متن بیانات رهبر انقلاب اسلامی در دیدار دستاندرکاران برگزاری همایش بزرگداشت مرحوم آیتالله ناصری که در تاریخ سهشنبه ۴ مهر ۱۴۰۲ برگزار شده بود، صبح امروز در محل برگزاری این همایش در قم منتشر شد. حضرت آیتالله خامنهای با تأکید بر نیاز امروز جامعه به اخلاق، معنویت و توجه امثال آقای ناصری فرمودند: «مرحوم آقای ناصری جزو بقیّةالسّلف بودند؛ یعنی ایشان یک نمونهای از آنهایی بودند که ما اسمهایشان را شنیدهایم. و انسان از مجلس ایشان استفاده میکرد، نشستِ با ایشان التذاذ معنوی به آدم میداد. حرف معمولی هم که زده میشد همینجور بود؛ یعنی اینجور نبود که حالا مثلاً فرض کنید یک جلسهی درسیِ بحثیِ آنجوری باشد؛ نه، حرف معمولی [هم] که زده میشد، انسان بهرهمند میشد.» ۱۴۰۲/۰۷/۰۴
بخش فقه و معارف رسانه KHAMENEI.IR به همین مناسبت در گفتگو با حجتالاسلام والمسلمین سید ابوالحسن مهدوی، نماینده مردم اصفهان در مجلس خبرگان رهبری و از نزدیکان مرحوم ناصری به بررسی سیره اخلاقی و معنوی مرحوم آیتالله ناصری پرداخته است.
برای شروع، بهصورت اجمالی مرحوم آیتالله ناصری را معرفی نمایید. گویا ایشان شاگرد امام خمینی رحمهالله هم بودند. کلیتی از زندگی و شخصیت ایشان را تشریح کنید.
البته سن ما اقتضا نمی
کند که بخواهیم دراینباره صحبت بکنیم؛ اما در جلسههای متعددی که با ایشان داشتیم، آنچه از خودشان پرسیدم و جواب دادند را بیان می
کنم. ایشان اینطور میفرمودند که
در سن چهارده پانزده سالگی بههمراه پدرشان به نجف رفتند و در این شهر اقامت گزیدند و ضمن استفاده علمی از اساتید مختلف، دوره سطح حوزه را تمام کردند.
بعد از اینکه مقداری از درس خارج را از بزرگان آنجا استفاده کردند، به ایران برگشتند. البته مواقعی هم که در نجف بودند گاهی خودشان و گاهی با پدرشان مرتباً به ایران می
آمدند و برمیگشتند. ایشان میفرمودند گاهی پدرم به ایران میآمدند؛ ولی من آنجا در نجف میماندم.
زمانی در صحن مطهر امیرالمؤمنین
علیهالسلام بودند و در صحن حضرت، یکی از آقایان نماز میخواند. یکی از دوستانشان به ایشان پیشنهاد می
دهد که بیا برای نماز فلانجا برویم؛ خلاصه دست ایشان را می
گیرد و به منزل حضرت امام
رحمهالله می
روند. آن زمان حضرت امام
رحمهالله تازه به نجف آمده بودند و در منزلشان نماز جماعت خصوصی میخواندند، چند نفری، حدود ششهفت نفر گاهی بیشتر و گاهی هم کمتر، به ایشان اقتدا میکردند. ایشان می
فرمودند وقتی در نماز حضرت امام(ره) شرکت کردم، از نماز ایشان لذت بردم و از آنموقع دیگر سعی کردم در نماز حضرت امام شرکت کنم.
آیتالله ناصری واقعاً ارادت خاصی به حضرت امام
رحمهالله و به رهبر معظّم انقلاب داشتند. در ارادتشان یک نکته ویژه بود؛ در واقع ایشان از مشتاقان نظام و انقلاب بودند و با کسانی که گاهی در مباحث عرفانی کار میکنند و هیچ ارتباطی با بحثهای انقلاب و نظام ندارند، فرق میکردند. ایشان بعد از رحلت حضرت امام
رحمهالله به رهبر معظّم انقلاب ارادت خیلی خاصی داشتند. در جلسات متعدد صحبت
هایی میکردند که بعدها به صورت نماهنگهای مختصری از ایشان پخش شد. در مواقعی که رهبر معظّم انقلاب بیمار میشدند یا جایی میخواستند بروند، ایشان نگران بودند و همواره دعایشان میکردند و همیشه میفرمودند خدا شاهد است که من مرتب ایشان را دعا میکنم. گاهی توصیه میکردند که برای سلامتی ایشان قربانی کنند. این از توصیههای مؤکّد ایشان بود و خودشان این کار را انجام میدادند و مقید هم بودند. میگفتند من دعاگوی ایشان هستم و وظیفه خود میدانم که دعا بکنم.
