رهبر انقلاب اسلامی در دیدار دستاندرکاران مراسم سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی و خانواده شهید سلیمانی (۹۹/۹/۲۶) فرمودند:«به دشمن اعتماد نکنید. برای مسیر رفع مشکلات مردم، برای درست شدن آیندهی کشور به وعدهی این و آن اعتماد نکنید؛ این توصیهی به مسئولین است. این وعدهها وعدهی خوبان نیست؛ وعدهی بَدان و اشرار است امّا آن هم از هر صد تایش یکی وفا نکند! دشمنیها را از یاد نبرید. دشمنی کردند. دیدید که آمریکای ترامپ و آمریکای اوباما با شما چه کرد. [البتّه] این فقط مال ترامپ نیست که حالا مثلاً فرض کنید چون ترامپ رفت، بگویند تمام شد؛ نه، آمریکای اوباما هم با شما بدی کرد، با ملّت ایران بدی کرد.» پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR برای بررسی و مقایسه رویکرد آمریکاییها در قبال ایران، گفتاری از آقای دکتر محمد جمشیدی، عضو هیئت علمی دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران منتشر میکند.
در رابطه با دولت بایدن در داخل کشور یکسری خوشبینیها شکلگرفته که با آمدن دولت دموکرات بایدن، دوران اوباما تکرار میشود و سیاستهای آمریکا در دولت ترامپ پشت سر گذاشته خواهد شد و بهنوعی دوران خوش توأم با حسن نیت در سیاست آمریکا در قبال ایران را مشاهده خواهیم کرد.
واقعیت این است که وقتی تحولات مربوط به سیاست خارجی آمریکا را مشاهده میکنیم، این انتظار نامعقولی است؛ چون اساساً دولت اوباما خیلی از اقداماتی که در قبال ایران انجام داد، به نفع ملت ایران نبود. مهمترین تحولی که در دولت اوباما اتفاق افتاد، امضای برجام بود و بر اساس مفاد برجام و تجربهای که ملت ایران در این رابطه داشت، اساساً دیدیم که این توافق ضمانت اجرایی نداشت و طرف مقابل، یعنی طرفهای ۵+۱ هر زمان که تمایل داشتند، میتوانستند توافق را به هم بزنند. مهمتر اینکه حتی در زمانی که برجام اجرا میشد، از طرف آمریکا و دیگر شرکای آمریکا وضعیت اقتصادی کشور بهمعنی واقعی کلمه بهبود پیدا نکرد. مهمترین دستاورد برجام فروش بیشتر نفت بود؛ امّا بر اساس همین برجام پول فروش همان نفت به داخل کشور قابل انتقال نبود و این ناشی از مفاد خود برجام بود؛ چرا که در برجام یکی از تحریمهایی که باقی میماند این است که تحریمهای نفتی برای فروش برداشته میشود، ولی برای واردات پول و عایدی آن، سر جای خودش باقی میماند.
فارغ از این مباحث که ملت ایران تجربه داشتند، چند نکتهی راهبردی هم قابل توجه است؛ اوّل اینکه آمریکاییها اساساً بهدلایل استراتژیک و راهبردی بهدنبال بهبود روابط معنیدار با جمهوری اسلامی ایران نیستند. علت چیست؟ علت فراتر از مسئلهی ایران است. بر اساس اسناد راهبردی و مواضعی که دولتمردان ایالات متحده دارند، تهدید اصلی علیه آمریکا، تهدید قدرتهای بزرگ است. آنها بهصورت خاص مسئلهی قدرتیابی فزایندهی چین و بعد با فاصلهی قابل توجهی قدرت روسیه را بهعنوان تهدید معرفی میکنند. این رویکرد در زمان اوباما هم وجود داشت؛ یعنی از سال ۲۰۱۲ سند استراتژی چرخش بهسمت آسیا مطرح شد که دولت دموکراتیک اوباما مطرحش کرد و تهدید اصلی را چین معرفی کردند. در دولت ترامپ هم با شیوهی تندتری همین رویکرد دنبال میشد. علتش هم این است که در نگاه راهبردی آمریکاییها فارغ از اینکه دموکرات یا جمهوریخواه باشند، تهدید اصلی را تهدید قدرتهای بزرگ میدانند.
