یک
در حنجره،
های و هوی خاموشی
هاست
چشمم همه پردهی خطاپوشی
هاست
تا کینه به دل راه نیابد هر شب
در حافظه
ام جشن فراموشی
هاست
***
دو
با دشمن خویشیم دمادم در جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ما رود مدامیم بگویید به تیغ
ما شیشهی عطریم بگویید به سنگ
***
سه
ای بی
تو زمانه سرد و سنگین در من!
ای حسرت روزهای شیرین در من!
بی
مهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من!
***
چهار
خود را که به خلوتی رسانَد خورشید
از داغ، دلش را بتکانَد خورشید
گفتیم غروب کرده امّا انگار
رفته
است نماز شب بخوانَد خورشید
***
پنج
نارس بودی، حیا شکوفایت کرد
ایمانِ تو نامدار دنیایت کرد
یک سکّهی بی
رواج بودی ای ماه!
این چادر شب بود که زیبایت کرد
***
شش
صبحی گره از زلف تو وا خواهد شد
راز شب تار برملا خواهد شد
تو آیهی وحدتی که با آمدنت
هر قطب
نما قبله
نما خواهد شد
***
هفت
دل، این دل تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
آرامش تسبیح شما برهم خورد
شرمنده
ام ای درخت، ای گل، ای رود
***
هشت
رود است علی، پاک و زلال است و روان
کوه است علی که استوار است و گران
من رود ندیده
ام چنین پابرجا
من کوه ندیده
ام چنین در جریان