انقلاب اسلامی ایران را میتوان از بزرگترین و اثرگذارترین انقلابهای دو سه قرن اخیر در جهان دانست. رهبر انقلاب بارها با بیان وجوه مختلف این انقلابها، آنها را از جهات مختلفی با انقلاب اسلامی مقایسه کردهاند.
پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR، برای بررسی و تحلیل ابعاد بیشتری از این موضوع یاداشتی از آقای حسین محمدی سیرت، استاد دانشکده معارف اسلامی و علوم سیاسی دانشگاه امام صادق علیه السلام منتشر میکند.
پیشبینیهای ناامید کننده!
بررسی اجمالی و اولیهی آثار نظریهپردازان انقلاب در علوم انسانی رایج، مخاطب را به این باور رهنمون میکند که حتی انقلابها در گامهای نخست شروعی باشکوه و با عظمت داشته باشند، لکن سرنوشتی تلخ و سرشار از پشیمانی را به همراه خواهند داشت! از منظر بسیاری از این آثار، اغلب انقلابها آیندهای شبیه به هم دارند و طبیعتاً انقلاب اسلامی را نیز مستثنی نمیکنند. دانش مطالعات انقلاب که به نوعی در کالبد و هژمونی مطلق اندیشهی لیبرالی متولد شده است، در غالب موارد، انقلاب را امری محبوب و موفق معرفی نمیکند و وعدهی پایان انقلابها را سر میدهد و «در آغاز دههی نود ، نظم نوین جهانی به مردم جهان وعدهها داده است. سخن از پایان تاریخ میرفت و گفته میشد سرمایهداری یگانه انتخاب بشری است»(۱) و انقلاب دیگر معنا و حتی امکان نمییابد و امری مطلوب نیست.
تئوری مشهور «ترمیدور» به اشکال مختلف بازتولید شده و بر سرنوشت محتوم انقلابها تأکید میشود و حتی در تولیدات رسانهای نیز به مخاطب اینچنین القاء میگردد که «انقلاب فرزند خویش را میخورد»!(۲) «کرین برینتون» براساس مطالعهی چهار انقلاب انگلیس، آمریکا، فرانسه و شوروی به این نتیجه میرسد که انقلابها پس از سرنگون شدن رژیم حاکم به ترتیب سه مرحلهی حاکمیت میانهروها، حاکمیت تندورها و در نهایت حاکمیت عملگرایان را تجربه خواهند کرد. عملگرایانی که همچون تمامی حاکمان متعارف، منافع خود و طبقهی حاکم را تعقیب میکنند و در نتیجه از ایدئولوژی و آرمان انقلابی فاصله گرفته و تندروهای انقلابی را حذف خواهند کرد.(۳) بنابراین در مقام بسیاری از نظریات علوم سیاسی و مطالعات انقلاب، انقلاب پدیدهی خوش آتیهای نیست!
تجربههای شکستخورده
تجربهی تاریخی انقلابها هم تجربهی تلخ و مبهمی است و شاید تاریخ هم با انقلابها مهربان نبوده است. سرنوشت انقلابهای مدرن از جمله انقلاب فرانسه، روسیه، الجزایر، سودان، تونس، مصر و... همگی گواه نوعی تغییر و پایان آرمانهای انقلابی در سالهای نخستین را دارند: «در تحولاتی که در طول دو سه قرن اخیر، که قرن انقلابهای بزرگ است، اتفاق افتاده، هرچه من نگاه کردم -حالا شما مطالعه کنید، شاید مواردی را شما پیدا کنید- موردی را پیدا نکردم که مثل انقلاب اسلامی، تحولی که در دورهی اول پدید آمد، در دورههای بعد یا دهههای بعد، با همان شکل، با همان هدفها، به سوی همان آرمانها و با همان جهتگیریها ادامه پیدا کند. یا اصلاً ادامه پیدا نکرده، مثل انقلاب شوروی؛ یا ادامه پیدا کرده، منتها با یک فترتی، با یک فاصلهی طولانی زمانی، همراه با مرارتها و محنتها و سختیهای فراوان، مثل انقلاب کبیر فرانسه، مثل استقلال آمریکا؛... در شوروی هدفهایی که ترسیم شده بود -که هدفهای آن، عقیدتی و ایدئولوژیک