در کلام امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) ــ که شاگرد برجستهی قرآن و پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ــ تعبیرات بلندی در نهجالبلاغه دربارهی قرآن وجود دارد. رَبیعُ القُلوب؛ بهار دلها است؛ همچنان که در بهار، عالم زنده میشود، زمین زنده میشود، قرآن دلها را زنده میکند و از دلمردگی، افسردگی و عقبرفت نجات میدهد؛ رَبیعُ القُلوبِ؛ شِفاءُ الصُّدور؛ فیهِ عِلمَ ما یَأتی؛ دَواءَ دَائِکُم وَ نَظمَ ما بَینَکُم. اینها تعبیرات نهجالبلاغه دربارهی قرآن است؛ یعنی معارفِ تمامنشدنیِ مورد نیاز بشر، در قرآن موجود است؛ چه معارفی که مورد نیاز بشر به عنوان فرد است، چه معارفی که مورد نیاز بشر به عنوان جامعهی بشری است. این عبارت «عِلمَ ما یَأتی» که از نهجالبلاغه خواندیم، یعنی برآورندهی نیازهای همهی بشر و همهی آینده؛ عِلمَ ما یَأتی. در تمام ادواری که بشر در این کرهی خاکی زندگی میکند، قرآن نیازهای او را تأمین میکند و پاسخ میدهد؛ «عِلمَ ما یَأتی» یعنی این. دوای دردهای بزرگ جوامع بشری است. وَ نَظمَ ما بَینَکُم؛ نظام اجتماعی، ارتباطات بشری، ارتباطات جوامع، اینها همه در قرآن است. قرآن را بشناسیم.
متأسّفانه در خود دنیای اسلام، یک عدّهای بودند و هستند که تصوّر میکنند و باور کردهاند که قرآن فقط برای دلها است، برای کنج معابد است و انسانها برای نیازها و ارتباطات شخصیشان با خدا به قرآن احتیاج دارند؛ اسلامِ پاسخگوی به نیازهای جوامع را قبول ندارند، اسلام سیاسی را قبول ندارند، اسلام سازندهی نظام اجتماعی را قبول ندارند. این درست نقطهی مقابل آن چیزی است که خود قرآن از خود تبیین میکند و نقطهی مقابل آن چیزی است که امیرالمؤمنین (علیه السّلام) دربارهی قرآن توصیف میکند.
خب، حالا برسیم به پاسداری از انقلاب: «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی». اوّلین سؤالی که پیش میآید این است که در انقلاب اسلامی، چه خصوصیّتی هست که آن را آماج حملهی دشمن قرار میدهد که احتیاج پیدا میشود به اینکه یک پاسداری وجود داشته باشد تا از آن پاسداری کنید؟ کجای انقلاب اسلامی است که موجب این است که دشمنان، پیدا و پنهان صفآرایی کنند و ما ناچار بشویم برایش پاسدار فراهم کنیم که از انقلاب حفاظت کند و حراست کند؟ جواب این سؤال جواب روشنی است؛ جواب این است: حاکمیّت سیاسی انقلاب. اسلام خیلی جاها در دنیا هست؛ اسلامی که به گاو و گوسفند استعمارگر و استثمارگر و مستکبر و کمپانیهای آنچنانی هم کاری ندارد، اینها هم کاری با آن ندارند؛ اگرچه حالا با همانها خیلی دلشان صاف نیست امّا خب به آنها هم خیلی اهمّیّت نمیدهند. آن چیزی که دشمن را بسیج میکند در مقابل اسلام بِایستد، حاکمیّت سیاسی اسلام است؛ این چیزی است که به همّت ملّت ایران، با رهبری آن مرد بینظیر ــ امام بزرگوار به معنای واقعی کلمه بینظیر بود ــ در اینجا تحقّق پیدا کرد، و دشمنها را در مقابلش به صفآرایی وادار کرد: حاکمیّت سیاسی اسلام.
خب، سؤال بعدی این است که حاکمیّت سیاسی اسلام مگر چه خصوصیّتی دارد که آنها را حسّاس میکند، آنها را وادار به عکسالعمل و واکنش میکند؛ این چیست؟ این مهم است؛ باید روی این تعمّق کنیم؛ اینجا است که هر چه فهم ما از انقلاب اسلامی عمیقتر باشد، دقیقتر باشد، روشنتر باشد، همّتمان برای پاسداری بیشتر خواهد شد. البتّه در این زمینه دیگر اگر آدم بخواهد بحث کند، بحث یک ساعت و دو ساعت نیست؛ خصوصیّتی که در نظام اسلامی و جامعهی اسلامی و سیاست اسلامی هست، اینها خب بحثهای طولانی است. من چند نقطه را فقط اشاره میکنم.
نظام سیاسی اسلام با ظلم مخالف است، با ظالم مخالف است؛ خیلی ساده. دستور دارد «کونا لِلظّالِمِ خَصماً»؛ به ما گفتهاند «کونا لِلظّالِمِ خَصماً». امیرالمؤمنین، مظهر اسلام واقعی، وصیّتش به عزیزترین عناصر عالم یعنی دو فرزندش این است که با ظالم دشمن باشید؛ با ظالم خصومت کنید؛ وَ لِلمَظلومِ عَوناً؛ این اوّل. خب اگر یک سیاستی در دنیا، یک دستگاهی در دنیا، یک قدرتی در دنیا بر اساس ظلم بنا شده، خب معلوم است با این نظام مخالف است؛ چون میداند این [نظام] خصمش است. بنای رژیم صهیونیستی بر ظلم است، اصلاً مبتنی بر ظلم است؛ یک ملّت را از خانه و زندگیشان بیرون کردهاند، [آن هم] نه با پول و درخواست، [بلکه] با تفنگ و با شکنجه و با باتوم، و جای آنها نشستهاند. مبنایش ظلم است. خب این رژیم قهراً با نظامی که «کونا لِلظّالِمِ خَصماً» را تابلو کرده و بالای سرش نگه داشته مخالف است؛ طبیعی است.
نظام اسلامی با دستدرازی کردن به منافع ملّتها مخالف است. حتّی اگر در عقیده و رفتار همسان هم نباشند. وَ لَا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلَىٰ اَلّا تَعدِلُوا؛ در مواجههی با ملّتها، با دادگری و عدالت رفتار بکنید، حتّی اگر چنانچه با شما همعقیده نیستند. شَنَآنُ قَومٍ، یعنی با شما حتّی مخالفت هم دارند، امّا در برخورد با آنها بیعدالتی نباید بکنید. خب، رژیمهایی که مبنای کارشان بیعدالتی است، اینها طبعاً مخالفند. انگلیس یک روزی ثروتمندترین کشور اروپا بود. از کجا آورده بود؟ از هندوستان، از منطقهی شرقیِ بعد از شبهقارّهی هند، از سرزمینهای آمریکا آن وقتی که در اشغال انگلیسها بود. ثروت با غارت منافع دیگران به دست آمده. فرانسه کشور ثروتمندی شد، توانست کارهای علمی بکند؛ [ثروتش را] از کجا به دست آورده بود؟ از الجزائر، از مراکش، از تونس، از مناطق فرانسوینشین آفریقا یا آمریکای لاتین؛ بقیّه هم همینجور. بنای کار اینها بر استثمار بوده؛ چون کشتیرانی بلد بودند، کنار دریا بودند، میتوانستند به اینجا و آنجا بروند، اوّل با حیله و فریب، بعد هم که تفنگ به دست آوردند، با تفنگ توانستند منافع ملّتها را بزور از حلقشان بیرون بکشند. خب پیداست که این دولتها، این قدرتها، این رژیمها با یک نظامی که اساسش بر عدم ظلم به ملّتها و عدم دخالت در کار ملّتها است، با این مخالفند؛ این[جور] است دیگر. حالا فلان بهاصطلاح تحلیلگر سیاسی مینشیند تحلیل میکند که انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، جمهوری اسلامی چهکار کرده که فلان کشور و فلان کشور و فلان کشور با آن مخالفند؛ تحلیل میخواهد؟ خب معلوم است. مسئله این است: دستگاه اهریمنی استعمار نمیتواند با نظامی مثل نظام اسلامی خوب باشد.
