
«میدانیم که جهتگیری ستارخان و باقرخان در مشروطیت، درست نقطهی مقابل جهتگیری کسانی بود که مشروطیت انگلیسی و مشروطیتِ زیر پرچم بیگانه را میخواستند. ستارخان در سخنرانی و اعلامیهاش میگفت: «من میخواهم زیر پرچم اباالفضل العباس حرکت کنم». بودند کسانی که میخواستند نهضت را بکشانند به سمت حرکت انگلیسی، اما ستارخان ایستادگی کرد.» رهبر معظم انقلاب اسلامی ۲۸ بهمن ۱۳۸۵ در دیدار مردم آذربایجان شرقی از «سردار ملّی» با چنین توصیفاتی یاد کردند.
سرانجام با غفلت نسبت به هشدارهای او دربارهی تفرقه میان انقلابیون، در ۲۵ آبان ۱۲۹۳ در غربت درگذشت.
بخش «درس و عبرت تاریخ» رسانه KHAMENEI.IR به بهانه ایام سالگرد درگذشت ستارخان، کارنامه او را به اختصار مرور کرده است.

استعمارستیزی و مبارزه با استبداد دو مفهوم کلیدی در مشروطه ایرانی است. گو اینکه در رقابتهای تاریخنگارانه سعی میشود ضریب یکی نسبت به دیگر برجسته شود
(۱) اما واقعیت آن است که تبلور و ظهور هر یک از این مؤلفهها و عناصر آن تحت تأثیر شرایط کم و زیاد میشود. همچنین لحظه و مختصات نگاه ما به مشروطه و یا بخش خاصی از آن باعث عمق و وسعت نگاه به آن میشود. این موضوع در بررسی احوال شخصیتها و عناصر تأثیرگذار در مشروطه بیشتر جلب توجه میکند.
باید توجه داشت که بازیگران سیاست در ایران معاصر نسبت به حضور و دخالت نیروهای خارجی در رخدادها و مسائل کشور به شدت حساس بودند. آنها هیچ ابایی از یاریگری از نیروهای خارجی در رسیدن به مقاصد ملّی و میهنی نداشتند اما اگر این یاریگری منجر به دخالت و در ادامه انحراف مقاصد و رویه آنها میشد به شدت با آن به مخالفت میپرداختند. به خصوص در ماجرای مشروطه این موضوع عیان است. در ماجرای مشروطه نیز طیفهای مختلفی از مشروطه خواهان حضور داشتند. هر یک از آنان به نحوی با نیروهای خارجی در این ماجرا مواجهه داشتند. در این میان اما این نیروهای میهنی بودند که از میانه راه نسبت به دخالتهای بیگانه در اراده مردم ایران حساسیت جدی به خود نشان دادند. ستارخان از جمله ایشان بود.
مسئله دیگر در موضوع مشروطه چگونگی تأثیر علما در این رخداد مهم تاریخ معاصر ایران است. بخش مهمی از این تأثیر مستقیم و تحت تأثیر فرامین و اقدامات ایشان بوده است. به عبارت دیگر علما با کنش و سخنان خود در موضوع مشروطه وارد شدند. با وجود این بخش دیگری از تأثیر علما در مشروطه مربوط به تأثیرپذیری نیروهای اجتماعی از ایشان است. به طور خاص در میان رهبران مشروطه ستارخان چنین بود. لازم به ذکر است در اینجا تأثیرپذیر از علما به مثابه شاگردی نزد ایشان نیست مراد وامپذیر دغدغههای نیروهای اجتماعی از نگاه و رأی علما است. این نوشتار به موضع ستارخان سردار ملّی در ماجرای مشروطه و رویکرد او دربرابر نیروهای استعماری از یک سو و نسبت وی با علمای شیعه میپردازد.
نسبت ستارخان و علما
ستارخان، دیندار و معتقد به مذهب بود. البته این به معنای مجتهد بودن وی نیست. یا اینکه تأملات فقهی و نظری در دین داشته باشد. منظور آن است که مرام و مروت دینی داشته و شعایر و مناسک و دیگر موضوعات پیرامون دین برایش مهم بوده است. نظر علما هم همینطور. البته این موضوع هم نافی دیگر رویهها و رویکردهای او نیست. حساسیت او نسبت به دین و مذهب و علما فقط در ماجرای مشروطه نمود نداشت.
