رهبر انقلاب در سخنرانی سال گذشته در دیدار با نخبگان حوزه گفتند که حوزه نسبت به انقلاب عقب هست و باید تحول پیدا کند. البته این عقبماندگی طبیعی است؛ چون انقلاب خودش سرعت بالایی داشته و همه نتوانستهاند خودشان را با آن تنظیم کنند. ارزیابی شما از وضعیت تبلیغ خصوصاً منبر در این روزها چیست؟ منبر چقدر توانسته خودش را با انقلاب تنظیم کند؟ اثراتی که انقلاب توانسته روی این رسانهی دینی بگذارد چه بوده؟
اینگونه مسائل باید توسط کسانی خارج از اهالی منبر مثلاً یک گروه از کارشناسان بررسی شود. اهالی منبر برای اظهار نظر دو سه معذوریت دارند؛ من جمله اینکه وقتی از جایگاه منبری نظر میدهیم، فلش بیشتر اشکالات برمیگردد به سایر منبریها.
به هر حال جای یک گروه کارشناسی خبره خارج از گود و مسلط به کار- نه فقط از نظر اجرایی بلکه کسانی که قبلاً کار کردهاند و قدرت تشخیص دارند- در این وادی خالی است. جای گروه منتقد قوی در همهی مسائل فرهنگی خالی است، مخصوصاً در اینگونه مسایل که حالتی از تقدس دارد. برخی مخالفت با روشها را مخالفت اسلام یا روحانیت برداشت میکنند. حتی شاید از سخنان انتقادی تخطئه را برداشت کنند. بنابراین بهترین کار این است که گروهی نقد درست و مصداقی را مطرح کنند. در مورد ورزش، این نقد مصداقی را داریم که مثلاً چرا فلانی را در بازی تعویض کردید، ولی در منبر فقط کلیات گفته میشود که این کار را بکنید، آن کار را نکنید؛ اینها خوبند، آنها بدند و... در صورتی که میتوانیم بیست سی تا منبری مطرح در سطح کشور را زیر نقد دقیق بکشیم و یک کارشناس بیاید ساعتها سخنرانی مذهبی را نقد کند. بعضیها سن زیادی دارند و سی چهل است دارند تبلیغ
میکنند اما اصلاً نقد نشدهاند.
گلهای که از شهید مطهری و حضرت امام و بسیاری از بزرگان شروع شد، الان از زبان رهبر معظم انقلاب ادامه دارد، این است که الان حوزه واقعاً دارد دنبال جامعه میدود. به جای اینکه جامعه خودش را با حوزه تطبیق بدهد، حوزه سعی میکند با جامعه تطبیق پیدا کند؛ برای اینکه عقب است. اگر روزی حوزه جلو بیافتد، جامعه منتظر عکسالعمل حوزه میشود، نه حوزه منتظر عکسالعمل جامعه.
منبریهای ما هم خروجیهای حوزه هستند و به نظرم یکسری مشکلات قالبی و مشکلات محتوایی دارند. مشکل قالبیشان این است که زبان و ادبیات حوزه با جامعه متفاوت است. اصلاً تُن صدای حوزه با تن صدای جامعه متفاوت است. سلام کردن روحانی طوری است که انگار میگوید "اگر من زودتر دارم سلام میکنم، از روی تواضعم هست و تو وظیفهات بوده که زودتر سلام کنی!" این به اصطلاح عالمانه صحبت کردن، باعث میشود کسانی که با حوزه ارتباط ندارند اما مردمی صحبت میکنند، کارشان بیشتر بگیرد. چرا بحث مذهبی یک دکتر در دانشگاه بیشتر از یک روحانی میگیرد؟ برای اینکه دکتر اصلاً تن صدایش تن صدای دانشجویی است. اما آدم از تن صدای علمایی احساس فاصله میکند.
در بحثهای دیگر مثل نوع نگرش به تبلیغ هم مشکل داریم. چون خودم منبری هستم متأسفانه نمیتوانم نقد بکنم و بگویم مثلاً آداب منبریها چیست، اخلاق و رفتارشان با جامعه چگونه است و... الآن کادر هیئتها بدون مزد و شهرت دارند خدمت میکنند اما برخی از ما منبریها نه.
