others/content
نسخه قابل چاپ

|گزارش|

نفتی که ملی نبود

 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «نظام جمهوری اسلامی با دنیای استکبار، با آمریکا، با دولتهای دیگری از بلوک استکبار، معارضات و اختلافاتی دارد. اختلاف بر سر چیست؟ دعوا بر سر چند مسئله‌ی سیاسی نیست. [...] مسئله ریشه‌ای‌تر است. مسئله این است که رژیم ایالات متحده‌ی آمریکا از بعد از جنگ جهانی دوم، داعیه‌ی ابرقدرتی مطلق دنیا را داشت. [...] آمریکا میخواست بر روی تمام منابع حیاتی عالم دست بگذارد. عملاً هم منطقه‌ی عظیم و حساسی که به آن خاورمیانه میگویند و شمال آفریقا و خلیج فارس - منطقه‌ی نفت - در پنجه‌ی اقتدار آمریکا بود. نفت، خون حیاتبخش تحرک دنیای امروز است. [...] بخش اعظم این نفت توی این منطقه است.»(۱)
بخش «درس و عبرت تاریخ» رسانه KHAMENEI.IR به بهانه ادعاهای اخیر ایالات متحده درباره چگونگی رابطه با ایران، گزارشی اجمالی از جزئیات روابط رژیم محمدرضا شاه پهلوی با ایالات متحده و تسلط آن دولت بر منابع نفتی ایران را روایت می‌کند. 

* آغاز سلطنت محمدرضا شاه و مسئله نفت
در اوایل سلطنت محمدرضا شاه، «نفت» مهم‌ترین موضوع در روابط ایران و انگلیس بود. مشکلاتی که شرکت نفت انگلیس در ایران بین سال‌های ۱۳۲۲ تا ۱۳۳۲ تجربه کرد، بر رابطه ایران با دولت بریتانیا تأثیر گذاشت. سرانجام، شرکت نفت انگلیس و ایران در اسفند ۱۳۲۹ توسط مجلس ملّی شد، که به دلیل مبارزات بی‌وقفه دکتر مصدق و حامیانش بود. در شهریور ۱۳۳۱، دکتر مصدق رویکرد مشترک بریتانیا و آمریکا برای حل و فصل اختلاف نفتی را رد کرد و در ۳۰ مهر ۱۳۳۱ روابط دیپلماتیک با بریتانیا قطع شد.(۲)

واکنش آمریکا به وخامت روابط ایران و انگلیس عمدتاً ناشی از ترس از به قدرت رسیدن حزب توده با حمایت روسیه بود.(۳) بی‌طرفی نسبی اولیه آمریکا و اکراه آن برای دخالت در اقدامات مخفیانه در دوران دولت ترومن، بعدها در دولت آیزنهاور به اشتیاق تبدیل شد و این اقدام را به کِرمیت روزولت، رئیس عملیات سیا در خاورمیانه سپرد. روابط بریتانیا با ایران در دی ماه ۱۳۳۲ در دوران نخست وزیری سپهبد زاهدی از سر گرفته شد. یک سال بعد، پس از یک سری مذاکرات بین‌المللی بین دولت‌های آمریکا و بریتانیا و بین برخی از شرکت‌های بزرگ نفتی بین‌المللی، توافقی بین نمایندگان شرکت‌های نفتی، دولت‌های بریتانیا و ایران، برای ایجاد کنسرسیومی با مسئولیت‌های خاص برای اقدام به نمایندگی از دولت ایران و با همکاری شرکت ملی نفت ایران انجام شد. شرکت نفت ایران و انگلیس ۴۰ درصد سهام و غرامت را از دولت ایران برای ملّی کردن دارایی‌های ایرانی خود دریافت کرد.(۴) روابط ایران با ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی دغدغه اصلی شاه در امور خارجی بود. در واقع، این یک پارادوکس بود. دیدگاه رایج بسیاری از ایرانیان این بود که بریتانیایی‌ها مقصر تقریباً هر حادثه ناگواری در تاریخ مدرن خود هستند. شاه نیز به طور ویژه مستعد این تفسیر بود.

