سلام! آقای مهربان زیارت
نامه
ها
پیامبر نخلستان
های مدینه
که سرشاخه
هاش ابتدای راه
های آسمان است
پیامبر کوچه
های خاکی که همیشه در دسترس بود
بال عباش پهن که می
شد باران می
آمد و شبه
جزیره بوی پروانه می
گرفت
بی
کرانۀ دست
هاش لانۀ پرنده
ها
گیسوانش پریشانی بادها
ابروانش مدّ هزار اسم اعظم خدا
شکفته می
شد با ضربانش نبض هزار گل محمّدی
خالش نقطۀ بای بسم
الله
خطوط پیشانی
اش سرنوشت شاهدان و شهیدان
نفس
هاش انگارۀ نسیم رضوان است
پیر مهربان مدینه عصایی داشت شکافندۀ هزار یلدا
و از چاک گریبانش خورشید طلوع می
کرد
تاجی از باران به سر داشت
زنده می
کرد نفس
هاش آواز هزار قناری مرده را
سفره
اش آب و آیینه
چاشتش ترانه
اجاقش گلپونه
به هیئت کلمه
عشق رنگ لب
هاش
ماه در دستانش و خورشید از مشرق شانه
هاش
به زندگی سلام می
کرد
زندگی بهانه بود
آفرینش بهانه
تا آفتاب
گردان
ها سر به دامانش بگذارند