نقطهی بعدی؛ نظام اسلامی معتقد به کرامت انسان است؛ انسان بماهو انسان، نه انسان فلان منطقه، انسان فلان نژاد، انسان فلان رنگ. وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَم؛ ما بنی آدم را تکریم کردیم؛ این قرآن است؛ سیاهِ منطقهی سیاهپوست هم «بَنی آدَم» است؛ هیچ فرقی ندارد. این منطقِ تبعیضی که غربیها این منطق را به شکل فضاحتباری گسترش دادند و عمل کردند و تا امروز هم دارند ادامه میدهند، صد درصد ضدّ قرآن و ضدّ اسلام است؛ نظام اسلامی با این مخالف است. خب شما میخواهید آمریکا، که هنوز که هنوز است بعد از گذشت دویست سیصد سال، سیصد چهارصد سال از آغاز ورود غربیها به آمریکا، [که] هنوز مسئلهی تبعیض نژادی در آنجا وجود دارد، شما میخواهید این رژیم، این نظام با نظام اسلامی مهربان باشد؟ خب نظام اسلامی مخالف با این چیزها است. این هم یک خصوصیّت.
یکی دیگر از خصوصیّات نظام اسلامی، [این است که] نظام اسلامی معتقد است که اگر یک کشوری، یک دولتی بنای بر مخاصمهی با او ندارد، بنای بر دشمنی با او ندارد و میگوید بیایید با هم جنگ نکنیم، نظام اسلامی باید قبول کند؛ وَ اِن جَنَحوا لِلسَّلمِ فَاجنَح لَها وَ تَوَکَّل عَلَى اللَه. طرف، یک دولتی است که همفکر و همعقیده با شما هم نیست امّا بنای مخاصمه ندارد، میگوید بیایید با هم باشیم، با هم با مسالمت رفت و آمد کنیم؛ اشکال ندارد. لا یَنهاکُمُ اللَهُ عَنِ الَّذِینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَ لَم یُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّوهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم»؛ [اگر] با شما نجنگیدند، شما را از خانه و دیارتان بیرون نکردند، معارضهای با شما ندارند، قبول کنید؛ امّا اگر دیدید که طرف، مورد اطمینان نیست، دروغ میگوید، حیله میکند، نه؛ لا تَهِنوا وَ تَدعوا اِلَى السَّلم؛ اگر اینجوری است حق ندارید؛ اگر احساس کردید، فهمیدید، قرینهها نشان دادند که طرف [مقابل] صادق نیست، دروغ میگوید، در ظاهر این دست را جلو آورده که با شما دست بدهد امّا با آن دست دیگرش، پشت سر یک خنجر زهرآلود را قبضه کرده و گرفته، فَلا تَهِنوا وَ تَدعوا اِلَى السَّلم؛ هرگز قبول نکنید. یا اگر چنانچه پیمانی بستید، وَ اِن نَکَثوا اَیمانَهُم مِن بَعدِ عَهدِهِم، شما هم با آنها مقابلهبهمثل کنید؛ پیمان شکستند، پیمانشان را بشکنید. ببینید! اینها درسهای نظام اسلامی است. خب این درسها در مقابلهی با اهریمنان، دشمنساز است. بله! آدمهایی که اهریمن نیستند، خباثت ندارند، رذالت ندارند برایشان قابل قبول است، امّا آن دشمنی که خباثت دارد، رذالت دارد، کینهورز است، عهدشکن است، دروغگو است، قهراً دشمن میشود دیگر. پس چیزهایی که در نظام اسلامی هست و دشمنساز است اینها است؛ و از این قبیل.
اغلب قضایای مهمّی که در این ۱۵۰ سال اخیر در کشور ما واقع شده، از این قبیل است؛ تقریباً در همهی حوادث تاریخی، حوادث اجتماعی، حوادثی که مردم وارد میدان شدند و توانستند یک کاری را به ثمر برسانند و انجام بدهند -یعنی تا آنجایی که بنده در ذهنم هست- پای یک مرجع دینی، یک عالِم دینی و عالِم شجاع، مبارز و سیاستشناس در میان است. مثلاً فرض بفرمایید که در قضیّهی تنباکو، میرزای شیرازی است؛ در مشروطه مراجع نجفند، علمای بزرگ تهران و تبریز و اصفهان و جاهای دیگرند؛ در مسئلهی حادثهی مهمّ مسجد گوهرشاد، مرحوم حاج آقا حسین قمی (رضوان الله علیه) و علمای مشهدند؛ در سیام تیر، مرحوم آیتالله کاشانی است؛ در پانزدهم خرداد سال ۴۲، امام بزرگوار و برخی از بزرگان و علمای دیگر هستند؛ یک روحانی شجاع، مبارز و سیاستشناس در همهی این حوادث حضور دارد، و این حضور او است که سرمنشأ تحرّک مردمی است. بله، ممکن است مثلاً یک شخصی، یک آدم بانفوذی بتواند یک تعدادی از مردم را یک جایی وادار به یک عکسالعملی، به یک تحرّکی بکند لکن حرکت عظیم مردم، تکان دادن و به موج درآوردن این اقیانوس عظیم، فقط کار عالِم دینی است، فقط کار مرجع روحانی است؛ و از اینجا میشود راز دشمنیِ قدرتهای مستکبر عالم را با علمای دین، علمای سیاسی، با دین سیاسی، با فقه سیاسی، با عالِم سیاسی فهمید که چرا دشمنند؛ چون حضور اینها، حضور ضدّ استکباری و ضدّ استعماری است و این قضایای بزرگ را به وجود آورده؛ اینها میدانند، لذا با عالِم سیاسی مخالفند، با مرجع سیاسی مخالفند، با فقه سیاسی مخالفند، با دین سیاسی و اسلام سیاسی صریحاً میگویند مخالفند؛ و این حقیقتی است که باید [به آن] توجّه داشت.
