ضرورت مشارکت مردم در انتخابات چیست و حضور مردم چه تأثیری در آیندهی کشور دارد؟
مشارکت در انتخابات پیامهایی دارد که این پیامها میتواند برای جامعهی مردمسالار دینی، بهعنوان اصلی برگزیده، اهمیت بسیار زیاد و بلکه حیاتی داشته باشد. شرکت مردم در انتخابات و افزایش آن نشاندهندهی اعتماد عمومی و همچنین سرمایهی اجتماعی است. یک جامعه بر اساس قانون و بر اساس اعتماد اداره میشود. اگر این اعتماد سست شود، قانون سستشده و آن جامعه بهمرور متلاشی خواهد شد. بعضیها گمانشان این است که عدم شرکت در انتخابات صرفاً یک پیام به حاکمیت یا به گروهی از سیاستمداران در کشور است، امّا واقعیت این است که حیات کشور به حضور مردم گرهخورده، چراکه جامعه مبتنی بر سرمایهی اجتماعی و مردمسالاری دینی شکل گرفته است. برای همین کاهش مشارکت میتواند نشاندهندهی کاهش اعتماد اجتماعی باشد و اثرات بسیار منفی دارد؛ چون دشمنان کشور همیشه منتظرند که با کاهش مشارکت عمومی و کاهش اعتماد عمومی عملاً سیاستمداران کشور پشتوانههای خودشان را از دست بدهند؛ چون با از دستدادن پشتوانهشان، در مذاکره و تعامل بینالمللی فاقد عزت نفس و اعتمادبهنفس میشوند و آن موقع استقلال و مصالح کشور حتماً صدمه خواهد خورد.
از طرف دیگر افزایش شرکت در انتخابات نشاندهندهی افزایش مقبولیت نظام سیاسی است. ببینید در نظامهایی که اعتنایی به رأی مردم ندارند یا ماهیت توتالیتر دارند اساساً مشارکت مردم را نوعی اپوزیسیون میدانند و برنمیتابند و اجازه نمیدهند که مردم در سرنوشت خودشان نقش داشته باشند. الآن نظام اسلامی شدیداً مسئلهی حضور مردم را تشویق میکند و این تشویق یک تشویق تزئینی نیست. واقعیت این است که رأی مردم منشأ اثر است. ملاحضه کنید، ظرف ۳۲ سال گذشته بعد از سال ۶۸، سه دولت اصلاحطلب سر کار آمدند که هرکدام هشت سال در مسند ریاستجمهوری بودند. این ۲۴ سال از ۳۲ سال نشاندهندهی این است که سه چهارم نظام اجرایی کشور در اختیار جریانی بوده که این جریان کاملاً با مواضع شورای نگهبان بهظاهر مخالفت داشته است. بنابراین، اگر ما برداشتمان این باشد که شورای نگهبان یا سیستم کشور بهدنبال این است که از طریق هدایت آراء حرف خودش را بهپیش ببرد، خب چرا پیش از این اتفاق نیفتاده است! لازمهی آن امر این است که رأی مردم منشأ اثر نباشد، امّا با نگاهی به تاریخ ۳۲سالهی اخیر میبینیم که مردم آمدند نظر خودشان را دادند و دولتهایی بر سر کار آمدند که خلاف میل یک جریان بود. بنابراین، رأی مردم منشأ اثربوده و طبیعتاً دولتی را هم که سر کار آوردند، کارهای مثبت و منفی انجامداده و مردم با ارزیابی آن بار دیگر رأی خودشان را دادهاند.
مورد دیگری که افزایش مشارکت میتواند بسیار ارزشمند باشد اینکه افزایش مشارکت مردم موجب کاهش فشارهای بینالمللی میشود. ما در طی مذاکراتی که صورت میگرفت شاهد بودیم که هر زمان در داخل کشور نوعی از اختلافات بهوجود میآمد سریعاً کشورهای خارجی مذاکرات را متوقف میکردند و منتظر نتایج آن بودند و همزمان تلاش میکردند با افزایش فشار به نظام که فکر میکردند در داخل تضعیفشده، امتیاز بگیرند. بنابراین، مشارکت مردم میتواند در جهت تقویت استقلال کشور باشد و عدم مشارکت سیگنالی را به کشورهای معارض میدهد که با افزایش فشار منافع خودشان را تأمین کنند که منافع خودشان در تعارض با منافع ملی و حتی تمامیت ارضی کشور ماست.