برخی اشکالات قالبی هم برمیگردد به اشکالات اخلاقی. چیزهایی مثل دوری از کبر، غرور و خودبرتربینی جزء ارکان اخلاق اسلام است؛ وقتی اینها رعایت نشود، هیچ تأثیری در کار نیست. بحثهای دیگری مثل اینکه تأثیر دست کیست؟ چقدر مهم است؟ تأثیر روی جمعیت صد هزار نفره با تأثیر بر جمعیت دو نفره چقدر با هم فرق دارد؟ ارزش کار به بزرگی و کوچکی است یا به میزان تأثیر آن و اخلاص در کار؟ هم مطرح است.
اگر با پنجاه تن از مسؤولان هیئتهای مذهبی کشور راجع به رفتار هیئتیها و مداحها و منبریها صحبت کنید، آفات به خوبی درمیآید؛ البته بدون اینکه از شخص خاصی نام ببریم. مهمترین کسانی که میتوانند قالب منبر و حتی محتوای آن را نقد کنند، کادر هیئتهای مهم کشور هستند که دارند این کار را انجام میدهند.
در زمینهی اخلاق منبر و منبری هم حرف زیاد است که اخلاق منبری باید اینگونه باشد، آنگونه باشد. اگر کسی در مسایل بسیار ابتدایی نتواند خودش را کنترل کند، نمیتواند نفوذ کلام داشته باشد. مردم بدانند یا ندانند، تأثیر کلام منبری متفاوت میشود. شاید از این جهت منبری با مداح خیلی فرق داشته باشد. مردم از مداح انتظار معرفت دینی ندارند اما وقتی من صحبت از معرفت دینی میکنم، بحث اخلاقی میکنم، مردم توقع دارند که به حرفهای خودم عمل کنم. مداح شاید تأثیر کارش کم شود اما ما اگر عمل نکنیم، تأثیر منفی میگذارد.
مهمترین آسیب چیست؟
به نظرم مهمترین آسیب محتوایی "منبرهای گردشی" است. گاهی کسی که چند دهه در سال برنامه دارد، در طول چندین سال در مکانهای مختلف همان مطلب را تکرار میکند. شاید سخنش برای مستمع جدید باشد اما فکر او را به رکود میرساند. بعد هم این سخنرانیها نوار و سیدی میشود و این طرف و آن طرف پخش میشود و این شائبه را مطرح میکند که اصلاً حرفی برای گفتن نیست! همان بحثهای همیشگی است که در جاهای مختلف دارد تکرار میشود.
بعضیها که من خودم ارادت دارم خدمتشان، ده سال پیش هم همین حرفهایی را میزدند که الان دارند میزنند. من میدانم در مسیر علمیشان پیشرفت کردهاند اما چون مستمعشان جدید است، فکر میکنند مجبورند همان حرفها را بزنند.
به روز نبودن یا ناتوانی از بیان احادیث و معارف طوری که قشر امروز هم از آن برداشت مناسبی بکند هم یک مشکل محتوایی دیگر است. درسهای اخلاق و حتی تفاسیر قرآنمان هم پویا نیست.
مطلب سوم دربارهی محتوا بحث "منظر" است. الان کسانی که در منبر گُل میکنند، کسانی هستند که منظرشان با دیگران فرق میکند. یک روایت از پیامبر را ده نفر میبینند و نقل میکنند اما آن کسی که از منظر بهتری نگاه میکند، گل میکند. گاهی چندین منظر در جواب یک سؤال میتواند ارائه بشود. بعضیها اصلاً این کار نمیکنند. گاهی طلبههای جوانتر میخواهند از منظرهای بدیع تقلید کنند اما به جای منظر، مطلب را میگیرند. نتیجه این میشود که مطلب تکراری میشود و مخاطب میگوید خب من نسخهی اصلیاش را میشناسم، همان را استفاده میکنم.
