رسانه KHAMENEI.IR برهمین اساس در گفتوگو با دکتر محمدحسن رجبی پژوهشگر تاریخ معاصر و نویسنده کتاب «علمای مجاهد» از منظر تاریخی سیر تحرکات سیاسی ـ مذهبی علمای پایتخت را مورد تحلیل قرار داده و ویژگیهای تدوین یک شناسنامه انقلابی برای تهران را بررسی کرده است.
رهبر انقلاب در دیدار با اعضای «کنگره شهدای پایتخت» از پیشرو بودن علمای دین در تحرکات انقلابی شهر تهران از امثال مرحوم حاج ملاعلی کنی، میرزا حسن آشتیانی، حاج شیخ فضلالله نوری، و حتی شهیدان: بهشتی، باهنر، مفتح و مطهری نام بردند که در پیشاپیش صفوف مردم حرکتهای انقلابی را صورت دادند. لطفاً درمورد سیر تاریخی تحرکات سیاسی علمای تهران توضیح دهید و جایگاه واقعی علمای مذکور را در مبارزات انقلابی شهر بیان کنید.
از زمانی که تهران به عنوان پایتخت انتخاب شد - یعنی از حدود ۲۴۰ سال پیش - چون مرکز تحولات سیاسی بود، طبعاً این تحولات در آن، بیش از سایر شهرها نمود داشت و به همین سبب علمای این شهر بیش از علمای شهرهای مجاور یا حتی خارج از ایران در جریان تحولات قرار میگرفتند و اعمال شاه و دربار و دولت را زیر نظر داشتند و رویدادهای سیاسی کشور و مداخلات خارجی را رصد میکردند.
موارد آن فراوان است؛ از جمله، مخالفت حاج ملاعلی کنی با انعقاد قرارداد رویتر است که با اعتراض شدید ایشان آن قرارداد ننگین در زمان ناصرالدینشاه ملغی شد. در جریان واقعه تنباکو هم گرچه مرجعیت وقت (میرزا حسن شیرازی) در سامرا بود و از آنجا نهضت ضد کمپانی انگلیسی رِژی را هدایت میکرد، اما نمایندگان میرزا، علمای برجسته تهران بودند که او را در جریان جزئیات آن قرارداد و خساراتی که به دنبال داشت، میگذاشتند که باید از دو شخصیت نام برده شود: یکی، میرزا حسن آشتیانی؛ و دوم، حاج شیخ فضلالله نوری که نمایندگان ویژه میرزای شیرازی در تهران بودند.
در جریان مشروطه نیز همینطور بود. هرچند، مراجع بزرگ مشروطهخواه یعنی آخوند خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی و حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی در نجف اشرف اقامت داشتند، ولی این علمای تهران بودند که واسطه آنان بودند و به یک معنا نهضت را در کشور رهبری میکردند؛ کسانی مانند سیدمحمد طباطبایی، سیدعبدالله بهبهانی، و حاج شیخ فضلالله نوری. پس نهضت مشروطیت توسط علمای تهران با هدایتی که از نجف اشرف صورت میگرفت، رهبری میشد.
در اواخر دوره قاجار و در زمان صدارت وثوقالدوله، سیدحسن مدرس و جمعی دیگر از علما
(۱) در ماه صفر سال ۱۳۳۸ق، فتوای تحریم قرارداد ۱۹۱۹ را صادر کردند؛ چون بر اساس این قرارداد، تمام سرنوشت سیاسی، اقتصادی و نظامی کشور در اختیار انگلیسیها قرار میگرفت و به منزله نقض آشکار استقلال کشور بود که با مخالفت صریح این جمع و برخی از نمایندگان مجلس، این قرارداد لغو شد. در صحن مجلس هم مدرس طی نطق تاریخی، زیانهای قرارداد را برشمرد و به شدت با آن مخالفت کرد.
در مهر سال ۱۳۰۱ جمعی از علمای تهران که عنوان «هیئت علمیه تهران» را داشتند، با صدور اعلامیهای مخالفت شدید خود را با یهودیسازی بیتالمقدس و کمک به مسلمانان فلسطین اعلام کردند
(۲). تا آنجا که بنده اطلاع دارم این نخستین واکنش ضدصهیونیستی علمای شیعه در ایران و خارج از ایران بوده که مربوط به بیست و شش سال پیش از تشکیل دولت اسرائیل است.
