رفته بودیم آلمان برای تلاوت مجلسی در برخی محافل. چند روز در یک هتل اقامت داشتیم که رئیسش خانمی میانسال بود؛ حدوداً پنجاه ساله. هر روز میدید که ما با لباس متفاوتی میآییم و میرویم؛ کت بلندی که قبا مانند بود و یک کلاه. روز آخر پرسید: «آقا شما چهکاره هستید؟»
من بودم و یک قاری از کشور ترکیه و یک مترجم که همهجا همراهمان بود. گفتیم: «قاری قرآنیم.»
گفت: «یعنی چی؟ چیکار میکنید؟ چه میخوانید؟»
گفتیم: «کتاب مقدس اسلام را با صدای زیبا میخوانیم.»
گفت: «میشود الآن برای من بخوانید؟»
من شرایط را مناسب ندیدم؛ بهانه آوردم و رفتم به اتاق برای این که وسایلم را جمع و جور کنم. کار را واگذار کردم به قاری ترکیهای. در اتاق آنقدر معطل کردم تا مطمئن شوم دیگر بحث عوض شده یا تمام شده است. آمدم پایین، دیدم نه، همچنان بحث در جریان است.
هتلدار مشتاق بود که هر طور شده، خواندن من را هم بشنود. دیدم سخت است و فضا مناسب نیست؛ در لابی هتلی در کشور آلمان... خیلی اصرار کرد. دیدم اگر نخوانم، ممکن است برخی از حرفهایی که آنجا پشت سر ما مسلمانها هست که اینها خشک و خشن هستند، باورش شود. سورهی کوچک کافرون را خواندم.
تمام که شد، گفت: «من با شنیدن این چند دقیقه به یک نتایجی رسیدم. یکی این که قرآنی که میشود به این زیبایی خواندش، حتماً از جانب خداست و نمیتواند کتاب قتل و غارت و آن چیزهایی باشد که علیه مسلمانان در غرب میگویند. دیگر این که من قصد مطالعهی بیشتر قرآن را دارم، اگر میشود، در اختیارم بگذارید.»
مترجم گفت: «من در خانه دارم، برایتان میآورم.»
بعد هتلدار به احترام همین قرائت یکی دو دقیقهای ما، تقریباً صد دلار در هزینههای اقامت تخفیف داد.
***
دریچه
در حرم حضرت عبدالعظیم قرائت داشتم؛ وقتی تمام شد و خواستم خارج شوم، آقایی گریهکنان پشت سر من آمد. گفت: «چند سال بود که با این حرم قهر کرده بودم. امسال بعد از مدتی همینجوری گذرم افتاد و دیدم شما دارید قرآن میخوانید؛ فهمیدم هر هفته اینجا جلسهی قرائت قرآن هست. از این به بعد هر هفته خواهم آمد؛ شما باعث آشتی من شدید...»
نمونههای مثل این زیاد است؛ تقریباً روزی نیست که چنین مواردی نبینیم. این خودش میتواند یک هدف باشد. یعنی ایجاد انس و الفت مردم با قرآن.
بالاخره هر فرهنگی نیاز به ظواهری دارد برای ایجاد انگیزه و جذب مخاطبان. خیلی از کسانی که الآن معلمان مفاهیم قرآن هستند، طریقهی آشناییشان را اگر بررسی کنید، میبینید از راه یک قرائت زیبا جذب قرآن شدهاند. از خیلیهاشان شنیدهام که میگویند "اولین باری که نوار سورهی حشر عبدالباسط را شنیدیم، بر خودمان لرزیدیم و جذب جلسات قرآنی شدیم". کسانی که وارد چنین جلساتی میشوند، اگر آمادگی برای قاریشدن داشته باشند، میروند سراغ قرائت و اگر انس و آشنایی بیشتر با مفاهیم قرآن را دوست داشته باشند، میروند به سمت تفسیر و...
نمونههای متعددی از آموزگاران مفاهیم قرآنی را میتوانم نام ببرم که خودشان از قرائت قرآن شروع کردهاند. همین جلوهی ظاهری قرآن جذبشان کرده است و حالا استاد مفاهیم قرآن هستند. مثلاً استاد دکتر مستفید و استاد ابوالفضل علامی. استاد خدامحسینی هم از قاریان درجهی یک کشور بودند که الآن به مفاهیم میپردازند. خیلیهای دیگر هم هستند، مانند برخی مدیران قرآنی کشور که الآن ادارهکنندگان نهادهای قرآنی هستند و همینگونه از قرائت قرآن جذب کارهای قرآنی شدهاند. پیامبر و ائمه نیز دستور به آراستن خواندن قرآن به صوت و لحن زیبا دادهاند. چون میتواند بهترین راه برای گرایش مردم به حقایق قرآنی باشد. البته قطعاً تلاوت کافی و آخر راه نیست.
