• ب
  • ب
  • ب
مرورگر شما توانایی چاپ متن با فونت درخواستی را ندارد!
1404/09/29
سرمقاله شماره ۱۸۲ روزنامه صدای ایران

جایی که تانک‌ها ناتوانند

 در میانه‌ی جنگ آنگاه که اخبار و روایت‌های گوناگون اوج می‌گیرند و خیز بر می‌دارند و حتی برخی متخصص رسانه‌ای را در خود غرق می‌کنند - اخبار و روایت‌هایی که بعضاً حتی صحت و سقم‌شان هم مشخص نیست - سخن گفتن و روایت کردن از واقعیات، آن‌گونه که هستند نه آن‌گونه که دشمن آن را بازنمایی می‌کند، اهمیت و ضرورتی مضاعف پیدا می‌کند. البته نه به شکل آنچه که در هجوم اخبار و اطلاعاتی می‌بینیم و امکان رمزگشایی‌ آنها برای مخاطب مشخص نیست بلکه به شکلی که اولویت‌ها را به شیوه‌ای منطقی برای مخاطب مشخص کند، ارتباط منطقی میان پدیده‌ها را تشریح کرده و توجه مخاطب به سمت و سویی رهنمون شود که در حالت عادی چندان مد نظر قرار نمی‌گیرند.
«صدای ایران»، روزنامه اینترنتی رسانه‌ی KHAMENEI.IR که از روزهای آغازین جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونی علیه ایران با مأموریتی که ذکر شد آغاز به کار کرد، حال و در زمان توقف آتش سعی دارد تا به‌صورت روزانه همراه ملّت ایران باشد. محورهای مهم و مرتبط را از لابه‌لای سیل اخبار و اطلاعات درست و نادرست بیرون کشیده، سره را از ناسره جدا کرده 
و وضعیت راهبردی جمهوری اسلامی ایران را آن‌گونه که هست روایت کند. «صدای ایران» صدای ملّت ایران خواهد بود و راوی ایستادگی و مقاومت آنها.
صد و هشتادودومین شماره «صدای ایران» به روح مطهر
 شهیده یاسمین باکویی تقدیم شده است.
این روزنامه اینترنتی هر شب حوالی ساعت ۲۲ در رسانه‌ی KHAMENEI.IR منتشر خواهد شد.
سرمقاله 
* جایی که تانک‌ها ناتوانند
*  رهبر انقلاب در دیدار هفته گذشته با دست‌اندرکاران کنگره شهدای استان البرز بار دیگر بر لزوم انتقال هنرمندانه ارزش‌ها و آرمان‌های شهدا به نسل جوان تأکید کردند.

یکی از چالش‌های قابل تأمل برای استفاده از ابزار هنر برای چنین هدفی، مانعی ذهنی است که بررسی و دقت در آنها بسیار مهم و اثرگذار است.

این مانع و چالش انتزاعی که البته مزمن و دیرپاست عبارت است از اینکه هنر نباید رنگ و بوی ایدئولوژی بدهد، «هنر برای هنر» است و لاغیر! 

این شعار و ادعا اغلب و بیشتر از سوی جریان فکری و هنری وابسته به تفکر لیبرالیسم و اومانیسم که ریشه در تمدن و تفکر غرب دارد مطرح و ترویج می‌شود. 

حال سوال این است؛ آیا مروجان چنین تفکری خود نیز به آن معتقد و پایبند هستند یا این نسخه کذایی را فقط برای دیگران می‌پیچند؟

برای یافتن پاسخ این سوال مهم و اساسی باید به دوره پسا جنگ جهانی دوم بازگشت. آمریکا به عنوان ابرقدرت جدید جهان به سرعت دریافت که برای پیشبرد سیاست‌ها و اهداف خود در سطح بین‌المللی، تکیه صرف بر قدرت نظامی و اقتصادی کافی نیست و این اهرم‌ها و ابزارها اگر بازوی فرهنگی نداشته باشند، کارآمد نخواهند بود. 

استکبار در این زمینه سریع و قاطع وارد عمل شد و از همان ابتدا سررشته کار را به سازمان‌های اطلاعاتی و امنیتی خود همچون سیا سپرد.

کار در دو سطح و لایه طراحی شد و پیش می‌رفت. سطح نخست آشکارتر بود؛ هنرمندانی که در کشورهای مختلف دنیا به صراحت و به شکلی عریان ارزش‌های غربی را ترویج کرده و علیه رقبا و فرهنگ بومی خود -بخصوص اگر رگه‌هایی از مقاومت داشت- فعالیت می‌کردند، حمایت می‌شدند. آنان درواقع بلندگوی مستقیم و بی‌پروای سیاست‌های آمریکا و غرب بودند و از پشتیبانی‌های مختلفی نیز برخوردار بودند؛ از دریافت پول گرفته تا حمایت‌های رسانه‌ای و سیاسی و غیره.