* فریبی به نام انقلاب سفید 
درآمدهای نفتی در استراتژی «انقلاب سفید» و «تمدن بزرگ» شاه نقش محوری داشتند، زیرا پروژه‌ها از منابع مالی پیشی گرفتند و به ویژه در سال‌های ۱۳۴۴-۱۳۴۵ فشار بر شرکت‌های نفتی برای کسب درآمدهای نفتی بیشتر و به طور مکرر اعمال می‌شد.(۵) ایران بر روی حدود ۶۰ میلیارد بشکه نفت خام یا تقریباً یک دهم ذخایر اثبات شده جهان قرار داشت.(۶) محمدرضا شاه از نظر دیپلمات‌های غربی به عنوان یک پادشاه ناامن و عملاً عیاش مطرود بود، اما به خاطر جاه‌طلبی‌ها و ثروتش احترام جدیدی را به خود جلب کرده بود. شاه از طریق «انقلاب سفید» مصمم بود ایران را ابرقدرت خاورمیانه تبدیل کند. او قصد داشت با ثروت نفتی تازه کشف شده خود ایران را توسعه دهد. او در شوراهای اوپک، پیوسته از بالا نگه داشتن قیمت‌ها دفاع می‌کرد.(۷) ایران پس از عربستان سعودی، دومین کشور بزرگ صادرکننده نفت در جهان بود. درآمدهای نفتی ایران به طور نجومی در حال افزایش بود. محمدرضا شاه قصد داشت از نفت و درآمد نفتی ایران برای ایجاد پایگاهی صنعتی و گسترده هزینه ‌کند. این امر مستلزم سرمایه‌گذاری سنگین در توسعه اجتماعی بود، زیرا ۴۰% از ایرانیان بی‌سواد بودند و بسیاری در فقر زندگی می‌کردند. درآمد مازاد نفت، برای انجام کمک‌ها و سرمایه‌گذاری‌های خارجی هزینه می‌شد. شاه یک کرسی میلیون دلاری در رشته مهندسی نفت در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی اهدا کرد.(۸) برنامه‌های بلندپروازانه شاه برای ایران به سختی در حال اجرا بودند. شاه معتقد بود وقتی این تمدن به بلوغ برسد، ایران را به «ژاپن غرب آسیا» تبدیل خواهد کرد.

* روابط ایران و ایالات متحده
شاه خود را دوست خوب ایالات متحده می‌دانست. در واقع، روابط بین واشنگتن و تهران از سال ۱۳۳۱ خوب بود. موضع ایالات متحده این بود که نفت به صورت مصنوعی قیمت‌گذاری شده و خود شاه نیز به آن اذعان دارد. رئیس جمهور فورد در آخرین سخنرانی خود در سازمان ملل متحد، به طور ناگهانی به کشورهای تولیدکننده نفت هشدار داد که قیمت محصولات خود را در سطوح فاجعه‌بار بالا نبرند. دولت جانسون از محمدرضا پهلوی و تأکید آن بر تقویت امنیت داخلی ایران طی اصلاحات انقلاب سفید حمایت کرد. سیاست‌گذاران آمریکایی بر اهمیت استراتژیک ایران توافق داشتند. ایران در حاشیه جنوبی اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت. همچنین ایران یکی از قابل اعتمادترین متحدان ایالات متحده در منطقه بود. برخلاف بسیاری از رهبران جهان سوم، شاه از سیاست‌های ایالات متحده در ویتنام، جمهوری دومینیکن و دیگر مناطق حساس جنگ سرد حمایت می‌کرد. تنها عامل اختلاف واقعی بین دو کشور، اشتهای سیری‌ناپذیر شاه برای تجهیزات نظامی بیشتر و جدیدتر بود. شاه ادعا می‌کرد که در حال ایجاد نیرویی با ماموریت اصلی محافظت از اعراب و ایرانیان به طور یکسان در خلیج فارس است، جایی که ۸۶ درصد از محموله‌های نفت خام جهان از آنجا سرچشمه می‌گیرد. شاه معتقد بود ارتش مجهز و وفادار به شاه نیز در سرکوب هرگونه قیام مخالف در داخل ایران مفید خواهد بود.

در دی ماه ۱۳۴۲ شاه نامه‌ای به رئیس جمهور جانسون فرستاد و در آن به تهدید فزاینده اعراب علیه ایران اشاره کرد. رئیس جمهور در پاسخ خود خاطرنشان کرد که دولت ایالات متحده همیشه نگرانی‌های نظامی شاه را کاملاً جدی گرفته، اما به این نتیجه رسیده که عوامل اساسی در مورد طرح نظامی فعلی تغییر قابل توجهی نداشته است. از سویی شاه اصرار داشت که افزایش درآمدهای نفتی، امکان پرداخت هزینه‌های دفاعی افزایش یافته را بدون ایجاد اختلال در پیشرفت اقتصادی ایران فراهم می‌کند.