اسماعیل امیرخیزی در روایت خود از سفرش به عتبات به سال ۱۳۱۲ق، اشاره میکند که ستارخان را ملاقات کرده و ماجرایی را از مشی و مرام و غیرت دینی او نقل میکند. موضوع مربوط به زیارت حرمین عسکرین
علیهماالسلام در سامرا بوده است. زوّار مدام از برخورد خدّام حرم شکایت داشتند. ظاهراً خدّام نسبتی با تشیّع و فرهنگ زیارت آن نداشتند. آنها زوّار را مسخره میکردند و سخنان کنایه آمیز به ایشان میگفتند. این برخورد همراه با بیمبالاتی و هرزهدرائی بود. طوری که ستارخان وقتی این صحنهها را مشاهده کرد به شدت برآشفت. همان روز به محضر حضرت حجتالاسلام حاجی میرزاحسن شیرازی میرسد و ماجرا را شرح میدهد. ستارخان برای امیرخیزی روایت میکند که وقتی تأثر ایشان را دیدم. گفتم اجازه میفرمایید که کسی آنها را به جزای اعمال خود برساند؟ ایشان نگاهی به من کرد و فرمود: «کو چنان مردی که چنین کاری از دستش برآید». من پنداشتم که اجازت دادند. بعد از آن بود که ستارخان دستهای به راه انداخت و حسابی از خجالت خدّام هتاک حرم برآمد.
(۲) در این ماجرا ستارخان دستگیر شد که به شفاعت میرزای شیرازی آزاد و به ایران بازگردانده شد. ستارخان باردیگر در ۱۳۱۹ قمری به زیارت عتبات عالیات شتافت. زیارت و ملاقات با عالم و مجتهد بزرگ شیعه خود گویای عمق تمایلات دینی ستارخان است. هیمنطور این موضوع رابطه شخصی وی با مجتهدی والا مقام را نشان میدهد.
تبریز یکی از کانونهای مهم مشروطه خواهی بود که بنابر روایت کسروی ماهیتی دینی داشت.
(۳) در تبریز، بیشتر روی موضوع عدالتخانه تأکید میشد که مرکز ثقل اندیشه مشروطیت بود. در این منطقه رهبری نخست به عهده علمای بزرگ منطقه بود.
(۴) البته تبریز یکی از کانونها و دروازهای تجدد خواهی ایرانیان هم بوده است. با وجود این نیروهای اجتماعی خاصه طیف وسیعی از اقشار اجتماعی تحت تأثیر علمای شیعه بودند. اساساً در تبریز یکی از رقابتهای اجتماعی-فرهنگی تقابل و رویارویی جریانهای روشنفکری غربگرا و نیروهای اجتماعی تحت تأثیر علما بودند. جامعه معرکه نیروهای اجتماعی با گرایشهای مختلف است و این خطه هم از این قاعده مستثنی نبود.
ستارخان هنگامی که تبریز به کانون اصلی مشروطهخواهی تبدیل شد، متأثر از فرمان علمای نجف با روحیهی فرمانبرداری از علما برای مبارزه با دستگاه استبداد صغیر وارد میدان مبارزه شد و در این راه از جان خود مایه گذاشت. گفتهای از او در مورد رسالت مبارزهاش موجود است که بیان میدارد: «این بنده عاصی ستار، برای اجرای احکام شریعت غرای احمدی
صلیاللهعلیه مطابق احکام صادره علمای اسلام از جان و مال و اولاد و هستی خود صرفنظر کرده تا دولت جابره تبدیل به دولت عادله و قوانین حضرت سیدالمرسلین رویه و مسلک اهل اسلام شود.»
(۵) مبارزات و مجاهدتهای او و باقرخان از حمایت آشکار ثقهالاسلام میرزا علی تبریزی روحانی مجاهد تبریز برخوردار بود.
(۶) اساساً ستارخان و باقرخان به موجب فتوای آخوند خراسانی و عبدالله مازندرانی نیروهای خود را سازمان دادند و مدتها در مقابل محاصره سربازان دولت مقاومت کردند.
(۷)
در میانه تخاصمهای مشروطه بود که ستارخان به آخوند خراسانی تلگراف زد که همیشه در این آرزو بود که بعد از خاتمه انقلاب تبریز به عتبات عالیات مشرف شود و مخصوصاً چندین بار به آخوند خراسانی نوشته بود که «منتهای آرزوی من این است که فرصتی به دست آید تا بتوانم به زیارت عتبات عالیات مشرف شده و به دست بوسی حضرات حججاسلام نایل شوم.»
(۸) بعد از پیروزی مشرطه خواهان و وقتی که سردار و باقرخان راهی تهران شدند. در قزوین تلگراف حجج اسلام نجف به او رسید که «آقایان قبل از رفتن به تهران بهتر است به آستان بوسی شاه ولایت و زیارت عتبات عالیات مشرف شده و داعیان را ز دیدار خودشان مسرور دارند.»
(۹) متأسفانه این نامه دیر به دست آنها رسید و با ورود آنها به تهران و پارک اتابک زمینههای حذف ایشان از داستان مشروطه عملی شد.
استعمارستیزی ستارخان
متّکی به قرارداد ۱۹۰۷ روس و انگلیس سیاست خود در ایران را تقسیم کرده بودند. در این لحظه نیز انگلیس اگرچه در ظاهر با مشروطه خواهان همدل و دربرابر مشروطهستیزان بود اما عملاً هیچ مانعی در برابر اقدامات روسها نه تنها ایجاد نکرد بلکه ید آنها را برای هر اقدام خاصه در تبریز باز گذاشت.