بعضیها مسجد را -برخلاف آنچه ما حالا عرض کردیم- از مسائل سیاسی میخواهند بکلّی برکنار بدارند. [میگویند] آقا شما وارد سیاست نشوید، کار خودتان را بکنید. کار خودتان یعنی چه؟ یعنی بیایید همان نمازتان را بخوانید و بروید؛ فقط پیشنمازی محض. این همان سکولاریسم است. سکولاریسم بهمعنای بیدینی نیست، سکولاریسم بهمعنای این است که دین در غیر عمل شخصی، هیچ بُروزوظهوری نداشته باشد. نظام اجتماعی کاری به دین ندارد. بله، هرکسی در داخل نظام اجتماعیِ متنوّعِ غربی و شرقی و امثال اینها خودش برای خودش، در دل خودش، در عمل خودش یک ارتباطی با خدا داشته باشد؛ سکولاریسم یعنی این. این همان چیزی است که دشمنان میخواهند؛ دشمنان همین را میخواهند. آن دینی که با آن مخالفند، آن ایمانی که با آن میجنگند، آن ایمانی است که به ایجاد نظام اسلامی میانجامد و اسلام را قدرتمند میکند؛ با آن مخالفند. از اسلام میترسند؛ کدام اسلام؟ اسلامی که دارای قدرت است، دارای نظامات است، دارای سیاست است، دارای حکومت است، دارای ارتش است، دارای نیروی مسلّح است، دارای تواناییهای علمی است، دارای تواناییهای بینالمللی [است]. از اینجور اسلامی میترسند وَالّا از اسلامی که ولو یک میلیون طرفدار هم فلان جریان یا فلان حزب یک گوشهای در یک کشور یا در سراسر دنیا داشته باشد امّا قدرتی در اختیار ندارد، واهمهای ندارند؛ کاری [در برابر آن] نمیکنند. آن اسلامی که با آن مقابلند، با آن مخالفند، با آن دشمنند، کینهی آن را در دل میپرورانند، اسلام مقتدر است. آنوقت ما بیاییم اسلام را در کانونهای اصلی خود یعنی مساجد، از مسائل جامعه، از مسائل سیاست، از مسیر جامعه، از مصیر(*) جامعه بکلّی منصرف کنیم؟ این جفای بزرگی است در حقّ مسجد.
(*) جایی که کار بدان جا ختم میشود
یک نکتهی دیگری که خوشبختانه امروز در جامعهی مدّاح تا حدود زیادی رواج دارد، توجّه به مسائل جاری روز است که خب امروز اینجا شنیدید در بخشهای مختلفی راجع به مدافعین حرم و مسائل جاری روز؛ اینها خیلی مسائل مهمّی است، اینها مسائل اساسیای است؛ نباید خیال کنیم که اینها از حیطهی تدیّن ما خارج است. خب شما ببینید پیغمبر اکرم که سیّد خلق عالَم است و برتر از این بزرگوار هیچ موجودی را خدای متعال نیافریده است و آورندهی همین دین و همین اسلامی است که ما امروز مدّعیاش هستیم، در زمینهی مسائل جاری سیاسیِ کشورش -همان کشوری که آن روز وجود داشت و کشور کوچکی بود- این بزرگوار چقدر تلاش میکرد، چقدر زحمت میکشید. پیغمبر اکرم نمینشست فقط احکام نماز و روزه و توجّه و عبادت و نماز شب را به مردم یاد بدهد؛ نه، در همین مسجد مردم را جمع میکرد، آنها را به جهاد دعوت میکرد، آنها را به وحدت دعوت میکرد، آنها را به آگاهی در مقابل دشمن دعوت میکرد؛ همین حرفهایی که امروز برای من و شما مطرح است. مسائل روز مسائلی نیست که بشود از آن صرفِنظر کرد.
مدّاحی ضمن اینکه مدح بهترین خلایق عالم است -موضوعش مدح بهترین خلایق عالم است که اهلبیت (علیهمالسّلام) باشند لذا شأن و رفعت والایی دارد؛ مدّاحی بهطور طبیعی این است- امّا شما نگاه کنید ببینید مثلاً شاعری مثل دعبل خزاعی در قصیدهی «مدارس آیات» چه دارد میگوید؛ قصیدهی «مدارس آیات» آن قصیدهای [است] که حضرت [رضا (سلاماللهعلیه)] تشویق کردند و به او کسوه(۱۴) دادند و صله دادند. این قصیدهای است که اصلاً بساط بنیعبّاس را، فلسفهی وجودی بنیعبّاس را زیر سؤال میبرد و آنها را محکوم میکند؛ یعنی سیاسی محض است؛ فقط این نیست که یک روضهخوانی محض و مرثیهخوانی محض باشد؛ نه، مرثیهخوانی لازم است امّا همان کاری که در کنار مرثیهخوانی انجام میگرفته، مورد توجّه ائمّه (علیهمالسّلام) است. قصیدهی دعبل، قصیدهی کُمیت، قصائد گوناگون که شعرای آنوقت میگفتند، دیگران هم میخواندند و انشاد میکردند یعنی مثل شما که با صدا میخوانید، چه خود شاعر، چه دیگری، میآمدند و آنها را با صدا برای مردم میخواندند؛ وسایل تبلیغات جمعی عبارت بود از همینها؛ امروز شما از همینها میتوانید استفاده کنید؛ از وسایل تبلیغات جمعی بهرهمند بشوید و مردم را هدایت کنید؛ این به نظر من کار بسیار اساسیای است.
یک سنگر دیگر از سنگرهای دشمن، جدایی دین از سیاست بود. به همه باورانده بودند که دین باید در محیط سیاست، در محیط زندگی و در نظام اجتماعی دخالت نکند؛ این را باورانده بودند. حالا آنهایی که با دین سروکار نداشتند که به جای خود، حتّی متدیّنین و حتّی بعضی از علمای دین باور نمیکردند که اسلام بتواند در مسائل سیاسی دخالت کند؛ این در حالی است که اصل تولّد اسلام در اوّل، با رویکرد سیاسی بود. پیغمبر اکرم اوّلین کاری که در مدینه کرد، حکومت تشکیل داد، امّا این باور را در ذهنها گنجانده بودند و از این سنگر علیه نظام و علیه کشور و علیه مردم فعّالیت میکردند. جمهوری اسلامی آمد و این سنگر را هم منهدم کرد و نابود کرد. امروز دربارهی مسائل کشور از دیدگاه اسلامی و قرآنی، جوانهای ما و دانشجوهای ما در دانشگاههای ما [هم] دارند کار میکنند و تلاش میکنند، چه برسد به علما و حوزههای علمیه و مانند اینها.
مخالفت با انقلاب هم دوجور است: یکوقت صریحاً کسانی با انقلاب مخالفت میکنند -که این هم در حوزه وجود دارد، نه اینکه وجود نداشته باشد، ما بیاطّلاع نیستیم؛ حالا کسانی هستند صریحاً گوشهکنار [مخالفت میکنند]؛ البتّه کم هستند- یکوقت هست که نه، صریحاً با انقلاب مخالفت نمیشود، [بلکه] با مبانی و مبادی اعتقادی انقلاب مخالفت میشود؛ روی اینها باید حسّاس بود. اینکه ملاحظه میکنید بنده مرتّب روی مسئلهی استکبار تکیه میکنم، روی مسئلهی آمریکا تکیه میکنم، [به خاطر] این نیست که از روی عادت، آدم دائم بخواهد یک حرفی را تکرار کند؛ نه، اینها احساس خطر است. اگر نظام اسلامی در قبال نظم منحطّ جهانی هویّت خودش را از دست داد، شکست خواهد خورد؛ اهمّیّت نظام اسلامی -که میگوییم دنیا را تکان داد این انقلاب- بهخاطر این است؛ یک چیز جدید آورد.
خب، این چیز جدید، نظام ظالمانه و غیر عادلانه و مبتنیِ بر ظلم و زور و تزویر و مانند اینها را به چالش کشید؛ جمهوری اسلامی، نظام جهانی ظالمانه را به چالش کشید؛ علّت مخالفت با ما هم همین است. [علّت] اینکه با نظام اسلامی مخالفت میشود این است؛ وَالّا اگر چنانچه اسلام غیر سیاسی، اسلامی که کاری به کار اینوآن ندارد، اگر یک چنین اسلامی حاکم باشد، نه، هیچ اهمّیّتی هم نمیدهند و مخالفتی هم نمیکنند. شما با آمریکا، با دستگاه استکبار، با صهیونیسم همراه باشید -در کار اقتصادیشان، در کارهای سیاسیشان، در جهتگیریهایشان- و مثل آنها فکر کنید، مثل آنها حرف بزنید، مثل آنها مشی کنید، هیچ مخالفتی ندارند؛ اسمتان مسیحی باشد، اسمتان بودایی باشد، اسمتان مسلمان باشد برایشان هیچ اهمیّتی ندارد. (۴) (بله مرگ که حتماً بر آمریکا، امّا حالا اجازه بدهید صحبت بکنیم.) پس بنابراین، مسئله این است.