در تیرماه ۱۳۴۳ به سفیر جولیوس هولمز دستور داده شد تا در مورد تفاهم‌نامه جدیدی بر سر نوسازی نظامی با شاه مذاکره کند، اما بر نگرانی ایالات متحده تأکید کند که این برنامه در چارچوب مناسبی نگه داشته شود تا توسعه اقتصادی ایران را به خطر نیندازد و روشن کند که دولت ایالات متحده قصد دارد به صورت دوره‌ای همراه با دولت ایران اثرات کلی اقتصادی هزینه‌های نظامی خود را بررسی کند.

در مهرماه ۱۳۴۳، در پی درخواست آمریکا، مجلس ایران لایحه کاپیتولاسیون را تصویب کرد که به پرسنل نظامی ایالات متحده مستقر در ایران و وابستگان آنها مصونیت دیپلماتیک کامل اعطا کند. بدین ترتیب موج مخالفت با دولت و احساسات ضد آمریکایی اوج گرفت. کمتر از دو هفته بعد، مجلس به پذیرش اعتبار ۲۰۰ میلیون دلاری از بانک‌های تجاری ایالات متحده برای خرید تجهیزات نظامی ایالات متحده رأی داد، تصویب این لایحه بهایی بود که ایالات متحده برای این اعتبارات مطالبه کرد.(۹)

در آبان ۱۳۴۳ حضرت امام خمینی رحمه‌الله به دلیل اعتراض به لایحه کاپیتولاسیون دستگیر و به ترکیه تبعید شد. تحلیلگران وزارت امور خارجه در دی ماه ۱۳۴۳ هشدار دادند که این نگرش جدید تهدیدی برای منافع ایالات متحده در ایران محسوب می‌شود و وظیفه ایالات متحده را در آنجا بسیار دشوارتر می‌کند. در تابستان ۱۳۴۵، رئیس جمهور جانسون تصمیم گرفت تاونزند هوپس، معاون دستیار وزیر دفاع در امور امنیت بین‌الملل را به تهران بفرستد تا محدودیت‌های بودجه‌ای کمک‌های نظامی ایالات متحده را توضیح دهد. شاه در دیدار خود با هوپس و مایر در مرداد ۱۳۴۵ قول داد که به تکنسین‌های شوروی اجازه ورود به ایران را ندهد. در اردیبهشت ماه ۱۳۴۶، رئیس جمهور جانسون دومین بخش ۵۰ میلیون دلاری از اعتبار فروش نظامی ۲۰۰ میلیون دلاری را تصویب کرد.(۱۰)

ایران به جای داشتن بودجه نامحدود برای تأمین مالی نظامی و رشد اقتصادی به زودی با کمبود سرمایه مواجه شد. عبدالمجید مجیدی مسئول سازمان برنامه و بودجه گفته بود: «برای قرض گرفتن به بازارهای ایالات متحده و اروپا خواهیم آمد.»(۱۱) کم کم نارسایی‌هایی در رشد سریع اقتصادی خود را بروز می‌داد. طبق برنامه ریزی‌ها طرح پنج ساله تا سال ۱۳۵۶، ۲.۱ میلیون شغل اضافی ایجاد می‌کرد. اما تنها ۱.۴ میلیون ایرانی واجد شرایط برای پر کردن آنها وجود داشت. این امر، چشم‌انداز انتقال تعداد زیادی از کارگران مهمان از کشورهای دیگر را باز می‌کرد. تعداد قابل توجهی از خارجی‌ها در ایران وجود داشتند از جمله آمریکاییها که بسیاری از آنان در برنامه‌های نظامی کار می‌کردند و تعدادشان به ۱۵ هزار نفر می‌رسید.

* منافع ایالات متحده از صنعت نفت ایران
توافق‌نامه سنت موریس در ۷ اسفند ۱۳۵۱ منعقد شد و جایگزین توافق‌نامه ۱۹۵۴ بین ایران و شرکت‌های کنسرسیوم شد. این توافق‌نامه که شرایط جدید را در بر می‌گرفت و در اواسط تیر ۱۳۵۲ امضا و در ۹ مرداد در مجلس ایران تصویب شد. این توافق‌نامه جدید، افزایش ظرفیت تولید را پیش‌بینی می‌کرد و به ایران اطمینان می‌داد که قیمت هر بشکه نفت کمتر از سایر تولیدکنندگان خلیج فارس نخواهد بود و نفت خام را برای صادرات مستقیم در اختیار شرکت ملی نفت ایران قرار می‌داد. طبق قرارداد جدید، ایران متعهد به فروش بلندمدت نفت به شرکت‌های کنسرسیوم شد و تنها ۴ درصد از تولید نفت را برای صادرات مستقل و مصرف داخلی دریافت کرد.(۱۲) این قرارداد نشان‌دهنده‌ی فقدان تخصص ایران برای اداره‌ صنعت نفت خود و تعهد به ادامه‌ی ارتباط با غرب و ایالات متحده بود.

