شعرخوانی پروانه نجاتی
شعر اول
در خانه نیست مثل تو بی تکیه گاه تر
هرگز ندیده ایم ز تو بی پناه تر
انگیزه ی گناه نخست است زن ولی
از همسر تو نیست کسی پرگناه تر
امشب پر از هوای غم انگیز گریه ام
اما بقیع هست ز من رو به راه تر
تو وارث شجاعت بازوی حیدری
فرمانده ای نبود زتو کم سپاه تر
در پرتو درخشش الماس، تشت خون
ترسیم کرده روی تو را هرچه ماه تر
حتی به جسم پرپر تو تیر می زنند
از دشمن تو نیست کسی دل سیاه تر
در بین مردمی که تو را می شناختند
از تیرها نبود کسی سر براه تر
مظلوم کوچه های غریب مدینه ای
از کوفه نیست شهر تو کم اشتباه تر
شعر دوم
بگیر زیر پر و بال جبرئیلت را
به جان واژه بریز آیه و دلیلت را
بکوچ سمت مضامین آفتابی تر
به خواب شهر ببر طعم سلسبیلت را
فراتر از کره خاک چیزهایی هست
به آسمان برسان ذهن مستطیلت را
عروج، قصه "قوسین" عشق، "او ادنی"
بیاور آینه های ازین قبیلت را
سکوت مایه تشویش می شود ...
بریز در نفس جاده قال و قیلت را
برای معجزه دیری است چشم بر راهیم
ببند روی همین شعرها دخیلت را