کتاب «حوض خون» روایتی از مجاهدت بانوان اندیمشکی از رختشویی در دوران دفاعمقدس است که در ۵۰۴ صفحه، به قلم سرکار خانم فاطمهسادات میرعالی نوشته و توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی چاپ شده است. در تقریظ رهبر انقلاب بر حاشیه این کتاب آمده است: «اولین احساس، پس از خواندن بخشهائی از این کتاب، احساس شرم از بیعملی در مقایسه با مجاهدت این مجاهدانِ خاموش و بیریا و گمنام بود. آنچه در این کتاب آمده بخش ناشناخته و ناگفتهئی از ماجرای عظیم دفاع مقدس است.»
بخش زن و خانواده پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR (ریحانه) به مناسبت «دوازدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت» و انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «حوض خون» این یادداشت را منتشر میکند.
حکایت، حکایت دختر دانشآموزی است که آخرین روزهای شهریور ۱۳۵۹ را با خرید لوازمالتحریر گذرانده و هر روز مانتو و شلوار نوی مدرسهاش را پوشیده و لابد ساعتها خیالبافی آمدن مهر و درآغوشکشیدن دوستانش را در ذهن پرورانده است؛ اما حالا باید همهی این آرزوها را زیر ویرانههای خانهای موشکخورده رها کند، بههمراه مادرش چادر همت به کمر ببند و به رختشورخانهی بیمارستان اندیمشک برود و پوست و گوشت و خون شهدا و مجروحان جنگ را از پتو و ملافهها بگیرد، سفیدی امید را بر بند پهن کند و فریاد بزند ما ایستادهایم.
حکایت، حکایتِ پدری است که خسته از کار روزانه به خانه برگشته است تا کنار همسر و فرزندان قدونیمقدش نفس تازه کند و ناگهان بمب جنایت جانیانِ افسارگسیخته بر سر خانهی آسایشش فرود آمده است. پدر سینه سپر کرده است و روبهرو با دشمنان میجنگد و زن و بچهاش در پشتجبهه هرکاری میکنند تا باری از دوش رزمندگان بردارند و در این روزها رختشورخانهی بیمارستان شده است محل مقدسترین خدمتشان که تشویشهایشان را آنجا چنگ میزنند.
حوض خون اولین اثر فاطمهسادات میرعالی، روایت حضور زنان اندیمشکی در بحبوحهی جنگ عراق علیه ایران در رختشورخانهی بیمارستان کلانتری اندیمشک است. روایتهای متفاوت دربارهی سوژهای مشترک از منظر و زاویهی دید هریک از راویان داستان، بر جذابیت و گیرایی این کتاب افزوده است. شصتوچهار راوی از تجربهی واقعی خود و مواجهی مردم اندیمشک با جنگ و مقاومت در برابر دشمن سخن میگویند. پرهیز از بزرگنمایی، واقعیبودن اتفاقات، موقعیت متفاوت راویان و نحوهی حضور هریک از آنها در رختشورخانه، ایثار و همدلی و وحدت مردم اندیمشک را بهخوبی نشان میدهد. حوض خون داستان اولین مواجهی مردم اندیمشک با جنگ تحمیلی عراق به ایران است.
داستان هر شخص با اولین هجوم رژیم بعثی عراق به اندیمشک شروع میشود. با اتفاقی ناگهانی و بعد از کشوقوسهای مختلف در زندگی هریک از شهروندان، آنها به این نتیجه میرسند که رهاکردن شهر و ترک دیار چارهی کار نیست. کمر همت به کمک و پشتیبانی رزمندگان میبندند. روایتها با حوادث تلخ آن روزها پیش میرود: یکی خانهاش در بمباران خراب میشود، دیگری جگرگوشههایش را از زیر آوار بیرون میکشد؛ مشکلاتی که هرکدام بهانهی خوبی برای ترک رختشورخانه و حتی اندیمشک است؛ اما در نهایت جبهه رختشورخانه را خالی نمیکنند و آنچه درنهایت میماند احساس مسئولیت و همدلی این زنان است. از کتاب ۵۰۴ صفحهای حوض خون برمیآید که سهم زنان و بانوان خوزستان و بازتاب و انعکاس جانفشانیشان بیشتر از اینهاست و هنوز روایتهای زیادی برای گفتن هست که گوشی شنوا و قلمی متعهد میطلبد.