با ورود اسلام به ایران، شهد شیرین این دین الهی آن اندازه در جان ایرانیان خوش نشست که به زودی عناصر اصلی اسلامی به اجزای جدایی ناپذیر فرهنگ ایرانی تبدیل شد، تا جاییکه عشق به خداوند یگانه و اهل بیت عصمت و طهارت در شئون مختلف زندگی ایرانیان جای گرفت. این دلدادگی در هنر ایرانیان نیز انعکاس یافت که نقطهی اوج آن را در ادبیات و شعر فارسی میتوان یافت، جاییکه مضامین مذهبی و مدح اهل بیت بخش مهمی از موضوعات اشعار فارسی را تشکیل میدهند. امریکه فارغ از مکاتب مختلف شعر فارسی و شرایط اجتماعی و سیاسی تا به امروز ادامه داشته است. برهمین مبنا پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR گفتوگویی با جناب آقای محمد سهرابی، شاعر مذهبیسرا پیرامون ماهیت شعر مذهبی و وضعیت آن در عصر حاضر انجام داده است.
در اشعار و ادبیات فارسی، گونهای از شعر وجود دارد که به شعر مذهبی معرفی و شناخته میشود، تعریف شما از این نوع شعر چیست؟
ببینید ما میتوانیم هر شعری که در هر مذهبی سروده شده باشد را به عنوان شعر مذهبی بشناسیم. اما بهنظر میرسد این تعریف، تعریف کاملی نیست، زیرا این شعر میتواند در ثنای هر مذهبی سروده شده باشد، اما اگر ما بخواهیم به آن تعریفی که در ذهنمان است برسیم، باید حلقه را تنگتر کنیم و قید اختصاص بزنیم و بگوییم شعر مذهب جعفری اثنیعشری. شعرآیینی هم همان معنی کلی شعر مذهبی را دارد، بنابراین عبارت شعر آئینی هم تعریف کاملی نیست. من این مفهوم را یک مقدار خصوصیتر کردم و تعبیری دارم بهعنوان شعر معصوم
علیهالسلام، چراکه اولا شعر برای ذوات مقدسهای سروده میشود که یا معصوم مطلق هستند یا علقهی شدید به معصوم مطلق دارند، مثل جناب ابالفضل
علیهالسلام، دوما شعری که برای این بزرگان سروده میشود باید تعابیر و معانی آن دارای عصمتی باشند که بتوانند به این وادی راه پیدا کنند. همانطور که اگر در هنگام صحبت کردن ما، شخص بزرگ و محترمی حاضر باشد، هر کلام و هر کلمهای را اختیار نمیکنیم، همین امر در شعر معصوم وجود دارد، زیرا برای یک شخصیت و یک ذات مقدس سروده میشود. با این تعریف شعر معصوم شعری است که در وصف یک ذات مقدس سروده میشود و در اجزاء و عبارات آن نیز کلماتی اختیار میشود که به دور از آلودگی باشند.
دیدگاهی وجود دارد که هنر امری است که تنها برای هنر و زیبایی باید استفاده شود و نباید از آن در زمینههای اعتقادی، اجتماعی و نظیر آنها استفاده شود، نظر شما در این زمینه چیست؟
هنر به نظر من برای «تعالی» است، یعنی چیزی که نتواند به من درس دهد برای چه باید وجود داشته باشد؟ ممکن است آن دستهای که به هنر برای هنر اعتقاد دارند، به اهمیت موضوع واقف نباشند یا مثلا تصور کنند هنر آنقدر قداست دارد که حیف است این مطلب شریف را برای موجود دیگری استخدام کنیم، در صورتیکه انسان نیازمند تعالی است و این تعالی از همه چیز لازمتر و واجبتر است. یعنی تفکر طلب میکند که انسان به سوی صلاح و اصلاح حرکت کند. نمیتوان گفت که یک اثر هنری آفریده شد فقط برای اینکه دیده شود، بدون آنکه تعلیمی یا تشویقی در آن باشد. هنر در واقع «یُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُم» است، باید هم علم دهد و هم تزکیهی نفس کند، اضافهها را حذف کند و باعث رشد صعودی شود. وقتی بگوییم هنر برای هنر دچار وقف میشویم، دچار ایستایی میشویم، این هنر دیگر نمیتواند سیر کند، این هنر مرده است. آن شعری که میتواند خانه به خانه بگردد و سالها بین مردم زنده بماند، از این هنر مرده نیست.