بود- تحقق پیدا نکرد. اصلاً ادعا شده بود که حکومت شوروی یک حکومت مردمی است، حکومت تودهای است، سوسیالیست است؛ حکومت تودهاىِ مردمىِ متکی به حرکت مردم و متعهد به نیازهای مردم؛ این از همان سالهای اول نقض شد. بعد از ۱۹۱۷ که سال انقلاب شوروی است، پنج شش سالی که گذشته بود، راه عوض شد؛ مردم از محاسبات دولت به معنای حقیقی کلمه حذف شدند؛ یک حزب کمونیست با چند میلیون عضو حاکم شد و در حزب کمونیست هم حاکم، همان چند نفری بودند که در هر دورهای در رأس بودند... شبه انقلابهایی هم در منطقهی خاورمیانه و عمدتاً شمال آفریقا و آمریکای لاتین داریم که در واقع انقلاب نبود؛ غالباً کودتا بود. در اواخر دههی ۵۰ و اوائل دههی ۶۰ در کشورهای شمال آفریقا -یعنی مصر و لیبی و سودان و تونس- یک حرکتهای انقلابی با گرایش چپ اتفاق افتاد. همهی این کشورها، کشورهای انقلابی بودند؛ اما جز استثناهای معدودی، همان کسانی که خودشان عوامل انقلاب بودند، از انقلاب منحرف شدند. انقلابها، انقلابهای چپ بود، ضد آمریکایی بود، ضد انگلیسی یا ضد فرانسوی بود؛ مردم را اینجوری توی میدان آورده بودند؛ اما همان کسانی که خودشان در رأس این انقلابها قرار داشتند، عملاً منحرف شدند و به سمت همان نیروهای استعمارگر غلتیدند!»(۴)
براین اساس انقلابها هم از جنبهی نظری و هم از نظر تجربهی تاریخی، سرنوشتی تلخ و بیثبات را در آینده پیدا کرده و یا خواهند کرد! لکن شرایط انقلاب اسلامی در دههی پنجم، گویای یک استثناء و تفاوت اساسی است و نمیتوان معادلات نظری و تجربی پیش گفته را بر انقلاب اسلامی هموار ساخت. «انقلاب اسلامی یک استثناء است. انقلاب اسلامی حرکتی بود که با اهداف مشخصی ولو آن اهداف که مشخص هم بود، در یک جاهائی کلی بود؛ بتدریج خرد شد، روشن شد، مصادیقش معلوم شد؛ اما اهداف، اهداف روشنی بود - به وجود آمد. هدف اسلامخواهی، هدف استکبارستیزی، هدف حفظ استقلال کشور، هدف کرامتبخشی به انسان، هدف دفاع از مظلوم، هدف پیشرفت و اعتلای علمی و فنی و اقتصادی کشور؛ اینها اهداف انقلاب بوده.»(۵)
البته این به این معنا نیست که در مسیر انقلاب اسلامی آفتهایی رخ نداده است، لکن اصول و حرکان کلانِ انقلاب در کلیات و مبانی همان اصول آغازین است. چرا؟
عناصر حدوث و بقاء انقلابها
بهمنظور پاسخ به سؤال مطرح شده، باید توجه داشت که یک انقلاب برای شروع، حدوث و پیروزی، نیازمند عناصری است که عناصر سهگانهی مردم، ایدئولوژی و رهبری مهمترین آنان است. انقلاب اسلامی در هر سه عنصر دارای شاخصهای متعالی نسبت به انقلابهای مشابه خود در قرون اخیر است.
انقلاب اسلامی در عنصر مردم، انقلابی شاخص و با همراهی تودههای عظیم مردمی است و پژوهشگران حوزهی انقلابها آن را «تنها نمونهی یک انقلاب اسلامی تودهای» دانستهاند و معتقدند «انقلاب ایران، از نظر تعداد مردمی که در آن شرکت کردند، یکی از عظیمترین خیزشهای تاریخ جهان است»، در مقایسه «کمتر از دو درصد از جمعیت در انقلاب فرانسه دخیل بودند و کمتر از یک درصد از مردم در برانداختن شوروی کمونیستی شرکت داشتند.» (۶) از این رو در عنصر مشارکت مردم، انقلاب اسلامی از شرایطی ویژه، البته نه بهمعنای پوپولیستی و غیرآگاهانه، بلکه بهمعنای مشارکت اقشار متعدد و متنوع جامعه ایرانی برخوردار است.
