|
یادداشتی از آقای سعدالله زارعی، کارشناس مسائل منطقه و بینالملل دربارهی نگاه متفاوت ایران به مسائل منطقهای|
دیدگاه متفاوت
دیدگاه متفاوت جمهوری اسلامی ایران و رهبر معظم انقلاب در مورد مسائل منطقهای، به تفاوت بنیادین در نگرش معطوف به قدرت و نگرش معطوف به مسئولیت برمیگردد. قدرتهای جهانی که بر مبنای مادیات شکل گرفتهاند، اساساً دارایی خود را در فقر دیگران میجویند و قدرت خود را در ضعف دیگران میبینند. بر این اساس است که آمریکاییها حتی در مواجهه با کشورهای متحد خود مانند اروپاییها نیز از همین فرمول پیروی میکنند. آنها در مراودات اقتصادی، امنیتی، سیاسی و علمی و حتی مراودات خصوصی این ملاحظه را در نظر میگیرند که همواره برای کشورهای پیرامونی -و از جمله کشورهای اروپایی- موقعیتی ضعیفتر ایجاد کنند و استقلال و آزادیِ عمل این کشورها را محدود سازند تا نهایتاً از این نهادهای سیاسی پیرامونی به عنوان پلکان قدرت خود بهره ببرند.
پس از جنگ جهانی دوم و طبق اصل چهار ترومن، کشورهای اروپایی وضعیت وابستهای را نسبت به آمریکا پیدا کردند و در حوزهی سیاست خارجی بهشدت تابع کشور متروپل -یعنی آمریکا- شدند. این کشورها امروز از وضعیت ضعیفی برخوردارند؛ تا جایی که بسیاری از کشورهای آسیایی که در دههی ۱۹۴۰ از اروپا عقبتر بودند، امروزه جلو زدهاند. اروپا حدود ۶۰ سال پس از اجرای اصل چهار ترومن، امروز به صورت واحدی ضعیف در عرصهی بینالملل بروز و ظهور دارد و اساساً فاقد سیاست خارجی مستقل است. در این فرایند همیشه بحرانهایی که آمریکا را در برگرفته است، به کشورهای پیرامونی و از جمله کشورهای اروپایی سرایت کرده است. همچنین آمریکا از بحرانهای اروپایی به عنوان فرصتی برای رشد بیشتر خود سود برده است.
اخیراً آقای ملیبند -وزیر پیشین امور خارجهی انگلیس- در ملاقات خود با آقای خاویر سولانا -رئیس سابق سیاست خارجی اروپا- بهصراحت گفت که آمریکاییها اروپا را رها کردهاند و وضعیت خودشان را در ماههای آینده با قدرتهای آسیایی شامل چین، هند، ژاپن و همچنین روسیه تنظیم میکنند.
آمریکا ما را رها کرده است!
نتیجهی إعمال این سیاست این شده است که امروزه زمزمههای جدایی اروپا از آمریکا حتی در نزدیکترین محافل اروپایی به آمریکا شنیده میشود. اخیراً آقای ملیبند -وزیر پیشین امور خارجهی انگلیس- در ملاقات خود با آقای خاویر سولانا -رئیس سابق سیاست خارجی اروپا- بهصراحت گفت که آمریکاییها اروپا را رها کردهاند و وضعیت خودشان را در ماههای آینده با قدرتهای آسیایی شامل چین، هند، ژاپن و همچنین روسیه تنظیم میکنند. بنابراین اتحادیهی اروپا تصویر چندان روشنی در آیندهی نظام جهانی برای خود متصور نیست.
اما در مقابل این نوع نگاه به روابط بینالمللی، نگاه جمهوری اسلامی قرار دارد که برگرفته از آموزههای اصیل اسلام است. این نگاه موفقیت خود را در گسترش موفقیت محیط پیرامونی خود ارزیابی میکند و معتقد است که رشد یک واحد اسلامی در رشد دیگر واحدهای اسلامی نهفته است و قدرت ملی در یک واحد سیاسی اسلامی وابسته به واحدهای دیگر اسلامی است. بر همین اساس دو نکته دربارهی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قبال منطقه قابل توجه است:
۱. همگرایی در جهت قدرتیابی و اقتدار کشورهای همسایه: بر اساس نگاه جمهوری اسلامی، واحدهای اسلامی منطقهای نهتنها رقیب واحد سیاسی مادر -در اینجا جمهوری اسلامی ایران- نیستند، بلکه متحد و مقوم قدرت آن نیز به حساب میآیند. از این رو جمهوری اسلامی در جهت اقتدار و استقلال و هویتیابی این واحدهای سیاسی منطقهای تلاش میکند. در این فرایند جمهوری اسلامی به کشورهای دیگر به چشم واحدهای وارفتهی سیاسی نمینگرد، بلکه اهداف خود را در روابط برادرانهی توأم با رشد و بالندگی سیاسی جستوجو میکند؛ همانگونه که بر مبنای اصل امر به معروف، مسلمانان آنچه را که از خیر و معروف برای خودشان میخواهند، باید برای برادران دینی خود نیز بخواهند.
