عشق است کیمیا و منم کیمیاطلب
عشق است کهربا و منم کهرباطلب
کاهم، به کهربایی آن ماه می
روم
مشتاق خون خویشتنم، کربلاطلب
چندی به سعی خویش سپردم طریق دوست
سعی
ای به پای خویش نمودم صفاطلب
گفتم مگر به سرّ و سما بر کشد مرا
آنجا زدم قدم که شدم ناکجاطلب
آن ناکجا مرا به کجاها کشید و برد
ابلیسِ من گریخت از این جانِ لاطلب
لالای روح گفت به گهوارۀ بدن
لالایی
ای لطیف به گوشی صداطلب
از ابتدا طلب شده بودم که آمدم
از ابتدا حضورم و تا انتها طلب