در بُعد ایدئولوژیک نیز انقلاب اسلامی در شرایط ویژه و خاصی قرار دارد و برخلاف تمامی انقلابهای قرون اخیر که دارای ایدئولوژیهای مادی و فاقد ایدئولوژیهای معنویتگرایانه هستند، اسلام آرمان و اهدافی را برای جامعه انقلابی ترسیم و مردم را برای نیل به آن تشویق میکند، بایستهها و مسیر حرکت به سوی آرمانها را نیز ترسیم کرده و در نهایت نیازمندیهای بشر امروزی در نظام مدرن را پاسخگو است.
اما
عنصر سوم و شاید اصلیترین عنصر یک انقلاب موفق، وجود رهبری است و «اهمیت رهبری در شکلگیری انقلابها، به حدی حساس است که برخی انقلابها، صرفاً بهدلیل فقدان رهبری در شکلگیری و موفقیت خود دچار موانع اساسی هستند. یعنی در چنین جوامعی صرفاً بهدلیل فقدان رهبری انقلاب صورت نمیگیرد. در حالی که در این جوامع نه تنها ایدئولوژی انقلاب موجود است، بلکه آمادگیهای لازم مردم نیز برای یک تحول انقلابی مشهود است.»(۷)
عناصر پیش گفته همچنان که در مقام حدوث انقلاب مؤثرند، بقا و تداوم انقلاب را نیز تضمین میکنند. یعنی انقلابی که با همراهی مردم، با داشتن ایدئولوژی کارآمد و پاسخگو و در نهایت رهبری و یا رهبرانی صاحب تدبیر پیروز شود، در ادامهی مسیر خویش نیز باید این عناصر را در خود حفظ و تقویت کند و در صورت از دست دادن هریک از این عناصر ادامهی حیات انقلاب ناممکن و انحراف از مسیر انقلاب محتمل خواهد بود.
رهبری، شرط اساسی بقای انقلابها
در اینجا نقش رهبران بهعنوان مهمترین عنصرِ ایجاد و تداوم انقلاب مورد توجه است. این عنصر در پیروزی انقلاب اسلامی ایران با رهبری امام خمینی رحمهالله به تمامه نمایان گشت و همگان بر وجود رهبری تعیینکننده اعتراف دارند. بهعنوان مثال "یرواند آبراهامیان" در پاسخ به این پرسش که چرا انقلاب مشروطه به آرمان نهایی خود دست نیافت، اما انقلاب اسلامی براساس ایدئولوژی اسلامی پیروز گشت، میگوید: «بدون در نظر گرفتن نقش تعیینکنندهی آیتالله خمینی، نمیتوان به این پرسشها پاسخ داد. در واقع، آیتالله خمینی برای انقلاب اسلامی همان شخصیتی است که لنین برای انقلاب بلشویکی، مائو برای انقلاب چین و کاسترو برای انقلاب کوبا بود... او چونان رهبری انقلابی و فرهمند هنگامی به صحنه آمد که چنین رهبرانی اندک شمار ولی بسیار مغتنم و مقتضی بودند.»(۸)
اصول مدیریتی رهبری امام خمینی رحمهالله و آیتالله خامنهای
بعد از رحلت حضرت امام رحمهالله در خردادماه سال ۱۳۶۸، این ابهام و سؤال مطرح بود که آیا رهبری دیگر جایگزین آن شخصیت شاخص در تاریخ خواهد شد که تضمینکنندهی تداوم انقلاب و آرمانهای آن باشد؟ نگارنده معتقد است با رهبری آیتالله خامنهای در سه دههی اخیر، حرکت انقلاب اسلامی و اهداف امام خمینی رحمهالله تعقیب و تداوم یافته است. اما کدام محورها در مدیریت این دو رهبر است که مسیری یکسان و تداوم انقلاب را منجر گشته است؟ در پاسخ، به برخی از مهمترین اصول مدیریتی که منجر به اتخاذ مشی یکسان در رهبران انقلاب اسلامی و در نتیجه تداوم آرمانهای انقلاب اسلامی شده است، اشاره میشود:
۱. تفوق مبناگرایی بر عملگرایی (مبناگرایی در مقابل عملگرایی یا پراگماتیسم)
یکی از عومل و دلایل تغییر مسیر انقلابها در آینده، آن است که رهبران بعد از پیروزی انقلابها بهتدریج مبانیای را که انقلاب را بر اساس آن آغاز و مردم را حول آن گردآورده بودند، فراموش کرده و از منظری عملگرایانه با توجه به شرایطی که در آن قرار میگیرند، تغییر مشی میدهند و در واقع صحنهی عمل و شرایط است که رفتار ایشان را مشخص میکند. بهعنوان مثال اگر در دورهی انقلاب سخن از آرمانهایی چون عدالت و آزادی رفته است، اما در صحنهی عمل و پس از پیروزی انقلاب و ایجاد شرایط عادی حکومت، اگر منافع حکومت اقتضاء محدودیت در آزادی را داشته باشد، کمکم آزادی را ذبح حیات حکومت خویش میکند. ضعف در فهم مبانی و به نوعی «نان را به نرخ روز» تحولات سیاسی و اجتماعی خوردن از جمله آفتهایی است که منجر به انحراف مسیر انقلابها میشود.