شعر زنده به صورت سیل حرکت میکند یعنی هرچه که معارضش باشد را پاک میکند، حرکت میکند، تا به دریا برسد، در این مسیر ممکن است در ابتدا مخاطب را دچار یک تشویشی بکند، چون داشتههای ذهنی او را از بین میبرد، اما وقتی سیل به دریا میرسد صاف است، دیگر این اضافات وقتی به عظمت دریا میرسند، دیده نمیشود.
رهبر انقلاب، امام حسین علیهالسلام را موتور حرکت قرون اسلامی میدانند که ضامن سلامت و مصونیت اسلام است، شعر معصوم علیهالسلام چه نقشی در این معرفی و شناخت حرکت امام حسین علیهالسلام میتواند ایفا کند؟
این یک حقیقت است که رهبر انقلاب فرمودهاند، اصلا اسلام به واسطهی وجود شریف پیغمبر حادث شد، اما بقای آن حسینی بود. یعنی در جامعهی اسلامی آن چیزی که باعث ماندگاری دین شد، خود اباعبدالله
علیهالسلام بود، یعنی همهی تفکرات سالم پشت سر اباعبدالله
علیهالسلام به حرکت درآمدند، تکاپو کردند و خودشان را زنده نگه داشتند، به واسطهی این خون شریفی که به زمین ریخته شد. حال تأثیر شعر معصوم
علیهالسلام در این موضوع یک تأثیر روشنی است. حرکت اباعبدلله
علیهالسلام حرکتی بود که هم عقل را به چالش میکشد و هم احساس را. پس شعر معصومی که به اباعبدالله
علیهالسلام ارتباط مییابد باید با «عقلاینیت و عاطفه» ممزوج باشد. شعری که انسان را تکبعدی نگاه نمیکند. شعری که دربارهی مرثیهی اباعبدالله
علیهالسلام سروده میشود، حیاتبخش است، یعنی ما را دعوت میکند به پیروی از کسی که قصد اصلاح داشت، قصد درست کردن زندگی مسلمین را داشت، قصدی که به آن دورهی تاریخی مختص نمیشود و تا قیام قیامت ادامه خواهد داشت. شعری که در مرثیه و یا مدح اباعبدالله
علیهالسلام و یا سایر حضرات معصومین سروده میشود، ما را سوق میدهد به چگونه زندگی کردن، ما را هدایت میکند به چه بودن، ما را بهسمت اخلاقهای حسنه و صفتهای نیک، مثل شجاعت، صداقت و دینداری سوق میدهد. شعر مرثیهای که سروده میشود، روایت این نیست که نشستند و گفتند و برخاستند، نه، این شعر بعد سیاسی دارد، بعد عاطفی دارد، بعد تربیتی دارد، تا ما هدایت به راه دین شویم. این هدایت به چه واسطهای رخ میدهد؟ به واسطهی زنده نگاه داشتن یاد کسی که دین را حفظ کرد. به واسطهی زنده نگهداشتن یاد سیدالشهدا که به خون شریف ایشان این دین زنده ماند.
