مژده ای دل کز سر شب، صبح سر برمی
زند
پنجۀ خورشیدی امشب حلقه بر در می
زند
از تبار گل، گل سرخی شکوفا می
شود
باز خورشیدی ز خورشید دگر سر می
زند
باید آخر با یزید نفس خود بیعت کند
هر که نشناسد در این میدان امام خویش را
ز چشمِ بسته هلا مُهر خواب بردارید
به دفع فتنه قدم با شتاب بردارید
سپاه تفرقه بر طبل اتّحاد زدهست
ز پیش چشم جهان
بین، حجاب بردارید
به نورِ بینشِ خورشیدِ رهبری آنک
ز چهره
های منافق نقاب بردارید
گذار ما به بیابان شور خواهد بود
هلا ز چشمۀ ایثار آب بردارید
در این مراجعه با درد و داغ هم
سفریم
به قدر تُنگِ کفایت شراب بردارید
بهراستی که در این استقامت خونین
مباد یک سر مو پیچ و تاب بردارید
به پشتوانۀ تعقیب تا شناسایی
چراغ شب
شکن آفتاب بردارید
بس است لحظه
شماری، به نامِ عدل علی
نقاب از رخ روز حساب بردارید
جُویی زیان نرساند به احتیاط اگر
در این محاکمه دار و طناب بردارید
به موج
خانۀ دریای انقلاب آنک
قدم گذاشته چندین حباب بردارید
به اهل فتنه بگویید با صدای بلند
خیال بود که آب از سراب بردارید
فلات نور چراگاه گاوِ شیطان نیست
طمع ز مزرعۀ
انقلاب بردارید
ز چشم اگر نستانید خواب را، فردا
سر بریده ز بالین خواب بردارید
روشنان را روشنی از آفتاب رهبریست
از گل خورشید گلدان سحر خالی مباد!