از جمله اصول ثابت در رهبری حضرت امام خمینی رحمهالله تفوق مبنا بر عمل است. او مبانی خویش را براساس معادلات و خوشآیند تحولات تغییر نمیداد. بهعنوان مثال، در مسیر انقلاب اسلامی و در زمانی که انقلابیون در اقلیت بوده و نیازمند توسعهی جبهه و گستردگی نفرات و صحنهی میدان و عمل، توصیه به یارگیری از همه مخالفان رژیم پهلوی را مقدمهسازی میکرد، امام مبانی خویش را کنار نگذاشت و جریانهای التقاطی و غیردینی چون سازمان مجاهدین خلق و حزب توده را به هیج وجه، حتی به توصیهی نزدیکترین و امینترین اصحاب خود نپذیرفت. نتیجه و عملگرایی برای امام (ره) مجوزی برای فراموشی مبانی وی نبود. ایشان براساس مبانی خویش سازش و همراهی با مجاهدین خلق را به هیچ وجه نپذیرفت، آن هم در شرایط سخت یک رهبر تبعیدی که بهشدت نیازمند حمایت عناصر مخالف رژیم پهلوی است و هر عقل عملگرایی این رفتار را میپذیرفت، اما مبانی امام(ره) سازمان مجاهدین خلق را نمیپذیرفت.
در سالهای حیات حضرت امام(ره) در دههی شصت نیز این اصل تداوم یافت. بهعنوان مثال، در دوران جنگ تحمیلی، صدام بارها از سلاحهای شیمیایی علیه رزمندگان ایرانی استفاده کرد و یا رژیم بعث بارها شهرهای ایران را موشکباران کرد، حال در مقام پاسخ هر رهبر عملگرایی براساس معادلات مادی، مجوز مقابله به مثل را صادر خواهد کرد، لکن امام این امر را نپذیرفت و صحنهی عمل نبود که مشی او را شکل می داد، بلکه مبانی اسلامی به امام اجازهی بهرهگیری از سلاحهای کشتار جمعی را نمیداد و در نتیجه ایران در سختترین شرایط نه از سلاحهای شیمیایی استفاده کرد و نه شهروندان غیر نظامی را موشکباران کرد.
د
ر مشی آیتالله خامنهای نیز این اصل، به جد رعایت شده و صحنهی عمل بر مبانی تفوق نیافته است. در صحنهی سیاست داخلی در دههی شصت بهدلیل شرایط انقلابی و جنگ، برخی از نخبگان عملگرا سخن از عدالت، سادهزیستی، شعارهای حمایتی از مستضعفان و اقتصاد دولتی میگفتند و رئیس جمهور وقت را به سبب حمایت از مالکیت خصوصی متهم به فاصله داشتن از اقتصاد اسلامی و باور به سرمایهداری مینمودند، حال همین نخبگان در دههی هفتاد آرمانهای دههی شصتی خود را فراموش و صحبت از توسعه در مدل شبه غربی، تجملگرایی و حمایت از بخش خصوصی میکردند! اما حضرت آیتالله خامنهای چه در دههی شصت و چه در دههی هفتاد مبانی خویش را براساس اقتضائات عملی تغییر نداد و در عین اعتقاد به خصوصیسازی و احترام به مالکیت خصوصی، عدالت را اصل فراموش ناشدنی و رسالتی حقیقی برای انقلاب اسلامی ترسیم مینمودند.
