ده سال از طرح بحث ریزشها و رویشها توسط رهبر انقلاب در خطبههای نماز جمعهی تهران و تأکید ویژهی ایشان بر بررسی سویههای گوناگون تاریخی، روانشناختی و جامعهشناختی این پدیده توسط کارشناسان و نخبگان علمی میگذرد اما تاکنون حرکت درخوری در این زمینه دیده نشده است. بر این اساس "دیگران" در پروندهای ویژه به کالبدشکافی ابعاد گوناگون این پدیده پرداخته و به انتشار تدریجی آن اقدام میکند.
آنچه در پی میآید بخشی از همان خطبهی تاریخی است که در آن به پدیدهی ریزشها و رویشها اشاره شده است:
* * *
من اصلاً نمیخواهم غصهها و غمها را مطرح کنم. بحمدالله غمگسار داریم. خدای متعال و اولیای او، بهترین غمگسارند. در همهی مراحل زندگی اینطور بوده است؛ امروز هم همانطور است. اما اگر من فقط بخواهم یک اشاره کنم، غم بزرگ این است که- همانطور که قبلاً اشاره کردم- بعضی عناصری که هیچ سودی در سلطهی امریکا بر این کشور ندارند، از روی غفلت و اشتباه و ضعفها و عقدهها، برای سلطهی امریکا بر این کشور تلاش میکنند!
البته اشخاص مختلفند؛ بعضیها عقدهای دارند؛ بعضیها کینهای دارند؛ بعضیها گلهای از کسی دارند؛ برای خاطر دستمالی، قیصریه را آتش میزنند؛ بهخاطر یک دشمنی و یک کینهی شخصی و یک محرومیت از فلان مسؤولیت که مایل بوده به او بدهند و مثلاً نشده و بهخاطر یک اشتباه در فهم، میبینید که حرفی میزنند، اقدامی میکنند، موضعی میگیرند و کاری میکنند که به ضرر تمام میشود و در خدمت دشمن قرار میگیرند.
بدانید؛ این رادیوهای بیگانه، با میلیونها دلار صرف و خرج راه میافتد. اینها هدف دارند از اینکه این تبلیغات را میکنند؛ میخواهند افکار عمومی کشورهای مخاطب خودشان را تحت تأثیر قرار دهند. بیخودی که نمیآیند از شخصی، از حرفی، از جریانی، اینطور دفاع کنند. هر آدم عاقلی تا دید دشمن برایش کف میزند، باید به فکر فرو برود و بگوید من چه غلطی کردم؛ من چه کار کردم که دشمن برای من کف میزند؟! باید به خود بیاید. این مایهی غُصه است که بعضی از کف زدن دشمن خوششان میآید! اگر گلزن مهاجم ما در میدان فوتبال، اشتباهاً به دروازهی خودش گل بزند، چه کسی در آن میدان کف خواهد زد؟ طرفداران تیم مقابل و مخالف. حالا شما وقتی که میبینی دشمن برایت کف میزند، باید بفهمی که به دروازهی خودی گل زدهای! ببین چرا زدی؟ ببین چرا کردی؟ ببین چه اشتباهی کردهای؟ ببین مشکلت کجاست؟ بگرد مشکل خودت را پیدا کن و توبه کن.
من در این ماه رمضان، از همهی کسانیکه این خطای بزرگ را در مقابل ملت ایران کردند، میخواهم که در مقابل خدا و در مقابل اسلام توبه کنند. مبادا خیال شود که این خطا در مقابل شخص این بندهی حقیر است؛ نه. بنده که کسی نیستم؛ بنده هیچ اهمیتی ندارم؛ این را بدانند. هیچ ادعایی هم ندارم؛ هیچ دلبستگیای هم به مسؤولیت و اقتدار ندارم. البته مایهی افتخار است برای هر کسی که بتواند به این مردم خدمت کند اما دلبستگی نیست؛ آنهایی که باید بدانند، میدانند.
