وحدت اسلامی از نظر رهبر انقلاب دارای مراتب مختلفی است، «پایینترین مرتبهاش این است که جوامع اسلامی، کشورهای اسلامی، دولتهای اسلامی، اقوام اسلامی، مذاهب اسلامی، با هم معارضه نکنند، به یکدیگر ضربه نزنند؛ این قدم اوّل است. البتّه بالاتر از این، این است که در مقابل دشمن مشترک هم دست به دست هم بدهند، از یکدیگر دفاع کنند.» ۱۳۹۸/۰۸/۲۴
این جملات بخشی از بیانات حضرت آیتالله خامنهای در دیدار اخیر میهمانان کنفرانس بینالمللی وحدت اسلامی است. جملاتی که مبنای گفتگوی بخش فقه و معارف پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR با حجتالاسلام والمسلمین محسن اراکی شد. دبیر کل مجمع تقریب مذاهب اسلامی در این گفتگو اوضاع دنیای اسلام و ابعاد وحدت اسلامی را تبیین کرده است.
حفظ وحدت دنیای اسلام در مقابل دشمنان مشترک از سیاستهای قطعی جمهوری اسلامی است، زمانی که مسئولیت خود را به عنوان دبیر کلی مجمع تقریب مذاهب اسلامی شروع کردید، اوضاع جهان چگونه بود؟
مستحضرید که آغاز مسئولیت من در مجمع تقریب همزمان شد با موج گستردهی آتشافروزی در جامعهی اسلامی و طوفان تکفیری که سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت. تکفیر هم دو جنبهای بود؛ از یکسو اسلام آمریکایی به تکفیرِ بعضی از فرق اسلامی از جمله تشیع اثنی عشری میپرداخت، از سوی دیگر تشیع انگلیسی، تکفیر سایر مسلمین و سایر مذاهب اسلامی را آغاز کرد. این دو لبهی یک قیچی بودند و دستهی قیچی هم معلوم است که دست آمریکا و انگلیس و صهیونیستها و همپیمانان منطقهای آنها بود. اینها برای قیچی کردن جامعهی اسلامی و پراکندهسازی جامعهی اسلامی از تمام امکاناتشان بهره بردند. هیچ فرصتی را و هیچ نیرویی را و هیچ قدرتی را و هیچ امکانی را فروگذار نکردند مگر اینکه در این طریق به کار ببرند.
در عرصهی نظامی خب ملاحظه کردید جنگهایی را که در نقاط مختلف دنیا به راه انداختند، البته در عراق و سوریه اوج این جنگها بود منتها این جنگها مخصوص اینجا نبود. در افغانستان و پاکستان و اندونزی و هندوستان و آفریقا و اروپا و همهجا این جنگ راه افتاد و تحت عنوان ترورها و عملیات تروریستی انجام میگرفت. ترورها هم حسابشده بود. اینکه شما میبینید ترورها، مساجد را هدف قرار میداد، حتی ترورها آمد از اینطرف حرم حضرت رضا را هدف قرار داد، مساجد اهل سنت، مساجد شیعی. ترورها حرم مقدس عسکریین را هدف قرار داد. ترورها میخواست حرم حضرت زینب را هدف قرار بدهد. ترورها آمد و بسیاری از مساجد اهل سنت را هدف قرار داد. از هر دو طرف کار میشد. از این سو به شیعه حمله میشد، از آن سو به تعدادی از اهل سنت یا به مساجد اهل سنت تعدی میشد. کار بهجایی کشیده شد که فتواها صادر شد، فقط ترور و عملیات نظامی نبود، عملیات نظامی یک اقدام بود یا یک جبههی این کار بود، جبههی دیگرش جبههی فتواها بود.
