زبان
زد همه
اند و میان جان منند
چو شمس تبریزی شور ناگهان منند
تمام قونیه تا بلخ در پی
ات بودم
تویی که پردۀ چشمانت اصفهان منند
اگرچه نصف جهان است اصفهان امّا
دو چشم عالم
گیرت همه جهان منند
مخواب ای پری باغ
های نیشابور!
که پلک
هات پر و بال طوطیان منند
شبیه لولی آشفته در تو تن شستم
که چشم
های ترت جوی مولیان منند
«سروش
نامۀ آصف»، روایتی ساده
ست
از این دو پیغام
آور که حرز جان منند
مخواه بیدل چشمان هندی
ات باشم
که شعرهای چنین خارج از توان منند