رهبر انقلاب، کلام آقای ناصری را معنوی و ناشی از توجه و اخلاص دانستند، کلامی که مثل آب روانی از دل میجوشد و جاری میشود. ایشان پیش از این نیز در پیام تسلیت به مناسبت درگذشت آیتالله ناصری فرمودند که این عالم بزرگوار و معلم اخلاق، وظیفه بزرگ تزکیه و نشر معارف اخلاق اسلامی را تکلیف خودش میدانست. کمی درباره این موضوع توضیح دهید که مصداق بیرونی اعمال و رفتار ایشان در رابطه با این موضوع چه بود؟
بحث جهاد تبیینی که رهبر معظّم انقلاب الان خیلی روی آن تأکید میکنند، در واقع وظیفهای است که بزرگان ما از مراجع گرفته تا علمای دیگر همیشه بر آن اصرار داشتند و وظیفه سلوک عملی بزرگان ما این بوده است. ایشان در هر موقعیتی، معارف دین را بیان می
کردند. مسجدشان، محل اجتماع بسیاری از مشتاقان، اعمّ از جوانها و پیرمردها و پیرزنها و از هر قشری و از هر صنفی بود و آنها علاقه ویژهای به ایشان داشتند. ایشان نوعاً ماه مبارک رمضان را فرصتی مناسب برای تبیین معارف دینی میدانستند؛ البته تواضع ایشان ایجاب می
کرد که جلسات، رسانهای نشود. حدود بیست سال پیش بود، شاید هم یک مقدار بیشتر، که بنده خدمتشان رفتم و اصرار کردم و گفتم حاجآقا شما که اینقدر بر تبلیغ دین برای امام زمان
عجلاللهتعالیفرجهالشریف حریص هستید، اجازه بدهید صداوسیما این مباحث را ضبط بکند و این خودش یک نوع تبلیغ دین هم هست. شاید نیم ساعت یا بیشتر، با ایشان صحبت کردم تا راضی شدند و صحبت
های ایشان در همان مسجدشان، ضبط شد. وقتی که ایشان راضی شدند بلافاصله موضوع را با صداوسیمای اصفهان مطرح کردم و جلسات از صداوسیما پخش شد و همگان در سراسر کشور از فرمایشات ایشان بهرهمند شدند؛ وگرنه ایشان تواضع خاصی داشتند و قبل از آن اصلاً اجازه نمیدادند که کسی بیاید و فیلمبرداری بکند. دلشان میخواست بیسروصدای رسانه
ای تبلیغ بکنند. الحمدلله الان، صدها فیلم از سخنرانیهای ایشان که در چند سال ماه مبارک ضبط شده است، موجود است که میتواند منبعی برای روشنگری جوانها باشد؛ بهخصوص اینکه بیان ایشان بهخاطر خلوصی که داشتند، بیان نافذی بود.
ایشان یک خلوص استثنایی داشت و در خیلی از مواقع، صحبتشان توأم با گریه بود؛ یعنی وقتی داشتند حرف میزدند، یکمرتبه به گریه میافتادند. مدتی صبر میکردند تا گریهشان کمتر بشود و بعد صحبتشان را ادامه می
دادند؛ حتی در جلسههای خصوصی
تر هم که دو نفر بودیم و من خدمتشان بودم، یکمرتبه گریه میکردند. خلوص ایشان از باب «مخالفاً لهویٰ» بود. هوای نفسی در وجودشان نبود. مردم هم این را احساس میکردند که آنچه در کلام و ظاهر ایشان هست، یقیناً در باطنشان، بیشترش هست و اینطور مثل بعضی از ماها نیست که گاهی ظاهرمان بهتر از باطنمان است. ایشان باطنشان خیلی بالاتر از آن چیزی بود که در ظاهرشان نمایان بود. این مسئله، باعث میشد که کلامشان نافذ و مؤثر باشد. افراد گوش میکردند و در دلهای آنها اثر میگذاشت. ایشان در موضوعات متعددی ورود میکردند و معارف دین را در زمینههای مختلف توضیح میدادند.