بنابراین، روشن است و سابقهی سالها و دهههای اخیر هم نشانداده که برای نظام سیاسی کشور مشارکت مردم فینفسه اهمیت دارد. پس، مهمترین راه ایجاد تغییرات به شکل معقول و منطقی حضور پای صندوقهای رأی و ایجاد تغییرات به شکل مسالمتآمیز و اعمال حق رأی مردم از طریق صندوقهای رأی است.
اخیراً شنیده میشود و رهبر انقلاب هم بر آن تأکید کردند که مردم گلایههایی در مسائل اقتصادی دارند و این باعث میشود که بعضی از مردم در رأیدادن دلسرد شوند. واقعاً نمیشود بر مردم ایراد گرفت که چرا این سختیها را میبینند و ناراحت نمیشوند. حق دارند ناراحت بشوند، ولی نحوهی اعلام اعتراض باید معقول باشد؛ یعنی منشأ اثر باشد. تصور کنید وقتی مردم نسبت به یک سیاست یا مدیریتی اعتراض دارند، برای اینکه این اصلاح شود باید چه کار کنند؟ باید از فرصتی که برایشان مهیاشده که تغییراتی ایجاد کنند، استفادهی لازم را ببرند؛ یعنی سر بزنگاهی که باید سیاستی را تغییر بدهند و این حق قانونی و شرعی آنهاست، استفاده کنند و یک گردش کاری را ایجاد کنند که این گردش کار اوضاع را به نفعی که آنها میخواهند تغییر بدهد. حالا ممکن هست افرادی اعتراضاتی داشته باشند و بگویند این تنوع به اندازهی لازم نیست یا ما کاندیداهایی که میدانیم و میشناسیم، نیستند. اینها همیشه در هر دورهای ممکن است باشد. ممکن است آن گزینهی شما از صددرصدی که انتظار دارید، پنجاه درصدش تحقق پیدا کرده باشد، ولو کمتر یا کمی بیشتر؛ امّا واقعیت این است که عدم اعمال حق، یعنی آن میزانی که شما میتوانید اثر بگذارید، خودتان را کنار بکشید و بهمعنای این نیست که مشکلی حل میشود. لذا، باید این پیام داده شود که اگر ما اعتراض داریم، اگر مسائل اقتصادی و معیشتی در مسیری حرکت میکند که مطلوب ما نیست و اگر فساد و ناهماهنگیها هست، باید بگوییم. در نظام مردمسالار تریبونی که مردم عملاً بهجای حرف پیام خودشان را ارسال میکنند و تغییرات را انجام میدهند، صندوق رأی است. باید از این فرصت بهره گرفت و تغییراتی ایجاد کرد. همهی دنیا هم این را بهعنوان یک عرف پذیرفته و دارد عمل میکند و جامعهی ما هم طبیعتاً باید این تغییرات را ایجاد کند.
بنابراین، اگر میخواهیم تغییراتی ایجاد شود، این تغییرات را باید خودمان ایجاد کنیم. کسی برای ما تغییراتی ایجاد نخواهد کرد. فرصتی که قانوناً و شرعاً برای ما مهیاست، صندوقهای رأی است و هیچ نظام سیاسی نمیتواند همهی مطالبات یا همهی خواستهها یا همهی کاندیدای مورد نظر مردم را در مقابل آنها به صف کند که از میان آنها انتخاب کنند.