در دوره رضاخان علمای برجسته تهران نقش عمدهای در تحولات این دوره ایفا کردند؛ کسانی مانند سیدحسن مدرس که جزو علمای تراز اول بود و بعداً وارد مجلس شد. امامجمعه خویی، میرزا محمدعلی شاهآبادی که استاد امام (ره) بود و اشخاص دیگری مانند شیخ حسین لنکرانی که از همراهان مدرس در حرکتهای ضداستبدادی و ضداستعماری محسوب میشدند.
در دوره محمدرضا شاه هم علمای تهران پرچمدار مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری و ضدصهیونیستی بودند که میتوان از شخصیتهایی چون آیات: کاشانی، طالقانی، کمرهای، هاشمی رفسنجانی، شهید مطهری، شهید سعیدی، و... نام برد. در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی هم شخصیتهای برجسته روحانی همچون آیتالله طالقانی، و شهدای نامداری چون مطهری، بهشتی، مفتح و «جامعه روحانیت مبارز تهران» عمدتاً رهبری تظاهرات و اعتصابات را برعهده داشتند.
تجمعات مذهبی با محوریت علما در مراکزی چون مساجد و هیئات چه نقشی داشتند؟
مراکز مذهبی به طور طبیعی و سنتی از دوره صفوی تا پایان پهلوی، مساجد، حسینیهها، تکایا و هیئات مذهبی بود. در دوران انقلاب اسلامی هم مساجد پایگاه علما و عموم مردم شناخته میشد. در دوره مشروطه عمدهترین کانون تجمعات سیاسی، مسجد شاه (مسجد امام خمینی فعلی) واقع در بازار تهران بود. همین مسجد و نیز مسجد جامع و مسجد سیدعزیزالله در دوران نهضت ملی و همچنین در دوران انقلاب اسلامی از کانونهای پرجوش و خروش به شمار میرفت. این مساجد و هیئات، پایگاه سنتی روحانیون اعم از علما، ائمه جماعات و وعّاظ بود و مخاطبانشان عموم مردم به ویژه بازاریان و پیشهوران و کسبه بودند که در جوار این اماکن به کار و کسب اشتغال داشتند و پیامهای آنان را به کل جامعه انتشار میدادند.
در دوره انقلاب اسلامی نیز همین مساجد کانونهای انقلاب بود؛ به ویژه با مراسم چهلمهایی که در آنجا برای شهدا گرفته میشد، شعلههای انقلاب را مشتعل میکردند که به حرکت عظیم مردم در راهپیماییهای میلیونی تاسوعا و عاشورا و اربعین سال ۱۳۵۷ انجامید. یکی از کانونهای بزرگ در دوران انقلاب همین مسجد دانشگاه تهران بود که طی ۱۰ روز محل تحصن علمای برجسته تهران و سراسر کشور بود که از آنجا مطالبات انقلابی خود را برای مردم تشریح میکردند و کانون مخالفت علیه رژیم پهلوی گردید.
از جمله مثالهای مدنظر رهبر انقلاب، همکاری نهاد حوزه و دانشگاه تهران جهت تحصن و فعالیتهای انقلابی بود. نسبت علما و گروههای مذهبی با دانشگاهیان به چه صورت بود؟
از اواخر دهه ۲۰ شمسی به بعد، برخی از روحانیون فاضل مانند شهدای انقلاب اسلامی: مطهری، بهشتی، مفتح و باهنر وارد دانشگاه شدند. البته در کنار این شخصیتها، شخصیتهای دیگری هم به عنوان استادان مدعو دانشگاه قبل از اینان و یا بعداً آمدند، مانند شریعت سنگلجی، حسینعلی راشد، سیدکاظم عصار، میرزا ابوالحسن شعرانی، عبدالله نورانی؛ اما گروه اول کسانی بودند که با ورودشان به دانشگاه هم فضای فکری دانشگاه را درک کردند و با جمعی از دانشگاهیان مسلمان از نزدیک مرتبط شدند، و هم با نیازهای نسل تحصیلکرده از نزدیک آشنا گردیدند. شخصیتهای دیگری مانند آیتالله طالقانی، علامه جعفری، یحیی نوری، و برخی دیگر نیز در خارج از محیط دانشگاه با دانشگاهیان ارتباط داشتند.
