[دریافت فیلم]
مادربزرگ عطر برنج شمال بود
کم بود نان سفرهاش اما حلال بود!
در دستهای ظرفِ گلِ سرخیاش مدام
یک قاچ سیب و چند پر پرتقال بود!
یادش بخیر! آمدن از خانهی "عزیز"
بی پاکت نخودچی و کشمش محال بود!
با او همیشه قصه و سوغاتی و غزل
با او به قول ما نوهها عشق و حال بود!
غیر از "علی" نداشت به لب نام دیگری!
پیشش"پدربزرگ" تمام و کمال بود!
مادربزرگ سوی خدای بزرگ رفت!
او مرد؟؟! این همیشه برایم سوال بود
"هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق"
او هست! خواجه شعر تو شاهد مثال بود!