همانطور که اشاره کردم، در مناسبت
های مختلف از امام بزرگوار و رهبر معظّم انقلاب تجلیل میکردند. خب این موضوع باعث میشد که افراد نسبت به وظیفهشان آگاه بشوند. در شرایطی که برخی کاری با نظام ندارند و بهنوعی به جدایی از مباحث سیاسی و نظام اعتقاد دارند، ایشان از رهبری معظّم تجلیل میکردند و عملاً این را نشان داده بودند، برای بقای نظام اسلامی و سلامتی وجود ایشان رسماً دعا می
کردند، توضیح میدادند و با تبیین مباحث، مردم را نسبت به بُعد سیاسی نظام اسلامی آگاه میکردند.
از طرفی هم خلوص و ولایتپذیری ایشان زبانزد بود؛ حالا کسانی که با ایشان بیشتر ارتباط داشتند، میتوانند خوب بیان بکنند. ما بیش از سیچهل سال از بعد از انقلاب با ایشان ارتباط داشتیم، قبلش هم با پدر ما در ارتباط بودند. ایشان تقریباً با پدر ما همدوره بودند؛ البته پدر ما ده سال بزرگتر بودند؛ ولیکن در نجف با هم بودند. ایشان با پدر ما خیلی مأنوس بودند و ما هم از طریق پدرمان با ایشان ارتباط داشتیم. بعد از اینکه پدرمان فوت شدند، خب گاهی خدمتشان میرفتیم و جلسات خصوصی داشتیم. به هر صورت، آخرین چیزی که به بنده گفتند، این بود که پرسیدم چه کنیم تا مورد توجه واقع بشویم؟ ایشان فرمودند اگر با پروردگار ارتباط داشته باشیم مورد عنایت هستیم؛ اما منشأش حرکت ماست، باید توجه به خالق داشته باشیم. میفرمودند اگر توجه باشد، مورد توجه واقع میشویم، «فَاذکُرونی أَذکُرْکُم.»
(۱) مطالبی که ایشان بیان میکردند، الهامات الهی بود. صرف بحث
های ساده نبود. دقت که میکردیم مفاد آیات قرآن و روایات بود؛ منتها به ایشان الهام میشد. این الهامات چیزی نبود که بخواهند مثلاً درباره آن فکر بکنند؛ بلکه به ایشان الهام میشد و آن مطلب را به ما میگفتند و ما هم یادداشت می
کردیم و بهره میبردیم.
مهمترین و پربسامدترین توصیههایی که آقای ناصری به اطرافیان متذکر میشدند، چه بود؟
هرکس خدمتشان میرفت و میگفت آقا یک نصیحت به ما بکنید، ایشان توصیه سادهای میفرمودند: انجام واجبات، ترک محرمات و در همه حالات ذکر یابنالحسن، یابنالحسن. این را خیلی تکرار میکردند و تقریباً همه ارادتمندان ایشان میدانند. گاهی هم که خودشان یابنالحسن می
گفتند، به گریه میافتادند و مدتی گریه میکردند. این توصیه
ای بود که دهها بار به دوستان مختلف گفته بودند و تقریباً همه اطلاع دارند.