به گروه دیگری هم باید اشاره شود که گرچه روحانی نبودند اما به دلیل پیوند و نزدیکی با روحانیون، بسیار در فضای دینی دانشگاهی تأثیرگذار بودند که روشنفکران مسلمان نامیده میشوند، مانند مهندس بازرگان، دکتر سحابی، فخرالدین حجازی، دکتر نصر، دکتر شریعتی، دکتر پیمان، دکتر علی شریعتمداری، دکتر داوری، دکتر پاینده و غیره. این شخصیتهای روحانی و غیرروحانی با دانشگاهیان و دانشجویانی که تمایلات اسلامی داشتند، جلساتی برگزار میکردند. سخنرانیهای شهید مطهری، شهید بهشتی، مهندس بازرگان و دکتر سحابی در محافل دانشگاهیان مسلمان در کتابی به نام «گفتار ماه» به چاپ میرسید. انجمنهای اسلامی مهندسین و پزشکان، متشکل از دانشگاهیان مسلمان تحصیلکرده با تمایلات اسلامی بود.
از جمله همکاریهای دیگر این دو گروه، تدوین کتابهای مشترکی بود که همان کتابهای «گفتار ماه» و «مرجعیت و روحانیت» و «محمد (ص) خاتم پیامبران» است. فعالیتهای این گروه از روحانیون در دهههای ۴۰ و ۵۰، ایراد سخنرانی در انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاهها بود که از همان سالها در دانشکدههای مختلف دانشگاههای تهران، آذرآبادگان (تبریز)، فردوسی (مشهد)، جندیشاپور (اهواز)، پهلوی (شیراز) و تعدادی از مدارس عالی کشور تأسیس شدند و فضای فکری محیطهای دانشجویی را بهتدریج تغییر دادند و سخنرانیهای متفکران مذهبی روحانی و غیرروحانی نیز با استقبال عظیم دانشجویان پسر و دختر مواجه شد.
نمونه دیگری از این همکاریهای مشترک در آن دوران، تأسیس «حسینیه ارشاد» تهران است که چه از نظر ظاهر و چه از نظر محتوا با موارد مشابه پیش از آن متفاوت بود. عموم شرکت کنندگان، دانشجویان، دانشگاهیان، کارمندان ادارات و اشخاص تحصیلکرده (اعم از زن و مرد) بودند. گروهی از متفکران مذهبی روحانی و غیرروحانی مانند مرحوم شهید مطهری نقش عمدهای در تأسیس این حسینیه و دعوت از شخصیتهای دینی داشتند که البته تا سال ۱۳۵۱ بیشتر دوام نیاورد و با یورش ساواک تعطیل شد.
رهبر انقلاب همواره اشاره داشتند که در دوره پهلوی تلاش زیادی برای تخریب هویت دینی و ملی تهران صورت گرفت تا نسخه بدلی از شهرهای اروپایی ایجاد شود. نقش علمای تهران در مبارزه با این موضوع چه بود؟
این تغییر هویت دینی و ملی نقشه درازمدتی بود که استکبار جهانیِ آن زمان به رهبری انگلستان و صهیونیسم برای کشورهای خاورمیانه تدارک دیده بود و این برنامه بهطور مشخص با تأسیس دولت پهلوی عملیاتی شد. این ایده مبتنی بر دو پایه استوار بود: یکی، تجدد غربی یا شبهمدرنیسم؛ و دوم، ناسیونالیسم افراطی یا شوونیسم.
در تجدد غربی، نظریهپردازان رژیم رضاخان سعی میکردند با تقلید از مظاهر تمدن غربی، ایران را از نظر ظاهر به یک کشور اروپایی تبدیل کنند و لذا سطحیترین مظاهر غربی را بهعنوان نماد تجدد گرفتند. دوم، آن که کوشیدند تا به جای فرهنگ اسلامی که در طول ۱۳۰۰ سال در تاریخ ایران خمیرمایه هویت مردم را تشکیل میداد، با احیاء و بزرگداشت مراسم، آیینها و نمادهای ایران باستان، فرهنگ اسلامی را از قلب و ذهن مردم و تاریخ و جامعه ایران بهتدریج تضعیف کنند و این ملغمه را (که میتوان ایدئولوژی رژیم رضاخان نامید) جایگزین آن کرده و رضاخان را مؤسس هویت جدید ایرانی معرفی نمایند، آن هم با استفاده از ابزار زور و قدرت حاکمیت و سرکوب توده مذهبی.