آن تحلیلی را که حالا باید جلوی انسان بیاورند، تماشا کند، بخواند، دقّت کند، تا به یک نتیجهی عمقی برسد، این را امام همینطور نگاه که میکرد میفهمید؛ مرد پخته، مرد آگاه. شما نگاه کنید ببینید روی چه چیزهایی این مردِ حکیمِ پختهی آگاه تکیه کرده، آنها اساسِ مسئله است، مسائل اساسی آنها است. اینها را نبایستی بتوانند تغییر بدهند؛ یک شکل مخالفت با نظام و مخالفت با انقلاب مخالفت با این چیزها است. اگر چنانچه در کارهای ما، در حرفهای ما، در جهتگیریها و رویکردهای تبلیغی ما مخالفت با آن مبانی وجود داشته باشد ضدّیّت با انقلاب و ضدّیّت با نظام اسلامی و ضدّیّت با اسلام سیاسیای است که تحقّق پیدا کرده.
بعد از دوران صدر اسلام، اوّلین باری است که اسلامِ صحیحِ نابِ متّکی به قرآن و حدیث در عالم واقع، دارد تحقّق پیدا میکند؛ حتّی در دورانهایی که مثلًا علما، محترم هم بودند، اینجور نبوده. فرض کنیم در دوران صفویّه؛ خب علما، محترم بودند؛ محقّقکَرکی از شام پا میشود میآید در اصفهان یا در قزوین یا در کجا و شیخالاسلام کلّ کشور هم میشود؛ پدر شیخ بهایی، خود شیخ بهایی، اینها همه کسانی هستند که جزو علمای بزرگ بودند، خیلی هم محترم بودند، امّا اینها حدّاکثر کاری که میکردند این بود که مثلاً فرض کنید که دستگاه قضاوت را برعهده بگیرند، آنهم تا جایی که منافات با برخی از تندرویهای دستگاه حکومت و سلطنت نداشته باشد؛ وَالّا شاهعباس و شاهطهماسب و بقیّهی سلاطین، کار خودشان را میکردند، حکومت اسلامی نبود، حکومت دینی نبود. اینکه منشأ و مبدأ احکام حکومتی کتاب و سنّت باشد، روایات ائمّه باشد، از صدر اسلام -یعنی حالا آن مقداری که صدر اسلام بوده، بعد از آن- تا امروز دیگر سابقه نداشته است. امروز در ایران اوّلین بار است که یک چنین حکومتی بهوجود میآید. معنای اسلام سیاسی این است؛ اسلام سیاسی یعنی اسلامی که سیاست ادارهی جامعه را و مدیریّت جامعه را برعهده میگیرد؛ یعنی اسلام میشود مدیر جامعه. این بار اوّلی است که در اینجا اتّفاق افتاده است؛ این را میخواهند از بین ببرند، این را میخواهند نابود کنند؛ نابودکردنش هم به همین شکلی است که عرض کردم.
آماج دوّم مردمند. باورهای مردم باید عوض بشود؛ باور به اسلام، باور به انقلاب، باور به اسلام سیاسی، باور به اینکه اسلام غیر از کارهای شخصی وظایف عمومی هم دارد، حکومت هم دارد، جامعهسازی هم دارد، تمدّنسازی هم دارد؛ باور به نفی اینها [جایگزین شود]. اینها باید از ذهن مردم زدوده بشود، عکسش در ذهن مردم جا بگیرد.
[میخواهند] باور به استقلال را عوض کنند. بعضیها البتّه ناشیگری میکنند؛ میبینیم گاهی اوقات در بعضی از مطبوعات، صریحاً استقلال کشور را یک امر قدیمی و کهنهشده میدانند و میگویند امروز دیگر استقلال کشورها مطرح نیست. یعنی چه؟ یعنی در نقشهی جغرافیای جهانی یک قدرتی وجود دارد، آن قدرت تصمیم میگیرد و همه عمل میکنند -مثل حرارت مرکزی- یک جایی یک چیزی تولید میکند، بقیّه مصرف میکنند. این را دارند ترویج میکنند؛ نفوذ یعنی این. البتّه این کاری است که دارد انجام میگیرد.
با یک سیاستمدار آمریکایی مصاحبه کردند؛ مصاحبهگر از او میپرسد که دشمن آمریکا کیست؟ او در جواب میگوید دشمن آمریکا تروریسم نیست، دشمن آمریکا مسلمانها هم نیستند، دشمن آمریکا «اسلامگرایی» است؛ اسلامگرایی. یعنی مسلمان تا وقتی بیتفاوت راهش را بیاید و برود و انگیزهای نسبت به اسلام نداشته باشد، احساس دشمنی با او نمیکنند؛ امّا وقتی اسلامگرایی به میان آمد، پایبندی و تقیّد به اسلام و حاکمیّت اسلام به میان آمد، پایهریزیِ همان تمدّن اسلامی وقتی به میان آمد، دشمنیها شروع میشود؛ راست گفته، دشمن او اسلامگرایی است. لذا وقتی بیداری اسلامی در دنیای اسلام رخ میدهد، شما میبینید چقدر دستپاچه میشوند، تلاش میکنند، کار میکنند بلکه ضایعش کنند، بلکه نابودش کنند؛ یک جاهایی هم موفّق میشوند. البتّه من به شما عرض بکنم که بیداری اسلامی نابود شدنی نیست؛ بیداری اسلامی انشاءالله به فضل الهی، به حولوقوّهی الهی به اهداف خود خواهد رسید.
آرمانها چه هستند؟ جزو چیزهایی که بنده اینجا یادداشت کردهام به عنوان آرمانها، یکی مسئلهی ایجاد جامعهی اسلامی و تمدّن اسلامی است؛ یعنی احیای تفکّر اسلام سیاسی؛ یکعدّهای از قرنها پیش، سعی کردند اسلام را از زندگی، از سیاست، از مدیریّت جامعه هرچه میتوانند دور کنند و منحصرش کنند به مسائل شخصی؛ مسائل شخصی را هم یواش یواش محدود کنند به مسائل قبرستان و قبر و مجلس عقد و از این حرفها؛ نه، اسلام آمده است که «الّا لِیُطاعَ بِاِذنِ الله»؛(۵) فقط هم اسلام نیست؛ همهی پیغمبران همینجورند. ادیان الهی آمدهاند برای اینکه در جامعه پیاده بشوند، در جامعه تحقّق واقعی پیدا کنند؛ این باید اتّفاق بیفتد. یکی از مهمترین آرمانها این است.