رهبر انقلاب اسلامی راز ماندگاری انقلاب ایران را علیرغم همهی کارشکنیها و توطئههای دشمنان، «مردمسالاری دینی» عنوان کردند. تحلیل شما از نقش و جایگاه مردم در تعیین سرنوشت کشور چیست؟
در مورد جایگاه مردمسالاری دینی در جمهوری اسلامی ایران باید این نکته را متذکر شد که وقتی در یک جامعه قرار است نظام سیاسی وجود داشته باشد و در عین حال دو جریان که یک جریان بهعنوان جریانی که حاکم است و یک جریانی که ممکن است بخواهد تغییر ایجاد کند، اینها نوعی از تبادل قدرت یا تعامل قدرت را داشته باشند. چند سناریو میتوان برای ایجاد تغییرات مورد نظر قرار بگیرد. یک سناریو تعارض خشونتآمیز است؛ یعنی بخشهایی از جامعه که خواهان بعضی از تغییرات هستند، از طریق ایجاد برخوردهای خشن و ضدامنیتی تلاش کنند که دیدگاههای خودشان را جلو ببرند. طبیعتاً، ممکن است بتوانند اثراتی ایجاد کنند، امّا آسیبهای آن بسیار زیادبوده و نظم اجتماعی را مختلکرده و هزینههای بسیار گزافی دارد و همیشه ثابتشده که اینگونه تغییرات نهایتاً آثار منفی آن ممکن است بیشتر از آثار مثبتش باشد و جامعه را بهسمت نوعی از خشونت ببرد.
دومین راه این است که مردم از حقوق خودشان دست بکشند و حالت انفعال پیدا کنند. خب در این حالت هم تغییری صورت نمیگیرد و جامعه روزبهروز محافظهکارتر میشود و اشتباهات تذکر داده نمیشود و طبیعتاً اصلاحاتی هم صورت نمیگیرد. اصلاحات بهمعنای درست خودش نه فقط یک عنوان سیاسی، بلکه تغییراتی که نواقص جامعه را بر اساس بازخورهای موجود برطرف کند.
سومین راه هم اینکه مردم قدرت خودشان را از طریق مسالمتآمیز اعمال کنند؛ یعنی اکثریت مردم با رأیدادن نظراتشان را اعمال میکنند و کسانی را بهعنوان نمایندگان خودشان در مجلس یا فردی را بهعنوان نمایندهی خودشان در حوزهی ریاستجمهوری میفرستند و تغییرات را هم در حوزهی قانونگذاری و هم در حوزهی اجرا بهوجود میآورند. با به صحنهآمدن مردم و اینگونه تأثیرگذاری، نظام مردمسالاری شکل میگیرد؛ یعنی مقبولیت برنامههای افراد و جریانات نزد مردم باعث صعود و یا نزول آنها میشود که آنها در مناصب قدرت بالا یا پایین بروند.
امّا در مردمسالاری دینی یکسری استراتژیها و راهبردهایی وجود دارد که بهحسب اینکه جامعهی ما یک جامعهی دینی است، این راهبردها، راهبردهای کلانی است که ریشه در اعماق دین دارد و جامعه ارزشمحور است. ارزشهایی مثل عدالت، آزادگی، پاکی و سلامت که در جامعه باید وجود داشته باشد و بسیاری از ارزشهای دیگر بهعنوان ارزشهای کلان و مأخوذ از دین مورد توجه قرار میگیرد و راهبرد است. بهعبارتی دین سند بالادستی محسوب میشود و در جامعهی اسلامی قوانینی که تصویب میشود یا سیاستهایی که اجرا میشود در تعارض با سندهای بالادستی که اعتقادات مردم است، قرار نمیگیرد. خب این یک جامعهی مردمسالار دینی میشود و برای ایجاد تغییرات اگر از این روند استفاده نشود، نتیجهی آن چه خواهد شد؟ یا باید از روشهایی استفاده شود که این روشها پُرهزینه است و جامعه را به هم میریزد و نتیجهای همه ممکن است نداشته باشد، یا نتیجهاش با هزینهی بسیار سنگین و غیرمعقول صورت بگیرد و یا اینکه از روشهای معقول و طبیعی که در دنیا شناختهشده برای ایجاد تغییرات بهره بگیریم. بنابراین، عقل حکم میکند که افراد راه کم هزینهتر (حضور در پای صندوقهای رأی) در نظر بگیرند و از آن استفاده کنند.