آنها میخواستند با خلع لباس روحانیون، کشف حجاب زنان، مبارزه با شعائر مذهبی، بستن مساجد و تغییر کاربری آنها و غیره، آن برنامه را عملی سازند و تصور میکردند که از این طریق میتوانند هویت دینی تاریخی مردم مسلمان کشور را سلب کنند. اما با سقوط و تبعید رضاخان و آزادی سیاسی و اجتماعی و دینی که در کشور پدید آمد، علایق فروخفته مذهبی مردم به یکباره خلجان کرد و به سنتها و شعائر مذهبی خود بازگشتند که تا پیش از آن امکان تظاهر نداشتند. از طرفی هم علمای برجسته این دوران سعی در بازنشر معارف و احکام دینی نمودند ولی این بار به زبان نسل جدید تحصیلکرده که حدود ۲۰ سال از معارف دینی به دور مانده بود و تحتتأثیر تبلیغات سنگین رژیم رضاخانی توجه لازم را به آن نشان نمیداد.
جریان دیگری که در کنار جریان فکری رسمی، خواسته و ناخواسته علیه فرهنگ دینی اقدام میکرد، جریان شبهمذهبی پاکدینی و شبهسلفی کسروی بود که عملاً سمت و سوی ضد اسلامی داشت و حتی پس از دوره رضاخان نیز ادامه یافت.
جریان مارکسیستی حزب توده هم گرچه شعار عدالتخواهی و ستیز با نظام سرمایهداری و استعمار غربی داشت اما در مبارزه با تفکر و ایمان مذهبی و شعائر دینی مردم دستکمی از رژیم رضاخان نداشت.
علمای آگاه تهران در این دوره تلاش کردند تا هویت دینی را برای نسل جدیدی که با آن بیگانه شده بودند و در معرض این تبلیغات ویرانگر قرار داشت، تبیین کنند و در این زمینه، اقدامات بسیار شایانتوجهی انجام دادند. مرحوم آیتالله طالقانی از شخصیتهای برجسته، با این نگاه که قرآن صرفاً کتاب مذهبی و اخروی نیست، بلکه برای بهسازی زندگی دنیوی است، از نخستین سالهای دهه بیست، سلسله جلسات تفسیر قران در مسجد هدایت برگزار کرد که مخاطبانش جمعی از استادان و دانشجویان مسلمان بودند و بعدها آن را تحت عنوان «پرتوی از قرآن» در شش جلد منتشر نمود و تا پایان عمر نیز بر همین نظر بود.
از افراد دیگری که میتوان در همین زمینه نام برد شهید مطهری است که در اوایل دهه ۳۰ بعد از آمدن به تهران و ورود به دانشگاه تهران با شخصیتهای مذهبی دانشگاهی و غیردانشگاهی ارتباط برقرار کرد و چنان که پیش از این گفته شد، به همراه برخی از آنان در انجمنهای اسلامی پزشکان و مهندسین، سخنرانیهای علمی و دینی ارزشمندی ایراد میکردند که مجموعه آنها، هم در کتاب «گفتار ماه» و هم در کتابهایی که بعدها در زمان حیات یا پس از رحلت ایشان به نام «ده گفتار» و «بیست گفتار» منتشر میشد و خوانندگان فراوانی داشت.
بخش عمدهای از آثار آن شهید، پاسخگویی به این شبهات و تحریفات تاریخی است؛ مثلاً کتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران»، همانطور که از عنوانش پیداست نقش اسلام را در باروری فرهنگ ایرانی و متقابلاً نقش بارزی را که ایرانیان در گسترش فرهنگ اسلامی داشتهاند بیان میکند که مجموع چند سخنرانی است. کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» مجموعه مقالاتی است که ایشان در اواخر دهه چهل شمسی در پاسخ به شبهات مقالات یکی از نویسندگان در مجله «زن روز» نوشت، چون مقالات آن نویسنده در آن مجله چاپ شده بود، لذا استاد مطهری نیز پاسخ آن را در همان مجله به چاپ رساند تا سبب رفع شبهه از خوانندگان همان مقالات شود و بعداً به صورت کتاب منتشر شد و چندین بار چاپ گردید. یا کتاب «مسئله حجاب» و «علل گرایش به مادیگری» و تعداد دیگری از آثار ایشان.