قدرت و ثروت در یک شیفت تاریخی بهسمت شرق در حال حرکت است و بر اساس طراحیهای استراتژیکی که صاحبنظران آمریکایی مطرح میکنند، احتمال درگیری نظامی با چین در دههی جاری بسیار جدی است. حتی برخی از استراتژیستهای آمریکایی مطرح میکنند که جنگ با چین را باید سریعتر شروع بکنیم تا قبل از اینکه قدرت فزایندهای پیدا بکند و آمریکا قدرتش از این چیزی که هست کمتر بشود. درواقع مسئله را بهنوعی به یک سرانجامی برسانند. بهصورت خاص آنها در مورد مناطق مربوط به شرق آسیا، مثل مسئلهی تایوان در دریای جنوبی چین و تحولات مربوط به شرق آسیا ابراز نگرانی میکنند و از آن طرف در حوزهی تکنولوژی، گسترش حضور چین در زیرساختهای تکنولوژیک جهان -بهخصوص اینترنت نسل پنجم که میتواند زیرساختهای نظامی و امنیتی جهان را در اختیار آنها قرار بدهد- در حال تلاش هستند که چین را مهار کنند و عقب بزنند. این نیازمند یک تمرکز اساسی روی مسئلهی چین است و بسیاری از توانمندیهای نظامی و اولویتهای استراتژیک و سیاست خارجی آمریکا باید متمرکز بر چین باشد.
نکتهی دومی که در رویکرد راهبردی آمریکا مطرح است، جنگهای آمریکا در خاورمیانه است که به سرانجامی نمیرسد. اساساً آنها میگویند که جنگ با بازیگران غیردولتی و تمرکز بر مسئلهی تروریسم یک رویکرد اشتباه بوده و باعثشده حواسپرتی استراتژیکی برای آمریکا ایجاد شود و با درگیرشدن در جنگهای خاورمیانه توجهشان نسبت به قدرتهای چین کمشده و این باعثشده که در دو جبهه ضرر بکنند. از یک طرف چین قدرت بگیرد، نظم آمریکاییِ جهان، تهدید میشود و از طرف دیگر قدرت اقتصادی و نظامی آمریکا در حوزهی خاورمیانه به هدر میرود. به همین دلیل وقتی مقامات آمریکایی مطرح میکنند که هفت هزار میلیارد دلار در خاورمیانه تلف کردند، بهمعنی این است که این هفت هزار میلیارد دلار را میتوانستند در جاهای دیگر و در اولویتهای اساسی متمرکز کنند، ولی آن را از دست دادند.
درواقع اولویت استراتژیک آمریکا این است که توانمندی خودش را بر قدرتهای بزرگ متمرکز کند و از ظرفیت شرکا و متحدین خودش استفاده کند برای اینکه با محیط امنیتی متحول خاورمیانه رودررو شود. این استراتژی زمانی اتفاق میافتد که آمریکا بهلحاظ منابع مالی در مضیقه قرار دارد. در بحران کرونا و تحولاتی که در این زمینه ایجادشده، دولت بایدن باید توجه به سیاست داخلی، تقویت دموکراسی و کمک به اقشار آسیبدیده در حوزهی اقتصادی را هم اضافه کند؛ یعنی آمریکاییها در یک فضایی قرار دارند که نمیتوانند به اولویتهای فزایندهای بپردازند. این تعبیرش در مباحث استراتژیک این میشود که آمریکا باید بهسمت رویکرد موازنه از راه دور حرکت کند. البته ریشهی این رویکرد از زمان اوباما است و در دولت ترامپ خودش را نشان داد و در دولت بایدن هم این تحول ادامه پیدا خواهد کرد.
در این فضای استراتژیک، آمریکاییها خاورمیانه را بیشتر به متحدین خودشان (اعراب و اسرائیل) واگذار میکنند تا جنگهای خاورمیانه را مدیریت کنند، هزینههایش را بپردازند، نیروی آن را تأمین کنند و آمریکاییها بهنوعی از آنها حمایت کنند. در این فضا، سیاست آمریکا در قبال ایران متأثر از چنین ماتریس راهبردی است که بر آن اساس جنگ در خاورمیانه به نفع آمریکاییها نیست و بهدنبال جنگ تمام عیار با ایران حرکت نخواهند کرد و ایران را در منطقه بهعنوان قدرت برتر قبول ندارند؛ یعنی این را نمیپذیرند و بهدنبال این نیستند که حتی رویکردهای دیپلماتیک ایران که در مورد ایران دنبال میکنند در راستای پذیرش قدرت ایران باشد. در زمانی که اوباما هم برجام را داشت امضاء میکرد، در بهار سال ۱۳۹۴ پیمانی بین آمریکا و اعراب بسته شد و اعراب منطقهی خلیج فارس به واشنگتن دعوت شدند و آنجا بر سر تهدید ایران بهعنوان مبنای همکاری استراتژیک تأکید کردند؛ یعنی در زمانی که رویکرد تعاملی دولت اوباما بود و برجام داشت امضاء میشد، آمریکاییها ایران را بهعنوان تهدید با شرکایشان تعریف میکردند.
