در شب دهم محرم الحرام ۱۴۴۲، مراسم عزاداری سید و سالار شهیدان با حضور رهبر انقلاب اسلامی در حسینیه امام خمینی برگزار شد. در این مراسم، حجتالاسلام عالی در سخنانی، «صبر فردی» و «صبر اجتماعی» را دو دستور مهم قرآن کریم به اهل ایمان خواند و همکاری مؤمنان با هم در مقابل مشکلاتی که در داخل و خارج برای جامعه اسلامی بهوجود میآید را نسخهای قرآنی برای سربلند بیرون آمدن از سختیها و مشکلات دانست. به همین مناسبت بخش فقه و معارف پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR متن سخنان حجتالاسلام مسعود عالی با موضوع «صبر فردی و اجتماعی در مقابل مشکلات» را منتشر میکند.
در آیه ۲۰۰ سورهی آلعمران خداوند متعال دستور جامعی میدهد برای کسانی که میخواهند با اهلبیت علیهمالسلام به خصوص حضرت ولیعصر علیه الصلوة والسلام پیوند داشته باشند، میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»، «اصْبِرُوا» یعنی ای مؤمنین، به صورت فردی صبر داشته باشید، هر کسی باید وظایف بندگی خودش را انجام بدهد. این صبر مطلق است، همهی مراتب صبر و استقامت فردی را دربرمیگیرد. «صَابِرُوا» یعنی صبر اجتماعی داشته باشید، مؤمنین به همدیگر استقامت را تزریق بکنند. صبر اجتماعی هم مطلق است تمام مراتب و مصادیق استقامت اجتماعی را دربرمیگیرد. «وَ رَابِطُوا» اگر آن دو مرحله صبر فردی و صبر اجتماعی تحقق پیدا کرد آن وقت صلاحیت برای یک رابطهی بسیار برتر و بالاتری برای مؤمنین پیدا میشود. در روایات متعدد و معتبری از اهل بیت علیهمالسلام داریم که «رَابِطُوا» یعنی «رابطوا علی الائمة»، با اهلبیت ارتباط برقرار کنید. ارتباط با اهل بیت هم انواع و مصادیقی را دربرمیگیرد، آخرین و مهمترین حد که رابطهی ولائی با اهل بیت و تحقق ولایت اهل بیت در همهی شئون است. امام زمان در تمام شئون کلان اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی ما تصرف بکند که به یک معنا همان زمان ظهور است.
مرحله اول صبر، صبر فردی مؤمنان در مسیر بندگی است
اولین مرحله صبر فردی هست. مؤمن در مسیر بندگی سختیهایی دارد. هر کسی میخواهد به سمت قله برود هزینه دارد، مشکلات دارد. این سختیها را مؤمن باید تحمل بکند، پا روی نفس بگذارد. تنبلی را کنار بگذارد، وسوسههای شیطان را از خودش دور بکند. شیطان برای مؤمنین دو نقشهی سنگین دارد که در سورهی اسراء آیهی ۶۴ خداوند بیان کرده. «وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ» شیطان شریک میشود در اموال و اولاد مردم. یعنی فساد مالی و فساد جنسی ایجاد میکند.
در رابطه با فساد مالی شیطان میخواهد کاسبیها، درآمدها، شغلها، حقوقها و لقمههای حرام در جامعه گسترش پیدا کند و آن را عادیسازی بکند. از طریق احتکار، رشوه، گرانفروشی، نزولخواری و رباخواری. شیطان میداند کسی که حرام خوار باشد، میتواند سرباز شیطان بشود. در کربلا ببینید لشکر حرام خواران در مقابل سیدالشهدا علیه السلام صف کشیده بودند. وقتی هلهله میکردند که صدای امام حسین را نشوند، اباعبداللّه علیهالسلام فرمود «مُلِئَت بُطونُکُم مِن الحَرامِ». این قدر شکمهایشان از حرام پر شده که دیگر حرف حق را نمیتوانید بفهمید.