در تعظیم شعائر اهل بیت، دو عنصر شور و شعور نقش اساسی دارند، امروز شاهد آن هستیم که در برخی موارد، شور بدون شعور استقبال بیشتری مییابد و بیشتر رواج دارد، نقش شعر در این زمینه چیست؟
بهنظر من شاید پرداختن بیش از حد به شعر فولکوریک یا عامهپسند در سینهزنیها و عزاداریها این نقص را ایجاد کرده باشد، که هیجان پیشی گرفته باشد بر شعور. شور مثل پاشیدن گلها بر سر مردم است، اما غزل، جمعکردن گلهای مختلف و دستهبندی زیبای آن است. ممکن است این دستهگل را به مردم نشان دهید و آنها با یاد و خاطره و تصویری از این دستهگل به منزل بروند اما شور شاید این اتفاق را ایجاد نکند، شور ممکن است گلهای پرپرشدهای بر سر مردم بریزد که در مجالس ممکن است پامال هم بشود، پس بهتر است ما کمی به ادبیات فاخر حتی در شور نزدیک شویم. یعنی آن زبان ساده یا فولکوریک را قدری تقلیل بدهیم و ادبیات فاخر و با مغز را جایگزین آن کنیم. مثلا شعر نو را میتوانیم در شور استفاده کنیم، مثلا عمران صلاحی شعری دارد که حاج محمود آقای کریمی آن را خوانده است:
بادها نوحهخوان
بیدها دستهی زنجیرزن
لالهها سینهزنان حرم باغچه
بادها، در جنون
بیدها، واژگون
لالهها، غرق خون...
خب طبعا شاعر اگر بداند که با شعر نو میشود سینه زد، به خودش زحمت میدهد و شعر نوی فاخر میگوید که با آن مضامین والا هم منتقل میشود. این شعور یعنی اینکه ما مستمع را وادار کنیم به تفکر، به تأمل، یعنی اینکه بیانگیزه و دست خالی از مجلس بیرون نرود. هم عقل باید تقویت شود هم عاطفه و احساسات که این هردو با هم در شعر مرثیه اباعبدالله
علیهالسلام قابل دستیابی است.
در سالهای اخیر شاهد هیئتهای منهای سیاست هستیم، هیئتهایی که برای سیدالشهدا عزاداری میکنند اما میگویند به سیاست کاری نداریم، بهنظر شما آیا میتوان برای قیام و مظلومیت امام حسین علیهالسلام عزاداری کرد، اما خود را از مسائلی که در جامعه و دنیای حاضر میگذرد، جدا کرد؟
هر جایی که نقصی وجود دارد، زاییدهی جهل است. یعنی اگر علم باشد، آن نقص از بین میرود. متأسفانه افرادی هستند که میگویند ما فقط به ائمه ارادت داریم و به سیاست و اجتماع کاری نداریم، پس نه تنها سیاستگریز هستند بلکه عالمگریز هم هستند. اصلا حرکت امام حسین
علیهالسلام برای چه بود؟ اباعبدالله
علیهالسلام علیه یک حاکم جائر فاسقی قیام کردند که یک اصلاح سیاسی و اجتماعی بود. علاوه بر این ما در زیارت جامعهی کبیره، عرض میکنیم خدمت حضرات که «و ساسة العباد»، یعنی معصومین سیاستمدارترین بندگان خدا هستند. این امر چگونه قابل جمع است با اینکه ما به عنوان محبان و شیعیان این معصومین بگوییم ما با سیاست و موضعگیری سیاسی و دخالت در آن نباید کاری داشته باشیم.
یکی از وظایف وعاظ و سخنرانان باید این باشد که این نقصها را از بین ببرند. یعنی ما باید بتوانیم، یک هیئت را از نظر سطح فکری بالا بیاوریم. باید تبیین شود و گفته شود که امام حسین
علیهالسلام برای چه مقصد عالی شهید شدند. اباعبدالله
علیهالسلام جوانانش را در راه خدا داد و پس از آن خانوادهاش در راه خدا اسیر شدند، این فداکاری و از خودگذشتگی برای چه بود؟ اصلا این شخصیت نمیتواند با سیاست بیگانه باشد. در همان زمان بسیاری بودند که صاحب سجاده بودند و منبر داشتند اما چرا یزید با آنها کاری نداشت؟ چون در تفکر اسلامی، در اصلاح امت پیغمبر اصلا تأثیری نداشتند. نشسته بودند یک گوشهای و جیره و مواجبشان را میگرفتند و حکومت با آنها کاری نداشت.