این نگرش عمیق دینی در حوزهی سیاسی به شکل کمک واحدهای سیاسی اسلامی به یکدیگر برای رشد همزمان و توأمان تجلی پیدا میکند. نتیجهی این سیاست، پیدایش واحدهای قدرتمند اسلامی در محیط جغرافیایی اسلامی و بینالمللی است. در این صورت است که هرکدام از این واحدهای سیاسی در درازمدت قادر خواهند بود مشکلات داخلی خود را با تکیه بر توانمدیهای خودی حل کنند تا این مشکلات به سمت واحدهای دیگر اسلامی گسیل نشود و کشورها احساس کنند که در یک فرایند مشترک به سمت جلو در حرکت هستند. بنابراین اگر این همکاریهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و علمی بین واحدهای سیاسی اسلامی افزایش یابد، منافع واحد سیاسی مادر هم بیشتر تأمین خواهد شد.
پارادایم مقاومت در نقطهی مقابل پارادایم اشغال و سلطهجویی قرار دارد و معتقد است که تغییرات در منطقه باید در چهارچوب مصالح و منافع درونی کشورهای اسلامی صورت پذیرد. بر همین اساس جمهوری اسلامی ایران از اصلاحات درونی سوریه دفاع میکند.
ایران کمک میکند یا دخالت؟
البته تفسیری که غربیها از تلاش منطقهای جمهوری اسلامی ارائه میدهند، در چهارچوب پارادایم و منطق خودشان است. بر اساس پارادایم غرب، قدرت هر واحد سیاسی به ضعف واحدهای سیاسی پیرامونی بستگی دارد و مادامی که قدرتهای پیرامونی ضعیفتر میشوند، قدرت متروپل افزایش پیدا میکند. غربیها پارادایم دیگری را نمیشناسند و با منطق و تفکر اسلامی آشنایی ندارند. به همین دلیل رفتار جمهوری اسلامی را در پارادایم خودشان تعریف و تفسیر میکنند. طبیعتاً اگر جابیفتد که جمهوری اسلامی هم مثل آمریکا یک قدرت سلطهگر و انحصارطلب است، واحدهای سیاسی منطقهای نسبت به قدرت یافتن جمهوری اسلامی حساسیت پیدا میکنند و به صورت یک مانع منطقهای در برابر ایران درمیآیند. در حالی که جمهوری اسلامی در منطقه در طول سی سال گذشته همواره یک واحد کمککننده بوده است:
ایران کمک کرده که لبنان از یک واحد سیاسی کوچک و اثرپذیر و متزلزل، به یک واحد سیاسی مقتدر تبدیل شود که با استفاده از ظرفیتهای داخلی خودش میتواند در برابر اشغالگر و مهاجم بایستد و از تمامیت ارضی خود دفاع کند. جمهوری اسلامی ایران کمک کرده تا فلسطینیها قدرت پیدا کنند و خودشان بتوانند از سرزمینشان و ملتشان و منافع و امنیتشان دفاع کنند. نه اینکه جمهوری اسلامی از موضوع فلسطین به عنوان یک ابزار برای استفاده و معامله در گفتوگوهای دیپلماسی سود بجوید، بلکه جمهوری اسلامی تلاش کرده از ظرفیتهایش برای قدرتیابی فلسطینیها و هویتیابی آنها استفاده کند.
در عراق هم همین مسأله مشهود است. عراق تحت اشغال آمریکا با کمک جمهوری اسلامی از اشغال درآمد و امروز به صورت یک واحد بالنده در منطقه بروز کرده است. ایران تلاش کرد که با خروج آمریکاییها از عراق، ملت عراق بر سرنوشت خود حاکم شوند و از دل ملت عراق، دولتی بالنده بیرون بیاید که بتواند از تمامیت ارضی و منافع و استقلالش دفاع کند.