بازیگران اصلی تجارت نفت پس از جنگ جهانی دوم شرکت‌های نفتی بین‌المللی، دولت‌های کشورهای مصرف‌کننده و کشورهای صادرکننده نفت بودند. این صنعت تحت سلطه هفت شرکت به هم پیوسته (اکسون، موبیل، شورون، تکزاکو، گلف، بریتیش پترولیوم و رویال داچ/شل) بود که در مجموع به عنوان شرکت‌های بزرگ یا هفت خواهران شناخته می‌شدند. ایالات متحده به مراتب مهمترین کشور مصرف کننده بود. قدرت سیاسی و نظامی آن، استقرار این پنج شرکت بزرگ در آنجا و جایگاه آن به عنوان بزرگترین بازار واحد نفت به ایالات متحده اهمیت ویژه‌ای بخشید.

تاریخ نفت جهان پس از جنگ جهانی دوم توسط سه بحران بزرگ شکل گرفت: کمبود عرضه در پایان جنگ جهانی دوم، شوک‌های قیمت نفت در سال‌های ۱۳۵۱-۱۳۵۲ و افزایش قیمت در سال ۱۳۵۷. اولین بحران انرژی پس از جنگ توسط سیستمی بین‌المللی حل شد که ایالات متحده پیرامون نفت خاورمیانه آن را سازماندهی کرد. از آنجا که این سیستم توسط ایالات متحده و مطابق با منافع خود سازماندهی شده بود، سایر کشورها آن را به نفع خود نمی‌دانستند. درگیری‌ها منجر به دومین بحران نفتی درسال‌های ۱۳۵۱-۱۳۵۲ شد.

افزایش قیمت نفت، اقتصاد جهانی را به چالش کشید. قیمت‌های بالاتر به معنای نرخ رشد کندتر بود، زیرا تولید گران‌تر بود و تورم را افزایش داد. از طرفی کشورها مجبور بودند بخش بیشتری از ارزهای خود را به صادرکنندگان نفت ارسال کنند. قیمت‌های بالاتر، به طور متناقضی، به معنای افزایش دسترسی به منابع انرژی کافی نیز بود، زیرا آنها حرکت به سمت صرفه‌جویی و توسعه منابع جدید را ترغیب می‌کردند. به دلیل چنین اثرات متناقضی، واکنش به بحران دشوار بود. اقداماتی که یک بخش از مشکل را حل می‌کرد، بخش‌های دیگر را تشدید می‌کرد. ایالات متحده رهبری را به عهده گرفت و خواستار واکنش چندجانبه جمعی به اوپک شد و سایر کشورهای مصرف‌کننده را از انعقاد توافق‌نامه‌های دوجانبه با کشورهای صادرکننده منصرف کرد. وابستگی کشورهای صادرکننده به شرکت‌های نفتی بین‌المللی همچنان ادامه داشت. صادرکنندگان کم‌ثروت‌تر برای سرمایه و تخصص لازم جهت حفظ و گسترش عملیات تولید نفت خود، به شرکت‌های بین‌المللی روی آوردند. علاوه بر این، شرکت‌های بزرگ هنوز تنها کسانی بودند که قادر به انجام اکثر کارهای بازیابی ثانویه و ثالثیه و منبع فناوری مایع‌سازی گازهای نفتی بودند. کشورهای صادرکننده برای ورود به عملیات پایین‌دستی، مانند پالایشگاه‌ها، به امتیازداران سابق خود چشم دوختند و از آنها در برنامه‌های توسعه اقتصادی و همچنین حمایت سیاسی شرکت‌ها در کشورهای مصرف‌کننده کمک خواستند.