فتواهای زیادی صادر شد. باز هم از یکسو سران اسلام آمریکایی اقدام به صدور فتوا کردند برای قتل شیعهها. میدانید که کار به جایی رسید که فتوای به قتل علمای اهل سنت هم دادند، آن علمایی که اهل وحدت بودند و با تکفیر مخالف بودند فتوای قتل آنها صادر شد. ما در بین علمای اهل سنت بزرگانی را در این جریان دیدیم که به شهادت رسیدند. مرحوم آقای «محمد رمضان سعید البوطی» که کبیر علمای سوریه بود در همین راستا در مسجد به شهادت رسید و ترور شد. مرحوم «سمیع الحق» در پاکستان در همین راستا به شهادت رسید. علمای بزرگی در شرق و غرب عالم تنها به جرم اینکه با تکفیر مخالف بودند از اهل سنت یا از بین علمای شیعه که به همین جرم علمای شیعهای بودند که ترور شدند، ما علمای زیادی در بین ترور شدهها داریم که اینها آدمهای شیعه بودند که هیچ جرمی نداشتند جز اینکه پرچمدار وحدت بودند و عَلَم وحدت را بر پا میداشتند و سخنگوی وحدت در جهان اسلام بودند. این هم اقدام دیگر یا برنامهی دیگری بود که در این راستا انجام گرفت.
برنامهی سوم نشر فرهنگ تکفیر یا فرهنگ نفرت بود. اینکار بهوسیلهی کتاب و بهوسیلهی رسانهها انجام گرفت. در کتابها شروع کردند به توجیه و شروع کردند به دلیل آوردن، دلیلهای البته باطل منتها بههرحال برای اینکه افکار را منحرف کنند، برای اینکه بر افکار اثر بگذارند کتابهای زیادی درباره تکفیر چاپ و منتشر شد. از هر دو طرف در این زمینه فعال شدند؛ یعنی یک کتابهایی را آمدند منتشر کردند برای تکفیر شیعیان. از آنطرف تشیع انگلیسی کتابهایی را منتشر کرد در تکفیر اهل سنت و حتی اهانت به اهل سنت. ملاک هم تنها تکفیر نبود. ملاک در این کار رسانهای تحریک احساسات بود. چه چیز میتواند احساسات هر طرفی را علیه طرف دیگر بشوراند. مثلاً ما دیدیم که یکی از سران تشیع انگلیسی در لندن کتابی را علیه امالمؤمنین عایشه صادر کرد. اتهامات بسیار زشت و ناروایی به ایشان در آن کتاب زده شد، کتاب چاپ شد و با کمک انگلیسیها و با حمایت انگلیسیها منتشر شد. چون ما یقین داریم این کتاب در جوامع اسلامی که چاپ نمیشده چون در هیچیک از کشورهای اسلامی اجازه چاپ چنین کتابی را نمیدهند. حتی کشورهایی که به شکلی مسلمانان در آنجا قدرت دارند اما چاپ این کتاب زیرنظر خود دستگاه جاسوسی انگلیس انجام گرفت بلکه با کمک دستگاههای صهیونیستی. اینکه میگوییم کمک چون مدتها پیش از اوایل پیروزی انقلاب مخصوصاً صهیونیستها و البته دستگاههای جاسوسی آمریکا و انگلیس و همچنین فرانسه تلاشهای زیادی در رابطه با جمع و تنظیم اطلاعات داشتند.
این را باید بگویم آن وقتیکه من از طرف رهبر انقلاب اسلامی در انگلیس مأموریت داشتم، اینها تمام معاونین ما را و حوزهی علمیهی ما را دستبرد زدند و در این دستبردها فقط کاری که کردند این بود که رایانهها را میدزدیدند یعنی کارشان فقط این بود. مثلاً رایانه فرزند من را به سرقت بردند، رایانههای معاونین و مسئول دفتر و مسئول اجرایی ما را را به سرقت بردند. از این سرقتهای اینچنینی که میآمدند به یکخانه دستبرد میزدند، اما چیزی از این خانه نمیبردند، فقط رایانه را میبردند. معلوم بود که این سرقت، سرقت اطلاعاتی است و دستگاههای جاسوسی انگلیس است که این کارها را میکند و ما یقین داریم به این معنا. اینها یکی از کارهایشان همین بود.