در دنیا اکثراً بنا را بر این میگذارند که شرکت در انتخابات حق مردم است. در ایران و در فلسفهی سیاسی هم بحثی هست که رأیدادن حق یا تکلیف است. بعضیها با کلمهی تکلیف مشکل دارند؛ یعنی وقتی گفته میشود که رأیدادن تکلیف است، تصور میکنند که تکلیفبودن خلاف اختیار و انتخاب مردم است و این غلط است. اتفاقاً جوامعی که دموکراسی در آنها عمق بسیار زیادی دارد، رأیدادن را جزء تکلیف مردم میدانند. شما میتوانی حق را استفاده کنی، میتوانی استفاده نکنی؛ امّا تکلیف این است که شما اگر استفاده نکنی ضرر و زیان به جامعه میزنی! اگر از حق رأی مردم استفاده نشود و مردم این حق رأی را فرو بگذارند و مسئولیت لازم را در قبال رأی خودشان بهعمل نیاوردند، بهعبارتی از حق خودشان حفاظت نکردند. برای همین تکلیف است؛ چون شما باید از آزادی و حق خودت استفاده کنی. البته بعضی مواقع فرد تلاش میکند با عدم استفاده از حقش پیامی را برساند، ولی عدم انجام یک کار انجام کار دیگری نیست. لذا، فرد میتواند حضور پیدا کند و به نحوی پیام خودش را برساند و از حق خودش هم عدول نکند. حق با عدم اعمال، اعمال نمیشود. بنابراین، باید مردم حضور خودشان را تکلیف بدانند و از حقوق خودشان دفاع کنند؛ چون وقتی از حقوقتان دفاع نکنید این حق را برای خودتان بهرسمیت نشناختید. مردم اگر میخواهند از آزادی دفاع کنند و میخواهند از حقوق خودشان بهعنوان صاحب رأی استفاده و دفاع کنند، راهش اعمال آن است. عدم استفاده این فرصت را به کسانی میدهد که از عدم حضور شما برای پیشبرد کار خودشان بهره بگیرند. طبیعتاً، باید کاری کنیم که حضور مردم در اینجا باعث اعمال و غلبهی نظر آنها شود. مردم هم در درون کشور ذینفع هستند و اگر مشکل یا راحتی پیش بیاید برای آنهاست. اگر مشکلی دارند و فراتر از کلمات و اعتراضات لفظی است، میتوانند با تغییر سیستم اجرایی و نمایندگان عملاً دیدگاهی را روی کار بیاورند که این دیدگاه بتواند اصلاحات لازم را برایشان انجام بدهد و مشکلات را برایشان برطرف کند.
امروز گرانی، بیکاری و تورم موجب دلخوری بخشی از مردم شده است؛ به نظر شما اهمیت توجه به اقتصاد مقاومتی و حل مسائل معیشتی مردم در برنامهریزی مسئولان اجرایی، تقنینی و قضایی کشور چیست و چگونه محقق میشود؟
یکی از مشکلاتی که در کشور ما بهصورت جدی مشاهده میشود، بدفهمی یا بد فهماندن بعضی از مفاهیم است؛ مفاهیم ارزشمند بهگونهای مطرح میشود که گاهی مواقع اثر منفی میگذارد. یا تبلیغات مخالفان و معارضان بهگونهای است که این مفاهیمی که میتواند مفید باشد، بد فهمیده میشود. یکی از آنها اقتصاد مقاومتی است. هدف اقتصاد مقاومتی این است که توانمندی و تابآوری جامعه را افزایش دهد، از ظرفیتهای موجود کشور در بالاترین سطح بهرهوری استفاده کند و کمترین هزینه و بالاترین کارآمدی را داشته باشد؛ امّا متاسفانه گاهی بهگونهای مطرحشده که اقتصاد مقاومتی منظور اقتصاد ریاضتی است! اصلاً چنین چیزی نبوده و نیست، بلکه اگر فشاری قرار است بیاید بر مدیران بیاید. مدیرانی که توانمندی لازم را برای کارشان ندارند، باید کنار بروند. آنهایی که توانمندند باید کاری کنند که در شرایط سخت بتوانند مدیریت کنند. مدیری که بودجهی کلانی بگیرد و فقط تقسیم کند که مدیر نیست، کسی مدیر است که با کمترین هزینه بتواند بالاترین منفعت را برای کشور بیاورد و بتواند مشکلات کشور را حل کند، نه اینکه خودش تبدیل به مشکل کشور شود.