بهنظر من در برابر پدیدهی اسلامهراسی مطلقاً نباید منفعل شد؛ بله، اسلامهراسی وجود دارد؛ عدّهای دارند مردم را، جوامع را، جوانان را، اذهان را از اسلام میترسانند؛ اینها چه کسانی هستند؟ درست که مسئله را میشکافیم و در مسئله دقّت میکنیم، میبینیم که اینها همان اقلّیّت قلدر و زیادهخواهی هستند که از حاکمیّت اسلام میترسند؛ از اسلام سیاسی میترسند؛ از حضور اسلام در متن زندگی جوامع میترسند؛ علّت ترسشان هم این است که منافع آنها لطمه خواهد خورد. اسلامهراسی در واقع ترجمهی هراس و سراسیمگی قدرتها در مقابل اسلام است؛ واقع قضیّه این است. یعنی شما اینجا زحمت کشیدید، ملّت ایران تلاش کردند، زحمت کشیدند، مجاهدت کردند، نظام اسلامی را سرِ کار آوردند و این نظام اسلامی را تثبیت کردند، پایهاش را محکم کردند، آن را در مقابل حوادث گوناگون مصونیّت و ایمنی دادند و روزبهروز قوی کردند؛ این، قلدرهای دنیا را میترساند. اسلامهراسیای که امروز وجود دارد، در واقع انعکاس و بازتاب دغدغهی آنها است، سراسیمگی آنها است؛ نشان میدهد که شما پیش رفتید؛ نشان میدهد که اسلام توانسته است حرکت خود را بهطور موفّق تا اینجا پیش ببرد.
جوانان! عزیزان!
حضور شما در مراکز دانشگاهی کشورها، فرصت نگاه ژرف و حکمتآمیز به رویدادها و پدیدههای جهان را به شما و فرصت بهرهمندی از دانشمندانی جهاننگر و جهانشناس را به ایران آینده میبخشد. اینها را باید قدر شناخت.
فریفتگی به همان اندازه زیانبخش است که بیخبری. امروزه بهطور ویژه به این بیندیشید که چرا سیاستهای غربی به اسلامهراسی دامن میزنند؟ و کدام عنصر پر قدرت در اسلام سیاسی به شیوهی ایران است که قدرتمداران آزمند و متعدّی و مستکبر را به همهگونه رویاروئی با آن بر میانگیزد؟
دانشاندوزی را با اندیشهورزی و این هر دو را با پرهیزگاری و پاکدامنی بیامیزید؛ در اینصورت هیچ اندوختهئی برای کشور با ثروت وجود جوانانی چون شما برابری نخواهد کرد.
در مراكز فرهنگی همچنین باید از افراد اهل فرهنگی استفاده كرد كه واقعاً متدین و انقلابی و معتقد به اسلام سیاسی و مردم سالاری دینی باشند.
هیئتها نمیتوانند سكولار باشند؛ هیئتِ امام حسینِ سكولار ما نداریم! هركس علاقهمند به امام حسین است، یعنی علاقهمند به اسلام سیاسی است، اسلام مجاهد است، اسلام مقاتله است، اسلام خون دادن است، اسلام جان دادن است؛ معنای اعتقاد به امام حسین این است. اینكه آدم در یك مجلس روضه یا هیئت عزاداری مراقب باشد كه نبادا وارد مباحث اسلام سیاسی بشود، این غلط است. البتّه معنای این حرف این نیست كه هر حادثهی سیاسی در كشور اتّفاق میافتد، ما باید حتماً در مجلس روضه آن را با یك گرایش خاصّی - حالا یا این طرف، یا آن طرف - بیان كنیم و احیاناً با یك چیزهایی هم همراه باشد؛ نه، امّا فكر انقلاب، فكر اسلام، خطّ مباركی كه امام (رضوان الله علیه) در این مملكت ترسیم كردند و باقی گذاشتند، اینها بایستی در مجموعهها و مانند اینها حضور داشته باشد.
در چنین شرایطی حركت بیداری اسلامی نیز در منطقه آغاز شد و غربیها كه خود را عقبمانده از حركت تفكر انقلاب اسلامی میدیدند، با سراسیمگی برای مقابله با بیداری اسلامی و اسلام سیاسی وارد میدان شدند.
امروز پرچم اسلام، پرچم دینداری، پرچم شجاعت و پرچم نوآوری در زمینه ی سیاست در دست ملت ماست. دشمنها در تبلیغاتِ خود سعی می كنند این دستاوردها را كوچك نشان دهند و آنچه را كه این ملت به دست آورده، از قلم بیندازند؛ اما نمی توانند. انواع تلاشها را برای مقابله كرده اند. حتّی كار دشمنان انقلاب اسلامی با محوریت امریكا به این جا رسید كه سعی كردند نسخه ی بدلِ سر تا پا غلط از نظام اسلامی را در افغانستان به وجود آورند، كه شد حكومت طالبان؛ تبدیل شد به یك كاریكاتور خنده آور مسخره؛ همان هم شد آفت جانشان. شاید به خیال خودشان می خواستند پرچم اسلامخواهی و احیای اسلام سیاسی را از دست این ملت بگیرند و دست كسانی بدهند كه دست آموز خودشان بوده اند؛ اما نتوانستند و نخواهند توانست. خدا را شكر می كنیم كه اراده ی ما محكم است؛ راهمان روشن است؛ مردممان مؤمن اند و مكتب سیاسی امام، زنده و درخشنده است. دشمنان ما هم قدرت ملت را فهمیده اند و به آن اعتراف كرده اند.
دنیای اسلام پس از رخوت و خواب آلودگی درازمدت و خسارت بار خود كه سرانجام به سیطره سیاسی و فرهنگی بیگانگان انجامید و منابع مادی و بشری اش در خدمت رشد و اقتدار و سلطه دشمنانش قرارگرفت، اكنون خود را بازیافته و به مرور، دربرابر غارتگران و حرامیان، جبهه گرفته است.
نسیم بیداری اسلامی در همه جای جهان اسلام وزیده و پانهادن اسلام به عرصه عمل، به مطالبه ای جدی بدل شده است.
نظریه «اسلام سیاسی» جایگاهی والا در ذهن نخبگان یافته و در مد نگاه آنان، افقی روشن و امیدبخش گشوده است.
با افول اندیشه های وارداتی و پرجنجال، همچون سوسیالیسم و ماركسیسم و به خصوص با دریده شدن پرده ریا و فریب از روی دمكراسی لیبرال غرب، سیمای عدالتخواه و آزادی بخش اسلام، از همیشه آشكارتر گشته و بی رقیب، درصدر آرزوهای عدالتخواهان و آزادی طلبان و نخبگان و اندیشمندان نشسته است. جوانان و جوانمردان بسیاری در كشورهای مسلمان به نام اسلام و در آرزوی حكومت عدل اسلامی به جهاد سیاسی و فرهنگی و اجتماعی روی آورده اند و عزم ایستادگی در برابر تحمیل و سلطه بیگانگان مستكبر را در جوامع خود گسترش می دهند.
صهیونیست ها در فلسطین، خون پیر و جوان و زن و مرد و كودك را می ریزند و خانه ها را ویران می سازند. آمریكا و انگلیس در عراق به تظاهركنندگان بی سلاح حمله می كنند و حریم خانه ها و حرمت نوامیس مردم را می شكنند. هنوز آتش های برافروخته آنان فرو ننشسته، دنیای اسلام را به آتش افروزی های دیگر نوید می دهند.
این رفتارهای عصبی و شرارت آمیز، بیش از آنكه برخاسته از قدرت و اعتماد به نفس باشد، ناشی از سراسیمگی و وحشت است. آنان بیداری اسلامی را حس می كنند و از فراگیری اندیشه «اسلام سیاسی» و حاكمیت اسلام بشدت احساس خطر می كنند. آنان از فكر روزی كه امت اسلامی یكپارچه و امیدوار، بپاخیزد به خود می لرزند.