مهم‌ترین تأثیر افزایش قیمت بر شرکت‌های نفتی، افزایش بسیار زیاد ارزش دارایی‌های آنها بود. قبل از سال ۱۳۵۲، سود شرکت‌های نفتی از سود سایر صنایع ایالات متحده عقب مانده بود، اما سخت‌تر شدن بازار و انفجار قیمت منجر به افزایش عظیم سود در این صنعت شد. تولید نفت همچنان سودآورترین بخش، هم در ایالات متحده و هم در کشورهای اوپک بود. با این حال، به دلیل عدم اطمینان بلندمدت و نوسانات درآمد آنها، شرکت‌های نفتی تلاش‌های خود را برای تنوع‌بخشی به حوزه‌های دیگر تشدید کردند. شرکت‌های نفتی در صنعت زغال‌سنگ بسیار فعال شدند و بخش‌های بزرگی از منابع و تولید زغال‌سنگ ایالات متحده را کنترل کردند. طرح‌های تنوع‌بخشی تنها بخش کوچکی از کل فروش شرکت‌ها را تشکیل می‌داد. سود در سال‌های ۱۳۵۱-۱۳۵۲ به شدت افزایش یافت، اما هزینه‌ها نیز افزایش یافت (به ویژه برای نفت خام) و سود به زودی به کمتر از میانگین نرخ بازده در سایر صنایع رسید. با وجود همه آشفتگی‌ها، شرکت‌ها جان سالم به در بردند. دولت‌های کشورهای صادرکننده نفت از جمله ایران حتی پس از به دست گرفتن کنترل امور، قادر به مدیریت صنعت نفتی خود بدون وجود شرکت‌ها نبودند.

در واقع این ضعف در مدیریت و این میزان وابستگی منجر به سقوط رژیم شاه شد. تا آنجا که به فرموده حضرت آیت‌الله خامنه‌ای «کمپانیهای خارجی را بر بیشترین منابع اقتصادی کشور مسلّط کردند و بیشترین ذخایر نفتی را به صورت رایگان از دست دادند. البته امروز هم قیمت نفت ارزان است. امروز هم پولی که تولیدکنندگان نفت برای نفت می‌گیرند، حقیقتاً شاید بشود گفت یک دهم پولی است که باید بگیرند. من این را به شما عرض کنم، پولی که امروز دولتهای واردکننده‌ی نفت به عنوان مالیات دریافت می‌کنند، بیشتر از سودی است که کشورهای صادرکننده‌ی نفت از پولِ فروش نفت به دست می‌آورند. امروز نیز همین‌طور است؛ اما آن روز با امروز قابل مقایسه نبود. سالهای متمادی تا اوایل دهه‌ی پنجاه قیمت هر بشکه نفت زیر یک دلار بود. بعد خودِ اروپاییها و آمریکاییها برای اینکه بتوانند اجناس خودشان را به قیمت گران به این‌ها بفروشند، و چون این‌ها توان پولی نداشتند، به اراده‌ی خود آن‌ها قیمت نفت تکانی خورد و به حدود هشت، نه دلار رسید؛ تا این‌ها پولی پیدا کنند و بتوانند با آن، اجناس کارخانجات آن‌ها را بخرند. همین‌طور هم شد. در ایرانِ زمان رژیم شاه، در صندوقهای متعلّق به آمریکاییها پولهایی بی‌حساب ریخته می‌شد، تا در مقابل آن‌ها قطعات یدکی هواپیما و چیزهایی که لازم بود، باز بی‌حساب و کتاب به این‌ها بدهند و بفروشند و اصلًا مسأله‌ی ساخت مطرح نبود. اقتصادِ آن روز ایران، برای ملت ایران بدترین اقتصادها بود.»(۱۳)

 
فریر، رانلد دبلیو(۲۰۱۶)، روابط انگلیس و ایران در دوره محمدرضا شاه پهلوی، دانشنامه ایرانیکا، ج ۲، ص ۵۶
بر، ویلیام (۱۴۰۲)، دیپلماسی با صدای بلند جلد ۱، ترجمه سمانه داودی، تهران: مؤسسه انتشاراتی ایران، ص ۴۰
روابط انگلیس و ایران در دوره محمدرضا شاه پهلوی، ج۲، ص ۵۷
روابط انگلیس و ایران در دوره محمدرضا شاه پهلوی، ج۲، ص ۵۸
تایم، ۴ نوامبر ۱۹۷۴، ص ۳۶
دیپلماسی با صدای بلند جلد۱، ص ۵۵
تایم، ۴ نوامبر ۱۹۷۴، ص ۳۸
(۹) FRUS, ۱۹۶۴–۱۹۶۸, Vol. ۲۲, Doc.۵۲
(۱۰) FRUS, ۱۹۶۴–۱۹۶۸, Vol. ۲۲, Doc.۲۰۱
(۱۱ تایم، ۴ نوامبر ۱۹۷۴، ص ۳۸
(۱۲) FRUS, ۱۹۶۹–۱۹۷۶, Vol. ۳۶, Doc.۱۶۷
 
....
لطفاً نظر خود را بنویسید:
نام :
پست الکترونیکی :
نظر شما :
ضمن تشکر ، نظر شما با موفقیت ثبت شد.
پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی