یک
خوشا چشمی که بارانش تو باشی
خوشا خاکی کـه ریحانش تو باشی
سمرقند و بخارا بی
گزند است
اگر شاه خراسانش تـو باشی
***
دو
یک پرده در سکوت شکستم صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم دعا شدم
چون لاله در سپیده
دم از خون دمیده
ام
مثل نسیم صبح هم از خود رها شدم
می
خواستم به چرخ درآیم به گرد دوست
پیش از طواف کعبه سوی کربلا شدم
از عشق دوست خاک وجودم بلند شد
از عشق دوست آینهی کبریا شدم
چون غنچه در شبی بشکفتم قدح زدم
چون صبح بردمید به چشم تو وا شدم
می
خواستم رضا شود از من خدای من
گَردی زِ آستانِ امامِ رضا شدم
می
خواستم به سمت حرا دل روان کنم
یک پرده در سکوت شکستم صدا شدم