شیطان / شیطان بزرگ/استکبار/شیطانپرستی / ابلیس/شیاطین
همیشه شیطان در میان جماعات اهل دین، از تحریف استفاده میکند و راه را عوضی نشان میدهد. اگر بتواند بگوید «دین را کنار بگذار»، این کار را میکند، تا از طریق شهوات و تبلیغات مضر، ایمان دینی را از مردم بگیرد. اگر آن ممکن نشد، این کار را میکند که نشانههای دین را عوضی بگذارد؛ مثل این که شما در جادهای حرکت میکنید، ببینید آن سنگ نشان - آن نشانه راهنما - طرفی را نشان میدهد؛ در حالی که دست خائنی آمده آن را عوض کرده و مسیر را به آن طرف نشان داده است.۱۳۷۸/۰۱/۲۳
لینک ثابت
شیطان درقرآن، تعبیری ازنیروهای شرآفرین و فساد آفرین و انحطاطآفرین است که در صف مقابل انبیا قرار میگیرد؛ وَکَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الاِْنسِ وَالْجِنِّ. و در سراسر قرآن، یاد و نشان شیطان تکرار شده و در تمام طول مدت نزول وحی، از آن نام برده شده است. این بدان معناست که یاد و نشان دشمن، هرگز نباید مورد غفلت جوامع مسلمان قرار گیرد.
امروز بیشترین تلاش شیطان که همان جبههی سیاسی استکبار است، مصروف آن میشود که مسلمانان را از آیندهی خود، نومید و به ذخیرهی گرانبهای فرهنگ و دانش خود، بیاعتنا سازد. هر پدیدهیی که به مسلمانان جهان، امید ببخشد و آنان را به فکر بنای آینده بر پایهی اسلام بیفکند، در چشم استکبار، بشدت منفور و مبغوض است۱۳۷۷/۰۱/۱۲
لینک ثابت
[شما روحانیون] باید درس اخلاق بگویید، درس اخلاق سیاسی هم بگویید، درس اخلاق و معنویّت هم بگویید، تحلیل سیاسی هم بدهید، دشمن درونی را هم - که نفس امّاره یا شیطان رجیم است - معرفی کنید، دشمن اجتماعی را هم - که شیطان بزرگ یا شیطانهای گوناگونند - معرفی کنید، ایادی و اذناب شیطان را هم معرفی کنید. وقتی معنای عبودیّت الهی این شد که انسان از «انداد اللَّه» اجتناب کند و تبرّی جوید، باید از همه اَشکال آن تبرّی جوید. «انداد اللَّه»، یک وقت نفس پلید انسانی است که درون اوست؛ «نفسک التی بین جنبیک». یک وقت شیطان است که در دعای صحیفه سجّادیه میگویید که «او را در وجود من مستقر کردی و به چیزی که مرا از آن متمکّن نکردی، تمکّن بخشیدی.» یک وقت هم شیطانهای قدرتمند عرصه سیاسیاند که برای اغوا و راهزنی و تسلّط و ضربه زدن و به جهنّم کشاندن ملتها و شعوب بشری منتظر نشستهاند. «انداد اللَّه» اینهایند.۱۳۷۶/۱۰/۰۳
لینک ثابت
[زندگىِ توصیه شده به وسیله پیامبران الهی]؛ عکسِ آنچه که در زندگی شیطانها و شیطان صفتهاست، که همه درگیری و تنازع و شنا کردن بر خلاف جریان عالم وجود و در جهت عکس هدفِ خلقت است.۱۳۷۵/۰۷/۱۸
لینک ثابت
یکی از مفاهیمی که از سوره مبارکه «بقره» تا سوره آخر قرآن (سوره «والنّاس») در قرآن بسیار تکرار میشود، مفهوم «شیطان» است.اینکه ایمان آوردیم و پشت شیطان را به خاک رساندیم، کار تمام نمیشود. این برای آن است که یک ملت آگاه و فرزانه و بیدار و دارای تحلیل، نباید از وجود، حضور، خطر، توطئه و کید و خباثت دشمن غافل بماند.۱۳۷۴/۰۳/۲۵
لینک ثابت
از نظر شرع مقدّس اسلام و فرهنگ قرآنی، مظهر همه ضدّ ارزشها و بدیها، چیزی است که قرآن اسمش را «شیطان» گذاشته است. در منطق اسلام و قرآن، شیطان مفهوم عامی است که مظهر همه ضدّ ارزشها، بدیها و زشتیهاست. هر چه در قرآن به شیطان نسبت داده شده است، بد است. فساد، کبر، تنبلی، فتنهگری، ظلم، دشمنی با خوبان و خوبیها، مالِ شیطان است.۱۳۷۴/۰۱/۰۳
لینک ثابت