سطح دوم این نبرد فرهنگی کمی ظریف‌تر بود. برگزاری جشنواره‌های فرهنگی و هنری، گالری‌ها، آموزش‌ها، کنسرت‌ها، نشر و ترجمه، مسابقات، جوایز و رویدادهایی که ظاهری تهاجمی نداشتند و حرفی از سیاست نمی‌زدند اما فرهنگ آمریکایی را می‌ستودند و معیار ارزش‌گذاری و ارزیابی هنر و هنرمند معرفی می‌کردند. مسیری که به شکلی آرام و خزنده، هژمونی فرهنگی امپریالیسم را پیش می‌برد. 

واقعیت آن است که سازمان سیا و سازمان‌های فرهنگی پوششی آن توانستند دیدگاه پس از جنگ جهانی دوم نسبت به هنر را عمیقاً شکل دهند. بسیاری از نویسندگان، شاعران، هنرمندان و موسیقی‌دانان معتبر جهانی، استقلال خود را از سیاست اعلام کردند و اعتقاد خود را به هنر برای هنر اعلام کردند. هنرمند یا روشنفکر آزاد، به عنوان کسی که از مشارکت سیاسی جداست، رواج یافت و تا به امروز هم فراگیر است.

برخی از بزرگترین نام‌ها در فلسفه، اخلاق سیاسی، جامعه‌شناسی و هنر، که از طریق کنفرانس‌ها و مجلات تحت حمایت مالی سیا به شهرت رسیده بودند، بر اساس پارامترهای سیاسی تعیین‌شده توسط سیا، هنجارها و استانداردهایی را برای ارتقای نسل جدید تعیین کردند.

نه شایستگی و نه مهارت، بلکه سیاست - خط واشنگتن - «حقیقت» و «تعالی» و کرسی‌های آینده در محیط‌های دانشگاهی معتبر، بنیادها و موزه‌ها را تعریف می‌کرد.

البته همیشه سعی می‌شد که کار تمیز و بدون به جا گذاشتن رد پا انجام شود. بنیادهای بزرگ و با دستور کار بین‌المللی وظیفه این بخش مهم ماجرا را بر دوش داشتند.

آنان به تدریج، با صرف بودجه‌های کلان و روش‌های پیچیده موفق شدند این ایده را در میان هنرمندان سراسر جهان جا بیندازند که اگر می‌خواهند کار و اثرشان از ارزش بالایی برخوردار باشد، نباید در آثار خود عبارات و صحنه‌ها و اثری از نقد جدی و مقابله با سیاست‌های آمریکا -بخصوص در عرصه سیاست خارجی- برجای بگذارند. 

با پیروزی انقلاب اسلامی، دین نیز بطور جدی به لیست ممنوعه‌های دنیای هنر اضافه شد، البته دینی که دعوت‌کننده مردم و جوامع به تفکر و الهام‌بخش آنان برای مقاومت در برابر استعمار نو باشد والّا آغوش ناتوی فرهنگی غرب به روی دین تزئینی و ویترینی که از محدوده مسجد و کلیسا خارج نشود، همیشه باز بوده است. 

در واقع «سیا دریافته بود جایی که تانک‌ها ناتوان هستند، فرهنگ می‌تواند موفق باشد.» دیگر سلاح و اقتصاد تنها ابزار سلطه نبود. هنر، ادبیات و زیبایی‌شناسی نیز به ابزار سلطه تبدیل شدند. 

با ظهور فناوری‌های جدید و ورود به عصر دیجیتال و دنیای شبکه‌ای، این روند پیچیده‌تر و عمیق‌تر شده است. 

چند دهه پیش اقشار خاصی از مردم دنیا مخاطب محصولات هنری و فرهنگی جبهه غرب بودند اما امروز تقریباً هیچ محدودیتی در این زمینه وجود ندارد و همه به شکل مستقیم مخاطب محسوب می‌شوند. دوره‌ای که برخی از آن به عنوان «استعمار دیجیتال» نیز یاد می‌کنند.

وضعیت امروز جهانی در این موضوع هر چند پیچیده‌تر و نبرد عمیق‌تر شده اما همین وضعیت حاوی فرصت‌های قابل توجهی نیز هست. لازمه استفاده از این فرصت‌ها، اراده قوی، تفکر عمیق، حرکت مستمر و ایجاد شبکه‌های محلی، ملّی، منطقه‌ای و جهانی برای ایستادگی در برابر ناتوی فرهنگی است.