1389/06/03
دیدار شاعران ۸۹ | شعرخوانی آقای محمد باقر کلاهی اهری

عشق است کیمیا و منم کیمیاطلب
عشق است کهربا و منم کهرباطلب
کاهم، به کهربایی آن ماه میروم
مشتاق خون خویشتنم، کربلاطلب
چندی به سعی خویش سپردم طریق دوست
سعیای به پای خویش نمودم صفاطلب
گفتم مگر به سرّ و سما بر کشد مرا
آنجا زدم قدم که شدم ناکجاطلب
آن ناکجا مرا به کجاها کشید و برد
ابلیسِ من گریخت از این جانِ لاطلب
لالای روح گفت به گهوارۀ بدن
لالاییای لطیف به گوشی صداطلب
از ابتدا طلب شده بودم که آمدم
از ابتدا حضورم و تا انتها طلب
