1394/09/30
شعرخوانی میلاد عرفانپور
یکدر حنجره، های و هوی خاموشیهاست
چشمم همه پردهی خطاپوشیهاست
تا کینه به دل راه نیابد هر شب
در حافظهام جشن فراموشیهاست
***
دوبا دشمن خویشیم دمادم در جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ما رود مدامیم بگویید به تیغ
ما شیشهی عطریم بگویید به سنگ
***
سهای بیتو زمانه سرد و سنگین در من!
ای حسرت روزهای شیرین در من!
بیمهری انسان معاصر در توست
تنهایی انسان نخستین در من!
***
چهارخود را که به خلوتی رسانَد خورشید
از داغ، دلش را بتکانَد خورشید
گفتیم غروب کرده امّا انگار
رفته است نماز شب بخوانَد خورشید
***
پنجنارس بودی، حیا شکوفایت کرد
ایمانِ تو نامدار دنیایت کرد
یک سکّهی بیرواج بودی ای ماه!
این چادر شب بود که زیبایت کرد
***
ششصبحی گره از زلف تو وا خواهد شد
راز شب تار برملا خواهد شد
تو آیهی وحدتی که با آمدنت
هر قطبنما قبلهنما خواهد شد
***
هفتدل، این دل تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
آرامش تسبیح شما برهم خورد
شرمندهام ای درخت، ای گل، ای رود
***
هشترود است علی، پاک و زلال است و روان
کوه است علی که استوار است و گران
من رود ندیدهام چنین پابرجا
من کوه ندیدهام چنین در جریان