من یک موقع مشهد بودم یکی از رفقای ما دو دهنه مغازه داشت. به من میگفت حاج آقا من درآمدم خیلی برکت ندارد با اینکه خمس و وجوهات مالیام را حساب و پرداخت میکنم. به او گفتم که بیا در سود کاسبیات امام حسین را شریک کن، مقدارش مهم نیست. منتها مراقب باش اولاً شریکت سیدالشهداست حلال دربیاوری، خیانت به شریکت نکنی. ثانیاً آن سهم سیدالشهدا علیهالسلام را خرج دستگاه امام حسین کن. یکی دو سال بعد رفتم ایشان را دیدم. گفت حاج آقا زندگیام از این رو به آن رو شد. بعضیها شریک امام حسین میشوند در کاسبیشان، بعضیها شریک شیطان میشوند در لقمه حرام!
مال حلال واسطهی فیضش ملائکه هستند، بالاتر میکائیل هست، بالاتر وجودات نوری اهلبیت هستند. مال حلال از دست اهل بیت به دست آدم میرسد. نورانیت دارد، میل به خوبیها را در آدم ایجاد میکند. اما مال حرام پشت پردهاش شیاطینند. لذا اگر کسی مال حرام در زندگیاش وارد شد، تاریک میشود، ظلمت او را میگیرد.. کم کم شک و شبهه در اعتقاداتش پیدا میشود، به کفر میرسد و کاملاً در اختیار شیطان قرار میگیرد.
خدا رحمت کند مرحوم محدث قمی را. آقازاده ایشان، شیخ علی آقای محدث زاده، میگفت یک موقع پدرم به من گفت که من ناهار مهمان یک کاسبی بودم. بعد که رفتم خانه، سحر برای تهجد نتوانستم بلند شوم. تا مدتها یا بلند نمیشدم یا وقتی بلند میشدم سنگین و بیحال بودم. تحقیق کردم و متوجه شدم همان فردی که من ناهار مهمانش بودم، معروف است در بازار به بانک عصر. بانک که عصرها باز نیست، به او میگفتند بانک، چون نزول میداده، رباخوار بوده. محدث قمی نمیدانست مرتکب حرامی نشده ولی بالاخره لقمههای حرام آثارش را در دلهای پاک میگذارد. شما چطور اگر یک غذای فاسد را بخورید جسمتان مسموم میشود، ولو ندانید، آن کسی که غذای حرام بخورد بالاخره تأثیر میگذارد.
نقشهی دوم شیطان فساد جنسی است، یعنی نسل نامشروع در جامعه زیاد کردن، حرامزادگی. ما در روایاتمان داریم، «لاَ یَقْتُلُ اَلنَّبِیِّینَ وَ لاَ أَوْلاَدَهُمْ إِلاَّ أَوْلاَدُ اَلزِّنَا» قاتل انبیاء و معصومین کسی نیست جز اولاد زنا. فقط از آنها برمیآید که اینچنین سربازی شیطان را بکنند و خوبان و معصومین را به شهادت برسانند. در کربلا ببینید امثال عبیداللّه بن زیاد و یزید، رگ و ریشهی درستی نداشتند. مرحوم سیدبن طاووس در لهوف میفرماید آن ده نفری که بر بدن مطهر اباعبداللّه اسب تاختند، اسامیشان موجود است، هر ده نفر اولاد زنا و نامشروع بودند.
شیطان میخواهد علاوه بر حرامخواری، حرامزادگی را گسترش بدهد. متأسفانه در بعضی از کشورها اتفاق افتاده. شما در کشورهای غربی ببینید آماری که مراکز مطالعات خانواده در خود غرب منتشر کرده است. فرزندان نامشروع در فرانسه ۵۶ درصد، در سوئد ۵۵ درصد، در مکزیک ۵۶ درصد، در انگلستان ۴۹ درصد، در آمریکا ۴۱ درصد، در آلمان ۳۵ درصد، اینها فاجعه است. شیطان میخواهد این را تسری بدهد حتی در بین مؤمنین. البته بحمداللّه با فرهنگ اهل بیتی که در ما حاکم هست، در کشورهای اسلامی به خصوص در کشور ما این خبرها نیست ولی مقصود اینکه این نقشه هست، جدی هست، اینها استقامت میخواهد.