الگوی همیشگی
از طرف دیگر، شرط تلاوت صحیح و تأثیرگذار این است که قاری قرآن خودش بداند که چه میخواند؛ حتی باید بتواند برداشتهای گوناگون از آیات را با قرائت خودش القا کند. رهبر انقلاب در یکی از سخنانشان چیزی به این مضمون فرمودند که: «من گاهی از برخی تلاوتهای استاد مصطفی اسماعیل معانی جدیدی را مییافتم.» این نشان میدهد که مصطفی اسماعیل بر معانی آیات تسلط داشته و با همان دیدگاه قرائت را انجام میداده است. به نظر من لازم است وقتی قاری میخواهد یک دسته از آیات را انتخاب کند، برود معنی و شأن نزول و تفسیر آیات را هم ببیند. در این صورت قاری، قرائتش را متناسب با فراز و نشیبها در معانی آیات تنظیم میکند، نه این که از قبل یک دستگاهی را برای خودش بگیرد و همان را تا آخر برود.
الگوهایی مثل مصطفی اسماعیل از روشهای گوناگونی برای تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب استفاده میکنند. یکی از این موارد اعتقاد قلبی خود خواننده است به آنچه میخواند. ویژگی مصطفی اسماعیل این بود که غرق در تلاوت میشد. خودش جملهی زیبایی دارد؛ میگوید: «هر وقت شما خودتان از تلاوتتان لذت بردید و غرق در زیبایی آیات شدید، مستمعان شما هم لذت خواهند برد.» خودش همین طور تلاوت میکرد؛ برای خودش میخواند تا لذت ببرد، دیگران هم لذت میبردند.
دریافتن این عمق، نیازمند شناخت و باور و ایمان به محتوای پیام و خودسازی است. پیامبر چگونه قرآن میخواند که هر کس از کنارش رد میشد را میخکوب میکرد؟ فقط آداب ظاهری تلاوت را رعایت میکرد؟ یا چون وجودش آمیخته با قرآن بود، اثر میکرد؟
علاوه بر این که زیباییهای تلاوت میتواند تأثیرگذار باشد، زیباییهای متن قرآنی هم میتواند بسیار جذاب باشد. اصلاً قرآن چرا و در چه فضایی نازل شده؟
یک تجربه ماندگار
در اینباره تجربهی گرانقیمتی را در کشور آلبانی به دست آوردم. دو سال و نیم آنجا معلم قرآن بودم. ابتدای کار چند کلاس روخوانی و روانخوانی قرآن راه انداختم، اما دیدم دائماً شرکتکنندگان در این کلاسها رو به ریزش هستند. اگر در شروع سی نفر بودند، کلاس با پانزده نفر تمام میشد.
کلاس دیگری راهاندازی کردم به نام آشنایی با قرآن که قرآن چیست و چه میگوید؟ تا کی میتواند هدایتگر باشد؟ وقتی مردم آنجا با این مباحث بیشتر آشنا شدند، تازه فهمیدند که خوب است شب و روز قرآن بخوانند. اینها وقتی جذب کلاس روخوانی و روانخوانی میشدند، ریزش که نداشتند هیچ، چند نفر دیگر را هم با خودشان میآوردند...
اول باید نشان بدهیم قرآن چیست و چرا به آن نیاز داریم. مردم چون به این نتیجه رسیدهاند که برخی دانشها و مهارتها برایشان لازم است، میروند یاد میگیرند، آنهم با هزینههای سنگین. حالا اگر مردم واقعاً به این نتیجه برسند که برای سعادت دنیا و آخرتشان نیاز به آموزههای قرآن دارند، حاضرند برای اینکار وقت و هزینه صرف کنند. انگار ما این راه را کمی اشتباه رفتهایم.