نوع نگاه کردن؛ این خیلی مهم است. یک مثال ساده خدمتتان میزنم راجع به گناه چشم. ما سالهاست دربارهی نگاه به نامحرم صحبت میکنیم. اما یک منظرهایی راجع به گناه چشم هست که مسئله را از بالاتر شروع میبیند. شاید یکی از گناههای کوچک چشم، نگاه به نامحرم است. وقتی روی منبر نشستهاید و مستمعی که خسته شده و دارد پایش را تکان میدهد یا یکی دو کلام حرف میزند را به شکل خاصی نگاه میکنید، این شاید گناهش بالاتر از نگاه به نامحرم باشد.
چرا شیخ انصاری آثارش میماند؟ چون منظر عمیقی دارد. از بیست منظر به یک مسئله نگاه میکند و بررسیاش میکند. صد نفر را فرض میکند که مستشکل هستند و اشکال میگیرند. اشکالهای آنها را به ذهنش میآورد و جوابشان را میدهد. متنی مینویسد که تا چندصد سال کسی نمیتواند به راحتی حرفی در مقابلش بزند.
الان سی سال از انقلاب گذشته، آیا نسبت به گذشته تفاوتی کردهایم؟ رشد داشتهایم؟ در کجا؟
بله، رشد داشتهایم. نسل جدید و جوانی هستند که خیلی خوب کار میکنند. از نقاط قوت، خوب استفاده میکنند اما باید مواظب باشیم آفت نگیرند. یک نیروی بازرسی باید روی سر این نسل باشد. باید سیستمی باشد تا روی اشکالاتشان کار کند و به آنها تذکر دهد. جای امیدواری هست. با آنکه معمولاً بین بیست و سه تا بیست و پنج سال دارند، بیان و ادبیاتشان خوب است، ارتباطشان با جوانها هم خوب است. اما به نظرم هنوز منظرشان مشکل دارد. هیچ کسی روی منظر اینها کار نمیکند. نتیجه این میشود که با آنکه منبرشان جذاب هست اما تا یک جایی میتوانند جلو بیایند. منظر است که منبر را به روز میکند.
گروههایی هم که تحت پوشش دفتر تبلیغات یا سازمان تبلیغات اسلامی روی تبلیغ کار میکنند، با اینکه محدودند در دانشگاهها و دبیرستانها اثر مثبت میگذارند. این از نقاط مثبت است. البته یکسری مشکلات هم به نظر من دارند. خیلی زود میخواهند برسند. زود از پای منبر بقیه بلند شدهاند. من هنوز دستکم ماهی دویست ساعت سخنرانی گوش میدهم؛ سخنرانی به روز. هر وقت برسم، پای یک منبر مینشینم اما این نسل خیلی زود احساس استادی کرده و از پای منبر بلند شدهاند. مداح و منبری تا وقتی پای منبر و مداحی بقیه مینشیند به روز است و میتواند ارتباط برقرار کند؛ هر وقت احساس استادی کرد، نقطهی رکودش است؛ جلوتر نمیرود.
آفت دوم دنیاگرایی است که باید مواظب این نسل باشیم. برخی فکر میکنند ایجاد ابهت کردن و کلاس گذاشتن، از شرایط حتمی منبری است؛ باید باشد. اگر نباشد مردم قدر اینهمه زحمت را نمیدانند. انگار اگر عظمت و ابهت منبری حفظ نشود، تأثیرش کم میشود. در صورتی که در تجربه دقیقاً برعکس است. هر وقت آدم این احساس را کرد، برعکس جواب میدهد.
حفظ شئونات و تقدس منبر لازم است. زی طلبگی، کلمهی سادهای است که دارد بد ترجمه میشود. منبری نباید اینطور باشد که اگر با یک ماشین ساده رفتند دنبالش، بگوید نمیآیم؛ با یک ماشین بهتر بیایید تا به اصطلاح کلاس کار رعایت شود! امام در نود سالگیشان میگفتند ما یک طلبهی معمولی هستیم ولی بعضیها در بیست و پنج سالگی نمیتوانند این را بپذیرند. شاید لزوماً هوای نفس هم نباشد اما چیز بدی است که دارد جا میافتد.