مهمترین كاری كه امام بزرگوار ما در سطح دنیای اسلام انجام داد، این بود كه ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام را احیاء كرد. از روزی كه استعمار وارد كشورهای اسلامی شد، همه تلاش استعمارگران و سلطهگران این بود كه ابعاد سیاسی و اجتماعی اسلام، عدالتخواهی، آزادیخواهی و استقلالطلبی اسلام را از اسلام حذف كنند. سلطهگران برای اینكه استیلای خود را بر ملتها و منابع كشورهای اسلامی هرچه بیشتر گسترش دهند، خود را ناچار میدیدند كه ابعاد سیاسی اسلام را از اسلام جدا كنند و اسلام را به معنای تسلیم در مقابل حوادث، تسلیم در مقابل اشغالگر و تسلیم در مقابل دشمن ظالم و قوی پنجه تفسیر كنند. امام حقایق فراموششده اسلام را احیاء كرد؛ عدالتخواهی اسلام را سرِ دست بلند كرد؛ ضدّیت اسلام را با تبعیض و اختلاف طبقاتی و اشرافیتها علنی كرد. از روز اوّل تا روزهای آخر عمر، امام بزرگوار روی قشرهای مستضعف، پابرهنهها و محرومان تكیه كرد. بارها و بارها در آغاز تشكیل نظام اسلامی و در طول ده سال عمر با بركتش در مقام رهبری نظام اسلامی، به مسؤولان و به همه ما تأكید كرد كه باید رعایت حال ضعفا را بكنید؛ شما مرهون طبقه پابرهنه این كشورید. عزیزان من؛ ملت بزرگ ایران! هر جا و در هر موردی ما به این توصیه امام توجّه نمودیم و در برنامهریزیها، قانونگذاریها، اجرا و عزل و نصبها، به این نصیحت عمل كردیم، پیروزی نصیب ما شد.
اسلام سعادت مردم را دنبال میكند. اسلام با فساد و ظلم و تبعیض مخالف است. اسلام برای رفاه مردم در كنار معنویت مردم به میدان آمده است. امام این را از آغاز شروع مبارزات تا تشكیل نظام اسلامی و تا آخر عمر، مكرّر بیان كرد. امامِ عظیمالشّأن ما در دنیای اسلام این را نشان داد كه فقه اسلام - یعنی مقرّرات اداره زندگی مردم - در كنار فلسفه اسلام - یعنی تفكّر روشنبینانه و عمیق و استدلالی - و عرفان اسلام - یعنی زهد و انقطاع الیاللَّه و دامن برچیدن از هواهای نفسانی - چه معجزه بزرگی میتواند بیافریند. امام عملاً نشان داد كه اسلام سیاسی، همان اسلام معنوی است. در طول دوران استعمار، دشمنان اسلام و دشمنان بیداری ملتهای اسلامی، تبلیغ میكردند كه اسلامِ معنوی و اسلامِ اخلاقی از اسلامِ سیاسی جداست. امروز هم همین را تبلیغ میكنند. امروز هم دستگاههای تبلیغاتی دشمن و جبهه دشمنِ نظام اسلامی با انواع و اقسام وسایل تبلیغاتی سعی میكند اسلامِ سیاسی و اسلامِ عدالتخواه و اسلامِ اجتماعی را به عنوان چهرهای خشن در دنیا معرفی كند و مردم را به اسلامِ منزوی، اسلامِ تسلیمطلبانه و اسلامی كه در مقابل متجاوز و ظالم و زورگو هیچ عكسالعملی از خود نشان نمیدهد، سوق دهد. امام این را شكست و این انگاره دروغین از اسلام را باطل كرد و اسلام ناب را مطرح نمود. اسلام نابی كه امام مطرح كرد، یعنی ضدّ اسلام متحجّر و خرافی و همچنین ضداسلام رنگ باخته در مقابل مكاتب بیگانه و التقاطی. هم آن روز، هم در طول سالهای مبارزه برای تشكیل نظام اسلامی، و هم تا امروز، این یكی از نقاطی است كه جبهه دشمن اسلام روی آن تأكید میكند: سیاست را از معنویت جدا كردن؛ یعنی اگر كسی میخواهد مسلمان باشد، باید سرِ خود بگیرد و گوشهای بنشیند و به اینكه دشمن چه میكند، متجاوز چه میكند، اشغالگر چه میكند، كاری نداشته باشد. امروز هم این را تبلیغ میكنند. امام نقطه مقابلِ این را در دنیای اسلام مطرح كرد و امروز دنیای اسلام این موج عظیم را در درون خود دارد. شما به هر كشوری از كشورهای اسلامی بروید، میبینید اسلامِ زنده، در نظر نخبگان، جوانان، دانشگاهیان، دانشمندان، علما و آزادگانِ آنجا، اسلامی است كه بتواند ملت خود را در مقابل زورگویان و قلدران و قدرتطلبان و متجاوزان عالَم حفظ و حمایت كند و به آن مصونیّت ببخشد و اجازه دخالت و تسلّط و سیطره دشمن را بر مردم ندهد. آنها این اسلام را میخواهند و اسلام ناب محمّدی یعنی همین.
امروز شما ببینید دنیا از چه ابزاری استفاده میكند؛ ابزارهای تبلیغاتیِ پیشرفته علیه نظام و اهداف اسلامی و علیه اصل اسلام. یك روز میگفتند با اسلامِ سیاسی مخالفیم؛ اما امروز اصل اسلام هم اگر در گوشهای پیدا شود، برای آنها قابل تحمّل نیست! دشمن، این گونه از ابزارهای مختلف استفاده میكند. ما باید در این زمینهها خیلی هوشیارانه حركت كنیم. در دنیایی كه بر پایه ظلم میچرخد، اگر ما بتوانیم عَلمِ عدالت را در اینجا برافراشته نگهداریم، شما بدانید دلهای ملتها - حتّی ملتهای غیر مسلمان - مجذوب خواهد شد؛ چون همه تشنه عدالتند. امروز دنیا تشنه عدالت است.
امام بزرگوار ما با ارائهی مكتب سیاسی اسلام، خط بطلان بر همهی تلاشهای فرهنگی و سیاسی دشمنان اسلام در طول یكقرن و نیم گذشته كشید كه سعی كرده بودند اسلام را بكلی از عرصهی زندگی جامعه بیرون رانده و با طرح نظریهی جدایی دین از سیاست، دینداری را فقط پرداختن به عبادت و اعمال شخصی قلمداد كنند، و با حذف اسلام از صحنهی سیاست جهان، كشورهای اسلامی را عرصهی غارتگریها و تاخت و تازهای سیاسی و نظامی خود نمایند.
با ارائه و تعلیم و تبلیغ مكتب سیاسی اسلام، كه در آن هم نقش مردم و اراده و خواست آنان و هم نقش هدایت الهی و احكام سعادتبخش قرآنی در ادارهی زندگی عمومی و حكومت، مشخص گردیده، و جایگاه ایمان و جهاد و اراده و تدبیر تبیین شده است، مبارزات گستردهی مردم، سمت و سوی منطقی و فكری خود را یافت و امام حكیم فرزانه و شجاع، در موضع رهبر بی معارض، چون خورشیدی صحنهی مبارزات را روشن كرد، و سیل عظیم مردم به سوی میدانهای نهضت اسلامی سرازیر شد، و رهبری حكیمانه و همیشه بیدار امام موجب شد كه هجوم وحشیانهی رژیم و مزدورانش به مردم مبارز، نه فقط عزم و ارادهی آنان را سست نكند، كه آتش خشم و عزم انقلابی آنان را تیزتر نیز بنماید.
