دکتر مجید معارف*
چکیده متن را اینجا ببینید
یکی از اموری که در مورد قرآن توصیهی زیادی به آن شدهایم، تدبر در آیات آن است. تدبر از نظر لغوی و اصطلاحی قابل بررسی است. لغویون گفتهاند تدبر از ریشهی «دُبُر» گرفته شده و به مفهوم اندیشیدن در پشت و ماورای امور است.
راغب اصفهانی که لغتشناس معروفی است، دربارهی معنای تدبیر و تدبر نوشته است: «التدبیر التفکیر فی دبر الامور» و «التدبر التفکر فی دبر الامور». تفکیر یعنی ذهن را ورزشدادن برای فکرکردن، اما تفکر به معنای خود فکر کردن است دربارهی چیزی که انسان میتواند به آن برسد. معنای تدبر را فکرکردن و حالت تفکر داشتن در عاقبت امور میدانند.
شباهتها و تفاوتها
ما در مورد قرآن اصطلاح دیگری هم داریم که تفسیر است. شاید این پرسش پیش آید که فرق تدبر و تفسیر چیست؟ تدبر، گونهای ژرفاندیشی و آیندهاندیشی در یک موضوع و مسألهی علمی است و اعم از این است که ابهامی از آن مسأله در ذهن داشته باشیم یا نه. مطلب روشن است، اما میتوان با ژرفاندیشی و کاوش در آن- بدون داشتن ابهام ابتدایی- مطالب بیشتری را از آن بفهمیم. اما تفسیر به معنای پردهبرداری و روشنگری است. به معنای إبانه و توضیح است؛ کوششی است برای رفع ابهام از مشکلات یک متن.
وقتی متنی را- قرآن باشد یا متن دیگر- در برابر خوانندهای قرار میدهیم، ممکن است او مشکلاتی دربارهی واژهها و عبارات متن و این که این متن حقیقت است یا مجاز ، استعاره است یا کنایه و... احساس کند. دانش تفسیر متکفل پردهبرداری از این مشکلات و مشخص کردن حقایق اصیل است. وقتی کسی قرآن میخواند و خود را با این تعبیر روبهرو میبیند که «یَدُ اللهِ فَوْقَ أیدیهم» ممکن است این پرسش در ذهنش شکل بگیرد که آیا میتوان دستی به خدا نسبت داد؟ اینجا از علم تفسیر کمک گرفته میشود که به ما میگوید کلمات یک معنای اصلی و حقیقی دارند و گاهی هم معنای مجازی مییابند. «ید» دربارهی خداوند متعال در معنای مجازیش استفاده شده نه معنای حقیقی. بنابراین یدالله یعنی قدرت و نعمت الهی.
در تدبر اما لزوماً ما با یک متن مشکل مواجه نیستیم. مثلاً سورهی مبارکهی حمد را میخوانیم «الحمد لله رب العالیمن» این ابهامی ندارد و از هر کسی بپرسید یعنی چی؟ میگوید ستایش از آن خدای پرورش دهندهی جهانیان است. حالا میتوانیم با خودمان فکر کنیم علت تخصیص حمد به پروردگار عالم چیست؟ چرا از بین اسامی و صفات پروردگار، روی ربوبیت در اینجا دست گذاشته شده؟ چرا نسبت موجودات را با خداوند از منظر تربیت و ربوبیت یا مالکیت مورد توجه قرار داده است؟
شاید گفته شود اگر به تفاسیر هم مراجعه کنیم، همین بحثها را میببینیم. بله؛ بین تدبر و تفسیر ممکن است همپوشانی و قلمرو مشترک وجود داشته باشد، اما تفاوت اصلی تدبر با تفسیر در این نقطه است: در تفسیر با متنی روبهرو هستیم که حقایقی را ورای خودش دارد و در واقع برای خواننده، ابتدا به ساکن، مجمل، مشکل یا مبهم باشد. اینجا ما به کمک قواعدی این مشکلات را برطرف میکنیم. اگر به کتابهای مبانی و روشهای تفسیر مراجعه کنید، میبینید که اصول و ضوابطی را در اختیار شما میگذارند. مثلاً یکی از اصول آن آشنایی با لغت عرب و تحولات معنایی لغات است؛ توجه به علوم ادبی و بلاغی و سبب نزول آیات است. تفسیر این مقدمات و لوازم را دارد اما تدبّر نیاز به این مقدمات علمی مفصل، لزوماً ندارد. بیشتر مربوط به اندیشیدن فرد است. یعنی وقتی کلامی را میخواند، سرسری ازش عبور نکند. احتمال بدهد که ورای این واژهها مقصدی هست و پیامی اصلی وجود دارد.
