رهبر انقلاب در
دیدار هفته گذشته با دستاندرکاران کنگره شهدای استان البرز بار دیگر بر لزوم انتقال هنرمندانه ارزشها و آرمانهای شهدا به نسل جوان تأکید کردند.
یکی از چالشهای قابل تأمل برای استفاده از ابزار هنر برای چنین هدفی، مانعی ذهنی است که بررسی و دقت در آنها بسیار مهم و اثرگذار است.
این مانع و چالش انتزاعی که البته مزمن و دیرپاست عبارت است از اینکه هنر نباید رنگ و بوی ایدئولوژی بدهد، «هنر برای هنر» است و لاغیر!
این شعار و ادعا اغلب و بیشتر از سوی جریان فکری و هنری وابسته به تفکر لیبرالیسم و اومانیسم که ریشه در تمدن و تفکر غرب دارد مطرح و ترویج میشود.
حال سوال این است؛ آیا مروجان چنین تفکری خود نیز به آن معتقد و پایبند هستند یا این نسخه کذایی را فقط برای دیگران میپیچند؟
برای یافتن پاسخ این سوال مهم و اساسی باید به دوره پسا جنگ جهانی دوم بازگشت. آمریکا به عنوان ابرقدرت جدید جهان به سرعت دریافت که برای پیشبرد سیاستها و اهداف خود در سطح بینالمللی، تکیه صرف بر قدرت نظامی و اقتصادی کافی نیست و این اهرمها و ابزارها اگر بازوی فرهنگی نداشته باشند، کارآمد نخواهند بود.
استکبار در این زمینه سریع و قاطع وارد عمل شد و از همان ابتدا سررشته کار را به سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی خود همچون سیا سپرد.
کار در دو سطح و لایه طراحی شد و پیش میرفت. سطح نخست آشکارتر بود؛ هنرمندانی که در کشورهای مختلف دنیا به صراحت و به شکلی عریان ارزشهای غربی را ترویج کرده و علیه رقبا و فرهنگ بومی خود -بخصوص اگر رگههایی از مقاومت داشت- فعالیت میکردند، حمایت میشدند. آنان درواقع بلندگوی مستقیم و بیپروای سیاستهای آمریکا و غرب بودند و از پشتیبانیهای مختلفی نیز برخوردار بودند؛ از دریافت پول گرفته تا حمایتهای رسانهای و سیاسی و غیره.
سطح دوم این نبرد فرهنگی کمی ظریفتر بود. برگزاری جشنوارههای فرهنگی و هنری، گالریها، آموزشها، کنسرتها، نشر و ترجمه، مسابقات، جوایز و رویدادهایی که ظاهری تهاجمی نداشتند و حرفی از سیاست نمیزدند اما فرهنگ آمریکایی را میستودند و معیار ارزشگذاری و ارزیابی هنر و هنرمند معرفی میکردند. مسیری که به شکلی آرام و خزنده، هژمونی فرهنگی امپریالیسم را پیش میبرد.
واقعیت آن است که سازمان سیا و سازمانهای فرهنگی پوششی آن توانستند دیدگاه پس از جنگ جهانی دوم نسبت به هنر را عمیقاً شکل دهند. بسیاری از نویسندگان، شاعران، هنرمندان و موسیقیدانان معتبر جهانی، استقلال خود را از سیاست اعلام کردند و اعتقاد خود را به هنر برای هنر اعلام کردند. هنرمند یا روشنفکر آزاد، به عنوان کسی که از مشارکت سیاسی جداست، رواج یافت و تا به امروز هم فراگیر است.
برخی از بزرگترین نامها در فلسفه، اخلاق سیاسی، جامعهشناسی و هنر، که از طریق کنفرانسها و مجلات تحت حمایت مالی سیا به شهرت رسیده بودند، بر اساس پارامترهای سیاسی تعیینشده توسط سیا، هنجارها و استانداردهایی را برای ارتقای نسل جدید تعیین کردند.
نه شایستگی و نه مهارت، بلکه سیاست - خط واشنگتن - «حقیقت» و «تعالی» و کرسیهای آینده در محیطهای دانشگاهی معتبر، بنیادها و موزهها را تعریف میکرد.
البته همیشه سعی میشد که کار تمیز و بدون به جا گذاشتن رد پا انجام شود. بنیادهای بزرگ و با دستور کار بینالمللی وظیفه این بخش مهم ماجرا را بر دوش داشتند.
آنان به تدریج، با صرف بودجههای کلان و روشهای پیچیده موفق شدند این ایده را در میان هنرمندان سراسر جهان جا بیندازند که اگر میخواهند کار و اثرشان از ارزش بالایی برخوردار باشد، نباید در آثار خود عبارات و صحنهها و اثری از نقد جدی و مقابله با سیاستهای آمریکا -بخصوص در عرصه سیاست خارجی- برجای بگذارند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، دین نیز بطور جدی به لیست ممنوعههای دنیای هنر اضافه شد، البته دینی که دعوتکننده مردم و جوامع به تفکر و الهامبخش آنان برای مقاومت در برابر استعمار نو باشد والّا آغوش ناتوی فرهنگی غرب به روی دین تزئینی و ویترینی که از محدوده مسجد و کلیسا خارج نشود، همیشه باز بوده است.
در واقع «سیا دریافته بود جایی که تانکها ناتوان هستند، فرهنگ میتواند موفق باشد.» دیگر سلاح و اقتصاد تنها ابزار سلطه نبود. هنر، ادبیات و زیباییشناسی نیز به ابزار سلطه تبدیل شدند.
با ظهور فناوریهای جدید و ورود به عصر دیجیتال و دنیای شبکهای، این روند پیچیدهتر و عمیقتر شده است.
چند دهه پیش اقشار خاصی از مردم دنیا مخاطب محصولات هنری و فرهنگی جبهه غرب بودند اما امروز تقریباً هیچ محدودیتی در این زمینه وجود ندارد و همه به شکل مستقیم مخاطب محسوب میشوند. دورهای که برخی از آن به عنوان «استعمار دیجیتال» نیز یاد میکنند.
وضعیت امروز جهانی در این موضوع هر چند پیچیدهتر و نبرد عمیقتر شده اما همین وضعیت حاوی فرصتهای قابل توجهی نیز هست. لازمه استفاده از این فرصتها، اراده قوی، تفکر عمیق، حرکت مستمر و ایجاد شبکههای محلی، ملّی، منطقهای و جهانی برای ایستادگی در برابر ناتوی فرهنگی است.
