1394/09/30
شعرخوانی محمدعلی عجمی
یکخوشا چشمی که بارانش تو باشی
خوشا خاکی کـه ریحانش تو باشی
سمرقند و بخارا بیگزند است
اگر شاه خراسانش تـو باشی
***
دویک پرده در سکوت شکستم صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم دعا شدم
چون لاله در سپیدهدم از خون دمیدهام
مثل نسیم صبح هم از خود رها شدم
میخواستم به چرخ درآیم به گرد دوست
پیش از طواف کعبه سوی کربلا شدم
از عشق دوست خاک وجودم بلند شد
از عشق دوست آینهی کبریا شدم
چون غنچه در شبی بشکفتم قدح زدم
چون صبح بردمید به چشم تو وا شدم
میخواستم رضا شود از من خدای من
گَردی زِ آستانِ امامِ رضا شدم
میخواستم به سمت حرا دل روان کنم
یک پرده در سکوت شکستم صدا شدم