«عن علی علیهالسّلام قال: قیل لرسول اللَّه، صلّیاللَّهعلیهوآله، من الذی یباعدالشیطان منا.» چه چیزی شیطان را از ما دور میکند؟ البته میدانید که «شیطان»، اعم از «ابلیس» است. همان قوای مؤثر شرّآفرین و فساد آفرین و انحراف آفرینی که در قالبها و لباسهای مختلف، گاهی انسان، گاهی غیرانسان و گاهی هوای نفسانی و گاهی هم ابلیس است. «ابالسه» طایفه مهمّی از شیاطینند، که داستانشان در قرآن هست. اما فقط آنها نیستند. آنها شیاطین جنّند و شیاطین انس هم هستند که گاهی خطرشان از آنها کمتر نیست. پس، شیطان یک معنای عام است. خوب؛ چه عاملی این را از ما دور میکند؟ «قال: الصوم للَّه یسود وجهه»؛ روزه چهرهاش را سیاه میکند. علّتش هم این است که صوم و روزه، طغیان غرایز گمراه کننده جسمانی را سرکوب میکند و جلو طغیان آنها را میگیرد. «و الصّدقه تکسر ظهره» و صدقه پشتش را میشکند؛ چون صدقه، گذشت و اغماضِ مهمّی از مایملک انسان است.
این هم مهم است: «والحب فی اللَّه تعالی و المواظبت علی العمل الصّالح یقطع دابرة.» این دو، مهمتر از آنهاست. یکی «حب فیاللَّه» است. یعنی انسان عواطف، بخصوص محبّت خودش را در جهت الهی هدایت کند. اگر کسی را دوست دارید، این محبّت برای خدا باشد، نه برای دنیا. محبّت را در آنجا خرج کنید که برای خدا باشد. البته روایات «الحب فی اللَّه والبغض فی اللَّه» روایات بسیار مفصّلیاند. در «کافی» و در دیگر کتب هم، بابی مفصّل درباره این صفت هست.
«و المواظبت علیالعمل الصّالح.» مهم این است که انسان از عمل صالح مواظبت کند. یعنی در انجام عمل صالح استمرار داشته باشد. «والدّوام فی الاتّصال بخدمتک»که در دعای کمیل میخوانیم، یعنی انسان دائماً متّصل به خدمت پروردگار باشد. این استمرار و تداوم، خیلی مهم است. اگر این دو، که یکی جنبه قلبی و عاطفی و دیگری جنبه عملی دارد، حاصل شد، «یقطع دابره»؛ یعنی ریشه شیطان را میکَند یا آن را نابود میکند. «والاستغفار یقطع تینه»؛ استغفار هم شاهرگش را میزند (همان تعبیر کنایی، که در فارسی هم هست). پس، از جمله عواملی که شیطان را نابود میکند، استغفار است.۱۳۷۳/۰۶/۲۰
لینک ثابت
مراقب باشید و بنا داشته باشید که گناه نکنید. این، آن روحیه تقواست. اینْ روحیه هشیاری است، که وقتی شما هشیار خودت بودی، هشیار دشمنت هم هستی. وقتی مواظب شیطانِ درون خودت بودی، مراقب شیطان بیرونی هم خواهی بود. وقتی شیطان درون ما نتواند به ما آسیب برساند، شیطانِ بیرون هم به آسانی نخواهد توانست ما را محکوم کند و ضربه وارد سازد.۱۳۷۲/۱۱/۲۹
لینک ثابت
«انّ کید الشیطان کان ضعیفاً.» این، قرآن است. قرآن را باید باور کرد. کید شیطان، ضعیف است. اگر روزی در قرآن این را میخواندیم و از روی ایمان و تعبّد، فقط قبول میکردیم، خدایا تو شاهدی که امروز این را از روی تجربه هم قبول کردهایم. تجربه هم همین را نشان میدهد. اگر شیطان ضعیف نبود، جمهوری اسلامی را تحمّل نمیکرد.۱۳۷۲/۰۸/۱۲
لینک ثابت
قال اللَّه الحکیم فى کتابه: «ا لم اعهد الیکم یا بنىآدم ان لا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین. »... قرآن کریم غالباً مسائل مهم را تکرار مىکند. چنین نیست که اگر مطلبى و بحثى در یک جاى قرآن آمده باشد، در مناسبتهاى دیگر، آن مطلب ذکر نشود. تکرار برحسب نیاز و اهمیت مطلب، در قرآن فراوان است. از اوّل تا آخرِ قرآن، یک نکته بهطور پیگیر و مکرّر، مورد توجّه قرار داده شده است و آن، مسألهى شیطان است.
