جلسه هشتم : توحید در جهانبینی اسلام خداوند صاحب اختیار عالم است؛ و همه عالم بنده و برده اوست |
||||
آیات این جلسه |
آیه ۲۵۵ سورهی مبارکهی بقره آیات ۸۸ تا ۹۴ سورهی مبارکهی مریم |
|||
واژگان کلیدی | جهانبینی | بینش توحیدی | بندگان | الله |
آیه | نکات کلیدی | |||
اللّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الله ؛ هیچ معبودی بجز او نیست. |
جهان یک حقیقتیست که به خودی خود استقلال ندارد؛ خودش خودش را بوجود نیاورده؛ از داخل و از درون نجوشیده؛ بلکه دست قدرتمندی این پدیدههای گوناگون را آفریده و به وجود آورده ... این دست قدرتمند نامش الله است، نامش خداست. اله هر آن موجودی است که انسان در مقابل او به صورت تقدیس، به صورت تعظیم و تکریم، خضوع میکند و اختیار خودش را دست او میدهد....آن کسانی که به سنتها و عقیدههای پوچ، بطور بیقید و شرط تسلیم میشوند، الهشان همان سنت و عقیده پوچ است. پس اینی که میگوید «لا اله الا الله» جز او الهی نیست؛ یعنی اله واقعی نیست، یعنی هرکس دیگر را غیر از الله به الوهیت، به معبودیت پذیرفتید، گناه کردید، برخلاف حق، عملی را انجام دادید؛ چون جز الله هیچکس شایستهی معبود بودن و الوهیت نیست. |
|||
اَلحَّی اَلقَیّوم آن زنده پاینده و نگهدار و نگهبان |
[از خصوصیت الله آن است که] زندگی او دائمی و جاودانه و همیشگی است. آن کسی که زندگان به زندگی او زندهاند و اگر او نباشد، اگر او نخواهد، اگر او اراده نکند، یک زنده و یک جلوه زندگی در جهان باقی نخواهد بود. | |||
لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأَرْضِ او را چرت و خواب نمیرباید. هرچه در آسمان ها و در زمین است از اوست. |
لحظهای غفلت، لحظهای بیتوجهی و جهل در وجود و حیات او راه ندارد. موجودات دیگر، خداوندگاران دروغین غفلت میکنند از خودشان، از مردم تحت اختیارشان، از جهانی که در قبضه آنها هست. | |||
مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ کیست در نزد او، که جز به اذن و رخصت او شفاعتی کند؟ |
هیچ قدرت دیگری سراغ نداریم ما که حتی به اندازه قدرت یک شفیع، بتواند در مقابل خدا عرض اندام بکند. اگر کسی شفاعت دیگران را میکند باز به اذن خداوند میکند. پیغمبران که شفاعت میکنند، اولیا و ائمه و صلحا و مومنین و شهدا که شفاعت میکنند پیش خدا، جز به اذن خدا نمیکنند.... تازه آنها هم علت اینکه میتوانند شفاعت کنند، این است که بیشتر بندگی خدا کردند؛ چون تحت قدرت خدا بیشتر خودشان را قرار دادند. | |||
یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ(۲۵۵) هر آنچه پیش روی و هر آنچه پشت سر آنها (بندگان) است، میداند و آنان(بندگان) به چیزی از دانش او- مگر آنچه خود او بخواهد- احاطه و آگاهی ندارند . تحت قدرت و حکمرانی او، بر آسمانها و زمین گسترده است و نگهبانی آسمان و زمین او را گران نمیآید. اوست بلند مرتبه و بزرگ. |
ببینید چطور تمام عالم را به دو صف تقسیم میکند. یک صف، صف خدا؛ یک صف، صف موجودات دیگر. در این صف دیگر، همهی ذرات عالم بندگان خدایند در حد واحد. ... از لحاظ بندگی خدا، بین دو موجود عالم هیج امتیازی نیست. از این جهت که بنده خدا هستند، از این جهت که تحت قدرت و در قبضه خدایند، همه یکسانند. | |||
وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً (۸۸) و گفتند که خدای رحمان، فرزندی گرفته است لقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً إِدّاً (۸۹) همانا چیزی سهمگین فرا آوردید تَکادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبالُ هَدّا(۹۰)ً چیزی که کم مانده بود به سبب آن آسمانها پاره پاره و زمین شکافته شود و کوهها درهم فروریزند. أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمنِ وَلَداً (۹۱) (و آن این بود) که برای خدای رحمان، فرزندی قائل شدند وَ ما یَنْبَغِی لِلرَّحْمنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً (۹۲) درحالیکه برای خدای رحمان، فرزند داشتن، شایسته نیست إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاّ آتِی الرَّحْمنِ عَبْداً (۹۳) همهی اشیاء و اشخاص آسمانها و زمین، نیستند مگر فراهم آمدگان نزد خدای رحمان به عبودیت لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدّاً (۹۴) همانا همگی آنان را به ضبط آورده و ایشان را برشمرده است بر شمردنی. |
[ مشرکین با قائل شدن فرزند برای خداوند] این دو صف را، سه صفش میکردند. میگفتند بله، خدا ، بندگان، زبدگان؛ فرزندی، آقا زادهای، خدا زادهای، چیزی. [که این آیات] این مطلب را نفی میکند. [تعبیر خداوند این است] که این عقیده بسیار خطرناک است. ... [پروردگار عالم] آنچه که به عنوان عقیده به مردم میدهد، آن چیزیست که در تأمین هدفهای الهی دخالت دارد. آنچه هم که به عنوان عقیده فاسد نفی میکند، آن چیزیست که اعتقاد به آن، در تامین فساد جامعه دخالت دارد. نفی عقیده فاسد به معنای نفی یک رگه فساد است در جامعه بشری. اعتقاد به اینکه خداوند ولد دارد، فرزند دارد، اعتقاد به حد واسط بین خدا و بشر، این اعتقاد مفاسدی دارد در جامعه ... این در حقیقت بهانهای است برای اینکه بندگان، غیر اینکه بندهی خدا میشوند، بندهی یکی دیگر هم بشوند. |