دو بیتی
مژده ای دل که از سر شب صبح سر بر میزد
، پنجه خورشیدی امشب حلقه بر در میزند
، و از تبار گل، گل سرخی شکوفا میشود
، باز خورشیدی ز خورشید دگر سر میزند
بیت
باید آخر با یزید نفس خود بیعت کند
هر که نشناسد در این میدان امام خویش را
غزل
ز چشم بسته هلا مُهر خواب بردارید
به دفع فتنه، قدم با شتاب بردارید
سپاه تفرقه بر طبل اتحاد زده ست
ز پیش چشم جهان بین حجاب بردارید
به نور بینش خورشید رهبری آنک
ز چهره های منافق نقاب بردارید
گذار ما به بیابان شور خواهد بود
هلا ز چشمه ایثار آب بردارید
در این مراجعه با درد و داغ همسفریم
به قدر تنگ کفایت شراب بردارید
براستی که دراین استقامت خونین
مباد یک سر مو پیچ و تاب بردارید
به پشتوانه تعقیب تا شناسایی
چراغ شب شکن آفتاب بردارید
بس است لحظه شماری به نام عدل علی
نقاب از رخ روز حساب بردارید
ز چشم اگر نستانید خواب را فردا
سر بریده ز بالین خواب بردارید