به همین دلیل اصلا عزاداری اباعبدالله
علیهالسلام همراه با جنبههای سیاسی است، اینکه ما محبتمان را اظهار میکنیم و در جامعه وارد میشویم به همراه دستهجات عزاداری، یعنی یک کار سیاسی و اجتماعی که جنبهی برائت از مشرکین دارد. به نظر من گریه برای اباعبدالله
علیهالسلام برائت از مشرکین است، یعنی ما اظهار میکنیم با چه کسی مخالفیم و در صف کدام جبهه هستیم.
شعر آیینی یا به تعبیر شما شعر معصوم در سالهای اخیر تا چه اندازه در ادبیات فارسی رشد و پرورش یافته است؟
بعد از انقلاب اسلامی، یعنی در این چهل سال ما شاهد یک رویش بزرگ و خیلی مبارک هستیم. فکر نمیکنم در هیچ دورهای از ایران تا این حجم تولید شعر داشته باشیم، کمیت خیلی بالا است که در این کمیت، کیفیتهای خیلی خوبی دیده میشود. یک اتفاقی که در شعر امروز افتاده است، که البته ریشه و کلید آن در زمان قاجار بوده است، ولادت موجودی است به نام «غزل مرثیه». در تاریخ شواهدی برای مرثیه داریم، مثلا جناب حافظ ظاهرا در رثای فرزندش سروده است:
بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد
باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد
همچنین جامی در رثای برادرش غزلهای پیوستهای دارد ولی نمیشود گفت غزل مرثیه است، اما به هرحال موردهایی داشتیم که نزدیک شدند به غزل مرثیه، اما التفات و توجهی که به این موضوع شد در شعر معصوم
علیهالسلام امروز یک اتفاق خجسته است. ما در دورهی قاجار شاهد قصیدههای کوتاه هستیم. علاوه بر این، نیر تبریزی غزلهایی دارد که معدود و محدود است دربارهی معصومین
علیهالسلام که مثال آن، این غزل معروف است:
ای ز داغ تو روان خون دل از دیدهی حور
بی تو عالم همه ماتمکده تا نفخهی صور
این امر نشان دهندهی چیست؟ نشاندهندهی این است که شعر معصوم
علیهالسلام در قالب غزل به هیئتها و محافل مذهبی و مردمی ما راه پیدا کرده است. در زمان قاجار ما مجالسی را داشتیم که مستمعین در آن مینشستند و شاعر گاهی تا دویست بیت در مدح امام باقر
علیهالسلام یا در رثای ایشان میخوانده و همه گوش میدادند به آن. اما در دورهی ما مجالس اهل بیت دارای قسمتهای مختلفی شد. مثلا در ابتدا قرآن خوانده میشود، پس از آن دعا یا زیارت عاشورا خوانده میشود، بعد پیشمنبر است و پس از آن سخنرانی آغاز میشود و بعد از آن مرثیهخوان یا به قول ما روضهخوان مینشیند روی منبر و یک غزل به قول ما غزل اول مجلسی میخواند که مثلا یا با حضرت اباعبدالله
علیهالسلام حدیث میکنند یا با جناب حجت بنالحسن