مسأله دیگری كه توجّه به آن خیلی لازم است، مسأله دین و سیاست است. جدا كردن دین از سیاست كه شاید از قریب دویست سال قبل در برنامه دشمنان دنیای اسلام بوده است، نكته بسیار مهمّی است. ولو خود این كلمه را تكرار كنید كه «سیاست اسلام از دیانت آن جدا نیست، دیانت اسلام از سیاست آن جدا نیست». این تكرار شود، گفته شود و به گوش همه برسد.
پیامبر اكرم، اوّل كه به مدینه تشریف بردند، یك حكومت تشكیل دادند. حكومت یعنی چه؟ نرفتند گوشهای بنشینند و بگویند هر كس خواست مسأله بپرسد - چون كفّار قریش نیستند كه ایجاد مزاحمت كنند - بیاید پیش ما آزادانه بپرسد! یا مثلاً هركه خواست نماز یاد بگیرد، برود از فلانی یاد بگیرد یا از خودمان بیاموزد. اوّل، یك حكومت و یك ریاست تشكیل دادند. كار اوّلِ اسلام این است. بعد هم بلافاصله این حكومت شروع به كارهای حكومت مقتدر كرد: جنگیدن، مبارزه كردن، بعد كمكم نامهنگاری به این طرف و آن طرف و حلّ و فصل امور دیگر. در مقابل این واقعیت، چه كسی میتواند غیر از آنچه كه معنا و مفهوم صریح آن، وحدت دین و سیاست در اسلام است، مطلبی اقامه كند؟
قدم اوّل بعد از بعثت، نهضت، مبارزه و حرکت است. هیچ پیغمبری نتوانست این راه را بدون مبارزه بپیماید؛ این بار را به منزل برساند و این پیام را به مردم ابلاغ کند. این طور نیست که مردمی که بعثت در قلب آنها، در میان آنها و در محیط آنها انجام گرفته است، آن دنیای جدیدی را که بعثت پیشنهاد میکند، به آسانی بپذیرند. لذا مبارزات با پیغمبران شروع میشود و پیغمبران، پردشمنترین انسانهایی هستند که حامل یکبار امانت و یک حقّی هستند؛ و بعثت از روز اوّل، با این دشمنیها مواجه شد و مبارزهی پیغمبر نیز از روز اوّل آغاز گردید و این مبارزه، تا لحظهی وفات نبیّ اکرم- بیست و سه سال- طول کشیده است.
شما توجه بفرمایید که این بیست و سه سال، چه سالهای مبارکی بوده است. بیست و سه سال، یکعمر طولانی و زمان زیادی نیست. شما خیلی افراد را مشاهده میکنید که در طول بیست سال، بیست و سه سال یا بیست و پنج سال موفق نمیشوند که حتی یک کار قابل ارائه و قابل عرضه انجام دهند. معمولًا زندگیها به امور شخصی میگذرد. اگر کارنامهی انسانهای بزرگ را- چه دانشمندان، چه فلاسفه و چه سیاستمداران- نگاه کنید، محدودهی کار آنها را در طول بیست و سه سال خواهید دید- البته به اختلاف ظرفیت و توان اشخاص- معلوم نیست که بتوانند کارهای خیلی بزرگی انجام دهند. اما ببینید برکات این سالیان کوتاه، بیست و سه سالی که پیغمبر اکرم، عمر مبارکش را در دوران بعثت گذرانید، چقدر زیاد است! در قلب جاهلیّت و در قلب قرون جاهلی عالم- نه فقط منطقهی جاهلی، بلکه قرنهای جاهلیّت بشر و تراکم ظلمات جهل- توانست بنایی را برافرازد و شعله و چراغی را برافروزد که نورانیّت آن در طول تاریخ، روز به روز بیشتر خواهد شد و مردم بیشتری را دستگیری خواهد کرد و به هدایت خواهد رساند.
شروع این راه در سیزده سال اوّلِ زندگی پیغمبر است؛ تا اینکه منتهی به تشکیل حکومت میشود. پس قدم بعدی، تشکیل نظام مبتنی به این تفکّر و بر مایهی بعثت است. لذا توجّه میکنید از این ترتیب، خوب میشود فهمید حرف کسانی که سعی میکنند تا دین و بخصوص دین اسلام را جدای از حکومت معرفی کنند، غلط است. البته همهی ادیان در این جهت مثل هم هستند؛ لیکن این ادّعا در مورد اسلام، خیلی عجیب است که کسی بخواهد دین اسلام را از زندگی، سیاست، ادارهی کشور و از حکومت جدا کند؛ کنار بگذارد و بین اینها تفکیک ایجاد نماید. اسلام از روز اوّلی که به وجود آمد، با یک مبارزهی دشوار، به سمت تشکیل یک نظام و یک جامعه حرکت کرد. بعد از سیزده سال مبارزه هم، پیغمبر اکرم توانست- اگرچه نه در شهر خود و در نقطهی ولادت این بعثت، اما در نقطهی دیگری از دنیای آن روز- این نظام را سرپا کند و به وجود آورد.
از بزرگترین مظاهر شرك در عصر حاضر، تفكیك دنیا از آخرت، و زندگی مادّی از عبادت، و دین از سیاست است. گویی خدای دنیا - معاذاللَّه - جباران و زورگویان و چپاولگران و ابرقدرتها و جنایتكارانند، و استضعاف و استعباد و استثمار خلایق و علو و استكبار نسبت به بندگان خدا حق مسلّم آنهاست، و همگان باید پیشانی اطاعت بر آستان تفرعن آنها ساییده و در برابر زورگویی و غارتگری و میل و ارادهی بیمهار آنان تسلیم باشند و اعتراض نكنند؛ چرا كه وعاظالسلاطین و نوادگان «بلعم باعورا»، فریاد برخواهند آورد كه دخالت در سیاست كردید، و اسلام را چه به سیاست؟!این، همان شركی است كه امروز مسلمانان باید با اعلام برائت، دامن خود و اسلام را از آن تطهیر كنند. آنچه جای تأسف است، اینكه سالها غفلت مسلمین و مهجور ماندن قرآن سبب شد كه دستهای تحریف بتوانند به نام دین، هر سخن باطلی را در اذهان جای داده و بدیهیترین اصل دین خدا را منكر شوند و شرك را جامهی توحید پوشانده و مضمون آیات قرآن را بیدغدغه انكار كنند، و در حالی كه قرآن اقامهی قسط را هدف از ارسال رسل میداند؛ «لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الكتاب والمیزان لیقوم النّاس بالقسط»(11)، و در حالی كه با خطاب «كونوا قوّامین بالقسط شهداء للَّه»(12)، همهی مؤمنین را موظف به تلاش برای اقامهی قسط میكند، و در حالی كه آیات كریمهی قرآن، اعتماد به ستمگران را ممنوع میسازد و به پیروان خود میفرماید: «و لاتركنوا الی الّذین ظلموا فتمسّكم النّار»(13)، و گردن نهادن به ظلم طاغوت را منافی با ایمان میشمرد و میگوید: «الم تر الی الّذین یزعمون انّهم امنوا بما انزل الیك و ما انزل من قبلك یریدون ان یتحاكموا الی الطّاغوت و قد امروا ان یكفروا به»(14)، و كفر به طاغوت را در كنار ایمان به خدا قرار میدهد؛ «فمن یكفر بالطّاغوت و یؤمن باللَّه فقداستمسك بالعروة الوثقی»(15)، و در حالی كه نخستین شعار اسلام، توحید، یعنی نفی همهی قدرتهای مادّی و سیاسی و همهی بتهای بیجان و باجان بود، و در حالی كه اولین اقدام پیامبر(ص) پس از هجرت، تشكیل حكومت و ادارهی سیاسی جامعه بود، و یا دلایل و شواهد فراوان دیگری كه بر پیوند دین و سیاست حكم میكند، باز كسانی پیدا میشوند كه بگویند دین از سیاست جداست، و كسانی هم پیدا شدند كه این سخن ضداسلامی را از آنها بپذیرند.
