلامیّه تنظیم میکردند که وقتى پخش میشد، بکلّى آبروى نظام را میبُرد؛ ضربه و شمشیرى بود که بلند میشد، بر فرق او و به کمر او میخورد. تقیّه میکردیم؛ یعنى نمیگذاشتیم که او بفهمد که چه‌کار دارد انجام میگیرد. تقیّه‌کننده پشت سپر مخفى میشد. معناى تقیّه این است؛ الان هم همین است.

الان هم استکبار جهانى یک قدرتى است، شما هم یک مقاصدى دارید، یک کارهایى میخواهید انجام بدهید؛ هیچ لزومى ندارد که این کارها مرتّب در تریبون‌ها [گفته بشود]، هر کسى مسابقه بگذارد که فلان کار را میخواهیم بکنیم، مکرّر بگوییم و نکنیم.1368/11/09

لینک ثابت
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی