فهم مقیاسِ بیانیهی گام دوم انقلاب
گفتوگو و تحلیل و تفسیر پیرامون بیانیهی گام دوم انقلاب، نیاز به این دارد که بفهمیم مقیاس سنجش این بیانیه چه مقیاسی است تا با همان مقیاس دربارهی آن بحث کنیم. این بیانیه جایگاهش این است که در شرایط جنگ روانی دشمن و با توجه به آسیبها و آفاتی که حادث شده، ما متناسب با مقیاس انقلاب اسلامی یک اقداماتی را انجام بدهیم و این تنها راهحل اساسی مسائل است. این بیانیه مسیر حل چالشهای انقلاب اسلامی را پیش روی ما قرار داده است.
شاید بتوان گفت این بیانیه در وِزان استراتژی امنیت ملی آمریکا است. آمریکا برای تأمین امنیت ملیاش، که آن را در گرو قدرت و توسعهاش میبیند، درواقع برای جهان طراحی راهبری کرده و نوع مواجههاش با رقبایش را برنامهریزی نموده است. استراتژی امنیت ملی آمریکا، اولاً کاملاً ایدئولوژیک است و هدفش غلبهی ایدئولوژی آمریکایی است. در ذیل غلبهی ایدئولوژیک نیز دنبال غلبهی عینی است. یعنی در موازنهی عینی هم میخواهد در مقیاس رهبری جامعهی جهانی قرار بگیرد.
آمریکا برای تأمین امنیت خودش میخواهد توسعهی جهانی محقق شود و خودش هم محور این توسعه باشد. اگر ما رقیب تمدنی آمریکا هستیم که قطعاً هستیم (و این حرف را یکی از استراتژیستهای آمریکایی نیز زده است که دوران ما دوران برخورد تمدنها است که عمدتاً برخورد لیبرالدموکراسی به رهبری آمریکا با اسلام به محوریت ایران است)، طبیعتاً باید بتوانیم در این مقیاس، برنامهی آیندهی خودمان را با توجه به واقعیات کنونی و گذشتهمان طراحی کنیم. این دو سند با دو نگاه، یکی نگاه استکباری و سلطهگرایانه بر جهان و دیگری نگاهِ خدمترسانی به جامعهی جهانی و ایجاد بیداری معنوی در جهان و حرکت به سمت تحقق عدالت دینی در مقیاس جامعهی جهانی تدوین شده است.
اگر ما دنبال این هستیم که در مقابل رهبری آمریکا، یک تمدن دیگری را راهبری کنیم، برای این نیست که سلطهی خودمان را بر جهان تثبیت کنیم؛ بلکه برای خدمترسانی به جامعهی جهانی است. این همان تفاوت نگاه انبیاء با مستکبرین است. انبیاء فداکاری میکنند برای سعادت بشر، اما مستکبرین به اسم آزادی، عدالت و امنیت، سلطهی خودشان را بر جهان تحکیم میکنند. بنابراین نوع رویکرد این بیانیه با رویکرد استراتژی امنیت ملی آمریکا متفاوت است. آن کاملاً استکباری و فرعونی است، ولی از این بیانیه معنویت و خدمت به جامعهی جهانی کاملاً استشمام میشود. این اختلاف روحِ دو بیانیه است، ولی مقیاس این بیانیه، مقیاس استراتژی امنیت ملی آمریکا است و دقیقاً در همان مقیاس است، منتهی از منظر تمدن اسلامی.
تئوریزهکردن انقلاب اسلامی در مقیاس جهانی
اگر بخواهیم به لحاظ اسناد و متونی که از روشنفکران یا علمای شیعه برای تئوریزهکردن رفتار اجتماعیِ مسلمانان و راهبری سیاسی جامعهی اسلامی نگاه کنیم، این بیانیه در وِزان مثلاً کتاب «تنبیه الأمّۀ و تنزیه الملّۀ» مرحوم نائینی است، اما حقیقت این است که این بیانیه از آن رفیعتر است. در تنبیهالاُمه اگرچه سبک مرحوم نائینی سبکِ مباحث اجتهادی است و انصافاً این سبک فوقالعاده ابتکاری و ارزشمند هم است، ولی موضوعش در مقیاسِ مشروطه است. ایشان در این کتاب دنبال تبیین دو اصل مساوات و آزادی و همچنین بحث مشورت و نظارت در تصمیمگیریهای اجتماعی بر اساس مبانی دینی است و میخواهد آسیبهای جامعهی دینی و بهخصوص جامعهی ایرانِ آن دوران را تحلیل کند و راه حلهایی برای عبور از آنها بدهد که انصافاً هم واجد نکات دقیقی است، ولی خب مقیاس آن، مقیاس تئوریزهکردن مشروطه است و نه تئوریزهکردن انقلاب اسلامی در مقیاس جامعهی جهانی و در مقابل تمدن غرب. تفاوت دیگر این است که تنبیه الامّه بیشتر مستندات دینی و اسلامیاش در متن آمده، ولی مستندات این بیانیه پیشینی است.
اگر بخواهیم بدیلی برای این بیانیه تصور کنیم، در مقیاس مثلاً وصیتنامهی حضرت امام خمینی
(قدسسرّه) است. همچنین اگر بخواهیم این بیانیه را خوانش کنیم، حتماً باید مبتنی بر نظام اندیشه و تفکریِ پشتیبان آن و مقیاسش هم مقیاس حرکت به سوی تمدن اسلامی باشد و نه مثلاً مشروطه. من نمیشناسم بیانیهای غیر از این را که به دنبال تئوریزه کردن رفتار جامعهی اسلامی برای حرکت به سمت تمدن اسلامی باشد.
معدلِ روشنفکری دینی
اگر بخواهیم این بیانیه را با آثار باقیمانده از روشنفکران مقایسه و تحلیل کنیم (روشنفکران منفعلی که تکاملگرا هستند، ولی تکامل را بر محور دین نمیخواهند و اصالت دین را حفظ نمیکنند، بلکه تکامل اجتماعی را بر اساس مکاتب دیگر تفسیر و بهنوعی دین را تحریف میکنند، موردنظر نیستند؛ اصلاً من آنها را طرف بحث قرار نمیدهم)، در واقع این بیانیه معدل روشنفکری دینی است. برای روشنفکری دینی حداقل دو شاخصهی اساسی را میتوان عنوان کرد؛ یکی «حفظ اصالت دین» و دومی «اجتناب از تحریفهای کهنه و مدرنِ دین و توجه به تکامل و پیشرفت اجتماعی و طراحی و تئوریزه کردن آن بر اساس مبانی». اگر ما این دو را شاخصهی روشنفکری دینی بدانیم، این بیانیه در مقیاسِ روشنفکری، آن هم پس از شکلگیری انقلاب اسلامی است که در واقع تحقق تمدن اسلامی را در مسیر عصر ظهور تئوریزه میکند. یعنی اگر افق و آرمان ما، عصر ظهور باشد، افقِ قابل دستیابی در این بیانیه، تمدن اسلامی است که برای آن مسیری طراحی شده است. لذا این یک بیانیهای است که مبانی اسلامی کاملاً در آن ملحوظ است و به هیچ وجه عدول از مبانی یا تحلیل و تفسیر غلط مبانی در آن منظور نظر نیست و در عین حال به تکامل اجتماعی در مقیاس رقابت با جامعهی جهانی یعنی ایجاد یک تمدن اسلامی توجه دارد. من یک موقعی این را عرض کردم که مرحوم شهید مطهری معدل روشنفکر دینی هستند. این بیانیه هم مقیاس روشنفکری دینی را یک گام از سطح اندیشههای شهید مطهری ارتقا بخشیده است.
صفبندی جهانی و تغییر موازنه به نفع اسلام
نکتهی بعدی اینکه بیانیهی گام دوم انقلاب بدون توجه به شرایطِ صدورش قابل تفسیر نیست. مؤلفههای زیادی در شرایط صدور این بیانیه وجود دارد. یکی اینکه در چهل سالگی انقلاب اسلامی صادر شده است که به بیان مؤلف این متن، دو مرحلهی پیروزی انقلاب و شکلگیری نظام اسلامی را پشت سر گذاشتهایم و این در شرایطی است که موازنهی جهانی به نفع معنویت و ادیان الهی و به نفع اسلام و مکتب اهل بیت (علیهمالسّلام) تغییر کرده و در حال تغییر است. اکنون در شرایطی هستیم که یک صفبندی جهانی به محوریت آمریکا در مقابل انقلاب اسلامی شکل گرفته و قدرتها به صورت همافزا و یکپارچه در خیلی جاها علیه انقلاب اسلامی صفآرایی کرده اند، جنگ روانی راه انداختهاند و به دنبال برگرداندن شرایط جامعهی جهانی به قبل از انقلاب اسلامی و احیاء ابرقدرتی خودشان هستند.
اینها طبیعتاً از امپراطوری رسانهای و همهی مقدوراتشان برای سازماندهی یک جنگ همهجانبه و از جمله جنگ روانی استفاده میکنند. غرب میخواهد جامعهی جهانی را از انقلاب اسلامی مأیوس کند و سعی میکند مردم ایران هم مأیوس شوند و سرمایهی اجتماعی و جهانیِ پشت سر انقلاب اسلامی را حذف کند و امید به آمریکا و نظم آمریکایی را در جهان افزایش دهد. در چنین شرایطی این بیانیه صادر شده و کاملاً در صدد ایجاد امید است و ایجاد امید میکند و با این مجموعِ ادبیات، یک خوانش جدید از انقلاب اسلامی است.
نگاه غیر انتزاعی به انقلاب
این را هم باید توجه داشته باشیم که این بیانیه با منطق سرپرستی تدوین شده است. یعنی نوع نگاهش به انقلاب اسلامی و مؤلفهها و دستاوردهای آن و نیز آسیبشناسی و راه حلهایی که ارائه میدهد، با یک منطق انتزاعی نیست که شاخصهای کلی را مورد توجه قرار بدهد، بلکه واقعاً یک کل عینی را و واقعیت انقلاب اسلامی را با مؤلفهها و متغیرهایی شناسایی میکند و وضعیت این متغیرها را ارزیابی میکند و برای عبور از موانع راهحل ارائه میدهد.
این بیانیه انقلاب اسلامی را متناسب با درون و بیرون آن، یعنی در مقیاس با جامعهی جهانی مطالعه میکند، مولفههای درونی و بیرونی را همزمان میبیند و این جریان رو به پیش را میخواهد سرپرستی و مدیریت کند. بر اساس این منطق، صرفاً منطق انتزاعی نیست که از انقلاب اسلامی یک توصیفهای کلی کند، بلکه میخواهد یک کل متغیر در حال حرکت را سرپرستی کند و فراتر از نگاه سیستمی و با نگاه سرپرستی است. درواقع میخواهد یک کلِ متغیر در حال حرکت را در موازنهی درونی و موازنهی بیرونی، سرپرستی و هدایت کند و به نقطهی مطلوبی برساند که همانا تمدن اسلامی است.
جلوگیری از خطای محاسباتی
نکتهی قابل تأمل دیگر این است که این بیانیه جلوی خطاهای محاسباتی را میگیرد. متأسفانه بسیاری از تحلیلهایی که الان نسبت به انقلاب اسلامی در جبههی غربگرایان و تحت تأثیر ادبیات و عقلانیت مدرن وجود دارد، به نوعی تحریف انقلاب اسلامی است و نسبت به انقلاب اسلامی ایجاد یأس میکند. در واقع این یک خطای محاسباتی است که میخواهند انقلاب اسلامی را با شاخصها و آرمانهای غربی بسنجند و طبیعتاً به نظرشان میآید که ما پیشرفت نداشتهایم و بهاصطلاح نگاهشان کاملاً انتقادی و بسیاری اوقات براندازانه است؛ چه آنهایی که تابع منطق دیالکتیک هستند و چه آنانی که بر اساس منطق نئولیبرالی فکر میکنند. متأسفانه این خطای محاسباتی خیلی وقتها از بدنهی کارشناسیِ لیبرال یا کارشناسی تحت تأثیر اندیشههای سوسیالیستی و مارکسیستی به بعضی از تصمیمگیرانِ در نظام اسلامی هم نفوذ کرده و بر همین اساس است که گاهی خطای در تصمیم دارند. لذا اگر ما این بیانیه را مبنا قرار بدهیم و بر روی آن کار کنیم، میتوانیم جلوی خطای محاسباتی و خطای تصمیمگیری را بگیریم که از آفات انقلاب اسلامی است.
عصرِ انقلاب اسلامی
در این بیانیه اولاً مقیاس خاصی برای ارزیابی انقلاب اسلامی تولید یا بازتولید شده است که بر اساس آن، تولیدِ شاخص برای ارزیابی دستاوردها و آسیبهای انقلاب اسلامی و حرکت پیش روی آن شده است. شما اگر انقلاب اسلامی را یک انقلاب ضد استبدادی تعریف کنید که میخواسته نظام استبدادی را به جمهوری تبدیل کند، این یک ظرفیتی دارد و دستاوردهایش را هم باید با همین مقیاس ارزیابی کرد. همچنین اگر فرضاً انقلاب اسلامی دنبال گفتمان توسعهی غربی بوده، باید آن را با همین شاخصها ارزیابی کنیم. حال آنکه انقلاب اسلامی صرفاً یک انقلاب ضد استبدادی و ضد استعماری در محدودهی ملی و به دنبال تحقق گفتمان غربی نیست، بلکه به دنبال تحول جامعهی جهانی است. انقلاب اسلامی میخواهد نظم جدید جهانی را تعریف کند.
انقلاب اسلامی عصر جدیدی را آغاز کرده که در آن دین و دنیا توأمان تحصیل میشود و این به نظر من، مقایسهی انقلاب اسلامی با عصر رنسانس است. در دوران رنسانس از نظر آنها یک عصر جدید است که در جامعهی بشری یک نوزایی اتفاق افتاده و در واقع دین و دنیا از هم جدا شده است. حالا پیروزی انقلاب اسلامی یعنی اینکه اصلاً دوران رنسانس به سر آمده و دوران تمدن غرب به پایان رسیده است؛ نهفقط دوران آمریکا، بلکه دوران کل تمدن مدرن. این که ما میگوییم آمریکا رو به افول است، اصلاً آمریکا موضوعیت ندارد، این تمدن مدرن است که رو به افول است و دیگر ظرفیت اقناع جامعهی جهانی را ندارد و دوران شعارهای آن به سر آمده است. علتش هم این است که شعارهای آن اگرچه بعضیشان فطری و بعضیشان هم ضد فطرت است، اما همان شعارهای فطری را هم تحریف کردهاند؛ مثل آزادی، مثل برابری، رفاه، پیشرفت، بهداشت، سوادآموزی و آگاهی بشر. بخشی از شعارهای آنها هم کاملاً ضد فطرت است؛ مثل دینزُدایی از زندگی بشر و نفی قدسیت از حیات بشر که این خلاف فطرت بشر است و همان چیزی است که امام به گورباچف فرمودند که علت فروپاشی مارکسیسم، مبارزهی بیدلیل با خداوند است. به همین دلیل، نظام سرمایهداری نیز در معرض نابودی است.
در دوران پسارنسانس، تلاش شده تا از زندگی بشر دینزُدایی شود. نهتنها ادیان تحریفشده، ادیان قدسیِ حقیقی را هم میخواهند از عرصهی حیات بشر نفی کنند وگرنه دینهای تحریفشده را که خودشان بازتولید کردهاند و تحت عنوان احترام عقاید، برای خودشان محترم است. آنچه را که حذف کردهاند، ادیان اثرگذار بر فرآیندهای اجتماعی است.
بنابراین بیانیه مقیاس انقلاب اسلامی را فقط در مقیاس رنسانس میبیند که عصر جدیدی را انقلاب اسلامی آغاز کرده و در واقع آن انسداد تاریخی بعد از رنسانس و این مسیر یکطرفه و کور پیش روی بشریت و این انسداد تاریخی را شکسته است. در واقع این یک انفتاح تاریخی است و یک عصر جدیدی شروع شده به سوی پیشرفتی که در آن، دین و دنیا را توأمان میبیند و بهبود وضعیت معیشت زندگی انسان بر محوریت خدای متعال را طراحی میکند.
پیشرفت یا توسعه؟
اگر انقلاب اسلامی در این مقیاس است و ما میخواهیم ارزیابی کنیم، باید شاخصهایی را برای ارزیابی دستاوردهای انقلاب اسلامی در این مقیاس داشته باشیم. شاخصهایی در این بیانیه تولید شده که اگر بخواهیم این شاخصها را تطبیق بدهیم، در هیچ چیز غیر از انقلاب اسلامی قابل تطبیق نیست. لذا اگر ما اشتباهاً خیال کنیم که انقلاب اسلامی دنبال تحقق توسعهی غربی بوده و شاخصهای ارزیابیِ پیشرفت انقلاب اسلامی را صرفاً شاخصهای توسعهی غربی بدانیم، دچار بنبست میشویم، چون ممکن است کشورهای دیگری در دستیابی به آن شاخصها جلوتر باشند. ولی اگر شاخصهای پیشرفت را بر اساس انقلاب اسلامی آن هم در این مقیاس تعریف کنیم، طبیعتاً شاخصهایی منحصر به فرد هستند که خود این شاخصها هم در این بیانیه دیده شده است. مثلاً در این بیانیه گفته شده که دنیای دوقطبیِ قبل از انقلاب اسلامی به دنیای سهقطبی تبدیل شد؛ یعنی به سرمایهداری لیبرال، مارکسیسم و اسلام. سپس با فروپاشی قطب مارکسیسم، به دوقطبی اسلام و لیبرالدموکراسی تبدیل شد. غربیها و متأسفانه غربگراها تلاش کردهاند این واقعیت را پنهان کنند و بگویند فروپاشی مارکسیسم ناشی از جنگ سرد بین دو اردوگاه غرب و شرق بوده، در حالی که قطعاً این طور نیست. نمیخواهم بگویم که آن جنگ هیچ اثری نداشته، ولی قطعاً این طور نیست. این حرکت نرم انقلاب اسلامی است که مارکسیسم را فروپاشانیده و لذا نگران فروپاشی غربِ لیبرال نیز شدهاند و گفتهاند که ما باید پیشدستی کنیم و در آغاز قرن بیستویکم جنگ را آغاز کنیم؛ جنگ و برخورد همهجانبهی تمدنها.
پس یک نکتهی مهم در این بیانیه این است که انقلاب اسلامی آن دوقطبی را تبدیل به سه قطب کرد. به تعبیر دیگر، در ادامهی آن مسیر یکطرفه یک راهی را باز کرد برای حرکت جامعهی جهانی به سمت پیشرفت و سعادت. راه دیگری را به بشر نشان داد در مقابل راهی که بعد از رنسانس نشان داده میشد. در واقع تمامیت ایدئولوژی رنسانس را به چالش کشید. انقلاب اسلامی یک حرکت ایدئولوژیک در مقیاس جهانی است که ایدئولوژی مدرن و رفتار برآمده از آن را به چالش کشانیده و دو اردوگاه برآمده از آن را با خطر مواجه کرده است؛ یکی را فروپاشانیده و دومی را در معرض زوال قرار داده است.
با این تحلیل، دیگر بدیلی برای انقلاب اسلامی باقی نمیماند. به هیچ وجه شما نمیتوانید بگویید چین و روسیه بدیل ما هستند، تا چه رسد به کرهی شمالی یا کرهی جنوبی و مالزی و اندونزی. امثال اینها که دیگر اصلاً قابل بحث نیستند. این یک شاخصهای است که پیشرفت ما را با آن در موازنه توضیح میدهند. چالش ما با آمریکا و صهیونیزم یک موقع بر سر سفارت آمریکا و اسرائیل بود، اما الان بر سر این است که ما در مرزهای اسرائیل هستیم و داریم آمریکا را از منطقه بیرون میکنیم.
این مقیاس و شاخصی است که برای ارزیابی پیشرفت به سمت اهداف و در برخورد تمدنها ارائه میدهد و در هیچ کشور دیگری قابل انطباق نیست. یک موقعی ما در وضعیتی از قدرتی بودیم که آنها هوس میکردند با یک هجوم کوچک مثل طبس براندازی کنند، اما الان نیمی از قدرت ناتو را آوردهاند در منطقه و بیش از هجده سال است که برای براندازی ما با تمام غربگراها و مرتجعین منطقه هم پیمان شدهاند اما ما در منطقه مقتدرتر شدهایم و آنها ضعیفتر.
چهار اقدام اساسی دربارهی بیانیه
لذا بر همین اساس، اولاً باید این بیانیه را تئوریزه نمود. ثانیاً بر محور آن نظریهپردازی کرد. ثالثاً باید راهبردنگاری شود. رابعاً باید گفتمانسازی شود. البته مقصود از تئوریزهشدنِ این متن آن نیست که خودمان مبانی برای آن درست کنیم. مستندات فراوانی وجود دارد از مؤلف و از آن طرح کلی اندیشهی اسلامی تا آثار فاخری که در همین سالهای اخیر در دست داریم. ما میتوانیم این بیانیه را تئوریزه کنیم، منتهی این تئوری باید متناسب با بیانیه بازخوانی و بازتولید شود و بتوان بیانیه را با آنها مستند کرد، آن هم در مقیاس ادبیات کاملاً عالمانه و فنی و تخصصی که یک جای آن، ادبیات اجتهادی است.
سه خطر مهم؛ خوانش رسمی، تحریف و تقلیل
باید به این نکته توجه کنیم که حتماً دنبال یک خوانش رسمی از این بیانیه نباشیم و این که نباید یک خوانش رسمی از آن بیرون بیاوریم. باید خوانشهای متعدد از زوایای متفاوت، منتهی با این نقطه مختصات شکل بگیرد. اینها متعاضد هم هستند و همدیگر را کمک و تقویت میکنند و در گفتمانسازی مؤثرند. البته نباید خوانشهایی که بیانیه را تحریف میکنند، مبنا و محور قرار گیرند؛ بلکه باید جلوی آن خوانشها گرفته شود. مقصود از این که جلوی آن خوانشها گرفته شود، این نیست که با جبر اجتماعی جلوی آنها را بگیریم؛ مقصود این است که اگر ما خوانشهای صحیح و در مقیاسِ بیانیه داشته باشیم، به خودی خود جلوی تحریف بیانیه با خوانشهای روشنفکری غربزده، چه با ادبیاتِ مارکسیستی و چه با ادبیات نئولیبرالی را میگیریم. جریان روشنفکری غربزده حتی ممکن است سازوکارهای پیشبینی شده در بیانیه را با ادبیات مدرن خوانش کند. مثلاً وقتی گفته میشود عدالت اجتماعی، آن را میبرند در مباحثی همچون عدالت سوسیالیستی یا عدالت مکتب رفاه که این هر دو غلط است.
این یک سند جدی است و جلوی تقلیلگرایی در این سند را نیز باید بگیریم. خیلی از خوانشها تقلیلگرایانه هستند. یعنی یک نگاه سطحی به سند دارند و این باعث از دست رفتن جایگاه سند میشود. بیانیه نباید تبدیل به روزمرهگی شود.
عقبهی فکری بیانیهی گام دوم
این بیانیه یک عقبهای دارد که جاریشده و فرآوریشدهی آن در این متن آمده است. یک تفکر، یک نظام اندیشه یا به تعبیری یک نظام فکری است که از تبیینِ توحید، از توحید نظری تا عملی، تا تحلیل نظام آفرینش و حرکت نظام آفرینش به سمت غایت مطلوب الهی و نگاه فلسفهی تاریخی و تحلیل حرکت تاریخ و تکامل تاریخ و نظریهی اجتماعی و نظریهی پیشرفت و بسیاری ریزنظریههای دیگر مثل کرامت انسان، آزادی انسان، عدالت، عدالت اجتماعی را در بر دارد و این سند را پشتیبانی میکنند. کاملاً پیداست که مؤلف دارای یک خوانش و نگرش خاص به این موضوعات است که میتوان با یک تتبع دقیق، آن مبانی را پیدا، منظم و در مقیاس نظریه و تئوریزه بازخوانی کرد.
یک سرمایهی اجتماعی به نام جوانان
این بیانیه یک ضربآهنگی دارد که از یک طرف بر «نظام انقلابی» تکیه میکند و از سوی دیگر نیز بر جوانان و بر رفتار انقلابی. در طول این چهل سالِ انقلاب اسلامی، بهخصوص در دوران رهبری که تأکید کردهاند بر انقلاب فرهنگی و بر تولید علم دینی و الگوی پیشرفت اسلامی، یک نسل نخبهای تربیت شده است که آثار ده سالِ دوران حضرت امام
(قدّسسّره) و معنویتی که تولید کردند، در آنها هست، آثار جنگ هشتساله هم در آنها هست. یعنی میراثدار آن سرمایههای بزرگ هستند. در عین حال، از عقلانیتی برخوردارند که شرایط جامعهی جهانی را میفهمند، مسائل انقلاب اسلامی را به صورت عمیق درک میکنند. میفهمند که مثلاً اگر میخواهیم به عدالت برسیم، مسألهی ما، علم دینی و الگوی پیشرفت اسلامی است. میفهمند که بدون اینها نمیشود به عدالت اسلامی برسیم. یعنی یک درک عمیق از صورت مسئلهها پیدا شده و یک نسل فاخرِ فرهیختهای تربیت شده که روحیهی انقلابی دارد، سرمایههای گذشته را به میراث برده، یک درک عمیق از شرایط و یک نگاه تخصصی به مسئله دارد. این جوانان صاحب تخصص هم هستند و امیدوارند که بتوانند طراحی و نقشهی روشنی را برای راه پیش رو تبیین کنند. زیرساختهای حرکت این جمع هم فراهم شده و لذا در این دوران، حضرت آقا این نسل را مخاطب قرار میدهند و از آنها میخواهند که این «گام دوم» را به سرانجام برسانند.
رهبری معظم نسل جدید را دارای ظرفیت برای انجام این کار و زیرساختها را فراهم میبینند. گویی این «آتش به اختیار» اینجا معنا دارد و بهویژه ایشان، جبههی فرهنگی انقلاب اسلامی را دارای یک ظرفیت برای بازسازی و سازماندهی خودش و پیگیری این آرمانها میدانند و لذا آنها را در این شرایط مخاطب قرار دادهاند و از آنها چنین چیزی را طلب میکنند. واقعاً در دو سه دههی قبل چنین چیزی متصور نبود. لذا در بیست سالگی انقلاب اسلامی ایشان یک بیانیهای دارند، اما این حد از تکیه بر جوانان و نسل جوان در آن نیست، به خاطر این که یک چنین سرمایهای در آن دوران تولید نشده بود. الان اما این سرمایهی اجتماعی فراهم آمده و با این سرمایهی اجتماعی میتوان کار را جلو برد.
دولتسازی اسلامی توسط جوانان
این بیانیه در واقع تبیین گامِ «دولتسازی و جامعهسازی برای رسیدن به تمدن اسلامی» است و آن را تئوریزه میکند. این هم فقط با نسل جوان پیش نخواهد رفت، بلکه طبیعتاً ساختارهای اجتماعی هم باید تحت تأثیر قرار بگیرد و اصلاح شود و همراهی کند، منتهی چرا نسل جوان مخاطب هستند؟ چون بار اساسی دولتسازی که زیر ساختهای آن ایجاد شده، روی دوش آنها است و اگر آنها اقدام نکنند، ساختارها به ایجاد آن زیرساختهای دولت اسلامی نمیانجامد. رسیدن به دولت اسلامی و تغییر دولت از دولت مدرن به دولت اسلامی با تمام مفاهیم خودش، احتیاج به یک زیرساختارهایی دارد که این نسل جوان هم میتوانند و هم میخواهند که آن را ایجاد کنند و ساختارها دنبال چنین کاری نیستند. اگرچه باید در این مسیر همکاری و تعامل کرد و کوشید که آنها متناسب با پیشرفتها تغییر کنند، اما بار را نمیشود روی دوش آنها گذاشت. نکتهی اصلی این است که این نسل فرهیخته و کارآمد، ظرفیت و انگیزهی این کار و امید به تحقق این اهداف را دارد و خسته و مأیوس نیست. این نسل از دستاوردهای انقلاب اسلامی و از آفرینشهای الهی برای انقلاب اسلامی است و اگر فعال شود، میتوان ساختار را تغییر متناسب داد.
ما واقعاً باید ساختار دولت را تغییر بدهیم. کما اینکه غرب هم الان برای دهههای آینده دنبال تغییر دولت است. مفهوم حاکمیت را اصلاً با گسترش قلمرو مجازی میخواهند تغییر دهند. ما هم باید ساختارهای دولت را از دولت مدرن به دولت اسلامی تغییر دهیم تا تمدن اسلامی درست شود و این نیاز به زیرساختهای جدی دارد که این نسل میتواند آنها را ایجاد کند. نهادهای رسمی خودشان را مسئول ایجاد این زیرساختها نمیدانند. بدون تحقق آن هم دولت اسلامی تحقق پیدا نخواهد کرد. یعنی جوشش انقلاب اسلامی و نظام انقلابی باید آن زیرساختهای تحقق تمدن اسلامی را فراهم کند و این کار نسل جدید است.
معنیِ اصلاح خطاهای انقلاب
حتماً حرکت به جلو، منوط به ارزیابی خود و اصلاح خطاهاست، زیرا ما معصوم نیستیم. ولیِّ ما عادل هستند، اما خیلی از افراد دیگر در بدنهی نظام ممکن است عادل هم نباشند. البته عدالتی که میگویم، عدالت در مقیاس راهبریِ نظام و امت است و نه عدالت در مقیاس امام جماعت. خیلی از ارکان نظام، عادل هستند و خیلی از افراد هم ممکن است عادل نباشند. خطا اتفاق میافتد و ما حتماً باید خطای خودمان در اداره را بفهمیم و اصلاح کنیم، منتهی خوانش ما از خطاهایمان نباید با ادبیات غرب باشد. به هیچ وجه ما انقلاب اسلامی را با آن الگوها تراز نمیکنیم.
بعضیها که از این فراز در بیانیه خوششان آمده، خیال میکنند ما میخواهیم در بازخوانی، انقلاب اسلامی را با شاخصهای مدرن ارزیابی کنیم و بگوییم ما خطا کردهایم که اصلاً با نظام جهانی درگیر شدهایم و توبهنامه بنویسیم. در حالی که این نیست. آنهایی که توبهنامه نوشتند، در واقع از مبانی انقلاب اسلامی عدول کردهاند و آرمانهای انقلاب اسلامی را نادیده گرفتهاند و مبتلا به خطای محاسباتی شدهاند. ارزیابی صحیح و فهم خطاهایی که اتفاق افتاده، غیر از دچار شدن به خطای محاسباتی است. اگر خودتان را با الگوهای رقیبتان ارزیابی کنید، دچار خطای محاسباتی میشوید ولذا نه ظرفیت خودتان را میفهمید و نه آرمان خودتان را.
بنابراین ما اگر آسیبشناسی میکنیم، بر اساس شاخصهای متناسب با انقلاب اسلامی و حرکت به سمت تمدن اسلامی است که اگر میخواهیم به سمت تمدن اسلامی برویم، آن عدالت اسلامی باید به چه نقطهای میرسید؟ و چقدر عقب هستیم و چرا عقب هستیم؟
اتفاقاً خیلی از اشتباهات ما در تصمیمگیری و تصمیمسازی بر اساس عقلانیت مدرن و علوم انسانی سکولار بوده است. یعنی وقتی ما آسیبشناسی میکنیم، به این میرسیم که علت عقبماندگی ما در پیشرفتِ به سوی تمدن اسلامی این بوده که الگوهای رقیب را به کار گرفتهایم؛ حالا یا دانسته و از سر اضطرار، یا نادانسته. پس این یک اصل اساسیِ مسلّم است که انسان هم باید در تهذیب نفس و حرکت فردی خودش را ارزیابی و عیوبش را رفع کند و هم در تکامل اجتماعی.
استمرار انقلابیگری ذیل نظریهی نظام انقلابی
غرب از دو دههی گذشته تلاش کرده تا دنیای اسلام را بر سر دو راهیِ غربپذیری یا خشونت قرار بدهد. یعنی یا قرائت خشن و کور، یا قرائت غربپذیر و توسعهپذیر از اسلام. همچنین غرب کوشیده تا غربگرایان را با همین ادبیات در داخل دنیای اسلام متحد کند. لذا نرمالیزیشن که هدف بعضی دولتها هم بوده و الحمدلله شکست خورده، ناشی از همین ادبیات است؛ ادبیاتی که انقلابیگری را خلاف اعتدال و اعتدال را به معنی غربپذیری میداند. یعنی تعامل صحیح با جامعهی جهانی را به پذیرش جامعهی جهانی تعریف میکند و دنبال این است که انقلابیگری به پایان برسد. بارها هم گفتهاند که چند سال انقلاب؟!
تلقیشان این است که بین انقلابیگری و سازندگی فاصله وجود دارد و انقلاب وقتی پیروز شد، تمام میشود. آنها ادامهی انقلابیگری را افراط میدانند، اما حضرت آقا در این بیانیه میخواهند ادامهی انقلابیگری را ذیل نظریهی نظام انقلابی تئوریزه کنند. ایشان در عین حال با افراط مخالفاند، اما آن افراطی است که در انقلابیگری، اصول اساسی اسلام و راهبری جامعهی دینی را مورد توجه قرار نمیدهد، شرح صدر و حوصله ندارد، دنبال دولت مستعجل است و نمیخواهد زیرساختها را درست کند تا عدالت محقق شود.
خیلی وقتها افراطیگری از ناحیهی کسانی که روحیهی انقلابی دارند، به این برمیگردد که دنبال دولت مستعجل هستند. از این برخوردها با ائمه (علیهمالسّلام) هم بوده. ائمه به هیچ وجه دنبال دولت مستعجل نبودند. آنها ائمه را تخطئه میکردند، چون خیال میکردند انقلابیگری یعنی دنبال دولتِ مستعجل بودن. میخواستند آنچه را که احتیاج به طی یک مسیر طولانی تاریخی دارد و باید در یک فرایند تاریخی طراحی و مدیریت شود، در زمانی کوتاه فراهم کنند؛ بدون این که موانع بنیادین آن را از بین ببرند و زیرساختهای اساسی آن را ایجاد کنند. چنین چیزی دستیافتنی نیست و اگر هم به آن دست بیابند، امری پایدار و مطلوب نیست. ما باید مواظب باشیم که این اتفاق نیفتد و در خوانش انقلابی از اسلام، مبتلای به این نشویم و برای این منظور، نیازمند توجه به اصول اساسی انقلاب همراه با شرح صدر و نگاه عمیق به موانع و شرایط هستیم.
خطرِ استعجال و ضرورت استقامتِ تاریخی
باید توجه داشته باشیم که نگاه سطحی به مسأله و ندیدن مناسبات جدیِ حرکت به سمت عدالت اسلامی ممکن است ما را دچار «استعجال» کند و این استعجال موجب شود که ما از راه صواب فاصه بگیریم. وقتی شما به سمت آرمانهای تاریخی حرکت میکنید، صبرتان، طراحیتان و استقامتتان هم باید تاریخی باشد. اگر عجله و شتاب کنید، ضربه میخورید و ضربه میزنید. در هر موضوعی هم عجلهاش متناسب با مقیاس خودش هست. مثلاً «ظهور» تحقق یک حقیقتی از عالم غیب در عالم ما هست که اصلاً عالم ما را تبدیل به یک جهان دیگری میکند. کأنّه جهان ماده به عالم قدس نزدیک میشود. استعجال در ظهور هم یعنی آن امری که باید تمام زیرساختهای جامعهی بشری آن ایجاد شود، مسائل تکوینی دارد که باید حل و فصل شود. ظهور یک شرایط تاریخی میخواهد و یک موانع تاریخی دارد که باید رفع شود. یک بسترهای تکوینی میخواهد که اگر آدم عجله کند، این میشود همان دولت مستعجل.
این را باید توجه داد که هم ظرفیت موجود را درک کنید، هم اقدام بزرگ را در نظر بگیرید و کوچک فکر نکنید. ما اگر میخواهیم کارهای بزرگ را سامان بدهیم، باید بزرگ فکر کنیم. کارهای بزرگ، تدابیر بزرگ و زمان مناسب خودش را میخواهد. در عین این که نباید فرصتها را از دست داد، ولی توجه نکردن به مقیاس کار و نیز زمان متناسب با آن نیز جزو آفتها است. عجلهکردن و کارهای کوچک را جایگزین کارهای بزرگ کردن، انقلابیگری نیست. خیلی وقتها انقلابیگری به یک رفتار خشن و کور تبدیل میشود که ما هم با آن مخالفیم. چه کسی با رفتار داعش برای دفاع از اسلام موافق است؟! ما هم با خشونت کور مخالفیم و انقلابیگری به معنی خشونت کور نیست. از آن طرف هم انقلابیگری به معنی استعجال و به یک معنا فرصتسوزی نیست.
امید و حرکت به سوی آرمانهای بزرگ
این توصیههای هفتگانه برای آینده هم بسیار مهم است. این هفت مورد را باید بهدقت بررسی و تئوریزه کرد. ارتباط بین این چهار عرصهای که ایشان میفرمایند یعنی عرصهی معنویت، عرصهی تفکر و عرصههای علم و زندگی با این هفت پیشنهادی که میدهند چیست؟ بحث امید و امیدافزایی در صدر این هفت مورد است. ما باید به آینده امیدوار باشیم؛ امید واقعبینانه. باید باامیدواری به عرصههایی که ایشان توصیه کردهاند، ورود کنیم.
در بحث امید، باید بحثهای جدی داشته باشیم، واقعاً امید در جامعهی دینی چطور محقق میشود؟ انبیاء چطور امید ایجاد میکردند؟ آدمها اگر بزرگ نشوند و آرمانهای بزرگ را درک نکنند، هیچوقت در مسیرهای بزرگ امیدوار نخواهند بود و سختیهای راه آنها را بازمیدارد. آدمها باید بزرگ شوند و تعلقات بزرگ پیدا کنند تا بتوانند سختیهای راه را تحمل کنند. بحثهای پردامنهای در مبانی دینی ما مثل سورهی والضحی و انشراح وجود دارد که توضیح همین است که چطور یک امت باید امیدوار به آن افقهای دور به سمت آن افاق حرکت کنند و آرمانهای بزرگ را پی بگیرند و احساس کنند که امداد خداوند متعال با آنها همراه است و وعدهی خدا تأخیر نشده است. مأیوس نشوند از این که وعدهها در موعد خودش محقق میشود. ما باید خودمان را با زمان وعدهها هماهنگ کنیم.
آخرین عرصهی درگیری و فروپاشی دشمن
الان اقتصاد مسألهی مورد ابتلای ما است، زیرا دشمن این مسأله را میدان درگیری قرار داده. ما اگر بتوانیم از این مرحله عبور کنیم، به نظر میآید که فروپاشی دشمن خیلی نزدیک میشود، چون آخرین عرصهی درگیری سخت او با ما است. در نظام استکباری، تولید قدرت از پایین به بالا است. یعنی کف جامعه یک واقعیتی تولید میشود و بعد طبقات فرادست سعی میکنند آن را به نفع خودشان مصادره کنند. انسانِ مستکبرِ علی الله، حتماً متکبر بر مردم هم خواهد شد. از آزادی صحبت میکند، اما گسترش نظام دموکراسی در غرب به توسعهی بردهداری مدرن و نرمافزاری ختم شده است و جامعهی یک درصدی و ۹۹ درصدی را شکل داده است. این فقط در میدان اقتصاد و توزیع ثروت هم نیست، در میدان توزیع قدرت هم همین طور است.
در جامعهی دینی اما این طور نیست. یعنی حرکت از بالا به پایین است. یک حقیقتی از عالم بالا نازل میشود و سپس نظام ولایت، نظام شفاعت و دستگیری و ایثار و فداکاری است. «بذَلَ مهجَتَه فیه لِیَستَنقِذَ عبادَکَ مِن الجَهالۀ.» ولایت یعنی این. یعنی خون دل خودش را میدهد که دستگیری کند و در انسانها ایجاد آگاهی و حریت کند.