آقای مطهری به همراه جمعی دیگر از فضلای حوزه علمیه قم در حلقههای درسی که مرحوم علامه طباطبایی در اواخر دهه ۲۰ تشکیل داده بود شرکت میکرد و پاورقی سودمندی بر کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» ایشان نوشت که از آثار برجسته در تبیین ایدئولوژی اسلامی و نقد تفکر مادی و ماتریالیسم تاریخی است. وی در دهه ۳۰ در حلقه علمی دیگری شرکت میکرد که «اصحاب چهارشنبه» خوانده میشد و در مسجد سپهسالار تشکیل میگردید. دکتر مهدی محقق که خود از شرکت کنندگان در آن جلسه بود مینویسد: «از جاهایی که مستمراً دیدار مرحوم شهید مطهری دست میداد، در مجلس نهاری بود که روزهای چهارشنبه در دفتر مرحوم احمد راد، مستوفی مدرسه سپهسالار در تالار زیر ساعت تشکیل میشد.»
در این مجلس، نخست شماری چند از همکاران فرهنگی راد همچون: احمد آرام، علیمحمد عامری، حسن مبرهن، سید محمد فرزان، حبیب یغمایی، سید محمد محیط طباطبایی دور هم جمع میشدند و بهتدریج افرادی هم مانند دکتر محمد معین، مجتبی مینوی، احمد مهدوی دامغانی، سید جعفر شهیدی، سیدعلی موسوی بهبهانی، غلامحسین یوسفی، محمد وحید مازندرانی، ابراهیم تیموری و حسین خدیوجم به آنان پیوستند و چون این مجمع در مدرسه سپهسالار بود، برخی از روحانیون که در آن مدرسه یا دانشکده معقول و منقول که مجاور آن بود درس میدادند، به جمع اضافه شدند، از جمله: مرحوم شهید مطهری، شیخ محمدعلی حکیم و شیخ عبدالله نورانی، و برخی هم مانند مرحوم سید محمدکاظم عصار و شیخ حسینعلی راشد ساعتی را میماندند و برای نهار، به منزل خود میرفتند.
مرحوم مطهری از شرکت کنندگان مرتب و علاقمند به این مجلس بود، زیرا اطلاعات علمی و فرهنگی این افراد و گزارش و اخباری که هر یک از کار و بار خود و آگاهیهایی که از فرهنگ و دانشگاه میدادند، برای ایشان جالب و جاذب بود.» استاد مطهری در دهه پنجاه جلسه درس فلسفی در منزل خود تشکیل داد که در آن، برخی از استادان فلسفه و یا علاقمند به مباحث فلسفی شرکت داشتند؛ کسانی چون دکتر رضا داوری، دکتر مجتبوی، دکتر حمید عنایت، منوچهر بزرگمهر، و دانشجویان جوانی چون دکتر حداد عادل، دکتر حسین غفاری، ماشاالله فهامی و مسعود ابوطالبی.
باید از کسان دیگری مانند شهید بهشتی، شهید باهنر، گلزاده غفوری، آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله موسوی اردبیلی و بسیاری از روحانیون دیگر نام برد، اما قبل از این کسان میبایست به شخصیت برجسته دینی، آیتالله شیخ عباسعلی اسلامی اشاره کرد که از اولین سالهای دهه ۲۰ با تأسیس «جامعه تعلیمات اسلامی» همراه با جمعی از دبیران و معلمان متدین تهران، سلسله مدارسی را ابتدا در تهران و بعد در سراسر کشور ایجاد کرد که ضمن حفظ برنامههای رسمی کشوری، تعلیمات دینی را در دستورکار خود گذاشت و خانوادههای مذهبی هم به دلیل اعتماد به مدیریت این مدارس، نخست فرزندان پسر و سپس دختران خود را به آنجا فرستادند و همین جوانان مذهبی در دهه ۴۰ وارد دانشگاه شدند که بعدها انجمنهای اسلامی دانشجویی را در تهران تشکیل دادند. جامعه تعلیمات اسلامی نقش بسیار عمدهای در فضای دینی مدارس، دبستانها، دبیرستانها و بعدها دانشگاهها داشت.
در کنار این موارد لازم است که به انتشارات مذهبی دهه ۲۰ به بعد در تهران اشاره شود که غالباً توسط روحانیون برجسته و آگاه تأسیس و یا اداره میشد و کتابهای دینی متنوعی که خوانندگان زیادی داشت منتشر میکردند. نشریات اسلامی یعنی مطبوعات اسلامی هم از همین دوره آغاز به کار کرد و سردبیران نشریاتی مثل «مسلمین» و «نبرد ملت» و نویسندگان روحانی دیگری نیز در مطبوعات دینی تهران مانند «ندای حق» و «پرچم اسلام» قلمفرسایی میکردند.