یک خاطرهی دیگر هم نقل کنم، آن اوایلی که من لندن رفته بودم، سری به کتابفروشی الهدی زدم، کتابفروشی الهدی وابسته به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی ماست. آنجا یک انباری داشتند که پر از کتاب بود و طبعاً فروش کتبهایشان محدود بود. شاید دو سه ماه بعد من به همان کتابفروشی سر زدم، اصلاً همهی کتابهایش رفته و تمام انبار اینها خالی شده بود! گفتم این کتابها چه شد؟ گفتند یک کسی آمد و گفت من میخواهم هر چه کتاب دارید بخرم. یک پول خوبی به ما داد و کتابها را خرید. بعد کنجکاوی ما تحریک شد که سؤال کنیم. یک کسی را فرستادیم از او سؤال کند، در مسیر که شما برای چه این همه کتاب میخرید؟ انگیزهات چیست؟ معلوم شد این فرستادهی دانشگاه تلآویو است. آنجا بخش شیعهشناسی دارند و او برای بخش شیعهشناسی دانشگاه تلآویو آمده و تمام کتابها را خریده است، چون آنها اینقدر نیرو داشتند که میآمدند همهی این کتابها را تحلیل میکردند.
علاوهی بر این جبهه اقتصادی بود؛ یعنی اینها شروع کردند به کارهای اقتصادی فراوان، تأسیس مؤسسات خیریهی بسیار متعددی فقط برای تأمین مالی این فعالیتها - چه فعالیتهای فرهنگیاش، چه فعالیتهای نظامیاش- انجام گرفت. کافی است یک کسی برود بگردد ببیند چقدر اینها مؤسسات به اصطلاح خیریه در عربستان، قطر، بحرین، امارات و جاهای دیگر راه انداختند. در یک همچنین شرایطی ما آمدیم و مشغول به کار شدیم. دنیا سراسر آتش بود یعنی از اندونزی گرفته تا موریتانی. در منطقهی خودمان هم که همهجا آتش و عملیات ترور بود.
واکنش شما به این فضا چه بود و چه کردید؟
ما بر اساس رهنمودهای رهبر انقلاب اسلامی در چند عرصه برنامهریزی کردیم. عرصهی اول اینکه دیدیم ما نمیتوانیم برای وحدت، به طبقهای خاص اکتفا کنیم. باید وحدت و مبارزهی با تکفیر را منتقل کنیم به همهی اقشار و مخصوص به علما نباشد. چون دیگر عرصهی تکفیر و عرصهی جنگ طائفی و مذهبی از مرز علما و مرز رهبران دینی و مذهبی کاملاً گذشته و شامل همهی اقشار شده بود. مثلاً یکی از کارهایی که انجام گرفت این بود که ما اتحادیهها را تشکیل دادیم. بهجای اینکه بخواهیم برویم مجمع تقریب راه بیندازیم، آمدیم اتحادیهی تقریب راه انداختیم و رفتیم سراغ صنفها. مثلاً اتحادیهی بینالمللی بانوان راهاندازی کردیم و اینها شروع کردند به کار در جمع بانوان چه در داخل کشور، چه در سراسر دنیا. اتحادیهی دانشگاهیان، اتحادیهی اهل رسانه، اتحادیهی جوانان، اتحاد علمای مقاومت را هم تشکیل دادیم. ما دیدیم در این شرایط اگر بخواهیم علما را هم بسیج کنیم باید حول یک محوری بسیج کنیم که این محور بتواند بیشترین تعداد علما را از شیعه و سنی یکی بکند، لذا اتحاد علمای مقاومت را تشکیل دادیم.