از شروع تا ختمِ قرآن، دهها مرتبه نام شیطان یا مشتقّات کلمهى شیطان تکرار شده است. همه جا هم با این تذکّر و تأکید که مخاطب قرآن بفهمد باید از شیطان اجتناب کند. و این، غیر از آن است که دربارهى کلمهى ابلیس آمده است؛ چون معناى «شیطان» در قرآن با معناى «ابلیس» متفاوت است. شیطان یک معناى عمومىتر است. ابلیس، یک شیطان از شیطانهاست و انواع شیطانها و شیطنتها، براى بشر و در سر راه او وجود دارد. یکى از آن شیطانها ابلیس است که ماجراى او جداگانه، بارها و بارها در سورهى «بقره» و دیگر سورههاى قرآن تکرار شده است.
همین آیهاى که تلاوت کردم، در سورهى مبارکهى یاسین است. آیه مىگوید: «ا لم اعهد الیکم یا بنى آدم ان لا تعبدوا الشیطان»؛ اى فرزندان آدم! مگر من به شما دستور نداده بودم و ندادم که شیطان را بندگى نکنید و از او تبعیّت و پیروى ننمایید؛ و مگر به شما نگفتم که شیطان دشمن شماست و دشمنى آشکار است؟
این آیه مربوط به قیامت است؛ یعنى مسألهى شیطان و آنچه که خداى متعال دربارهى شیطان به ما مىگوید، فقط در دنیا نیست. در قیامت هم، باز مسألهى شیطان، بین ما و خدا تکرار مىشود و خداى متعال، آنجا به رخ ما مىکشد که «چرا شیطان را تبعیّت کردید!؟ چرا پیروى کردید؟ مگر با شما اتمام حجّت نشده بود!؟ مگر نمىدانستید!؟»
من به «المعجم المفهرس» که نگاه کردم، دیدم تعداد دفعاتى که کلمه شیطان و مشتّقات آن در قرآن بهکار رفته، دقیقا برابرِ تعداد دفعاتى است که کلمهى ملائکه یا مشتّقات آن در قرآن بهکار رفته است! یعنى از یکطرف همان شیطان است که شر آفرین، فسادآفرین و انحطاط آفرین است و از یکطرف ملائکه؛ یعنى قواى هدایتگر، کمک کننده، تدبیر کننده و حفظ کنندهى نظام وجود در عالم و آدم است؛ و هر دو، به یک اندازه بهکار رفته است. هشتاد و هشت مرتبه کلمهى شیطان و مشتّقات شیطان و هشتاد و هشت مرتبه کلمهى ملائکه و مشتّقات این ریشه و این کلمه بهکار رفته است. این، یکى از لطافتهاى قرآنى است.
درست توجّه کنید تا مقصود سخن را از این مقدّمهاى که عرض مىکنم بهدست آورید. در قرآن، دفعات بهکار رفتن کلمهى شیطان از تعداد کلمه «نبى» که در قرآن بهکار رفته است بیشتر است. سؤال این است که علّت اصرار بر تکرار کلمهى شیطان در قرآن چیست!؟ چرا اینقدر خداى متعال راجع به مخالفت با شیطان و تبعیّت نکردن از او در قرآن سخن مىگوید و آن را تکرار مىکند!؟ این آن نکتهاى است که باید هر خوانندهى قرآن در آن تدبّر کند. اینکه به ما گفتهاند در قرآن تدبّر کنید، براى پیدا کردن همین نکات ظریف و دقیق است؛ چون قرآن براى ما کتاب زندگى است؛ کتاب حکومت است؛ کتاب سیاست است؛ کتاب عرفان است. همه چیز در قرآن هست. علّت اینکه ماجراى شیطان در قرآن تکرار شده، یک مسألهى دقیقِ روانى براى بشر است و آن مسأله این است که انسان در مسیر زندگىِ خود با دشمن مواجه است. مگر اینکه راه نروید و حرکت و زندگى نکنید؛ والّا کسى که زنده است در راه حرکت و تلاش خود دشمنانى دارد. انسان هرگز بدون دشمن نیست. قرآن مىخواهد جامعهى اسلامى را همواره در یاد اصلىترین دشمنِ او که شیطان است نگه بدارد. یعنى زن و مرد و هر فرد مسلمان، باید از یاد شیطان غفلت نکند و از یادش نرود که در راه تکامل، دشمن در کمین اوست...
