واقعیت این است که بحث افول آمریکا در سخنرانیهای مختلف رهبر انقلاب، اشاره به این نکته است که آمریکا در حال از دست دادن جایگاهش در دنیا است و آن ژست ابرقدرتیاش کنار میرود. لذا این خصومت فعلی و دعوایش با ایران هم بهتدریج از بین خواهد رفت. واقعیت این است که آمریکا در حال تبدیل شدن به یک کشور معمولی است.
البته
بحث افول لزوماً با فروپاشی یکی نیست. افول آمریکا یعنی قدرتش در حال کم شدن است. فروپاشی اما آن اتفاقی است که برای شوروی سابق افتاد. نکتهی دیگر این است که در رابطه با بحث افول آمریکا اجماع وجود دارد. بنده هیچ کارشناسی را چه در داخل آمریکا و چه خارج از آمریکا نمیشناسم که در حوزهی آمریکا کار کند و معتقد به افول آمریکا نباشد، اما در بحث فروپاشی اختلاف نظر وجود دارد که آیا آمریکا به سمت فروپاشی هم میرود یا نه؟ آیا شبیه آن اتفاقی که برای شوروی افتاد، برای آمریکا هم خواهد افتاد؟
واقعیت این است که آمریکا در حال افول و تبدیل شدن به یک کشور معمولی است. البته این کشور معمولی میتواند قدرتمند هم باشد. مثلاً الآن بعضی کشورهایی که سابقهی استعمار یا امپراطوری هم دارند مثل انگلیس یا فرانسه، لزوماً کشورهای ضعیفی نیستند، ولی دعوای خاصی هم با ما ندارند. البته دعواهایی وجود دارد، منتهی دعواها ریشهای و از نوع نظام سلطه و استعمار و از جنس تقابلی نیست که بین ایران و آمریکا وجود دارد.
پس بحث افول آمریکا اهمیت دارد، چون آمریکا دیگر ادعای ابرقدرتی خودش را بهتدریج کنار میگذارد. الآن در بحثهایی که در واشنگتن در جریان است، این نکتهی مهم را میبینیم که بسیاری از افراد نزدیک به کاخ سفید معتقدند دولت ترامپ و بهویژه خود ترامپ دیگر خیلی نمیخواهد در منطقهی غرب آسیا نقشآفرینی ویژهای داشته باشد. شخص ترامپ و بعضی از اطرافیان او این نگاه را دارند و این یعنی همان نکتهی فرمایش رهبری؛ اینکه انقلاب اسلامی در سال ۵۸ آمریکاییها را از ایران بیرون کرد و اکنون در دههی ۹۰ شمسی دارد از منطقهی غرب آسیا بیرونشان میکند. این اتفاق الان در حال رخ دادن است و ما نشانههای آن را میبینیم.
پس آمریکا میتواند یک کشور قدرتمند باشد، منتهی نه دیگر با آن نگاه ابرقدرتی. لذا دعواها و تقابل بین ایران و آمریکا کاهش پیدا خواهد کرد و معمولیتر خواهد شد. البته یک بازهی زمانی لازم است تا در آمریکا این اجماع شکل بگیرد که آمریکا دیگر ابرقدرت نیست و این هنوز اتفاق نیفتاده است. آمریکای امروز شبیه گرگ زخمخوردهای است که ممکن است برای حفظ جایگاهش خشونتهایی هم نشان بدهد و فشارهایی را علیه کشورهایی مثل ایران اعمال کند که قبلاً نبوده است. یعنی قبل از این که ما به یک حالت طبیعیتری برسیم، چهبسا یک بازهی زمانی سختتری را تجربه کنیم، منتها رمز موفقیت این است که مقاومت بشود تا این بازهی زمانی تمام شود.
نهادی مثل شورای اطلاعات ملی آمریکا که یکی از هفده نهاد اطلاعاتی آمریکا است، چند وقت پیش گزارشی را منتشر کرد با عنوان روندهای جهانی ۲۰۳۰. در آنجا اعلام کردند که تا سال ۲۰۳۰ یعنی تا یازده سال دیگر هیچ هژمونیای در دنیا نخواهد بود. یعنی اگر آمریکا یک زمانی هم هژمون و ابرقدرت بود، دیگر چنین چیزی نخواهد بود. دنیا در حال رفتن به سوی چندقطبی است و آمریکا ممکن است یکی از این قطبها باشد، اما نه لزوماً قطب اصلی یا ابرقدرت. اگر این حالت به وجود بیاید که دارد میآید و کارشناسها معتقدند که دنیا چندقطبی میشود، آن وقت این بحث تقابل بهتدریج اصلاح خواهد شد و این سختیِ مضاعف تمام خواهد شد و آمریکا یک کشور معمولیتر خواهد بود که دیگر جمهوری اسلامی خیلی از این مشکلات فعلی را با آن نخواهد داشت. البته این نیازمندِ زمان و قطعاً محتاج مقاومت است. ضمن اینکه به نظر میرسد پیشبینی نهاد اطلاعاتی آمریکا که ابرقدرتیِ آمریکا در سال ۲۰۳۰ تمام خواهد شد، با مسامحه است و به خودشان وقت اضافه هم دادهاند! ریاست فردی مثل ترامپ جایگاه آمریکا را خیلی سریعتر به یک جایگاه معمولی تبدیل خواهد کرد.