مرحله دوم صبر، استقامت جمعی مؤمنین است
مرحلهی دوم استقامت که سختتر از استقامت اولیه و فردی است، استقامت جمعی است. خداوند متعال میخواهد جامعهی مؤمنین استقامت داشته باشند در مقابل سختیها. یک بخش صبوری و استقامت در مقابل دشمن خارجی است، یک بخش مربوط به داخل جامعه مؤمنین است. من دربارهی دشمن خارجی بحثم را عرض میکنم. طبیعی است وقتی مؤمنین با همدیگر پیوند مؤمنانه برقرار میکنند، قدرتی تشکیل میدهند، نمیخواهند زیر بار پرچم طاغوت باشند، میخواهند شرک از زندگیشان بیرون برود، میخواهند اسلام بر آنها حاکمیت داشته باشد، دشمن این را برنمیتابد، با تمام قوا به مؤمنین حمله میکند. با تحریف، با تحریم، با شایعه سازی، با تهمت، با جنگ روانی و سیاه نمایی دشمن میخواهد مؤمنین را زمینگیر بکند و از هم بپاشاند.
به سمت قلهها رفتن هزینه دارد. کارهای بزرگ سختیهایش هم بزرگ است، اینجا مؤمنین باید استقامت بکنند. مثل یک سد پولادین، خدا دوست دارد که مؤمنین مثل یک سد پولادین در مقابل دشمن بایستند، « إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ»(۱).
فکر نکنید این سختیها مال ماست. برای پیغمبر هم بود، برای امیرالمؤمنین هم بود. پیغمبر اکرم وقتی مبعوث شد، خیلیها به پیغمبر اکرم گرایش پیدا کردند و مسلمان شدند. شاید بعضی گمان میکردند یک پیغمبری آمده که وصل به قدرت خدا است، از این به بعد خیالمان راحت است، مشکلی نداریم. هم دنیایمان آباد است، هم آخرتمان. یک مرتبه دیدند با بعثت پیغمبر و نهضت اسلام سختیها شروع شد. از در و دیوار مشکلات بارید. شکنجههای امثال بلالها و یاسرها و سمیهها و کشته شدنشان اتفاق افتاد. مسلمانان سه سال در شعب ابیطالب در محاصرهی شدید اقتصادی بودند. در آن دوران بعضی از خوبان از دنیا رفتند. حضرت ابوطالب و خدیجهی کبری حامیان بزرگ پیغمبر از دنیا رفتند. این قدر سختی و مشکلات زیاد بود که پیغمبر اکرم برای اینکه کمتر مسلمانها تلفات بدهند، یک عدهشان را فرستاد حبشه که زنده بمانند.
وقتی پیغمبر هجرت کرد به مدینه، ده سال در مدینه بود و حکومت تشکیل داد، آنجا مشکلات اگر بیشتر نشد کمتر هم نشد. اصحاب صفّه، حدود ۴۰۰ نفر بودند کسانی که فقیر ذاتی نبودند، وقتی در مکه بودند مال و منال داشتند اما به خاطر حفظ دینشان هجرت کردند، در مدینه زیر یک سایبانی کنار مسجد پیغمبر زندگی میکردند، خب اینها روی دست پیغمبر بودند.
جنگها و درگیریهای متعدد هم بود. حدود هشتاد جنگ و درگیری کوچک و بزرگ در این ده سال رخ داد. سنگینترینش احد بود. چون بعضیها از فرمان پیغمبر تمرد کردند، شکست سنگینی خوردند، خیلی شهید و مجروح دادند. حمزه سردار بزرگ اسلام، به شهادت رسیده بود. بعضی از کسانی که ایمانشان سست بود کمکم به تردید افتادند. زمزمههایی شروع شد که نکند ما بر حق نباشیم. چرا این قدر کشته دادیم؟ منافقینی که در مدینه بودند همین شبهه را گسترش دادند. آیه نازل شد، سورهی آل عمران آیهی ۱۵۴. خداوند متعال اول این شبههی منافقین را نقل میکند. « لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَیْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا» منافقین میگویند اگر ما بر حق بودیم کشته نمیدادیم. خداوند به پیغمبر میگوید، دو تا جواب به این منافقین بده. جواب اول: « قُلْ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ» خیال نکنید اگر نمیرفتید و با افتخار به شهادت نمیرسیدید و در خانههایتان بودید، جاودانه میماندید و اصلاً مرگ سراغتان نمیآمد. جواب دوم: «وَلِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ» این سختیها حکمت دارد، در این سختیها صف مرد از نامرد جدا میشود. مؤمن از غیرمؤمن و منافق جدا میشود. خالصها در این سختیها تربیت میشوند.