لذا این پاردایم جدید بر خلاف منطق شناختهشدهای است که از قرن ۱۹ و ۲۰ اروپا و نیز در دورهی نظام دوقطبی در فاصلهی سالهای ۱۹۴۵ تا ۱۹۹۱ وجود داشت. در واقع این پارادایم جدید مبتنی بر هویتیابی و قدرتیابی کشورهای اسلامی است که کاملاً با منطق پارادایم غربی متفاوت است. به همین دلیل غربیها این پارادایم را نمیفهمند، زیرا قدرت در نگاه آنها معنی و مفهومی صرفاً مادی دارد و واحدهای سیاسی حیاتشان در ضعیف ماندن واحدهای پیرامونی تعریف میشود.
۲. تقویت جبههی مقاومت در برابر سلطهجویی: از منظر جمهوری اسلامی ایران، غرب یک نیروی اشغالگر و توطئهگر است که مهمترین راهبردش در برابر اسلام، مقابله با هویتیابی و بازاندیشی جهان اسلام است. امروزه این بازاندیشی به عنوان پارادایم مقاومت تعریف و شناخته میشود. پارادایم مقاومت در نقطهی مقابل پارادایم اشغال و سلطهجویی قرار دارد و معتقد است که تغییرات در منطقه باید در چهارچوب مصالح و منافع درونی کشورهای اسلامی صورت پذیرد. بر همین اساس جمهوری اسلامی ایران از اصلاحات درونی سوریه دفاع میکند که نتیجهاش نقشآفرینی بیشتر مردم این کشور در عرصهی سیاسی و اجتماعی و قدرتیابی بیشتر سوریه در عرصههای منطقهای و بینالمللی و نیز افزایش قدرت دفاعی سوریه در برابر غرب و رژیم صهیونیستی و توسعهی اقتدار امنیتی سوریه خواهد بود. همچنین جمهوری اسلامی از تمام ظرفیت خود برای کمک به مردم سوریه بهره میگیرد و با روندهای بینالمللی خواستارِ تضعیف سوریه مقابله میکند.
جمهوری اسلامی در جهت اقتدار و استقلال و هویتیابی این واحدهای سیاسی منطقهای تلاش میکند. در این فرایند جمهوری اسلامی به کشورهای دیگر به چشم واحدهای وارفتهی سیاسی نمینگرد، بلکه اهداف خود را در روابط برادرانهی توأم با رشد و بالندگی سیاسی جستوجو میکند.
در این میانه یکی از واحدهای سیاسی دیگر که میتواند کمک مؤثری به مردم سوریه بکند و برنامههای غرب را ناکام بگذارد، دولت عراق است. عراقیها از این حیث که سیستم جدید سیاسی مبتنی بر مردمسالاری دینی را با توجه به تفاوتهای قومی و مذهبی در این کشور تجربه میکنند، میتوانند الگوی مناسبی برای سوریه باشند. ضمن اینکه دولت عراق میتواند بهدرستی سوریه را در برونرفت از این توطئهی بینالمللی کمک کند. بر همین اساس هم بود که آقای نوری المالکی در سفر خود به تهران، در خصوص مخاطراتی که برای دولت و مردم سوریه وجود دارد، تأملاتی داشت و هماهنگیهای بیشتری بین ایران و عراق در جهت کمک به سوریه صورت گرفت.
به طور کلی کشورهای اسلامی در حرکت خود به سمت رشد علمی و اقتدار داخلی باید به توطئههای بینالمللی علیه خودشان توجه داشته باشند. به تعبیر دیگر و از منظر رهبر معظم انقلاب، «بیداری اسلامی» یکی از عناصر اصلی قدرتهای اسلامی است. البته این عنصر در مخالفت با سیاستهای غرب معنی و مفهوم پیدا میکند، زیرا اگر کشورهای اسلامی بر اساس حسن ظن به کشورهای سلطهگر حرکت کنند و بر لبخندهای دیپلماسی، فارغ از محتوای آنها اعتماد کنند، عملاً از هوشمندی فاصله گرفتهاند و این عدم هوشمندی میتواند دستاوردهای آنها را بر باد دهد. همانگونه که برخی کشورهای اسلامی گمان میکردند با قدرت داخلی اقتصادی و در یک همگرایی با غرب میتوانند به رشد و موقعیت بالا دست پیدا کنند، اما همین مسأله باعث شد که در اوج اقتدار سیاسی به ورطهی ورشکستی بیفتند.