محاصره تبریز توسط قوای محمدعلی شاه و همپیمانان او (رحیمخان قرهداغی، شجاع نظام مرندی، تفگچیان محله دوهچی و سرخاب) به بنبست رسیده بود که پاختیانوف کنسول روس متأثر از سیاست دولت خود هم دل با شاه بود نقشهای طراحی کرد. نخست با واسطهای برای نیروهای باقرخان از عواقب وخیم ادامه جنگ گفت. و بخشی از نیروهای مشروطه را به ترک مخاصمه مجبور کرد. در این میان رحیمخان از اهر برای مقابله با مشروطه خواهان قصد ورود به شهر را داشت. پاختیانوف او را نگه داشت و سیاست بیرق را علم کرد. به این معنا که هر کس بیرق سفید بر منزل خود قرار دهد در امان خواهد بود. البته چند جای دیگر هم به عنوان مکان امن در نظر گرفته شد. سیاست پاختیانوف باب میل او پیش رفت. تا اینکه در محله امیرخیز ستارخان نقشه او را برملا کرد. کنسول روس با ستارخان قرار گذاشت و به انجمن حقیقت وارد شد. در آنجا از تبعات جنگ گفت و اینکه چه خواهد شد و در پایان، بر سیاست بیرق تأکید کرد: «بیرقی دیگر هم به شخص شما میدهم که به درب خانه خود نصب کنید.» ستار خان در پاسخ او گفت: «جناب قونسور من میخواهم هفت دولت زیر سایه بیرق امیرالمؤمنین باشند شما میخواهید من زیر بیرق روس بروم؟ هرگز چنین کاری نخواهد شد.
(۱۰) ... من زیر بیرق ــ به تعبیر او «بیدق» ــ اباالفضلالعبّاسم؛ من زیر بیرق هیچ کس دیگر نمیروم.» مدتی بعد ستارخان در نطق خود در مسجد بیگلربیگی، موضوع اختلاف نیروهای مشروطهخواه را مطرح کرده و تأکید میکند که «اگر اتحاد نکنیم بیرق دُوَل خارجه را در شهر ما خواهند زد و اسلام ما پایمال خواهد شد».
(۱۱)
اظهارت ستارخان را وقتی کنار اسناد وزارت خارجه انگلیس قرار دهیم به عمق درک و نگاه مبارزان مشروطه خاصه ستارخان پیبریم. در نامه سرنیکلسن به سرادوار گری در دستامبر ۱۹۰۸ یکم ذیالحجه ۱۳۲۶ق وی خاطر نشان میکند که محمود خان علاءالملک ایلچی نزد او اظهار داشت «دولت انگلیس در هندوستان و مصر یک نوع اسلوب حکومت قابل تحسینی تأسیس نموده است ولی خود تصور این را میکند که هنوز موقع آن نرسیده که به هندوستان یا مصر مشروطهای به ترتیب جدید اروپا اعطا بنماید و ایران خیلی از هندوستان و مصر عقبتر است. ما میخواهیم خانهای به عجله بسازیم حتی قبل از اینکه بنیاد آن را بقاعده نهاده باشیم... اگر دولتین(روس و انگلیس) شاه را مجبور به ترتیب قانون انتخاباتی و تشکیل مجلس بنمایند مجددا مملکت را در گرداب انقلاب غوطهور نموده و هر دو دولت مجبور به مداخلات عملی در امور داخلی ایران خواهند شد... نه دولت انگلیس و نه دولت روس مایل به اتخاذ همچه روشی میباشند.» در پاسخ به او نیکلسن اظهار داشت که «نه دولت روس و نه دولت انگلیس از روشی که عجالتاً تعقیب مینمایند منحرف و منصرف نخواهند شد.»
(۱۲) در ماجرای مذکور به خوبی اشتراک مساعی روس و انگلیس در جریان مشروطه نمایان است.
برآیند
رویه و عملکرد مشروطهخواهان ایرانی میراث ملّت ایران است. به خصوص دغدغههای آنان و رویه و عملکرد ایشان در ارتباط با دولتهای خارجی از اعتماد تا بیاعتمادی و تقابل شدید چنین ظرفیتی را دارد. ستارخان راهنمای خوبی داشت. اگرچه به ضرورتهای اجتماعی و سیاسی مجبور بود که نسبت به یاریگری نیروهای خارجی توجه داشته باشد اما همواره موضع و رویکرد ضداستعماری خود دربرابر آنها را حفظ کرد. رویکرد او محصول ارتباط با علمای شیعه خاصه میرزای شیرازی و آخوند خراسانی بود. رهبر معظم انقلاب دربارهی این موضوع فرمودهاند: «شخصیت عظیم ستارخان و باقرخان این دو قهرمان، آن وقتى به صورت دو قهرمان مردمى درآمد که پشتوانهاى از روحانیت پیدا کرد. اما همین روحانیت بعد از آنى که مشروطیت به پیروزى رسید مانند دیگر قهرمانان راستین، پشت در ماند. همچنانى که ستارخان در غربت مُرد و باقرخان را سر به نیست کردند.»
(۱۳)