راجع به همین شیطان، با اینهمه تأکید، خداى متعال مىفرماید: «ان کید الشیطان کان ضعیفاً» ؛ همین شیطانى که باید مواظبش باشید و اگر مواظب نباشید، از او ضربه خواهید خورد اگر شما بیدار باشید، هوشیار باشید، متّحد باشید، متوجّه باشید و به وظیفهتان عمل کنید، کید و مکرش بسیار ضعیف است و نمىتواند کارى انجام دهد. «انما سلطانه على الذین یتوّلونه»؛ قدرت شیطان در مورد کسانى است که از او مىترسند، از او حساب مىبرند و براى او حساب باز مىکنند. کسى که به خدا متّکى و بندهى خداست، شیطان باید از او بترسد.۱۳۷۲/۰۱/۰۵
لینک ثابت
قرآن به ما میگوید: «و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون.» یعنی سست نشوید، غمگین نشوید، شما بالاتر از دیگران هستید. به دنبال این جمله، قیدی دارد: «ان کنتم مؤمنین»؛ اگر مؤمن باشید. ...مربوط به آنوقتی است که رابطه ما با خدا خوب باشد؛ مربوط به آن وقتی است که شما جوانان عزیز، با تقوا باشید؛ مربوط به آن وقتی است که شما زن و مرد، سعی کنید دینتان را حفظ کنید؛ در مقابل جاذبههای گناه، تسلیم نشوید و در مقابل وسوسه شیطان، مقاومت کنید. شما میتوانید و امتحان کردیم که شما میتوانید. بالاترین وسوسههای شیطان، وسوسه حفظ نفس است. چقدر شما در زیر گلولهبارانهای پیدرپی دشمن و آتشهای انبوهی که دشمن، در جنگ بر سرتان میریخت، جلو رفتید و نترسیدید! پیکر مطهّر و مبارک رفیقتان را دیدید که پهلوی شما افتاد و شهید شد، اما شما جلو رفتید. شیطان در اینجاها وسوسه بسیار قویای دارد. شیطان میترساند؛ «یخوّف اولیاءَه.» امّا نتوانست شما را بترساند. نتوانست شما را در قبضه و تصرّف خود بگیرد و در مقابل گناه هم نخواهد توانست.
بدانید امروز یکی از سلاحهای دشمنانی که مرگ بر آنها میگویید، این است که در مقابل جوانان ما دانه بپاشند - دانه گناه، دانه جاذبههای گناه، جاذبههای فساد - تا بلکه بتوانند آنها را جذب کنند. نفس قوی باید بایستد و تسلیم این جاذبهها نشود. مراقب باشید! جوانان بسیجی ما مؤمنند، مطهّرند، پاکند. امّا ممکن است در میان آنها افرادی پیدا شوند که روح قوی نداشتهباشند و تسلیم ترفند دشمن و شیطان گردند. اینجا، تقوا به درد میخورد۱۳۷۱/۰۸/۲۷
لینک ثابت
انبیای الهی آمدهاند تا انسان را بسازند، او را از دست منیتهای خود نجات بدهند و از شر وسوسههای درونی خودش خلاص کنند. این شجاعت و این قدرت باید در ما به وجود بیاید، تا بتوانیم بر وسوسههای درونی خودمان غلبه کنیم و با هوای نفس خودمان - با آن شیطانی که در وجود ماست و اسم آن «من» است - مبارزه نماییم.
هر کدام از ما در درون خودمان و از وجود خودمان شیطانی داریم که همان «من» ماست، همان منیت ماست، همان خودخواهیها و هوسها و هوسرانیهای ماست. چه چیزی ما را از دست این شیطان نجات خواهد داد؟ جز ارادهی دینی و ایمان قوی و دلی که با تزکیه و اخلاق الهی آشنا شده باشد؟ این، خیلی قوّت و شجاعت لازم دارد. شجاعت این مبارزه، بیشتر از شجاعت مبارزهی با هر دشمن بیرونی است.
آنهایی که در مبارزههای با دشمنان بزرگ پیروز میشوند، کسانی را به خاک مینشانند و قدرتهایی را نابود میکنند، گرفتاری بزرگشان در مبارزه با نفس خودشان است. این غروری که به ما دست میدهد، این هوس و شهوتی که به ما عارض میشود، این غفلت و نسیان از یاد خدا که ما را فرا میگیرد، این شیطانصفتییی که در معاملهی با برادرانمان، با جامعهمان و با حوادث دوروبرمان به ما عارض میشود، آن شیطان درونی است؛ این است که باید آن را علاج بکنیم.
بشر بیشترین ضربه را از همین هوس درونی و منیت خود خورده است. ذلت انسان هم ناشی از این است، تکبر انسان هم ناشی از این است. هم قدرتهای استکباری و فرعونها ضربهی این منیت و فرمان نفس خودشان را خوردهاند، هم آنهایی که زیر بار فرعونها رفتند.
چرا انسانهایی تن به مبارزهی با طاغوت نمیدهند؟ چرا کسانی جرأت نمیکنند با امریکا بجنگند؟ چه چیزی مانع آنهاست؟ همین شیطان درونی؛ همینی که میخواهد دو روز بیشتر زنده بماند، راحتتر زندگی کند و راحتتر بخورد و بپوشد.
چرا در گذشته بسیاری از دانشمندان و افراد برجستهی اجتماع، اسیر و دستخوش خواست قدرتهای استکباری شده بودند، و حالا هم در کشورهای مختلف میشوند؟ چون اسیر نفس و راحتطلبی خودشان هستند. کسانی که اسیر راحتطلبی و شهوات نفسانی خودشان میشوند، اگر عالم و دانا باشند، خطر و ضررشان بیشتر، و لغزششان خطرناکتر است.
خدای متعال در قرآن کریم، «بلعم باعورا» را برای ما مثال میزند: «و لکنّه اخلد الی الارض و اتّبع هواه»؛ انسانی که با معارف الهی آشنا بود، اما به زمین چسبید؛ یعنی برای دو روز بیشتر زندگی کردن و راحتتر خوردن، به زندگی خاکی، به هوسها و به خواستهای نفسانی خود چسبید. نتیجهی این کار، پستی بود.۱۳۷۰/۰۷/۱۷
لینک ثابت
من و شما دایماً در معرض... خودخواهی هستیم. شیطانی که در درون ماست، دایماً ما را امر به بدی و دشمنی و خودخواهی و فساد میکند. اگر انسانی نتواند آن شیطان درونی را سرکوب کند، ضایعهاش فقط به خود او برنمیگردد؛ ممکن است به یک خانواده، به مردم یک شهر، به یک ملت، یا به یک منطقه برگردد.۱۳۷۰/۰۵/۲۸
لینک ثابت
زندگییی که در آن ظلم نباشد، زندگییی که در آن زورگویی نباشد، زندگییی که در آن تحمیل نباشد، زندگییی که در آن شیطان بر اعمال و افکار انسان مسلط نباشد، زندگی بسیار روحانی و معنوییی است.۱۳۷۰/۰۱/۰۱
لینک ثابت
هرگز در تاریخ، شما نخواهید توانست یک داعیهی حقّى را پیدا کنید که صاحب آن دعوتِ حق، با شیاطین و طواغیت مبارزه نکرده باشد، و طواغیت و شیاطین و زورگوها هم با او خصمانه و با بغض و کینه مواجه نشده باشند.۱۳۶۸/۱۱/۱۲
لینک ثابت
طبیعت شیطان این است که هرگز از وسوسه و نفوذ و خرابکاری بهطور کامل مأیوس نمیشود. شما میبینید حتی "عبادالله المخلصین" هم در معرض وسوسهی شیطان قرار میگیرند؛ حتی انبیای عظام الهی هم در معرض نفوذ و دخالت آراء و وسوسههای شیطانی قرار میگیرند؛ منتها شیطان زورش به آنها نمیرسد، ولی به هر حال اقدام خودش را میکند.
شیطان نمیگوید که چون این شخص، مؤمن و صالح و عبد مخلص خداست، دیگر نمیتوان او را گمراه کرد و نباید سراغ او رفت; خیر، شیطان حتی سراغ مخلصین هم میرود؛ منتها مخلصین به شیطان تودهنی میزنند؛ "ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون".۱۳۶۸/۰۴/۱۳
لینک ثابت