سیاستمدارانی كه دایماً دم از جدایی دین و سیاست میزنند و كسانی از مدعیان دینداری كه به كمك آنان شتافته و همین سخن را تكرار میكنند، آیا هرگز در آیات قرآن و تاریخ اسلام و احكام شریعت اندیشیدهاند؟ آیا فكر كردهاند كه اگر دین جدا از سیاست است، پس چرا قرآن همهی امور سیاسی را، یعنی حكومت را، قانون را، صفبندیهای زندگی را، جنگ و صلح را، تعیین دوست و دشمن را و دیگر مظاهر سیاست را، همه و همه را به خدا و دین خدا و اولیای خدا مرتبط میكند؟
آیا در آیهی «یا ایّهاالّذین امنوا لاتتّخذوا عدوّی و عدوّكم اولیاء»(16) و آیهی «و لاتطیعوا امرالمسرفین الّذین یفسدون فی الارض و لایصلحون»(17)، یا آیات معرفی حزباللَّه و حزبالشیطان، یا آیات ولایتاللَّه، یا آیات حكم به غیر ما انزلاللَّه، اندیشیده و در آن تأمل كردهاند؟
آیا اعمال و رفتار سیاسی و اجتماعی انسانها كه بیشترین بخش زندگی آنهاست، بدون جزاست؟ پس «و وجدوا ما عملوا حاضرا»(18) و «وفیّت كلّ نفس ما عملت»(19) چیست و با كدامین میزان سنجیده میشود؟ آیا میتوان گفت اسلام در دنیا به خوب و بد اینگونه اعمال كاری ندارد و وظیفهیی مقرر نمیكند؛ ولی در آخرت جزای آن داده میشود؟
آیا جهاد اسلامی كه درصدها آیهی قرآن و حدیث مسلّم، در زمرهی برترین فرایض دینی قرار گرفته و ترك آن مایهی ذلت و شقاوت دنیا و آخرت شناخته شده، برای به دست آوردن چه چیز و دفاع از كدامین ارزش است؟ آیا حیات طیبهیی كه برای تحصیل آن باید جهاد كرد، زندگی در زیر سایهی شوم ولایت غیرخداست؟ بر خاك مذلت نشستن و حاكمیت جباران و ارزشهای غیرالهی را تماشا كردن و تن به ذلت دادن است؟ و اگر چنین نیست و جهاد برای تحصیل حاكمیتِ اللَّه و خروج از ولایت طاغوت به ولایتِ اللَّه است، پس چگونه میتوان نقش و ارزش سیاست را در دین و در هدفهای تعیینشدهی دینی، دست كم یا نادیده گرفت؟
بدیهی است كه نغمهی شوم جدایی دین از سیاست، ساختهی دشمنان پلیدی است كه از اسلامِ زنده و در صحنه، سیلی خورده و با این ترفند خواستهاند صحنهی زندگی را از حضور دین فارغ كرده و خود زمام امور دنیای مردم را به دست گیرند و بیدغدغه بر سرنوشت انسانها تسلط یابند. اما تلخ و تأسفانگیز آن است كه كسانی به نام دین و در كسوت علمای دین، همین سخن را تكرار كنند و در ترویج آن، سعی و تلاش كنند. این همصداییِ برخی ملبسین به لباس دین با دشمنان پلید و خطرناك، اگرچه در مواردی ناشی از غفلت آنان از اهمیت سیاست و نقش آن در سرنوشت انسانها و در مواردی ناشی از تنبلی و ترس و تن دادن به زندگی آسان است، اما در مواردی هم ناشی از همدستی خطرناك این دینفروشان و نوادگان «بلعم باعورا» با ارباب قدرت و مكنت است، كه مسلمانان باید این را بزرگترین خطر، و چنین آخوندهایی را پلیدتر از اربابان سیاسیشان بدانند و از شر آنان به خدا و به همت و آگاهی خود پناه برند.
این وعاظالسلاطین(لعنهماللَّه)، به این هم اكتفا نمیكنند كه نغمهی شوم جدایی دین از سیاست را به زبان دین بیان كنند؛ بلكه برای تحكیم قدرت شیاطین، به مدح و ثنا و تأیید جنایتكاران هم میپردازند. آیا این، دخالت در سیاست و حرام نیست؟
آیا تضعیف اسلام و مسلمین، ایجاد تفرقه، مقابله با انقلاب اسلامی و تبرّی از اولیای خدا و تهمت و بهتان به آنها و افكار آیات خدا - ولو سیاسی هم باشد اشكالی ندارد؛ ولی حمایت از مظلومان و برائت از مشركان و همنوایی با محرومان و ستمدیدگان و اعتراض به تسلط امریكا و اسرائیل بر كشورهای اسلامی و مخالفت با غارتگری كمپانیهای خارجی و محكوم كردن خیانت رؤسا و سلاطین مسلمانْنام و حمایت از مبارزات مسلمانان واقعی و امثال آن جرم است؟!
اینجاست كه سخن امام فقید ما، آن داعی الیاللَّه و فانی فیاللَّه آشكار میشود كه اسلام را به اسلام ناب محمّدی(ص) و اسلام امریكایی تقسیم میكرد. اسلام ناب محمّدی، اسلام عدل و قسط است؛ اسلام عزت و اسلام حمایت از ضعفا و پابرهنگان و محرومان است؛ اسلام دفاع از حقوق مظلومان و مستضعفان است؛ اسلام جهاد با دشمنان و سازشناپذیری با زورگویان و فتنهگران است؛ اسلام اخلاق و فضیلت و معنویت است.
اسلام امریكایی، چیزی به نام اسلام است كه در خدمت منافع قدرتهای استكباری و توجیهكنندهی اعمال آنهاست؛ بهانهیی برای انزوای اهل دین و نپرداختن آنان به امور مسلمین و سرنوشت ملتهای مسلمان است؛ وسیلهیی برای جدا كردن بخش عظیمی از احكام اجتماعی و سیاسی اسلام از مجموعهی دین و منحصر كردن دین به مسجد است (و مسجد نه به عنوان پایگاهی برای رتق و فتق امور مسلمین - چنانكه درصدر اسلام بوده است - بلكه به عنوان گوشهیی برای جدا شدن از زندگی و جدا كردن دنیا و آخرت).
اسلام امریكایی، اسلام انسانهای بیدرد و بیسوزی است كه جز به خود و به رفاه حیوانی خود نمیاندیشند؛ خدا و دین را همچون سرمایهی تجار، وسیلهیی برای زراندوزی یا قدرتطلبی میدانند و همهی آیات و روایاتی را كه برخلاف میل و منفعتشان باشد، بیمحابا به زاویهی فراموشی میافكنند و یا وقیحانه تأویل میكنند. اسلام امریكایی، اسلام سلاطین و رؤسایی است كه منافع ملتهای محروم و مظلوم خود را در آستانهی آلههی امریكایی و اروپایی قربان میكنند و در مقابل، به حمایت آنان برای ادامهی حكومت و قدرت ننگین خود چشم میدوزند؛ اسلام سرمایهدارانی است كه برای تأمین سود خود، پا بر همهی فضیلتها و ارزشها میكوبند.