در عرصهی سیاست خارجی نیز صحنهی عمل در دههی شصت بهشدت استکبارستیزی را توجیه، تشویق و تجویز مینمود و شرایط انقلابی اجازهی طرح گفتمانی دیگر را نمیداد. بعد از رحلت حضرت امام(ره) و پایان دوران دفاع مقدس برخی از افرادی که روزگاری در استکبارستیزی گریبان چاک میدادند، صحبت از رابطه با آمریکا کردند، لکن حضرت آیتالله خامنهای آرمان استکبارستیزی را فراموش نکرده و با رابطه با آمریکا مخالفت نمودند.
مثال دیگری که در زمینهی تفوق مبانی بر عملگرایی میتوان مورد اشاره قرار داد، فتوای حرمت تولید سلاحهای هستهای است. شاید هر رهبر دیگری در شرایط ایران قرار میگرفت مجوز بهرهگیری از سلاح هستهای را صادر و بهعنوان یک ابزار استراتژیک در عرصهی قدرت بینالملل تهیه و داشتن آن را حق تلقی میکرد، لکن مبانی اسلامی در حرمت بهرهگیری از سلاح کشتار جمعی و نامتعارف، مانع از چنین اقدامی شد.
۲. آرمانگراییِ واقعبینانه
یکی از اصول ثابت در مدیریت حضرت امام خمینی رحمهالله آرمانگرایی به همراه توجه به واقعیتها است. در دوگانهی آرمان و واقعیت گاه افراط و گاه تفریط صورت میگیرد. برخی آرمانگرایان واقعیتهای میدانی را نادیده گرفته و تعقیب آرمان در منظری غیر عقلانی در هر شرایطی و بدون توجه به امکانات و واقعیتهای صحنهی میدان را تجویز میکنند و در مقابل در رویکردی تفریطی برخی واقعیتگرایی را بر آرمانها تفوق داده و براساس معادلات مادی مسیر خویش را ترسیم میکنند. حضرت امام در منظری متعادل آرمانها را براساس معادلات و ظرفیتهای میدانی تعقیب مینمود. البته باید به این مهم توجه داشت که در این دوگانه، برتری و اولویت از منظر امام آرمانها بود و اگر در شرایطی که به هیچ وجه همنشینی این دو ممکن نمیشد، آرمانها را برمیگزید و میفرمود: «بگذار دنیای پست مادیات با ما چنین کند ولی ما به وظیفهی اسلامی خود عمل کنیم.»(۹)
در سالهای دههی شصت دفاع از آرمان قدس منجر به اتخاذ سیاست ارسال نیروی نظامی به لبنان گشت، که حضرت امام (ره) بعد از اطلاع با آن مخالفت کرده و تأکید کردند که «راه قدس از کربلا میگذرد»، یعنی در عین فراموش نکردن آرمان قدس و مبارزه با رژیم صهیونیستی، اولویت را واقعیتِ مبارزه با رژیم بعث ترسیم کردند و توزیع انرژی و نیروی انسانی در دو جبهه را به صلاح ندانستند. پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ و پایان جنگ و نوشیدن جام زهر، توسط حضرت امام(ره) جلوهی دیگری از «آرمانگراییِ واقعبینانه» است، بهگونهای که ایشان اظهار داشت هیچ لحظهای از جنگ پشیمان نیست، لکن براساس واقعیتهای میدانی که از سوی فرماندهان نظامی و مسئولان سیاسی جنگ به ایشان ارائه شد، راهحل را در پذیرش قطعنامه یافتند.
در سیرهی مدیریتی رهبر معظّم انقلاب نیز آرمانها در عین واقعنگری تعقیب میشوند و از افراط و تفریط در این بین پرهیز میشود. ایشان همواره از رفتارهای بیمنطق و بدون در نظر گرفتن واقعیتها برحذر میدارند. مذاکرات هستهای منجبر به برجام نمودی بسیار روشن و بدیع از نسبتسنجی آرمانگرایی در عین واقعبینی است. رهبری انقلاب در عین آن که آرمان استکبارستیزی و بدبینی به نظام سلطه را بارها و بارها و حتی در حین مذاکرات یادآور میشوند، لکن براساس برخی واقعیتهای میدان سیاست و وضعیت خاص اقتصادی کشور، اجازهی مذاکرهی مشخص و چهارچوبمند را با طرف آمریکایی صادر میکنند.