مروری بر چند تجربه تعامل با آمریکا
اما در مورد بحث مذاکرهی ما با آمریکا، یک نکته این است که جمهوری اسلامی در این چهل سال گذشته عملاً نشان داده که هیچ وقت از مذاکرهای که به نفع منافع ملی کشور باشد، دوری نجسته است. حتی در مواردی که نسبت به مفید بودن مذاکره شبهات جدی هم وجود داشته، وارد مذاکره شده است. تجربهی زمان مرحوم آقای هاشمی هم همین را نشان میدهد. ذهنیت آقای هاشمی این بود که کشور نیاز به کاهش تنش و تعامل با آمریکا دارد و لذا پروژهای را با همین ادبیات شروع کردند. پروژه این بود که شرکتهای نفتی آمریکایی را به ایران دعوت کنند.
احساس آقای هاشمی این بود که اگر آمریکا در حوزهی نفتی وارد تعاملات اقتصادی با ایران بشود، شرکتهای آمریکایی میروند به این سمت که به دولتشان فشار بیاورند تا تقابل با ایران را کمتر کند. اتفاقاً شرکتهای نفتی آمریکایی از این موضوع استقبال کردند و زمانی که دولت ایران اعلام کرد که آمادگی پذیرش شرکتهای آمریکایی را دارد و مناقصهها هم خیلی جدی نبود، چند شرکت آمریکایی علاقه نشان دادند، منتهی نهادهای ضد ایرانی در آمریکا متوجه این طراحی شدند و رفتند به این سمت که آن قانون تحریمهای ایران را بنویسند. آقای داماتو که سناتور جمهوریخواه ایالت نیویورک بود، متن اولیه را نوشت. شرکتهای نفتی آمریکایی اعتراض کردند و گفتند شما با این قانون ایران را تحریم نکردید، ما را تحریم کردید، چون شرکتهای کشورهای دیگر دارند در ایران کار میکنند و ما عقب میمانیم. لذا کنگرهی آمریکا در نسخهی نهایی این تحریمها همهی شرکتها را تهدید کرد که هر شرکتی بخواهد با ایران تعامل داشته باشد، با او برخورد میشود. از این جهت مشکل رابطهی ایران و آمریکا حل نشد که هیچ، مشکلات بیشتر شد و صنعت نفت کشور هم زیر تحریم رفت.
مورد بعدی مذاکره، تعامل بین جمهوری اسلامی و آمریکا در دورهی دولت اصلاحات بود. در آن زمان صحبت از گفتوگوی تمدنها شد با همان ذهنیتی که آقای هاشمی داشت که تعامل و کاهش تنش ایجاد شود. فرصتی که در آن دوره اتفاق افتاد، بحث اشغال افغانستان توسط آمریکا بود. آقای جیمر دابینز اولین سفیر آمریکا در افغانستان بعد از طالبان این را چند بار گفته و نوشته که اگر کمکهای ایران در آن بازهی زمانی نبود، آمریکاییها در افغانستان مشکلات بسیاری پیدا میکردند. حالا نظر ایشان این است، اما در عمل تنها سه ماه بعد و به جای تشکر، آقای بوش ایران را در لیست محور شرارت قرار داد که تحریمهای جدی دیگری را همراه خودش داشت. حالا آن دشنامی که آقای بوش به مردم ایران داد، جای خودش! یعنی دوباره به جای این که وضعیت رابطهی ایران و آمریکا خوب شود، بدتر هم شد.
این روش کار به نوعی در زمان ریاستجمهوری آقای احمدینژاد هم تکرار شد و در انتهای دورهی ایشان آقای دکتر صالحی وزیر خارجه در مذاکرات عمان ورود کرد. آمریکاییها در زمان اوباما احساس کردند احتمال دارد که در دورهی بعدی ریاستجمهوری در ایران بتوانند امتیازهای بهتری بگیرند. نهایتاً تجربهی دوران آقای روحانی و برجام را داشتیم و رسیدهایم به وضعیت الان و تحریمهایی که بسیار بدتر از تحریمهای قبل از برجام است و اینکه فروش نفت ما بسیار کمتر از قبل از برجام است. یعنی برجام هم در عمل، وضعیت کشور را بهتر که نکرد، بدتر هم کرد.
این فرمایش رهبری در طول ۴۰ سال انقلاب عملاً ثابت شده که هر بار ایران صحبت از مذاکره و تعامل کرده، احساس طرف آمریکایی این بوده که ایران این کار را از روی ضعف میکند و به این خاطر که فشارهای آمریکا جواب داده است. با این تصور، آمریکاییها فشارها را بیشتر میکنند، چون معتقدند ایرانِ ضعیف را راحتتر میشود شکست داد. لذا زمانی که صحبت از مذاکره میشود، فشارها بیشتر میشود و نه کمتر.