سورهی والضحی چیز عجیبی است. گویی خداوند متعال به خاطر نگرانی که پیغمبر داشت از اینکه مبادا بعضی از امتش در سختیها کم بیاورند، برای تسلّی پیغمبر این سوره را فرستاد. « وَالضُّحَى» قسم به نور خورشید آن موقعی که پهن میشود و روز فراگیر میشود. در بعضی روایات هست که تأویل این آیه مال زمان ظهور است که نور نبوت و ولایت فراگیر میشود. «وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَى» قسم به شب تاریک که او هم در برههای گسترش پیدا میکند و خودش را نشان میدهد. شاید مقصود از این شب تاریک، آن حجابها و موانع و سختیهایی است که در مقابل نور نبوت مقاومت میکند و نمیگذارد او گسترش پیدا بکند. «مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَى» گمان نکن تو را رها و فراموش کردیم. گمان نکن خداوند بر تو خشم گرفته. خدای تو با توست. به قول حافظ:
ای که از کوچهی معشوقهی ما میگذری
با خبر باش که سر میشکند دیوارش
در روایت دارد مسیر جهنم با شهوات قاطی است، «انّ النّارَ حُفّتْ بالشهوات». و مسیر بهشت سختیها دارد «انّ الجنةَ حُفّتْ بالمکاره». آیهی بعد میفرماید: «وَلَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَى». ای رسول ما، آخر کار بهتر از اول کار است. آخرش شیرین است. احتمالی هست که مقصود همان آخرت و قیامت باشد و احتمالی هست که مقصود همین دنیا باشد. در روایت امام صادق علیهالسلام در تفسیر علی بن ابراهیم قمی هست، «الْکُرهُ هِیَ الْآخِرَةُ لِلنَّبِیِّ». رجعت آخرت پیغمبر است. یعنی آن انتهای عالم دنیا، ظهور و رجعت، زمانی است که پیغمبر ما نتیجهی زحماتت را میبینی.
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت
دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
سپس خداوند میفرماید: «أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَى، وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى، وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَى» مگر در گذشته به شما عنایت نداشتیم؟ پیغمبر مگر تو بیپناه نبودی که به تو پناه دادیم؟ مگر فقیر نبودی که توسط خدیجهی کبری تو را غنی کردیم؟ مگر تو گمگشته نبودی که با نور نبوت و کتاب و حقایق کتاب تو را هدایت کردیم و به این نور تو را رساندیم؟ در گذشته ما چطور دست عنایتمان با تو بود، خب خدا همان خداست. در آینده هم پشت تو هستیم، نترس! نگران نباش! لذا این سوره به عنوان تسلّی خداوند متعال به پیغمبر است. منتها خدا میفرماید، ای رسول ما دو تا کار انجام بده برای اینکه استقامت در امت شکل بگیرد. اول، «فَأَمَّا الْیَتِیمَ فَلَا تَقْهَرْ، وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ» در جامعه آدمهای ضعیف و بیپناه هستند، به این محرومین برسید. دوم، «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ» دستاوردها و الطافی که خدا به تو داده را به مردم بگو، این استقامتشان را زیاد میکند.
انقلاب ما هم همینجور است. رضوان خدا بر امام راحلمان، از اول میدانست کار سخت است و کار بسیار بزرگی در پیش دارد. خدا رحمت کند آیتاللّه بهجت را، من از آقازادهی ایشان شنیدم. ایشان میگفت سال ۴۲ امام قم بود، یک مرتبه به منزل ما آمده بود. آقای بهجت گفت حاج آقا روح اللّه شما اگر میخواهید نهضتی را شروع کنید، حداقل احتیاج به ۴۰ نفر آدم مهذب و کاربلد دارید. امام دستش را گذاشت روی زانوی آقای بهجت و گفت آقای بهجت چهار نفر هم ندارم ولی با توکل به خدا شروع میکنم و همین کار را هم کرد.