عجلاللهتعالیفرجهالشریف حدیث میکنند و بعد از آن مراسم بخشهای دیگر هیئت ادامه دارد تا انتها که شاید حدود پانزده بخش شود. حالا در این ۱۵ بخش که نهایتا دو ساعت وقت میبرد، چند بیت شعر میتوان خواند؟ هفت یا هشت بیت، تازه مداحان لابلای ابیات، نکات شفاهی هم غیر از آن مکتوبی که از روی کاغذ میخوانند بیان میکنند. پس وقتی فرصت چندانی برای شعر مرثیه وجود ندارد، این میشود عامل بیرونی که به شاعر حکم کند تا شعر را کوتاهتر کند که شنیده شود و شهید نشود. شاعر در مییابد که بهترین قالب کوتاه، برای بیان این مفاهیم غزل است. در واقع این عروس یعنی همان غزل مرثیه که در زمان قاجار شروع کرد به آراستن خود، در جمهوری اسلامی به خانهی بخت رفت. غزل را که طبعا میدانید قالبی است برای بیان احساسات عاشقانه، خب حالا چطور میتوانیم در این قالب لطیف و عاطفی، سهمگینترین اتفاقات تاریخ را بیان کنیم و مخاطب هم گوش کند و از آن لذت معنوی ببرد؟ بههمین دلیل است که میگویم یکی از اتفاقات خجستهی زمان ما مولودی است شریف به نام غزل مرثیه که در تاریخ نظیر نداشته است. ما باید این را پاس بداریم، حالا اگر ضعفهایی میبینیم در یکسری از شاعرها این ضعفها قابل اصلاح است.
من با این لفظ زیاد موافق نیستم که میگویند آسیبشناسی شعر آیینی، چه آسیبی؟ ما در در شعر معصوم
علیهالسلام در حال حرکت بهسمت جلو هستیم و واقعا خیلی خجسته است. علاوه بر آن بنده میبینم که جوانان و شاعرانی، آغاز شاعریشان را با مدح یا مرثیهی حضرات معصوم
علیهالسلام آغاز میکنند، یعنی اینها نه شعر عاشقانه گفتند نه هیچ مضمون دیگری غیر از شعر معصوم
علیهالسلام، این خیلی مهم است و یک اتفاق مبارک است.
در هر زمان و دورانی نقصهایی است، شاعران باید خودشان را متعالی کنند، شاعران باید با ورق زدن و خواندن دیوان شاعران گذشته و بزرگان خودشان را سوق دهند بهسمت نور، همانطور که گیاه حرکت میکند بهسمت نور، شاعر هم حرکت میکند بهسمت نور تا یک جایی خودش را از زیر سایهی تنومند این بزرگان بیرون بکشند. اگر شاعری نتواند خودش را از سیطرهی امارت جناب حافظ بیرون بکشد همیشه در سایه میماند و نمیتواند رشد کند.
در پایان اگر بخواهید با توجه به ایام مصائب آلالله، شعری را بخوانید، کدام شعر را انتخاب میکنید:
شعری را در رثای حضرت قاسم
سلاماللهعلیه، انتخاب میکنم با این وصف:
ما گرفتیم چنان جانب دنبالش را
که به کرسی لب آورد قضا خالش را
نازنینی که حیا شرم کند در بر او
گل بپرسد مگر از باد صبا حالش را
تیرهبختان تو را حوصلهی زلف کجاست
خط نوشتیم که یا رب برسان خالش را
جوشش ناز پس پرده نگهبانش شد
قلمی کو که کشد منت تمثالش را
یار شیرینتر از آن است که سالش پرسند
کس نپرسد ز عسل هیچ کجا سالش را
بند نعلین نبندد چو به گلزار آید
که بر آن بند کشد کشتهی پامالش را
آستین پاره کند در شب مهمانی خویش
تا شباهت ببرد خجلت قوالش را
حیرت اندازهی صد نسخه زیارتنامه است
کر شود هر که زند لال صدا لالش را
نازِ محضی که به آیینه، نیاندازد روی
یا رب از سنگ نگه دار تو اقبالش را
دست ایام دراز است بگو باز کند
نوعروس حرم فاطمه خلخالش را
هوس خال تو دارد به سر و شرم به لب
چه کند معنی ترسوی تو تبخالش را