در خانه نیست مثل تو بی
تکیه
گاه
تر
هرگز ندیده
ایم ز تو بی
پناه
تر
انگیزۀ گناه نخست است زن، ولی
از همسر تو نیست کسی پرگناه
تر
امشب پُر از هوای غم
انگیز گریه
ام
امّا بقیع هست ز من روبه
راه
تر
تو وارث شجاعت بازوی حیدری
فرمانده
ای نبود ز تو کم
سپاه
تر
در پرتو درخشش الماس، تشت خون
ترسیم کرده روی تو را هر چه ماه
تر
حتی به جسم پرپر تو تیر می
زنند
از دشمن تو نیست کسی دل
سیاه
تر
در بین مردمی که تو را می
شناختند
از تیرها نبود کسی سر به
راه
تر
مظلوم کوچه
های غریب مدینه
ای
از کوفه نیست شهر تو کم
اشتباه
تر
بگیر زیر پر و بالِ جبرئیلت را
به جان واژه بریز آیه و دلیلت را
بکوچ سمت مضامین آفتابی
تر
به خوابِ شهر ببر طعم سلسبیلت را
فراتر از کرۀ خاک چیزهایی هست
به آسمان برسان ذهن مستطیلت را
عروج، قصّۀ قوسین، عشق، اَو اَدنی
بیاور آینه
های از این قبیلت را
سکوت مایۀ تشویش می
شود گاهی
بریز در نفس جاده قال و قیلت را
برای معجزه دیریست چشم بر راهی
ببند روی همین شعرها دخیلت را