به لحاظ محتوایی هم شما رشد را میبینید؟ میشود با چهل سال پیش وضعیتمان را مقایسه کنیم؟
از نظر محتوایی هم رشد داریم. البته ما بر وضعیت چهل سال پیش مسلط نیستیم که بخواهیم نقد کنیم اما نسبت به ده سال پیش، مطالب به روزتر شده، مطالعات وسعت پیدا کرده و تنوع مطالعات بیشتر شده است. طلبهها به این نتیجه رسیدهاند که دروس حوزه برای منبر کفایت نمیکند. باید تخصصهای دیگری داشته باشند. نفس حضور روحانیان در دانشگاه، منظرهای جدیدی را نشان میدهد و فکرها را باز میکند. افکار متفاوت را شنیدن بر فکر انسان اثر میگذارد.
متأسفانه برخی از میان نسلی که در منبر به پختگی رسیدهاند، منبرهای بسیار سادهای دارند که هیچ جذابیتی ندارد. گاهی با خودم فکر میکنم این جوانها برای چه نشستهاند پای این منبر؟ من اگر جای آنها باشم، بلند میشوم میروم. برای اینکه همان صحبتهای قبلی است؛ بدون هیچگونه حاشیه دادن، مثال زدن، حدیث را از چند منظر مختلف ارائه کردن و...
در برخی موارد منبرها از عوامپسندی دارد به سمت خواصپسندی میرود. هردوی اینها اشتباه است. وقتی میگوییم خواص، دغدغهمان میشود کلاس درس، حلقهی معرفت و... منبر باید طوری باشد که در طول منبر عوام بفهمند و خواص بپسندند. نه عوام بپسندند اما خواص پا شوند بروند. از آن طرف هر جا جملهای گفتیم ولی دیدیم خواص فهمیدهاند اما عوام نفهمیدهاند، باید جمله را ترجمه کنیم. اشکالی ندارد. منبر یکساعته باید بیست دقیقه برای خواص مطلب داشته باشد، چهل دقیقه برای عوام. خواص هم نباید احساس کنند وقتشان تلف شده؛ باید حس کنند دارند استفاده میکنند.
یکی از مشکلات این است که کسانی که پای منبر مینشینند، به منبری خط میدهند. بعد هم بهتدریج حرفها برایشان تکراری میشود. خب اگر واقعاً به آن درجه از معرفت رسیدهاند که نیاز به کلاس درس و حلقهی معرفت دارند، میتوانند بروند اما منبر عمومی را نباید خراب کنند.
رهبر انقلاب سال هفتاد و چهار در دیدار با روحانیان در فیضیه مسئلهی تقسیم برونداد سیستم حوزه به سه قسمت را مطرح کردند. یک قسمت برای کلام، قسمتی برای فقه و یک قسمت هم برای تبلیغ. در مورد تبلیغ هم بر ایجاد تشکیلات برای این کار و بهکار گرفتن دانشهایی مانند روانشناسی و جامعهشناسی مخاطب تأکید کردند. یعنی منبر باید به سمت تخصصی شدن برای مناطق، اقشار و فرهنگهای مختلف برود. فکر میکنید منبرهای عمومی هنوز کارایی لازم را داشته باشند؟
وقتی میگوییم منبر عمومی یعنی درب حسینیه را باز کنیم تا همه بیایند داخل اما وقتی میگوییم سخنرانی تخصصی یعنی مبلغ باید برود به دانشگاه و دبیرستان و جمع پزشکان و مهندسان و... صحبت کند. سخنرانی حتماً باید تخصصی باشد و شخص باید بتواند در جاهای مختلف صحبت کند. گاهی هم باید اعلام کند که من تخصص لازم را ندارم.
اما وقتی میگوییم منبر، پرچم امام حسین(ع) که بالا میرود، باید افادهی عمومی کنیم. حرف من این است. البته در بعضی از مباحث باید روحانی تخصصهایی داشته باشد. روحانی که به دانشگاه میرود، باید تخصص کار در دانشگاه را داشته باشد. روحانی که میرود به ارتش یا سپاه باید تخصص کار در محیط نظامی را داشته باشد. برای بخشهایی از جامعه که قشربندی شدهاند، حتماً روحانی متخصص لازم داریم اما در مسجد یا حسینیه در شب شهادت نمیتوانیم بگوییم دانشآموزها بیایند اینطرف، دانشجوها بروند آنطرف! قشربندی برای سخنرانی است ولی برای منبر باید همهی اقشار را در نظر گرفت تا عموم مردم بپسندند. این هنر یک منبری است که در یک ساعت منبر، بهگونهای صحبت کند که قشرهای مختلف استفاده کنند.