هدف، مذاکره برای مذاکره نیست
نکتهی مهم دیگر این است که هدف ما از مذاکره، صرفاً مذاکره نیست؛ هدف این است که وضعیت کشور بهتر بشود و اگر ما چند بار در چهار دههی گذشته تجربهی مذاکره را داشتهایم و بعد از هر تجربه وضعیت کشور بدتر شده است، قاعدتاً باید به این نتیجه برسیم که مذاکره با آمریکاییها جواب نمیدهد، بلکه این مقاومت است که جواب داده است و خواهد داد. تجارب ما در حوزهی مقاومت همواره تجربههای بهتری بوده است. مثلاً آمریکاییها زمانی میگفتند ایران نباید غنیسازی داشته باشد، اما ایران مقاومت و اصرار کرد که غنیسازی باید باشد. بعد در دورهی آقای اوباما متوجه شدند که هدف رساندن غنیسازی ایران به صفر برایشان محقق نمیشود. پس به نوعی ایران توانست بحث غنیسازی خودش را تبیین کند.
به غیر از تجربهی ایران، تجربههای دیگر کشورها مثل کرهی شمالی، کوبا و کشورهای لیست دشمن با آمریکا هم همین بوده است. هم در مورد کرهی شمالی و هم در مورد کوبا نهتنها وضعیت این کشورها با مذاکره بهتر نشد، با این که سعی کردند به نوعی تنش با آمریکا را کاهش بدهند، بلکه بدتر هم شد، چون
نگاه آمریکاییها نسبت به کشوری که آن را دشمن میدانند، تغییر حکومت آن است. تا زمانی هم که این اتفاق نیفتد، آمریکاییها احساس میکنند به اهدافشان نرسیدهاند. تجربهی عراق هم همین را نشان میدهد. با اینکه آمریکاییها خودشان در عراق حکومت را عوض کردند اما انتظارشان از حکومت جدید عراق در زمینهی پیروی از دستور آمریکاییها محقق نشده است. آمریکاییها نشان دادهاند که با دولت جایگزین دشمنشان هم اگر تمکین نکند، برخورد میکنند.
مسأله ایران و آمریکا چه زمانی حل میشود؟
اما این مسأله کی و چگونه حل میشود؟ زمانی که آمریکا عوض بشود. یعنی همان بحث ابتدایی ما که آمریکا رو به افول است و این ممکن است چند سالی طول بکشد. زمانی که آمریکا تبدیل به یک کشور معمولی بشود، آن وقت دیگر این مسائل خودبهخود حل خواهد شد.
مذاکره با آمریکا هم تنها زمانی معنی دارد که وضعیت کشور ما بعد از مذاکره بهتر بشود. اگر ما از سیاستهای فعلی آمریکا ناراحت هسیتم که هستیم، راه حل این نیست که تنفس مصنوعی بدهیم به سیاستی که شکست خورده است. سیاست دولت آقای ترامپ، شکست خورده است، چون هدفش سرنگونی جمهوری اسلامی بود و جمهوری اسلامی سرنگون نشده است. هدفش گرفتن امتیاز بیشتر از ایران بود که ایران نهتنها امتیاز بیشتر نداده، بهتدریج میخواهد امتیازاتی را هم که ذیل برجام داده است، پس بگیرد. یک عدهای در واشنگتن احساس میکردند شاید بتوانند با ایران وارد تقابل نظامی بشوند، اما سرنگون کردن پهباد آمریکایی توسط تکنولوژی بومی ما نشان داد که حملهی نظامی به ایران هم پروژهی قابل توجهی برایشان نیست. از این جهت سیاست آمریکا شکست خورده است و نیاز هست که شکستش برجسته شود.
زمانی که ما صحبت از مقاومت میکنیم، اعلام این است که سیاست آمریکا شکست خورده است. لذا در این شرایط اگر مستقیماً یا غیر مستقیم و تلویحی صحبت از مذاکره بشود، تفسیر واشنگتن از این صحبت، تردید در شکستخوردگی سیاست دورهی ترامپ خواهد بود، چون ایران اگر صحبت از مذاکره کرده، از نگاه آنها یعنی تحت فشار بوده و آمادگی امتیازدهی داشته است. از این جهت ما نباید تنفس مصنوعی بدهیم به سیاستی که شکست خورده است. عدم مذاکره و مقاومت ما اعلام این مسأله است که سیاست آمریکا شکست خورده است. اگر این مسأله درست تبیین شود و جابیفتد، آن وقت ما میرویم به سمت تغییر سیاست آمریکا و این تقابل هم در سالیان آینده و نهچندان دور و دیر کاهش پیدا خواهد کرد، چون آمریکا جایگاه خودش را در دنیا از دست خواهد داد؛ انشاءالله.