دیدی چگونه رفت زمستان و عید شد
دوران غم رسید به پایان و عید شد
گل داد آفتاب و نفس
های سر به خواب
کم
کم گرفت عطر بهاران و عید شد
آمد بهار و خیمه در آغوش دشت زد
شد آسمان دوباره چراغان و عید شد
کوچید از نگاه درختان هراس مرگ
دنیا گرفت رنگ بهاران و عید شد
دیدی که با نسیم نفس
های آفتاب
سرما گذاشت سر به بیابان و عید شد
گفتم که لب به شِکوه گشودن صلاح نیست
دیدی گذشت موسم هجران و عید شد