از جمله تأسیساتی که روحانیون مبدع آن بودند، صندوقهای قرضالحسنه را میتوان نام برد که در برخی مساجد تهران تأسیس شد و به جوانان و افراد نیازمند قرضهای بدون ربا پرداخت میکردند و با استقبال زیادی مواجه شد. از فعالیتهای دیگر علمای تهران در دهههای ۳۰ تا ۵۰، تشکیل مجالس مذهبی برای بانوان بود. چون حوزههای علمیه مستقلی برای خواهران نبود، برخی از بانوانی که آمادگی فراگیری دروس حوزوی داشتند، در همین جلسات تحصیل میکردند و در جلسات مذهبی بانوان هم روحانیون برجستهای سخنرانی میکردند و به چالشهای فکری یا مسائل فراروی آنان پاسخ میدادند. این روند سبب گردید تا گروهی از بانوانی که تحصیلات عالیه حوزوی داشتند تربیت شوند و به نوبه خودشان حلقههای دیگری تشکیل دهند و دهها نفر طلبه علوم دینی تربیت کنند که نقش بارزی در انقلاب اسلامی ایفا کردند.
از کارهای دیگر برخی از علما و روحانیون تهران در این دوره بهخصوص از اواخر دهههای ۴۰ و ۵۰، ورود به آموزشوپرورش و پذیرفتن تدوین کتب تعلیمات دینی بود تا از طریق کتابهای رسمی آموزش و پرورش با معارف درست دینی که خودشان تألیف میکردند دهها هزار دانشآموز را تعلیم دهند که به نوبه خود، اقدام برجستهای بود و مسئولیت آن را شهید بهشتی، شهید باهنر و گلزاده غفوری برعهده داشتند. علاوه بر آن، شهید بهشتی جلساتی با دانشجویان و جوانان مذهبی داشت، مانند جلسه تفسیر قرآن و جلسات بحثهای علمی و فلسفی که به چالشهای فکری فراروی محیطهای علمی و دانشگاهی پاسخ میداد. تشکیل و تداوم این جلسات سبب شد تا ایشان با گروه قابلتوجهی از دانشجویان و اساتید مسلمان دانشگاهها مرتبط شود. بیشتر این شخصیتها پس از انقلاب از مقامات رسمی کشور شدند و گروهی از آنان در حوادث مختلف انقلاب از جمله در واقعه هفتم تیر به شهادت رسیدند.
یکی از مطالبات رهبر معظم انقلاب، تدوین شناسنامه انقلاب شهر تهران بود. چگونه این امر مهم رخ خواهد داد و چه مؤلفههایی باید مدنظر قرار گیرد؟ در تدوین شناسنامه انقلاب در تهران، جایگاه علمای برجسته چیست؟
به نظر بنده این کار بسیار لازمی است و میتوان فعالیتهایی را که ذکر کرد و به صورت دایرةالمعارفی تحت عنوان شناسنامه یا «دایرةالمعارف انقلاب تهران» تدوین نمود. فعالیتهای ذکر شده و شخصیتهایی که در شکلگیری جریان انقلاب اسلامی مؤثر بودند به صورت مقالات مبسوط دایرةالمعارفی تألیف شود.
این مقالات اجمالاً شامل این موارد میتواند باشد: ۱. شخصیتهای برجسته روحانی اعم از علما، ائمه جماعات، وعّاظ، نویسندگان، استادان دانشگاه و دبیران دبیرستانها. ۲. فعالیتها؛ شامل تشکیل انجمنهای اسلامی و یا همکاری با آنها، تأسیس صندوقهای قرضالحسنه، تشکیل کمیتههای انقلابی در قبل و بعد از انقلاب و غیره. ۳. ناشران و نشریات مذهبی به مدیریت یا سردبیری روحانیون ۴. تشکلهای مذهبی زیر نظر علما و روحانیون مانند مکتبالرضا، مکتبالجواد و غیره. ۵. مساجدی که نقش عمدهای در گسترش تفکر انقلابی مردم تهران داشتند و از کانونهای انقلاب به شمار میرفتند.
بنابراین، شناسنامه انقلابی که اشاره شد و من نام آن را «دایرةالمعارف انقلاب تهران» میگذارم؛ میتواند متشکل از موضوعات مختلف باشد که در ذیل هر یک، مصداقهای آن به تفصیل آورده شود و از منابع کتابخانهای و شفاهی (یعنی کسانی که آن خاطرات آن دوران را درک کردهاند و اطلاعات موثق و معتبری در آن زمینهها دارند) استفاده گردد تا آن فعالیتها در تاریخ ثبت و ضبط شده و به آیندگان منتقل شود.