امّا انتظار این را هم نباید داشته باشیم که الآن با گذر از دولت ترامپ و به قدرترسیدن دولت بایدن که بهمراتب ضعیفتر از دولتهای گذشته است، آمریکاییها به ایران بهعنوان یک دوست نگاه کنند. اتخاذ چنین فضای استراتژیکی بهمعنی این است که آمریکاییها بهدنبال جنگ استراتژیک با ایران و پذیرش قدرت ایران بهصورت دیپلماتیک نیستند، بلکه بهدنبال این هستند که ایران را مهار کنند. مهمترین ابزار آمریکا برای مهار ایران هم ابزار تحریم است. لذا تحریم در نگاه آمریکاییها ارزش راهبردی دارد؛ یعنی آمریکاییها سیاست منطقهای در خاورمیانه دارند که اقتضای آن تحریم ایران است و تحریم ایران ارزش ژئوپلوتیک برای آمریکاییها دارد. از این جهت مسئلهی رفع تحریم بهلحاظ استراتژیک منتفی است. حتی اگر برخی آمریکاییها هم تمایل داشته باشند، بهدلیل استراتژیک بهدنبال این نخواهند بود که تحریم ایران را رفع کنند. لذا باید با رویکرد واقعبینانه به این مسئله نگاه کرد.
برخی در داخل کشور یک خوشبینی را رواج میدهند که میتوانیم در کوتاهمدت تحریمها را رفع کنیم؛ امّا ما تجربهی گذشته را داریم. در دورانی که دوران خوشی برجام بود، این امکان که تحریمها رفع شود بهصورت واقعی وجود نداشت و آمریکاییها در دولت اوباما هم چنین کاری نکردند. در دوران جدید هم قطعاً آمریکاییها به این سمتوسو نخواهند رفت.
بنابراین در اینجا راهبرد لزوم خنثیسازی تحریم مطرح میشود. وقتی ما میگوییم رفع تحریم از طرف آمریکایی امکانپذیر نیست، بهمعنی این نیست که ما تمایل نداریم این اتفاق بیفتد. تمایل وجود دارد، امّا آمریکاییها ارادهی سیاسی این کار را ندارند؛ چون منافع استراتژیک دیگری دارند و بهدنبال این هستند که تحریم ایران باقی بماند و چون اگر تحریم ایران برداشته شود ابزارهای دیگر فشار بر ایران هم منتفی است و ایران قدرت برتر منطقه میشود. آمریکا بهدنبال این نیست که منطقه را واگذار کند در حالی که ایران در آن برتر است. آمریکا بهدنبال این است که اعراب و اسرائیل یک رژیم امنیتی جدیدی در خاورمیانه بسازند و این محیط امنیتی را مدیریت کنند.
این وضعیتی است که ما در قبال سیاست آمریکا در منطقه میبینیم. از طرف دیگر تیمی که دولت آقای بایدن مطرحکرده، تیم دست راستی است. اگرچه اینها در حزب دموکراتاند، امّا جریان راست حزب دموکرات هستند؛ یعنی تداوم رویکرد کلینتونیها. تیمی که آقای بایدن برای حوزهی امنیت ملی خودش از جمله آقای جِیک سالیوان و دیگران مطرح کرده، کسانی هستند که رویکردهای تند دارند و بهعنوان لیبرال اینترنشنالیست معرفی میشوند. اینها طرفدار رویکرد مداخلهجویانه هستند و جزو تیم خاندان آقا و خانم کلینتون محسوب میشوند. خاطرمان باشد که خانم کلینتون زمانی که وزیر خارجهی دولت اوّل اوباما بود، در بهار ۱۳۸۹ که توافق هستهای تهران با ترکیه و برزیل به نمایندگی از آمریکا امضاء شد، (نامهی آقای اوباما در تأیید این دو برای انجام چنین مذاکراتی روی اینترنت هم موجود است) خانم کلینتون مطرح کرد که ما این توافق را از سوی ایران نمیپذیریم؛ چون ایران بهدنبال این است که تحریمها بر آن تحمیل نشود، ولی هدف ما اعمال تحریم بر ایران است. اتفاقاً عدهای از افراد سرشناس هم مطرح کردند.