خدمات متقابل
بین تدبر و تفسیر مشترکات بسیاری را هم میتوان سراغ گرفت. مثلاً تدبر دربارهی همان آیهی «یدالله فوق أیدیهم» ما را به حاکمیت و قاهریت پروردگار میرساند؛ جدای از بحثهای علمی که ید به معنای دست است یا قدرت، اصل آیه در ارتباط با این پیام قرار است که خدا در رأس همهی قدرتها و عللی است که بر جهان حاکماند.
بنابراین تدبّر منافاتی با تفسیر ندارد، اما چیز مستقلی است برای خودش. رابطهی این دو با هم لزوماً علّی و معلولی نیست، رابطهی دوسویه است. گاهی اطلاعات تفسیری کمک میکند به عمیق شدن تدبر، و عمل تدبر کمک میکند تا از مفاهیمی پردهبرداری شود که واژهها از بیان آن قاصرند. اینها دو چیزند اما تعامل به صورت دوسویه بینشان برقرار است.
اگر از خود قرآن کریم بپرسیم، غرض از نزولش را تدبر در آیات میداند. در سورهی ابراهیم میفرماید «کتابٌ أنْزَلْناهُ مبارک لیدّبّروا آیاته» ما این کتاب را فرستادهایم تا در آیاتش تدبر بشود. یا در سورهی محمد میفرماید: «أفلا یتدبّرون القرآن أمْ عَلی قلوبٍ أقْفالها» اینجا تدبر با قلب ارتباط مییابد؛ یعنی با دل و عمق وجود انسان گره خورده است. آیا در قرآن تدبر نمیکنند یا مگر بر دلها مُهر زده شده است؟ قلب یعنی حقیقت روحی و وجودی انسان؛ در اصطلاح قرآن قلب همان ساختمان وجودی انسان است.
در کلّ قرآن کریم تنها یک بار واژهی تفسیر به کار رفته است. در آیهی 33 سورهی فرقان خطاب به پیامبر میفرماید: «و لا یأتونک بمثلٍ إلا جعلناک بالحقْ و أحسن تفسیراً» دربارهی تو مَثَلی به زبان نمیآورند، مگر این که ما به بهترین شکل پاسخ آن را خواهیم داد. در حالی که از واژهی تدبر در چندین جا استفاده شده است. گویا قرآن کریم بیشتر انسانها را به تدبر امر میکند. شاید علتش این باشد که تفسیر یک کار علمی است و نیاز به لوازم مقدمات و تخصص ویژهای دارد. ما گروهی از دانشمندان را در این رشته شایسته میدانیم و به آنها رجوع میکنیم. درحالی که تدبر یک کار همگانی است و عموم مردم با هر سطح از دانش و شناخت به عنوان مسلمان قرآن میخوانند و قرآن کتاب هدایتشان است. در این مسیر کافی است فقط تأمل کنند و گاهی روی برخی واژهها درنگ کنند تا پیامی بگیرند. این حداقلی است که برای هر کسی قابل حصول و وصول است.
مسألهی تفسیر یک چیز ذهنی و معلوماتی است، در حالی که تدبر یک امر درونی و قلبی است. اندیشیدنهای با خود ذیل یک آیه، تدبر است. آیات، موضوع این اندیشه واقع میشوند. مثلاً در سورهی حمد میخوانیم «بسمالله الرحمن الرحیم»؛ میبینید روی نامهای الله و رحمن و رحیم تأکید بسیاری شده. خداوند نامهای گوناگونی دارد، اما ابتدای کتابش را با این نامها مزیّن فرموده است.
باء بسمالله نشانهی استعانت و کمک است. بعد هم بحث از اختصاص حمد به خدایی است که مربّی و تربیت کننده است. دوباره روی رحمن و رحیم تأکید میشود و به «مالک یوم الدین و إیاک نعبد و إیاک نستعین» میرسد. اینجا فعلها به صورت جمع به کار رفته است. چرا میگوید نعبد و نستعین؟ شاید عبادت دستهجمعی مطلوبیت بیشتری داشته باشد تا عبادت فُرادی. چرا در مقام نماز اینها را میگوییم؟ کافی است در دانش تفسیر به ما بگویند ترتیب جملههای فعلیه در زبان عربی، فعل و فاعل و مفعول است، اما اینجا مفعول مقدم شده است بر فعل و فاعل. اینجا تدبر و تفسیر به هم سرویس میدهند. دانش تفسیر میگوید تقدم مفعول بر فعل و فاعل، ایجاد حصر میکند. یعنی خداوند یاد میدهد که بگوییم منحصراً تو را میپرستیم و منحصراً از تو یاری میجوییم.