درست است ولی فرهنگهای مختلف را چه کنیم؟ کسی که میخواهد برود روستا با کسی که میخواهد در شهر منبر برود حتماً کارش متفاوت است. کسی که میخواهد برود خارج از کشور بیشتر با این موضوع درگیر است.
بله، دقیقاً. باید این کار انجام شود و هرکسی بداند مخاطبش در منبر چه کسانی هستند؟ چه خصوصیاتی دارند؟ به چه نیاز دارند؟ کارشناسی شدن مهم است. بسیاری از هیئتها منبری دعوت میکنند و میگویند راجع به هرچه صلاح میدانید صحبت کنید. باید بر اساس مخاطبشناسی سفارش موضوع داد. نیازها و مشکلات تعیین کننده هستند.
از آن طرف این اشکال هم هست که گاهی منبری میخواهد چیزی بگوید، هیئت میگوید ما صلاح میدانیم امشب شما درباره فلان چیز صحبت کنید. در صورتی که شاید سخنران از قبل یک روالی داشته، تا یک جایی بحث را کشانده و باید به همان ادامه بدهد. اینها باید از پیش مشخص شود.
مخاطبشناسی خیلی مهم است. شهر با روستا و شهرهای مختلف فرهنگهایشان با هم فرق دارند. حتی ادبیات انسان در شهرهای مختلف باید فرق کند. منبری در پخش تلویزیونی نمیتواند مثل منبر عادی سخن بگوید. چون چند فرهنگ مخاطب هر شبکه هستند. سن و سال مخاطب هم مهم است. وقتی پای منبر هشتاد درصد بالای چهل پنجاه سال نشستهاند، لازم نیست منبری راجع به کنترل شهوت صحبت کند. مسایل مطرح شده در منبر باید مبتلا به مخاطب باشد.
شریعتی مطلبی دارد تحت عنوان "جغرافیای سخن" که من تا حالا فقط از ایشان شنیدهام. شاید اولین کسی است که در این باره خوب بحث میکند که هر سخن جغرافیایی دارد. جغرافیای زمانی و جغرافیای مکانی. منبر سر شب با منبر صبح اول وقت، بسیار متفاوت خواهد بود. منبر بعد از مداحی با منبر قبل از مداحی خیلی فرق دارد. بعد از این زمانسنجی باید روی ادبیات کلام، شروع، اتمام و... کار کرد.
منبری چقدر فرصت دارد تا هم محتوای سخنرانیاش را تأمین کند و هم کار علمی، مطالعاتی یا فکری کند تا به این نکتهها و مهارتها دست پیدا کند؟ باز هم میرسیم به بحث تشکیلات. یعنی یک نفر نمیتواند همهی این کارها را با هم انجام دهد. باید عدهای کمکش کنند و با همافزائی علمی و مهارتی کار را پیش ببرند. بستر لازم برای این تشکیلات چگونه مهیا میشود؟ بزرگان حوزه باید به این بپردازند یا خود منبریها باید فکری کنند؟
راجع به نکتهی اولی که گفتید، اتفاقاً منبری وقت دارد. چرا وقت نداشته باشد؟ حتی خودش به تنهایی و بدون تشکیلات. اگر منبری شغل دیگری دارد، خب نباید داشته باشد؛ منبری باید منبری باشد. دوم اینکه شاید زیاد منبر میرود. به بعضی از شهرها که میروم، به من میگویند آقا شما چقدر کم کارید! میگویم چرا؟ میگویند فلانی از صبح تا شب یازده تا منبر دارد! من فکر میکنم روزی یک یا حداکثر دو منبر را میشود به شکل مناسب برگزار کرد اما بیشتر از این را نه. منبری باید بتواند حرف مناسب جمع کند. با روزی یازده دوازده تا سخنرانی، مشخص است که اثر کلام تا چه اندازه پایین میآید و عمق مطلب کم میشود.