راهبرد دیگری که در این راستا استفاده کردیم، استفادهی از محور مقاومت برای مقابلهی با این جنگ تکفیری بود که در اتحادیه علمای مقاومت هر دو غرض تأمین شد. یعنی هم توانستیم جمع زیادی از علمای اهل سنت و علمای شیعه را دور هم جمع کنیم که اینها اصلاً هدفشان تقریب و وحدت جهان اسلام بود، هم به مقابله با اندیشه تکفیری پرداختیم و این کار با استفاده از محور مقاومت انجام شد. کار دیگر این بود که آمدیم در کشورهای مختلف، در خود عراق و ایران و لبنان و سوریه و هر جا که توانستیم مسألهی مقاومت را بهعنوان محور وحدت جامعهی اسلامی مطرح کردیم. چون اگر ما میخواستیم وحدت را مطرح کنیم وحدت را با شعار تنها نمیتوانستیم عملیاتی کنیم بلکه برای عملیاتی شدنش باید یک محوری پیدا میشد که همه را دور خودش جمع کند. با توجه به شرایط فلسطین، سوریه، عراق و دیگر کشورهایی که واقعاً جبههی مقاومت را تشکیل میدادند که بعد هم یمن اضافه شد، دیدیم آنچه که در جهان اسلام میتواند نیروها را دور خودش جمع بکند مسألهی مقاومت است. بعد از اتحادیه علمای مقاومت، شباب المقاومة را را راهاندازی کردیم. این جریانها در همین مسیر بود.
همهی اینها ذیل مجمع التقریب بود؟
بله همهی اینها، البته اینها ارتباط سازمانی با ما نداشتند و مستقل بودند، منتها ما حمایت میکردیم و ایده، ایدهی ما بود. یکی دیگر از اقدامات این بود که ما بیاییم نیروهای تقریبی را در همهی کشورها شناسایی کنیم، خود آنها منادی تقریب بشوند. اینکه ما بهعنوان مجمع تقریب تنها و تک صدا بخواهیم برویم همهجا کار کنیم و همهجا حضور پیدا کنیم آن اثر لازم را نخواهد داشت. لذا آمدیم راه افتادیم و بسیاری از نهادهای تقریبی و تجمعهای تقریبی در کشورهای مختلف شکل گرفت یا اگر تجمعهای تقریبی وجود داشت آنها را پشتیبانی و تقویت کردیم و تشویق کردیم که فعالیتهایشان را گسترده کنند، در افغانستان، پاکستان، هندوستان، اندونزی، عراق، سوریه، لبنان، تونس در خیلی از کشورهای جهان کار را گسترده کردیم.
در مصر نهاد تقریبی به نام باشگاه وحدت تأسیس شد و این خیلی کار توانست بکند و جو بسیار خوبی را در خود فضای مصر به وجود آورد. به طوری که توانست در خود مصر که تحت تأثیر وهابیت و عربستان سعودی بود کاری کند که مثلاً شیخ الازهر موضعگیریهای بسیار خوب و اثرگذاری در رابطه با مسألهی وحدت داشت، ایشان اندونزی رفت و اعلام کرد که شیعه و سنی دو بال جهان اسلاماند، دو بال امت اسلامی است. نه این بال میتواند بدون آن بال پرواز کند، نه آن بال بدون این بال. آمدند در آن کنفرانس معروف «گروزنی» اعلام کردند که اصلاً وهابیت جزو گروههای اسلامی نیست. در مثل پاکستان علمای بزرگ پاکستان فتوا دادند به تحریم تکفیر و کارهای بسیار زیادی در در سراسر کشور پاکستان انجام گرفت. کنفرانسهای چند هزار نفری و بسیار متعدد و متنوع و شاید هر سال در رابطه با همین مسأله یعنی مقابله با تکفیر چند کنفرانس در پاکستان و هندوستان تشکیل میشد و در اندونزی بهطور مکرر همین کار انجام گرفت.
در اندونزی حتی در سطح بعضی نهادهای بالادستیاش میخواستند قوانین ضدشیعی تصویب بکنند و کوششهای تقریبی مانع شد.