همهی ما سورهی حمد را میخوانیم، اما گاهی ذهن ما درگیر این تأملات میشود و گاهی هم نه. اگر درگیر شدیم و پاسخهایش را یافتیم یا از دانش تفسیر کمک گرفتیم، تدبر صورت گرفته است که دستاوردهای بسیار زیادی دارد.
دستاوردها
یکی از دستاوردهای تدبر، اگر به شکل جامع صورت بگیرد، درک کامل پیامهای الهی در قرآن و شناخت اعجاز قرآن کریم است؛ چون یکی از زوایای اعجاز قرآن و ابعاد آن که خود قرآن رویش تأکید دارد، یکدست بودن و خالی از اختلاف و تعارض و تناقض بودن قرآن است. اگر ما با ذهن سطحینگر قرآن را بخوانیم، چه بسا در بین بسیاری از آیات احساس تعارض و اختلاف کنیم. فرض کنید آیاتی داریم که انسان را موجودی مختار توصیف میکند، آیات دیگری هم هست که نشان از مقداری جبر دارد در این قضیه. بالاخره انسان موجودی مختار است یا مجبور؟
اینجا یک ذهن متفکر و فعالی میخواهد تا بتواند بین آیات جبر و اختیار جمع کند و همان طور که امام صادق علیهالسلام فرمودهاند، نتیجه بگیرد که «لا جبر و لا تفویض بل أمر بینالامرین.» حقیقت مطلب نه جبر مطلق است نه اختیار مطلق؛ وضعیتی بین این دو است. انسان در پارهای از امور اختیاری ندارد، اما در بیشتر امور که مربوط به ساختن هویت خودش است، برخوردار از اختیار است. آیهی 82 سوره نساء میگوید «أفلا یتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً». قطعاً اگر قرآن از جانب غیر خدا بود، شما اختلافات زیادی در آن پیدا میکردید اما چون از جانب خداست، عاری از اختلاف است. آنچه به نام اختلاف در نگاه اول به چشم میخورد، اختلافنماست، نه اختلاف حقیقی و واقعی. مرحوم علامهی طباطبایی در تفسیر المیزان میفرمایند که تدبر، رافع اختلاف در قرآن است. پس ما با تدبر، قرآن را خالی از اختلاف میبینیم و به این بعد از ابعاد اعجاز قرآن پی میبریم.
مبانی و روش
تدبر در قرآن مبانی و روشی دارد که اگر بخواهیم از این نعمت برخوردار شویم، باید آنها را بشناسیم و بهکار بگیریم. از جمله مبانی تدبر در قرآن، اعتقاد به کلام خداوند بودن و بعد از آن قابل فهم بودنش است. حقیقت قرآن کریم نزد اهل بیت عصمت و طهارت است؛ در عین حال، ما انسانهای غیر معصوم هم میتوانیم بهرههایی از پیام و حقیقت قرآن ببریم. به عبارت دیگر یکی از مبانی تدبر در قرآن اعتقاد به عمیق و ذومراتب بودن قرآن از نظر لایههای معنایی است. طبعاً لایههای ابتدایی را میتوان با اندکی تأمل به دست آورد، اما برای درک لایههای عمیقتر باید از اهل بیت استمداد کنیم.
به نظر میرسد موارد زیر از مقدمات و لوازمی هستند که روش تدبر را شکل میدهند:
الف- در برخورد با قرآن باید در محضر آن قرار گرفت. با قرآن نباید مثل کتابی برخورد کرد که پیش از خواب در بستر مطالعهاش میکنیم و میخوابیم. آداب این حضور را باید رعایت کنیم. باید قرآن را با آدابش، مانند وضو، قرائت کنیم. مطالعه یک چیز است و قرائت و تلاوت چیز دیگری است.
ب- قرائت و تلاوت قرآن باید با ترتیل و تأنّی انجام بگیرد. ترتیل در برابر ارتجال است؛ یعنی انسان یک ضرب و یک نفس و بیوقفه قرآن را بخواند. این در روایات بسیار مذموم است و فرمودهاند به تأنی و ترتیل بخوانید. علتش این است که ذهن ما بتواند روی عبارات متمرکز بشود.