متأسفانه ما میبینیم وضعیت عدم اعتماد مردم بهجایی رسیده که حق با آنهاست. در کشور مدیرانی هستند که در جایگاههای ویژه قرار میگیرند و بهجای اینکه مشکلات مردم را حل کنند، مشکلات خودشان را حل میکنند که نتیجهاش فقر برای مردم است و بعضاً مردم احساس میکنند عزمی برای حل این مشکلات وجود ندارد؛ امّا تنها راهحل این است که مدیرانی در مصدر کار قرار بگیرند که اولاً، اعتمادبهنفس داشته باشند و بپذیرند که نظارت سنگین بر آنها باشد. ثانیاً، در سطح اجتماعی خوببودن مسئول کفایت نمیکند. یک مدیر خوب، یعنی مدیر مفید و حلال مشکلات؛ چیزی که جامعه در سطح اجتماعی و مدیریتی آن را به شکل کلان میطلبد این است که آن مدیر چقدر میتواند مشکل را برطرف کند و چقدر بر کارش مسلّط و توانمند است. اگر این توانمندی و قدرت را داشته باشد، گره مردم را باز میکند. اگر هم توانمندی و قدرت نداشته باشد، گره خودش را باز میکند و در اوّلین فرصت از کشور میگریزد و فقط یأس و بیاعتمادی بهوجود نمیآورد، بلکه امکان فعالیت مدیران بعدی را هم از بین میبرد و مدیران بعدی باید هزینهی بسیار سنگینی را بدهند تا اعتماد ایجاد کنند.
بنابراین، اوّلین کاری که رئیسجمهور جدید باید انجام دهد این است که سختترین و شدیدترین برخوردها با مدیران فاسد و ناتوان صورت بگیرد. مدیر فاسد فقط کسی نیست که یک فسادی را انجام میدهد. مدیر ناتوان هم مدیر فاسدی است؛ کسی که در جایی قرار میگیرد که قدرت حل مسائل را ندارد، فرصت حل مشکلات مردم و جلب رضایت مردم را از بین میبرد و نارضایتی ایجاد میکند که خیانت است. اگر مدیری اعتمادبهنفس دارد باید این نظارت و فشار را بر خودش بپذیرد؛ امّا مدیری که بهخاطر بیکفایتی خسارتهای سنگین به اعتماد عمومی بزند، این مدیر ارزشی برای جامعه ندارد و باید حتماً کنار برود و با او برخورد حقوقی صورت بگیرد. پس، برخورد جدی با تفکرات، فرصتها و عوامل فساد اهمیت ویژهای دارد که دولت جدید باید انجام دهد.
به نظر شما دولت منتخب چه وظیفه و نقشی در ادارهی امور کشور و پاسخ به مطالبات مردم دارد و دولتمردان چگونه باید در مسیر تحقق وعدههای خویش و از سوی دیگر در مسیر حل مشکلات مردم اقدام کنند؟
اوّلین کار تکرارنکردن اشتباهات دولت قبلی است. وقتی مردم انتقادات جدی نسبت به یک دولت دارند نباید دولت بعد همان اشتباهات را تکرار کند. باید اولویتها را در نظر بگیرد، اولویتهایی که در وهلهی نخست نیازهای روزانهی مردم را هدف قرار میدهد. وقتی فشار اقتصادی بر مردم بیاید طبیعتاً مردم تحت فشار زیادی قرارگرفته و ناراضی میشوند.
یکی از نکاتی که بسیار اهمیت دارد اینکه دولتها علاوه بر توجه به خواست مردم باید مسائل را حل کنند. البته هیچ دولتی قادر نیست همهی مشکلات را حل کند. باید مشکلات اصلی را دانهبهدانه حل کرد. دولتهای ما صدها پروندهی باز و نیمهکاره دارند و عملاً باعث میشود که همهی مشکلات تا یک حدی جلو برود و آخر سر بماند و هیچ مشکلی حل نشود. اگر دولتهایی که آمدند در دورهی هشتسالهشان یکی مشکل مسکن را، یکی مشکل بهداشت را و دیگری مشکل اشتغال مردم را حل میکرد، الآن ما نارضایتی زیادی نداشتیم. لذا، اگر نظارت قدرتمند و ساماندهی مجددی باشد، دولتها بهجای اینکه فقط مدتی در مصدر قدرت باشند و بعد از رفتنشان تلنباری از معضلات و مشکلات را برای دولت بعد بگذارد و نارضایتی مردم روزبهروز افزونتر شود، مسائل را حل میکنند و بخشی از بار مشکلات کم میشود.