بله کار در اندونزی به یک جایی رسید که اصلاً تصمیم بر این بود که پارلمان اندونزی تشیع را بهعنوان یک مذهب مثلاً کفرآمیز تحریم و منع کنند. ما ارتباط برقرار کردیم، خود من رفتم و کراراً شخصیتهای زیادی را فرستادیم. علمای آنجا را دعوت کردیم در چند نوبت آمدند با علمای ما نشستند از نزدیک واقعیتها را دیدند. آزادی اهل سنت را در کشور ما دیدند و شرایط تغییر کرد. یکی دیگر از کارهایی که ما انجام دادیم تقویت دانشگاه مذاهب اسلامی بود؛ دانشگاه مذاهب اسلامی در دورهی اخیر فراوان فعالیت کرد و ما توانستیم دانشگاه را بازسازی کنیم و این دانشگاه حضور بسیار گستردهای در سراسر جهان اسلام داشت.
بعضیها فکر میکنند وحدت با این تعصب دینی ممکن است ناسازگار باشد. اینها را چطور میشود با هم جمع کرد؟
دربارهی مسألهی تعصب ما باید بدانیم که یک فرقی هست بین تعصب و بین غیرت. غیرت ممدوح است، غیرت یعنی انسان در برابر حق نباید بیتفاوت باشد. در برابر باطل نباید بیتفاوت باشد. باید از حق پشتیبانی کرد و نسبت به باطل موضعگیری منفی داشته باشیم. اگر کسی فقیه در دین باشد، دین را خوب بشناسد، میداند که در شرع مسألهی حفظ وحدت و یکپارچگی جامعهی اسلامی بر اختلافات جزئی مقدم داشته شده است. بله این مقدار تعصب به تعبیر شما یا این مقدار غیرت که من وقتی میخواهم نماز خودم را بخوانم، نمازم را بر طبق فقه خودم میخوانم. معتقد هم هستم که آنچه میخوانم همین صحیح است. حالا اگر آن حنفی هم نماز خودش را بخواند، معتقد باشد او هم صحیح است خب طبیعی است. ما در این عرصه نمیآییم بگوییم به حنفی، به مالکی، به شافعی، به حنبلی شما دستبردارید ازآنچه معتقدید. حالا ممکن است در مدارس، دانشگاهها، در حوزهها بیاییم با هم بحث کنیم من دلیل بیاورم، او دلیل بیاورد. بحث علمی اشکالی ندارد و کسی در عرصهی بحث علمی مخالف آن نیست منتها دفاع علمی غیر از تعصب است. ما دفاع علمی میکنیم، من دلیل دارم، آنهم دلیل دارد، با دلیل بیاییم با همدیگر بحث کنیم.
تعصب معنیاش این است که من بر آن چیزی که میدانم حق نیست اصرار کنم، میدانم حق نیست یا چشم بسته بدون اینکه بدانم حق است یا ناحق، همینطوری بیایم دفاع کنم. مثلاً میگویم فلانی قوم و خویش من است، حالا میخواهد بر حق باشد یا بر باطل باشد چون قوم و خویش من است از او دفاع کنم. یا یک کسی اهل کشورم است، اهل روستا و شهرم است حتی اگر بر باطل باشد، از او دفاع کنم. اما اگر برحق است یعنی حقش دارد ضایع میشود و از او دفاع کنم که این عین اسلام و عین شرع است. دفاع از یک حق تعصب نیست. اصرار در دفاع از یک حق هم تعصب نیست. در مسألهی وحدت ما یک تکلیف شرعی داریم، قرآن کریم میفرماید اینها تکالیف الهی است، تعارف هم ندارد. در بین تکالیف الهی اگر تزاحم پیش آمد یعنی یک تکلیف داریم، یک تکلیف دیگری هم داریم. گاهی باید از یک تکلیف أهمّ حمایت کنیم حتی اگر تکلیف «غیر أهم» تحت الشعاع آن تکلیف اهم قرار بگیرد.