اولویتها
نکتهی دیگری که باید به آن توجه کنیم، نیاز فوری جامعه به برخی آیات است. آیات قرآن دربارهی موضوعات گوناگونی است و از هر آیه نیز میتوان برداشتهای مرتبط با موضوعات مختلف داشت. میشود متناسب با نیاز مخاطب، به برخی آیات برای قرائت اولویت داد. قصههای قرآن برای عموم مردم همیشه به مثابه داستان آموزنده هستند. مثلاً داستان حضرت یوسف میتواند اخلاق اجتماعی را به مردم آموزش بدهد.
آیات جزء سی هم از منظری دیگر بسیار جالب هستند. پیامبر هم با همین آیات مَکّی دعوتش را آغاز کرد. آیاتی که به مردم نسبت به آینده هشدار میدهد و آنها را به پذیرفتن آموزههای قرآن فرامیخواند. این آیات هم شامل آموزههای اخلاقی هستند که امروز به شدت مورد نیاز جامعهی ماست و هم از نظر آداب تلاوت، ظرفیت بسیار خوبی برای زیباخوانی و فراز و فرودهای خاص دارند.
داستان حضرت یوسف هم این طور است؛ هم خوشخوان است، هم اخلاقی. حضرت یوسف وقتی پدر و برادرانش را دید، کاری کرد که برادرانش بیشتر از این شرمنده نشوند. شکوه نکرد. گفت: «إن الشّیطان ینزع بینی و بین إخوتی»؛ شیطان میان من و برادرانم را به هم زد. نگفت آنها مرا به چاه انداختند. اگر چنین پیامهای قرآنی در جامعهی ما ترویج شود، خیلی از گرههای زندگی روزمرّه هم بازخواهد شد؛ به شرطی که انس بگیریم با قرآن.
در کشورهای عربی- که به خاطر زبانشان معمولاً بیشتر و بهتر از ما معانی قرآن را درک میکنند و آشناییشان یک مقدار بیشتر از ماست- وقتی میبینند کسی در جامعه تخلفی میکند، یک آیهی قرآن برایش میخوانند و همان باعث تذکر فرد میشود؛ چون رفتار خودش را مغایر با قرآن میبیند. اگر در ایران اسلامی خودمان به فرد متخلّف بگوییم چرا این کار را میکنی؟ ممکن است بگوید به شما چه ربطی دارد؟ اما اگر آیهی قرآن را برایش بخوانیم، از عمل خودش شرمنده میشود یا دستکم نمیتواند به همان رفتار خودش ادامه دهد. در یکی از کشورهای عربزبان دیدم شخصی به کسی که نگاه منحرفی داشت، گفت: «قل للمؤمنین یَغُضُّوا مِنْ أبصارِهِم» به مؤمنها بگو به نامحرم نگاه نکنند. او هم سرش را انداخت پایین و رفت.
اگر یک آیهی قرآن برای متخلف بخوانید و او هم مسلمان و معتقد باشد، میبیند حرف حرف خداست. این ضعف ما در انس و آشنایی با مفاهیم و دور بودن از زبان و بیان قرآن در سایر ابعاد فرهنگی و اجتماعی ما هم تأثیر میگذارد.
***
ماه مبارک رمضان سال 1386 خیلی مشتاق بودم که از آقا یک هدیه و یادگاری بگیرم. به ذهنم رسید که اگر بتوانم یک انگشتری از آقا بگیرم، میتواند همیشه با من باشد. شاید عبا و چفیه را نشود همیشه همراه داشت، اما انگشتر را میشود. این از ذهنم گذشت.
وقتی تلاوت کردم و رفتم خدمت ایشان، گفتند شما دوتا بارکالله دارید؛ یکی به خاطر تلاوت امروزتان و یکی هم به خاطر تلاوت چند روز پیش در مبعث پیامبر اسلام صلّیالله علیه و آله که خیلی زیبا بود. گفتند: «شما تلاوتتان روز به روز بهتر میشود، اما به این حد قانع نشوید.» بعد دستانشان را آوردند بالا و با حرکتی نشان دادند و گفتند: «سه برابر این، جای رشد دارید شما!» من هم بین شوخی و جدی گفتم: «شما که میفرمایید من خواندنم این طور است، نمیخواهید یک هدیهای به من بدهید؟» فرمودند: «چرا؛ من به شما یک انگشتر خواهم داد.»
چند روز بعد، از طرف ایشان یک انگشتر حدید برایم فرستادند با ذکر «لا إله الله الملک الحق المبین».