جلسه و پرسش و پاسخ در مکانهای فرهنگی حسابش جداست اما منبر یک یا دو نوبت در روز مناسب است. گاهی میگویند نیاز است. بله اما قرار نیست همهی نیازها را ما پر کنیم. قرار است نیازی که وظیفهی خودمان هست را خوب پاسخ بدهیم. نمیتوانیم همهی جاهای خالی جامعه را پر کنیم. هرکسی وظیفهی خودش را باید خوب انجام بدهد نه اینکه وظیفهی دیگران را باری به هر جهت انجام بدهد. بعد از منبر هم منبری باید بنشیند پای مداحی و با آرامش گریهاش را بکند، نه اینکه سریع پا شود برود. الان بعضی منبریها با ماشین خودشان را میرسانند و با چهرهی عرق کرده میروند روی منبر؛ از آن طرف هم میدوند برای منبر بعدی. چیزی ته این منبرها نمیماند. من مخالفم.
شغلهای دیگر مثل برخی کارهای اجرایی و حتی مشاورهای هم مانع هستند. گاهی انسان به هیچکدام نمیرسد و درست وسط دوران پختگیاش تبدیل میشود به یک آدم از کار افتاده که دیگر هیچ سودی ندارد و هیچ کاری نمیتواند بکند. کسانی که پنجاه شصت سال منبر رفتهاند و منبرهایشان هم خوب بوده، روال کارشان اینگونه نبوده است. اگر بخواهند خیلی به خودشان فشار بیاورند، دو منبر در روز با فاصلهی پنج شش ساعته را میپذیرند. در شرایط عادی منبری باید در همان روز منبر، چهار پنج ساعت کار کند. نه اینکه جلسه و مشاوره و بقیهی کارها را رها کند. اگر آن آفتهایی که گفتیم نباشد، ما در طول روز همیشه وقت داریم و منبری میتواند همه کار انجام بدهد.
اگر تشکیلات هم باشد، خیلی بهتر است. تشکیلاتی که کمک کند به حال منبر. جای یک سیستم بازرسی و نظارت و در عین حال کمک دهنده خالی است. اما خیلی وقتها تشکیلات به اندازهی خود منبری قدرت تشخیص اینکه چهکار باید بکند را ندارد. گاهی آدم فقط خودش میفهمد باید برای مسجد خودش، برای شهر و استان خودش، برای مستمع خاص خودش، چهکار کند. عقیدهی من این است که به عنوان یک مبلغ نباید شغل دیگری داشته باشم و نباید زیاد حرف بزنم. این دو باعث میشود که بتوانم رشد کنم. البته توقعات مردم هم زیاد است اما با کمی مقاومت، فروکش میکند. گاهی هم از ما ناراحت میشوند. اول که تماس میگیرند، "خواهش میکنم" است؛ بعد قسم میدهند و آخرش هم ناراحت میشوند. اما چارهای نیست. منبری باید بتواند وظیفهاش را خوب انجام بدهد.
رابطهی منبری و مداح هم یکی از آسیبهای قابل توجه است. به هر حال مداحها الآن در جامعهی ما رشد پیدا کردهاند و اثر قابل توجهی بر برخی قشرها دارند؛ هرچند شاید توقع زیادی باشد از آنها. در مقابل به نظر میرسد نقش منبر در هیئتها دارد کمرنگ میشود. گاهی موقع سخنرانی، جمعیت هیئت کم است اما موقع مداحی، سیل جمعیت وارد مجلس میشود. بعضیها به اسم مداح میروند به هیئت نه به اسم منبری. چه چیزی باعث شده ما به اینجا برسیم؟ آیا این ضعف است یا نه؟
اگر حرف شما عمومیت داشت، میتوانستیم راجع به آن صحبت کنیم ولی عمومیت ندارد. خیلی از جاها هم هست که مردم به اسم سخنران میروند به یک هیئت. خیلی جاها وقتی سخنرانی تمام میشود، یک عده پا میشوند میروند؛ البته درست هم نیست اما بالاخره وجود دارد.