ما یک تکلیف اهم داریم و آن حفظ وحدت جامعه است، جامعهی اسلامی باید یکپارچه باشد، یکپارچگی یعنی در هدفهای کلی و در مسیر کلی، در موضعگیریهای کلان باید یکپارچگی داشته باشیم. مثلاً آمریکا دشمن ماست، ما باید در برابر دشمن یکپارچه باشیم. ما همه نیازمندیم که از نظر اقتصادی، فکری و علمی قوی باشیم، خب بیاییم با هم همکاری کنیم و خودمان را قوت ببخشیم. ما همه موظفیم که اسلام و جامعهی اسلامی برتر از جوامع غیراسلامی باشد. «الاسلام یعلوا و لایُعلی علیه» مسلمانها باید برتر باشند. «وَ أنتُمُ الاَعلَونَ إن کُنتُم مُؤمِنین»(۱)، اینها فرمایشات قرآن کریم است، ما باید برتری را حفظ کنیم. خب ما اگر بخواهیم برتری را بر غیرمسلمین حفظ کنیم باید چه کار کنیم؟ ما اگر بخواهیم برتری را بر اروپا و آمریکا حفظ کنیم نباید با هم همکاری کنیم؟! ما اگر قدرتهای خودمان را ضمیمه نکنیم، اگر اقتصادمان با همدیگر همکاری نکند، در علم و دانش همکاری نکنیم، در سیاست با هم همکاری نکنیم و... چگونه میتوانیم برتر باشیم؟! اگر همکاری کنیم میتوانیم برتر باشیم. ما موظفیم برتر باشیم. آیهی کریمه میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ»(۲)، اصلاً جامعهای که تفرقه داشته باشد ارتباطش با رسول اللّه قطع میشود. خب یکی از مصادیق تفرقه همین تفرقههای مذهبی است. ما اگر بگوییم در جامعهی ما من سنیام با شیعه بجنگم! شیعه بگوید من باید با سنی بجنگم! اگر جنگ راه افتاد این چیزی نیست جز آنچه رسول اکرم فرمود و در منابع شیعه و اهل سنت آمده است که «کَیف بِکم إذا ارتَدَدتُم عَلی أعقابِکم القَهقَری یَقتُلُ بَعضُکُم بَعضاً وَ یَکفُرُ بَعضُکُم بَعضاً.» چگونه است حال شما آن روزی که به عقب و به دوران جاهلیت برگردید که همدیگر را بکشید و با همدیگر بجنگید، بعد هم همدیگر را تکفیر کنید؟ خب اینها در روایت آمده است.
آیا وظیفه رهبر جامعه اسلامی در ایجاد وحدت با وظیفه سایر مردم تفاوت دارد؟
نخیر، وظیفهی همگانی است، اصلاً ما یک حرفی داریم در فقه نظام، میگوییم تکالیف فقهی دو گونه است، یکی فقه کلان و دیگری فقه خرد. در فقه خرد اینها تکالیف افراد است، مثلاً نماز بخواند، روزه بگیرد، اما یک تکالیفی داریم که تکالیف جامعه است، یعنی همه با هم اعمّ از رهبر و مردم موظف هستند. اگر اینها با هم این کار را انجام ندهند آن تکلیف ادا نمیشود، وحدت از اینگونه تکالیف است.
مهمترین توصیه رهبر معظم انقلاب نسبت به وحدت اسلامی چه موردی است؟
یکی از مهمترین سفارشات رهبر انقلاب اسلامی جداسازی بین اسلام راستین از اسلام دروغین است. این از خطوطی است که باید به آن توجه کرد و ما ناگزیریم این کار را بکنیم. دوم، تمیز و فرق گذاشتن بین خودی و ناخودی است، نه تمیز بر اساس مذهب. من یک خاطرهای بگویم. یک وقتی خدمت رهبر انقلاب رسیدم در رابطه با یکی از شخصیتها و رهبران اهل سنت در یکی از کشورهای اسلامی با ایشان صحبت کردم. این آقا ابتدا با انقلاب بود و پشتیبان انقلاب. از رهبران معروف کشورهای اسلامی است، ولی مدتی بود که علیه جمهوری اسلامی صحبت میکرد و انتقادهای سختی میکرد. نه یکبار نه دو بار به طوری که بعضیها مثلاً نظرشان این بود که ما باید با ایشان قطع رابطه و بر ضدش موضعگیری کنیم.