ج- مکث بر آیات در زمان تلاوت، قدم بعدی است. به هیچ وجه عجله نکنیم و زمان محدودی برای خواندن قرآن قرار ندهیم. نگویم ده دقیقه وقت داریم پس بیاییم یک سورهی یاسین بخوانیم. باید در اختیار قرائتی باشیم که واردش شدهایم.
در سورهی بقره میفرماید: «الّذین آتیناهم الکتاب یتلونه حقّ تلاوته»؛ کسانی که ما این کتاب را به ایشان عطا کردیم، وقتی میخوانندش، حق تلاوتش را به جا میآورند. از امام صادق علیهالسلام پرسیده شد که چگونه میتوان این حق را به جا آورد؟ فرمودند: «الوقوف عند ذکر الجنّة و النّار» یعنی ای قاری قرآن، به آیهی عذاب که رسیدی مکثی کن و پناه ببر به خدا از این عذابی که در آیه ذکر شده. هنگامی هم که به آیهی رحمت رسیدی، آن را بطلب.
یکی از مواقع استجابت دعا هنگام تلاوت قرآن است. وقتی حالی پیدا کردیم، دعا کنیم و بخواهیم از خدا. وقتی به آیهی تحمید میرسیم، حمد خدا را بگوییم. چرا وقتی میرسیم به «سبّح اسم ربک الأعلی» خوب است بگوییم «سبحان ربی الأعلی و بحمده» و وقتی میرسیم به «فسبح باسم ربک العظیم» بگوییم «سبحان ربیالعظیم و بحمده»؟ این ریشهی روایی دارد. پیامبر فرمودند این را در سجود و رکوعتان قرار دهید. اولیای الهی هنگام تلاوت قرآن، عکسالعمل مناسبی از خودشان بروز میدادند. گاهی که احساس میکردند آیهای بر دلشان اثر میگذارد، آن را دوباره و چندباره میخواندند. چون تدبر با دل ارتباط دارد. هرجا دیدیم آیهای روی دلمان اثر میگذارد، باید غنیمت بدانیم و دوباره بخوانیم.
در سورهی مبارکهی بنیاسرائیل خطاب به مشرکین میگوید میخواهید به این قرآن ایمان بیاورید، میخواهید نیاورید؛ اما آنها که اهل علم و دانش هستند، وقتی این آیات را میشنوند «خروّا سُجَّداً و بکیّاً» به سجده میافتند در حالی که اشک میریزند. اینها از لوازم و آثار تدبر است نه تفسیر. تدبر با عمق وجود انسان سر و کار دارد و هنگامی که انسان خاشع میشود، اشکش هم سرازیر میشود.
یک یادآوری
فرق است بین «تدبر» با «تفسیر به رأی» که ما به شدت از آن نهی و منع شدهایم. در تدبر انسان تسلیم قرآن است و با یک ذهن صاف و پاک وارد قرآن میشود و پیشداوری ندارد. قرآن نام این حالت را «تقوی» میگذارد؛ «ذلک الکتاب لاریب فیه هدیً للمتقین». اما تفسیر به رأی این است که انسان باور و اندیشهای را که دارد، برای اثبات مشروعیت آن به قرآن استناد کند. به شکل غیر واقعی و مصنوعی آیات قرآن را به خدمت بگیرد تا عقیدهی خودش را توجیه کند. در واقع رأی خود را بر قرآن تحمیل میکند. در حالی که جدّاً در تدبر انسان تسلیم قرآن است و با قرارگرفتن در محضر قرآن به برداشتهایی میرسد که در سایهی تدبر بیطرفانه و بدون داشتن ذهنیتهای قبلی بهدست آمدهاند. انسان به دریافتهایی که خدا روزی او خواهد کرد، قانع میشود. بنابراین آنچه از پیشفرضهای نادرست جلوگیری خواهد کرد، تقواست.
امیدواریم از این نکات و نکات دیگری که در کتابهای تخصصی هست، درس بگیریم و مصداق این سخن امیرالمؤمنین علیهالسلام باشیم که در نهجالبلاغه میفرماید: کسی با قرآن نشست و برخاست نکرد مگر این که چیزی از او کم و چیزی بر او اضافه شد؛ کوری وجود و جهالتهای او کم شد و بر هدایت و شناخت او افزوده گشت.
*عضو هیئت علمی دانشکده الهیات دانشگاه تهران