خدا رحمت کند آقای عسگراولادی را، ایشان یک خاطرهای داشت. سه چهار سال قبل از مرحوم شدنشان در قم آمده بود، من از زبان خود ایشان نقل میکنم. ایشان میگفت هنوز امام در قم بود و ایشان را دستگیر نکرده بودند و بیاورند تهران و تبعید کنند. من یک پیامی از مبارزین تهران خدمت امام میبردم. در راه فهمیدم تحت تعقیب هستم. خیلی ترسیدم و ترسم هم فقط به خاطر خودم نبود. اسامی ۳۰، ۴۰ نفر از مبارزین را میدانستم، ترسم این بود که من را بگیرند و زیر شکنجه آنها را لو بدهم. با همین اضطراب و ترس به سمت منزل امام رفتم. هر موقع برمیگشتم میدیدم تحت تعقیب هستم. خودم را در خانهی امام انداختم. وارد که شدم دیدم آقا آمده کنار حوض برای وضو گرفتن. تا من را دید که رنگم پریده و مضطرب هستم، همه چیز را فهمید. امام با آن آرامش دریایی خودش، من را آرام کرد. بعد به من فرمود آقای عسگراولادی ما میخواهیم حرکتی را شروع کنیم در ایران که بعد از ۳۰ سال پرچم امیرالمؤمنین و اهلبیت و دین در این کشور بالا برود، این اولین قدم ماست. در قدم دوم میخواهیم کشورهای اسلامی که ذلیلانه دارند زیر چکمههای استعمار دست و پا میزنند، از این ذلّت دربیاوریم و به سمت اسلام ناب سوقشان بدهیم. و در قدم سوم میخواهیم جهان که بر طبل بیخدایی و کفر دارد میکوبد، به سمت یک معنویت خواهی و عدالت خواهی سوق بدهیم تا بعد از این سه قدم امام زمان تشریف بیاورد. آقای عسگراولادی شما از الان ترسیدی؟ درود خدا بر آن پیری که آن چیزی که دیگران در آیینه نمیدیدند او در خشت خام میدید. سال ۴۲ ظلمت محض بود. میگفت کار سنگینی در پیش داریم.
در این ۴۰ سال چقدر فشار بر کشور ما بود. منتها اگر جامعهی ما بخواهد استقامتش را در مقابل فشار خارجی حفظ بکند، آن دو توصیهی خداوند متعال را باید رعایت کنیم. توصیه اول، به محرومین جامعهتان برسید. همهمان باید این کار را بکنیم. رهبر بزرگوارمان این همدلی مؤمنانه را که قبل از ماه مبارک رمضان و قبل از محرم فرمودند و بحمداللّه مؤمنین واقعاً در میدان عالی آمدند. هم باید این را ادامه بدهیم و هم مسئولین عزیز ما، اگر حداقل یک جاهایی کوتاهی دارید و نمیتوانید به این محرومین برسید، بیایید در کنار مردم زندگی کنید، با مردم باشید، شما را ببینند. حداقل همدردی بکنید. توصیه دوم، دستاوردها را به مردم بگویید، در این کشورهای منطقه، کشور ایران هیچ چیز نبود، نقش عربستان -گاو شیرده آمریکا- را ما در زمان طاغوت به عهده داشتیم. همهی ذخائر و منابعمان میرفت. اما الان یک طرف قدرت در منطقه و بلکه جهان شدیم. پهباد فوق پیشرفتهی آمریکائی (۲۰۰ میلیون دلاری) زده میشود، جرأت ندارد کاری بکند. پایگاه عین الاسد زده میشود، جرأت ندارد کاری بکند. سربازهایش در خلیج فارس گرفته میشوند خودشان را خیس میکنند. ابرقدرت آن کسی نیست که سلاح دارد، ابرقدرت آن است که شجاعت استفادهاش را دارد. این قدرت پیدا شده، انشاءاللّه بتوانیم در مسائل اقتصادی و در جهات دیگری هم به حد بازدارندگی برسیم که طمع را از دشمن بگیریم.
۱) سوره صف، آیه ۴