۳. معنویتباوری و معنویتگرایی
رهبران سیاسی معمولاً در عرصهی معادلات سیاسی بسیار واقعبین شده و معادلات معنوی را فراموش و نادیده میگیرند و براساس ابزارها و معادلات مادی تصمیمگیری میکنند. اندیشهی مادیگرای لیبرال الگویی حاکم است که سهمی برای معنویت قائل نیست اما از جمله ویژگیهای مدیریت مشترک رهبران انقلاب اسلامی، معنویتگرایی براساس باور قلبی و بهعنوان یک اصل حقیقی و واقعی در معادلات سیاسی است. در سراسر زندگی حضرت امام(ره) و در سلوک سیاسی و انقلابی ایشان «توحید» جایگاهی حقیقی و واقعی دارد و بارها و بارها بدان اشاره شده است. آن بزرگمرد تاریخ، آزادسازی خرمشهر را در یک جمله که گویای ایمان راسخ اوست اینگونه توصیف میکند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و باور داشتند که «هرچه هست اوست و ما همه هیچیم». سلوک شخصی در اوج تحولات انقلاب و برهههای حساس پس از انقلاب همه مؤید این اصل است و مثالهای فراوان دارد.
در جای جای سیرهی مدیریتیِ حضرت آیتالله خامنهای نیز معنویت و باور به غیب و ایمان به هدایت و حمایت و نصرت الهی جاری است. توسل ایشان به حضرت حجت سلاماللهعلیه در شرایط حساس فتنهی ۸۸، باور به نصرت الهی و خوشبینی به آیندهی انقلاب اسلامی، توصیه به خواندن دعای جوشن صغیر در میانهی جنگ ۳۳ روزه به رزمندگان مقاومت و بهرهگیری از ادعیهی صحیفهی سجادیه در مبارزه با بیماری کرونا، تنها نمونههایی از این هزاران است.
رهبر معظّم انقلاب نیز این اصل را در سیرهی مدیریتی خویش بهکار بستهاند و تلاش کردهاند انقلاب در بستر نظامِ فرآیندی، مسیر خویش را ریلگذاری کند. بهعنوان مثال صیانت از آراء مردم و عدم پذیرش ابطال انتخابات ریاست جمهوری در اوج تبلیغات و فشارهای داخلی و خارجی در سال ۸۸، تدوین سندها و چشماندازهای بالادستی و تأکید بر قانونگرایی و احترام به قانون نمونهای از این سیره است.
۵. باور قلبی به مردمسالاری دینی
رهبران گاه بعد از عبور از گردنهی انقلاب از شعارهای مردمگرایانهی خویش عدول کرده و تدریجاَ همچون سران رژیم گذشتهی خویش و در چهارچوب حصارهایی شبه ایدئولوژیک، منافع حکومت را بر منافع مردم تفوق میدهند و شعارهایی چون عدالت و عدالتگرایی و حقِ تعیین سرنوشت را فراموش میکنند، و در سبک زندگی شخصی نیز سیرهی حاکمان پیش از خود را در پیش گرفته و از اقشار مردم فاصله پیدا میکنند.
در سیرهی امام خمینی رحمهالله هم در مقام تصمیمگیری و معادلات سیاسی و هم در مقام ارتباط و اُنس با مردم، خللی حاصل نشد و ایشان بر صیانت از آرای مردمی در انتخاب مسئولان و حتی عزل آنان تأکید داشت. امام رئیس جمهوری که «والله به ریاست جمهوری» وی رأی نداده بود را پذیرفت و رأی مردم را محترم دانست و در مقام عزل بنیصدر نیز بعد از اعلام عدم کفایت سیاسی نمایندگان مردم در مجلس شورای ملی، سپس حمایت عمومی مردم و در نهایت رأی دادستان کل کشور، با عدم کفایت سیاسی او موافقت و او را عزل کرد.