من یک سفری به کشوری داشتم که همان آقا در آن کشور بود. آمدم خدمت رهبر انقلاب مشورت کردم که من میخواهم فلان جا مسافرت کنم، نسبت به این آقا چه بکنم؟ بروم دیدنش؟ ملاقات داشته باشم یا نه؟ رهبر انقلاب فرمودند با همهی آنچه شما دربارهی او میگویید، هم چنان ما او را از خود میدانیم. ببینید پس ملاک خودی بودن این نیست که طرف از من انتقاد بکند یا نکند. ممکن است از من انتقاد کند مع ذلک او را من خودی میدانم، چرا؟ چون ملاک آن چارچوب کلی و کلان است. مهم این است که این آقا به اسلام معتقد است و معتقد است که اسلام باید پیاده بشود و معتقد است که آمریکا و اسرائیل دشمن اسلاماند، در موضعگیریهای کلان سیاسی با هم هستیم. در موضعگیریهای کلان دینی با هم هستیم، همه معتقدیم اسلام باید پیاده بشود. همه معتقدیم اسلام برتر است، همه معتقدیم که آمریکا، اسرائیل اینها دشمنان اسلامند، باید در برابر آنها موضع گرفت.
خاطرهای از دیدار سالیانه علما و شخصیتهای جهان اسلام با رهبر انقلاب نقل میکنید.
من یک وقت یکی از علمای دانشگاهی سنی یکی از کشورهای اسلامی جزو میهمانان ما بود. ما به لحاظ اینکه شخصیت بسیار مهمی بود و خیلی شخصیت برجستهای بود یکی از دوستانمان را گذاشته بودیم با او همیشه همراهش باشد، کمکش کند، راهنماییاش کند. او برای من نقل میکرد میگفت در روز دیدار میهمانان کنفرانس وحدت با رهبری، وقتی رهبرانقلاب آمدند و در جمع میهمانان حضور پیدا کردند، این فرد شروع کرد مثل ابر بهار گریه کردن. همینجور بیاختیار اشکش جاری میشد. میگوید خواستم با ایشان صحبت کنم، دیدم نمیتواند صحبت کند. صبر کردم یک خرده آرامش پیدا کند، بعد گفتم چه شد؟ چرا اینجوری گریه میکنی؟ گفت واللّه من این منظر را که دیدم، یاد رسول خدا افتادم. دیدم هیچچیز نزدیکتر به رسول خدا از این شخصیت و از این منظر نیست. من چهرهی رسول خدا را در او دیدم، زهد رسول خدا، ایمان رسول خدا، تقوای رسول خدا، پیام رسول خدا را دیدم. مثل اینکه احساس کردم گویا رسول خدا اینجا در برابر من مجسّم شده و بیاختیار منقلب شدم و خلاصه عشقی که به رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) داشتم اینجا منفجر شد پیش من. منظور این است که یک همچنین احساساتی بعضی از علمای اهل سنت نسبت به رهبر معظم انقلاب دارند. یکی دیگر از علمای اهل سنت یکی از کشورها صراحتاً به من میگفت، میگفت من مقلّد رهبریام و کتاب فتوای ایشان را بدهید. میگفت من سنی هستم اما فتوای حضرت آیتالله خامنهای را واجبالعمل میدانم و معتقدم امروز باید از ایشان تقلید کرد و حتی یک چیزی هم در تأیید این مبنا نوشته است.
پانوشت:
۱) سوره آلعمران، آیه ۱۳۹.
۲) سوره انعام، آیه ۱۵۹.