این نشان میدهد طرف آمریکایی بهدنبال توافق با ایران نیست، بلکه بهدنبال تحریم ایران است. یک رویکردی که خانم کلینتون و تیمشان هم داشتند، حتی در کتاب خاطرات آقای اوباما هم مطرح شده که وقتی ما نامهنگاری با رهبر انقلاب اسلامی را شروع کردیم، انتظارمان این بود که ایران جواب ندهد؛ امّا وقتی آیتاللّه خامنهای جواب نامههای ما را داد، بهنوعی تاکتیکمان خنثی شد، چرا که هدف ما این بود که به دنیا نشان بدهیم که مقصر ایران است نه ما؛ امّا وقتی رهبر جمهوری اسلامی جواب نامه را دادند و آمادگی برای تعامل در موضوع هستهای را مطرح کردند، تاکتیک ما خنثی شد.
بنابر این تیم آقای بایدن همان تداوم تیم خانم کلینتون است. حتی ادبیاتی که اینها دارند مطرح میکنند، ادبیات تندی است و بازگشت به برجام را بهصورت یک امر ساده مطرح نمیکنند، بلکه میخواهند از این فرصت استفاده کنند و از تحریمهایی که دولت ترامپ بر ضد ملت ایران تحمیلکرده از جمله با خروج از برجام یا تحریمهای دیگری که بر ملت تحمیلکرده میخواهند از این ابزار و اهرم استفاده کنند تا ایران را وادار کنند مذاکرات جدیدی در موضوعاتی فراتر از مسئلهی هستهای شروع کند. پس واقعیت این است که رویکرد دولت بایدن خیلی صادقانه نیست و بهدنبال این است که از این ابزار و اهرم بر ضدّ ملت ایران استفاده کند که به نوعی تداوم همان رویکرد ترامپ است. ترامپ میگفت برای اینکه با هم تعامل داشته باشیم من از برجام خارج میشوم تا شما وارد تعامل بشوید، تحریمتان میکنم تا تعاملی که مدّنظر خودمان است را دنبال کنید. آقای بایدن هم میگوید من تعامل میکنم بهشرط اینکه تحریمها سر جایش بماند یا مذاکراتی فراتر از هستهای داشته باشیم. منطقشان تفاوت خاصی با هم ندارد.
امّا نکتهای که وجود دارد این است که تحولات یکی دو هفتهی گذشته در ایران یک نقطهی عطف تلقی میشود. تیمی که در آمریکا در قدرت هستند یا دارند به قدرت میرسند تحولات داخلی ایران را دارند بهخوبی رصد میکنند و این را ما در مواضعی که آنها دارند میگیرند مشاهده میکنیم. آمریکاییها از بیش از یک سال پیش مرتب این مواضع را مطرح میکنند که سیاست خارجی دولت بایدن مبتنی بر این است که با استفاده از ابزار تحریم، ایران را وادار کند که وارد مذاکرات فراهستهای از جمله منطقهای و موشکی شود.
در چند سال گذشته چیزی که از آمریکاییها مشاهده کردیم این است که فشار اعم از اقتصادی یا غیر اقتصادی بر جمهوری اسلامی نهتنها هزینه ندارد، بلکه منفعت هم دارد. آمریکاییها این فشار را مؤثر تلقی میکنند و بهدنبال تداوم آن هستند. راهبرد درست از طرف مقامات جمهوری اسلامی میتواند این باشد که سیاستهای آمریکا را پرهزینه کنند و بدون پاسخ نگذارند. کمااینکه داریم میبینیم که رویکرد انفعال و عدم پاسخ به تجاوزطلبیهای طرف آمریکایی کمکم منجر به این شده است که رویکرد صهیونیستها هم به این سمت گرایش پیدا کند. لذا پاسخدادن در حوزهی امنیت ملی یکی از اقتضائات اساسی است و شیوهی پاسخ را مسئولین باید در رابطه با آن تصمیم بگیرند.
پس تقابل آمریکا با جمهوری اسلامی ایران یک امر جدیدی نیست و علیرغم تلاشهای ایران در دورههای مختلف برای اینکه حداقل، تقابل مدیریت شده باشد یا به سطحی از تعادل برسد و نمونهی آخر و بارز آن مسئلهی برجام است، در طرف آمریکایی بهگونهای تفسیر میشود که یعنی سیاست فشار بر ایران جواب می دهد و باید آن را دنبال کنند. اگر این رویکرد بخواهد ادامه پیدا کند، هزینهی بیشتری بر کشور و ملت ایران تحمیل میشود و سیاست درست این است که در مقابل سیاست فشار، ایستادگی شود و نسبت به اهداف و نیّات آمریکا هم هشیاری لازم وجود داشته باشد.