دل انسان غمگین میشود و میشکند بهخاطر اینکه چرا کسانی که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمهی معصومین زدند، حالا طوری مشی کنند که اسرائیل و امریکا و سیا و هرکسی که در هر گوشهی دنیا با اسلام دشمن است، برایشان کف بزنند! این، انسان را غصهدار میکند.
ولی به شما عرض کنم، بشارتهای الهی اینقدر زیاد است که هر غمی را از دل پاک میکند. بشارتهای الهی خیلی زیاد است. نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمی که سابقهی انقلابی دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا؛ همهی انقلابها، همهی فکرها، همهی جریانهای گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش.
شما به صدر اسلام نگاه کنید، ببینید آن کسانی که در دوران غربت اسلام و غربت علی، از امیرالمؤمنین دفاع کردند، چه کسانی بودند؟ اینها سابقهداران اسلام نبودند. سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبنابی وقاص و امثال اینها بودند. بعضی از اینها علی را تنها گذاشتند؛ بعضی از اینها در مقابل علی ایستادند. اینها ریزشها بودند.
اما رویش کدام است؟ رویش، عبدالله بن عباس است؛ محمد بن أبیبکر است؛ مالک اشتر است؛ میثم تمار است. اینها رویشهای جدیدند. اینها که در زمان پیامبر نبودند؛ اینها در همان دوران غربت اسلام روییدند؛ اینها نهالهای تازهاند. شما ببینید یک مالک اشتر در همهی تاریخ اسلام چقدر مؤثر است.
بله؛ ممکن است کسانی ریزش پیدا کنند که البته مایهی تأسف است. وقتی به امیرالمؤمنین شمشیر زبیر را دادند، گریه کرد. همانطور که گفتم، غصه دارد. غصه دارد کسانی ریزش پیدا کنند که یک روز پای سفرهی انقلاب، پای سفرهی امام زمان، پای سفرهی اسلام و قرآن نشستند و نان و نمک اسلام را خوردند؛ اما در کنار آن ریزشها، مالک اشترها هستند؛ عبدالله بن عباسها هستند. امیرالمؤمنین هرجا در میدانهای جنگ احتیاج به زبان داشت، عبدالله بن عباس میرفت و امیرالمؤمنین را یاری میکرد. هرجا احتیاج به شمشیر داشت، مالک اشتر بود. مثل مالک اشتر، مثل عبدالله بن عباس، مثل محمد بن أبیبکر- مثل این رجال- نه یکی، نه ده نفر، نه هزار نفر که هزاران نفر بودند.
اینطور نیست که شما خیال کنید حالا چهار نفر آدمی که از راه برگشتند و نیرویشان تمام شد، معنایش این است که نیروی این گردونهی عظیم تمام شده است. نه آقا؛ بعضیها در بین راه قوهشان تمام میشود. بله؛ ضعیفترها وسط راه آذوقهشان تمام میشود. یک نفر از مشهد حرکت کرده بود که با کاروانی به کربلا برود. به خواجه أباصلت که رسیدند- کسانی که به مشهد رفتهاند، میدانند که خواجه أباصلت کجاست- گفت ما که خرجیمان تمام شد! بعضیها خرجیشان در خواجه أباصلت تمام میشود؛ بعضیها خرجیشان بین راه تمام میشود؛ بعضیها دو سه کیلومتر میآیند، بعد خرجیشان تمام میشود. این همان ارتجاع و برگشتن است. این افتخار نیست؛ این ننگ است؛ این بریدن است؛ این از راه ماندن است؛ اما: "ألم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة أصلها ثابت و فرعها فی السماء"؛ ریشه مستحکم است و شاخهها روزبهروز همینطور زیادتر میشود: "تؤتی اکلها کل حین بإذن ربها"؛ رویش جدید هست. جا دارد که دربارهی این ریزشها و رویشها، از دیدگاه جامعهشناختی و روانشناختی و تاریخی، کار و بحث کنند. بحثهای بسیار مهمی است و من متأسفانه مجالش را ندارم.
خطبههای نماز جمعهی تهران
26 /09/ 1378