مردم عموماً دنبال معرفت هستند. گاهی جلسههای چندین هزار نفری برای شنیدن بعضی سخنرانیها تشکیل میشود. البته در مناسبتهای خاص که مداح موضوعیت دارد وضع متفاوت است. در محرم مردم میخواهند برای امام حسین گریه کنند. میگویند برویم گریه کنیم، سینه بزنیم. پس مداحی موضوعیت دارد؛ هرچند همانجا هم سخنرانی جایگاه خودش را دارد. از آن طرف در شب قدر سخنرانی و مناجات بیشتر موضوعیت دارد. در جلسات هفتگی که بعضیهایشان سابقهی سی چهل ساله دارند هم همینطور است.
من اصلاً احساس رقابت بین این دو قشر نمیبینم. مشکل از مداح نیست، از سخنران است. مداح هم البته میتواند کارش را اصلاح کند اما اگر ما نمیتوانیم، بگوییم نمیتوانیم؛ چرا مداح را بکوبیم؟ یعنی مردم بد شدهاند که میروند سراغ مداحی؟ نه، مردم خیلی از جاها پای سخنرانی هم میروند اما وقتی سخنران جلسه قوی نیست، مردم برای معرفت هم سراغ مداح میروند. گناه از مداح نیست. نباید این دو را در مقابل هم به عنوان رقیب مطرح کنیم. متأسفانه هنوز هم بعضی از سخنرانهای ما اعتقاد ندارند که مداحی هم برای جلسه مهم است. همانطور که بعضی از مداحهایمان به اهمیت سخنرانی واقف نیستند. ما میگوییم این دو همدیگر را تکمیل میکنند، پس باید کنار همدیگر قدرت بگیرند و رشد کنند؛ مثل دو بال برای جلسه. هر کدام از این دو قویتر بال بزند، جلسه به دور او میچرخد اما رشد نمیکند.
الان همهی آسیبها را گذاشتهاند کنار و صبح تا شب، این طرف و آن طرف فقط آسیبشناسی مداحی را مطرح میکنند. کاش از آسیب منبر شروع میکردیم. منبریها در جامعه قشری بزرگتر از مداحها هستند و علمشان هم بیشتر است، توقع مردم هم از آنها بیشتر است. متأسفانه آسیبشناسی مداحی بیشتر دارد مداحیها را خراب میکند تا اینکه اصلاح کند. یعنی وجههی مداحی را خراب میکند. گاهی از انتقادها احساس غرضورزی میشود. البته مداحی ما هم رشد کمّی کرده، نه رشد کیفی. مداح مثل آنهایی که ده سال پیش داشتیم با آن هنرمندی، الان کم داریم.
منبر هم رشد کمی کرده نه رشد کیفی. موسیقی هم رشد کمی کرده نه رشد کیفی، هنرپیشههای تئاتر هم میگویند این تئاتر دیگر آن تئاتر اصیل نیست، سینما را هم میگویند مبتذل شده. در این جهان همه چیز به خاطر ارتباطات و فنآوری رشد کمی پیدا میکند نه رشد کیفی. این یک پروسهی جهانی است.
منبری میتواند کارکرد مداحی را هم داشته باشد؟
وقتی ما جایی دعوت داریم که یک مداح را هم دعوت کردهاند تا روضه و نوحه بخواند، دیگر لزومی ندارد منبری هم روضه بخواند؛ مگر همان گریز به ذکر مصیبت که همیشه رسم بوده است. گاهی سخنران روضه را خیلی خوب میخواند اما مداح بیچاره یخ میشود. ما داریم چهکار میکنیم؟ رقابت میکنیم یا میخواهیم خودمان را ثابت کنیم؟ وقتی مداح برای جلسه دعوت شده باید او را در حیطهی کارش آزاد بگذاریم. نباید کارمان قاطی بشود. از طرف دیگر سخنرانی که با مداحی آشنا نیست، نمیتواند مداحی را خوب نقد کند.
» ویژهنامهی بعثت خون