آیتالله ناصری میفرمودند در همان روزهای پانزده شانزده سالگی که نجف بودم مشابه همین توصیه را آشیخ محمد کوفی یک بار برای بنده نقل کردند. آشیخ محمد کوفی آن موقع پیرمرد بود و بعد هم فوت شد. آیتالله ناصری میفرمودند که قضیه این بود که ایشان به مدرسه آمد و سراغ پدرم را گرفت و من گفتم پدرم به ایران رفتهاند. ایشان گفتند که قصد دارند شب را در حجره پدرم باشند. به ایشان گفتم تشریف بیاورید و بردمشان به حجرهمان و چای درست کردم و از ایشان پذیرایی کردم. از آنجا که میدانستم که آشیخ محمد، خدمت امام زمان(عج) رسیدهاند، لذا به ایشان گفتم که آقا چه کار کنیم که خدمت امام زمان(عج) برسیم؟ ــ میخواهم بگویم ذات وجودی آیتالله ناصری از دوران جوانی اینطور رشد پیدا کرده بود ــ ایشان برای دیدار حضرت گفتند: انجام واجبات و ترک محرمات. آیتالله ناصری میفرمودند که من به ایشان گفتم که این، کار حضرت فیل است، یک کار نشدنی است. یک کار ساده بگویید که ما انجام بدهیم و خدمت امام زمان(عج) برسیم. این را که گفتم، ایشان گفتند نماز شب بخوان. از واجبات و محرمات صرفنظر کرد و یکمرتبه بحث نماز شب را مطرح کرد. این را آیتالله ناصری برای بنده نقل کردند. من خدمتشان گفتم که این جمله آشیخ محمد کوفی مفاد آیه قرآن است و آیه ۱۶ و ۱۷ سوره سجده را تلاوت کردم، «تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ،» بعد آیه ۱۷ که میفرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاءً بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ.» مفاد آیه این است که اگر کسی نماز شب بخواند، فوق آن چیزی که آرزو و مقصدش است را خداوند به او عطا میکند؛ یعنی اگر دیدار حضرت را میخواهد، خدا بالاترش را به او میدهد. این را که گفتم آیتالله ناصری هم تصدیق کردند.
رهبر انقلاب به جلسات آقای ناصری در اصفهان اشاره داشتند و آن را نعمتی برای مردم این شهر دانستند. بیان آقای ناصری چه خصوصیاتی داشت که میتوانست بر مخاطبان اثرگذار باشد؟
این اواخر ایشان بیشتر داخل منزل بودند و توسلاتِ اینطوری داشتند، بهلحاظ جسمی، در بیست سال آخر عمر، زیاد نمی
توانستند حرکت و فعالیت اجتماعی داشته باشند. فقط در ماه مبارک رمضان، آنهم بهزحمت، ظهرها میآمدند مسجد و صحبت میکردند؛ اما در طی سال، جمع
های مختلفی که در منزل خدمتشان میرسیدند و ایشان برای آنها صحبت میکردند.
تأثیرگذاریشان بیشتر در همان صحبتها بود. ایشان دو تا حوزه علمیه، یکی در اصفهان و یکی در رهنان را اداره می
کردند؛ البته حوزه علمیه رهنان، در واقع متعلق به آیتالله بهجت بود و ایشان تولیت مدرسه را براساس اعتمادی که به آیتالله ناصری داشتند، به ایشان سپرده بودند.
بسیاری از طلاب علاقهمند بودند که در مدرسه ایشان تحصیل کنند. هر چند وقت یکبار توفیقی میشد و خود ایشان در مدرسه حاضر می
شدند و یک بحث اخلاقی را برای طلاب میگفتند که اینها همه ضبط شده است. حاجآقاجعفر آقازادهشان هم، در مسیر سیروسلوک و فعالیتهای اخلاقی هستند، ایشان هم در مواقعی که از قم تشریف میآوردند، در این دو حوزه برای طلاب صحبت میکردند؛ اما بیشتر، تأثیر نفس خود مرحوم آیتالله ناصری بود که تأثیر سادهای هم نبود. آنهایی که پای صحبت ایشان نبودند، شاید سخنرانیهای ایشان را معمولی تصور کنند؛ در حالی که این طور نبود. بیانشان یک بیان استثنایی و خالص و بدون هوای نفس بود. از آنطرف، تواضع ایشان هم یک تواضع استثنایی بود؛ مثلاً ما گاهی نماز خدمتشان میرفتیم، در این حد ّمتواضع بودند که اصرار میکردند که ما برویم جلو و بهعنوان پیشنماز بایستیم. میگفتند من اینطور راحتترم، شما بروید جلو. از ته دل میگفتند؛ یعنی از ما خواهش میکردند که ما برویم جلو بایستیم و ایشان به ما اقتدا بکنند. ما هم میگفتیم نه حاجآقا، ما اصلاً بههیچوجه جرأت نمیکنیم جلو برویم. چنین تواضع خاصی داشتند و اصلاً در وجودشان خواهش نفس نبود. اینها بود که کلام ایشان را تأثیرگذار میکرد، چیز متعارفی نبود، استثنایی بود؛ در واقع باید بگوییم، ایشان یک انباشتهای بودند که از پدرشان و از عزیزانشان گرفته بودند و البته خودشان هم در این جهت شخصیتی استثنایی داشتند.