رهبر معظّم انقلاب نیز رأی مردم را «امانت الهی» و «حقالناس» دانسته و تعرض به رأی مردم را «محاربهی با خدا» توصیف میکنند. به عقیدهی ایشان صیانت از نظر مردم «تکلیف الهی است، حقی است که خدا برای مردم معین کرده است، تکلیفی است که خدا برای کسانی که امور مردم را بر عهده دارند، نسبت به مردم بر دوش آنها گذاشته است. لذا جمهوری اسلامی یک مرکب انضمامی نیست که ترکیبی باشد از چیزی به نام جمهوری و چیزی به نام اسلامی، تا یکی بگوید که من طرفدار جمهوریتم بیشتر، یکی بگوید من طرفدار اسلامیتم بیشتر؛... آن جمهوری است، آن اتکاء به آراء مردم است که خدا آن را مقرر کرده است، خدا موظف کرده است ما را که در این زمینه رای مردم را، انتخاب مردم را، ارادهی مردم را معتبر بشماریم.»(۱۰)
در مقام عمل هم صیانت ایشان از رأی مردم در سال ۷۶ و برخورد جدی با افراد و مسئولانی که براساس باور خویش در پی ابطال انتخابات بودند و همچنین مخالفت با ابطال انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۸ به بهانهی تقلب، نمونههایی از این امانتداری و ایمان و باور به مردمسالاری دینی است.
۶. بهرهگیری از تجربیات تاریخی
رهبران انقلاب نمیتوانند از تجربهی تاریخی کشور خود بیبهره باشند. امام خمینی رحمهالله به نوعی عصارهی تجربهی تاریخی است و از همهی ظرفیت تاریخی معاصر خویش بهره و درس گرفت. التزام ایشان به مطالعهی تاریخ در سیرهی ایشان امری روشن است. برای مثال در دورهی دستگیری در سال ۴۲ در هنگام استقرار در زندان عشرت آباد از جمله کتابهایی که ایشان برای مطالعه مطالبه میکنند، کتب تاریخ مربوط به مشروطه است. چون عدم اعتماد به کجاندیشان و خوشبینی به روشنفکران غربگرا در مشروطه تجربه شد، پرهیز از اختلافی که در میان انقلابیون نهضت نفت شاهد آن بودهایم و دوری از رفتارهای تند و رادیکال برخی جریانهای به اصطلاح انقلابی مسلح نمونههایی از بهرهی این بزرگمرد از تاریخ است. رهبری انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای نیز بسیار بر استنادات تاریخی در ایران و جهان اشاره داشته و از آنان در تصمیمگیری خویش بهرهبردهاند، چرا که به تعبیر ایشان «تاریخ را با قصه اشتباه نکنیم، تاریخ یعنی من و شما در صحنهای دیگر.»(۱۱)
عقلانیت اسلامی
شاید تمامی اصول فوقالذکر را بتوان در چهارچوب عقلانیت اسلامی خلاصه کرد، عقلانیتی که در تلاقی نص، عقل و زمانآگاهی نمود مییابد و این اصل یکی از رموزِ تداوم انقلاب اسلامی است که تجربهای متفاوت از انقلابها را در مقابل نظریهپردازان و تاریخنگاران به تصویر میکشد.
۱) ر.ک هارمن، کریس، انقلاب در قرن بیست و یکم، ترجمه مزدک دانشور، نشر ثالث. ۱۳۹۶، صص ۱۳-۱۹
۲) به عنوان مثال بنگرید به مستند «فزرند انقلاب» تولید شبکه بی بی سی در بهمن ۱۳۹۸.
۳) پناهی، محمد حسین، نظریههای انقلاب: وقوع، فرایند و پیامدها، انتشارات سمت، ۱۳۹۷، صص ۴۳۰-۴۴۷
۴) رهبر انقلاب، بیانات در دیدار جمعی از دانشجویان، ۱۹/۵/۱۳۹۰
۵) همان
۶) کرزمن، چارز، انقلاب تصور ناپذیر در ایران، ترجمه محمد ملاعباسی، نشر ترجمان، ۱۳۹۷
۷) خرمشاد، محمد باقر، آسیب شناسی انقلاب: نگاهی درون گرایانه به چالشهای یک انقلاب، فصلنامهی پژوهشی اندیشهی انقلاب اسلامی، زمستان ۱۳۸۰، صص ۳۱-۵۴.
۸) أبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، نشر نی، ۱۳۸۷.
۹) صحیفه امام، پیام به آوارگان جنگ، نیمه شعبان ۱۳۶۸
۱۰) بیانات در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری، ۲۳/۱۱/۱۳۸۰
۱۱) بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)، ۱۳۷۵/۰۳/۲۰