بی
تو ای جان جهان! جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان می
گذرد، ماندن جان را چه کنم؟
ماه شعبان و رجب نم
نم اشکی شد و رفت
خانه ابری
ست، خدایا! رمضان را چه کنم؟
شانه بر زلف دعا می
زنم و می
گریم
موسی من! تو بگو روز شَبان را چه کنم؟
صاحب «حیَّ علی» لقمۀ نوری برسان
سحر از راه رسیده
ست، اذان را چه کنم؟
کاتبان تو مرا خطّ امانی دادند
کشتۀ خال توام، خطّ امان را چه کنم؟
کاشکی جرمِ عیان بودم و تقوای نهان
پیش تقوای عیان، جرم نهان را چه کنم؟